مصاحبه ادبی با دکتر حبیب جعفر نژاد

45135471294589946123.jpg


اشاره : دکتر حبیب جعفر نژاد پزشک فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران که علاقمند متون ادبی و اشعار به ویژه به زبان ترکی است. هم اکنون در شهر تهران مشغول طبابت می باشند و اوقات فراغت و تنهایی خود را به سرودن شعر و یا تنظیم ترانه های به زعم نویسنده دلنشین می پردازند وبسیاری از اشعار و متون آورده شده در وبلاگ شخصی " اٶرگیمین سٶزلری" محملی از خاطرات زیبا و وصف ناپذیر از زندگی نویسنده را به همراه دارد. وبلاگ فوق صفحه نمایش گوشه ای از دل مشغولی های نویسنده است که توانسته به غیر عرضه کند و چه بسیار مطالب دیگری که هنوز در گنجینه دلش برای دوست نگاه داشته است. از اینکه دعوت انجام مصاحبه با "زبان و ادبیات ترکان خراسان" را پذیرفتند کمال سپاس و امتنان را داریم. امید است این مصاحبه مورد توجه و پسند شما باشد.

20.gif
1- استاد مختصری در معرفی خودتان بفرمایید (محل تولد ،دوران تحصیل، شغل ، زبان مادری و فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و ...)

من حبیب جعفرنژاد ایوریقی هستم. پدرم اصالتا اردبیلی است و در روستای ایوریق از توابع بخش هیر در شمال شرقی شهرستان اردبیل در دامنه های جنوبی رشته کوه البرز متولد و بزرگ شده است. در جوانی بدلیل گذراندن خدمت مقدس سربازی در شهر تبریز با خانواده مادری ام آشنا شده و مقدمه ازدواجش با مادرم فراهم میشود. مادرم هم متولد روستای جوریم از توابع شهرستان بستان آباد آذربایجان شرقی بودند که در کودکی به همراه خانواده پدری اش به تبریز مهاجرت کرده و در محله منبع آب واقع در انتهای خیابان ثقة الاسلام تبریزی ساکن بودند. خودم هم متولد سال 46 در شهرستان تبریز هستم که پس از تولد خواهرم با فاصله سنی چهار سال  بعد از من به همراه خانواده پدری به تهران مهاجرت کردیم و از سالهای حدود 52 به بعد ساکن محله های مختلف شهر تهران بودیم.
زبان مادری مان ترکی بود و لذا از کودکی با این زبان مأنوس بوده ام و بدلیل اینکه همه در خانواده به زبان ترکی صحبت می کردیم تا حدود زیادی به ظرایف و شیرینی های این زبان شیرین واقفم و پس از بلوغ فکری و رسیدن به دوران جوانی به جد مصمم شدم تا این اصالت خود را به عنوان میراث گرانقدر مادری حفظ کنم و لذا به مطالعات وسیعی در ادبیات ترکی دست زدم و الحمدلله با شعرای بزرگی همچون شهریار، فضولی، علی آقا واحید و ...آشنا شدم و با مطالعه آثار ادبی این بزرگواران علاقه و عشقم به زبان مادری دوچندان شد .
بیست سالی هم هست که دورادور دستی در شعر دارم و هر از چند گاهی برای دل خودم غزلهای ترکی و فارسی میگویم .
تحصیلاتم هم آکادمیک بوده و فارغ التحصیل رشته پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم. الآن در شهر تهران به شغل طبابت در مطب خصوصی خودم در یکی از مناطق محروم جنوب تهران مشغولم.
در زمینه فعالیت های اجتماعی و فرهنگی نیز در بسیاری از برنامه های فراگیر فرهنگی شهرم حضور دارم ولی به شکل رسمی عضو هیچ انجمن و کلوپی نیستم و سعی می کنم کمتر وارد جریانات اینچنینی دست و پا گیر بشوم.
20.gif

2- استاد با توجه به تجربه هایتان، اهمیت زبان مادری در درک مفاهیم علمی و اهمیت آموزش به زبان مادری ازنظر شما چیست؟


 ترکی زبان مادری ما رگ و ریشه ماست و گنجینه عظیمی است که تمامی مفاخر ما در قالب آن نمود می یابد. فلذا حفظ و حراست از آن و کمک به پویایی و فراگیری آن جزو وظایف هر عضو این خانواده می باشد. البته با توجه به اینکه ما در کشوری زندگی می کنیم که زبان رسمی آن فارسی است ( با وجود آنکه با ریشه و اصالت ما پیوند نزدیک دارد )، خود این موضوع اهمیت تلاش ما را دو چندان می کند تا این میراث گرانبها را پاس بداریم. بقول شهریار بزرگ در زبان ترکی ما مفاهیمی وجود دارند که در هیچ زبان رسمی دنیا مشابهی ندارد و نمی شود ترجمه و مانندی برایش یافت با وجود اینکه از منظر انسانی قابل ایجاد و احساس هست. و این منحصر بفردی و ویژگی خاص زبان ترکی ما را نشان می دهد. حال که این گنجینه منحصر بفرد که همتایی در عالم هستی برایش متصور نیستیم، بدست ما رسیده است ( و من آنرا اتفاقی نمی دانم بلکه حکمتی در آن نهفته است که ما از آن بی خبریم )، چرا در حفظ و صیانت و گسترش آن کوتاهی کنیم ؟؟؟!!!

پس تأکید بر لزوم آشنایی با این زبان و ادبیات ظریف آن و آموزش و ترویج آن و ترغیب ترکی زبانان به استفاده درست و دائمی آن در محاورات روزمره، کمک شایانی به صیانت آن خواهد کرد. بنده به نوبه خود در داخل خانواده و محفل های ترکی زبان به هیچ وجه من الوجوه به زبان دیگری غیر از ترکی تکلم نمی کنم و فرزندانم و وابستگانم را هم بدین سو رهنمونشان کرده ام

قطعا مانند هر زبان دیگری که در مناطق وسیعی از جهان بدان تکلم می شود زبان ترکی هم بدلیل برخورداری از این خصوصیت از لهجه ها و گویش های مختلف برخوردار است که ورود سایر زبانها خصوصا فارسی، عربی و کردی و حتی ارمنی در ایجاد این گویش های متنوع بی تأثیر نبوده کما اینکه زبان های یاد شده نیز همین تأثیر متقابل را از زبان ترکی گرفته اند. البته بنده آنقدر صاحب فن نبوده ام تا با تمامی این گویش ها آشنا باشم و محدوده گویش من بیشتر به آذربایجان مرکزی (شهرستان های تبریز، میانه، اردبیل و سراب) نزدیک است.
 

20.gif

3- استاد عدم رعایت آئین و ضوابط نگارش، و عدم توجه به اصول و قواعد زبان ترکی چه عواقبی بدنبال دارد.
 
قطعا برای حفظ این ادبیات اصیل ترکی باید با کاربرد درست الفاظ و کلمات و استفاده صحیح از دستور زبان آن آشنا بود و بیشترین ضربه را از کسانی می خوریم که بدون آشنایی با دستور زبان اقدام به نشر و گسترش زبان ترکی کنند. پس لازم است ابتدا درست با این زبان آشنا شد و سپس به آموزش و یا نشر آن اقدام نمود.

20.gif

4- اولین شعر (تورکی یا فارسی) را در چه سنی سرودید؟  مشوق شما در این راه چه کسانی بودند؟

اولین شعری را که به زبان فارسی سرودم در 12 سالگی ام بود وقتیکه کلاس پنجم ابتدایی بودم و اولین شعر ترکی خودم را در سن چهارده سالگی سرودم. البته آن وقت ها چندان با علم عروض آشنا نبودم و شعرهایم هم خیلی ابتدایی و در حد مسائل روزمره دور و برم بود، ولی با ورود به دبیرستان دست به قلمم بهتر شد و یادم هست چون در عرصه سرود خیلی فعال بودم و گروه های هنری زیادی را در قیمومیت خودم داشتم ترانه ها و سرودهای فراوانی به زبان های ترکی و فارسی نوشتم و حتی بسیاری از آنها را در مجامع رسمی اجرا هم کردیم.
یکی دو تا معلم فرهیخته داشتم که خیلی کمکم کردند و دوستانی که گوش به اشعارم می سپردند نیز در این زمینه مشوق من بودند.
20.gif


5- ازکدامیک از شعرای قدیم و جدید ترک الهام گرفته اید؟

شعرایی که خیلی در من اثر گذار بودند از قدما حافظ و سعدی و نظامی بودند و از شعرای معاصر هم پروین اعتصامی، شهریار، احمد شاملو، قیصر امین پور، بهمنی و فاضل نظری.

20.gif

6- رسالت شاعردر برابر زبان مادری، مردم و جامعه اش چیست؟
 حفظ و صیانت از چهارچوب ادبی و دستور زبان ترکی در نوشته ها و اشعار و توصیه مردم به رعایت این صنایع و تصحیح و معادل سازی برای کلماتی که از ادبیات سایر ملل به زبان ترکی وارد شده اند (معادل سازی خوب). لذا داشتن جلسات سازماندهی شده سرزمینی و منطقه ای شعرا و ادبا و ارتباط اثر گذار با مراکز فرهنگی و ادبی حوزه سر زمینی خود و ارتباط تنگاتنگ با رسانه های منطقه ای در زمینه این رسالت خطیر خیلی ضروری به نظر می رسد.
20.gif

7- سبک و زمینه های سرایش اشعار ترکی تان را با ذکر نمونه ای از اشعار بفرمایید

52658032367726839634.gif20.gif20.gif20.gif20.gif

گئتمـــه منیـــم گــؤزل آییم *
بلـکــه سنــیلـــن یاشـاییم
ایندی کی تئزدیر گئدیشون
گــونلریــوی دایــان ســاییم
(مرو ای ماه زیبای من !
شاید با تو زنده بمانم.
حال که رفتنت زود شده است ،
بایست تا روزهایت را بشمارم ! )

دالــونجا چــوخ آغلامیشـام
دولــوبـدی عـــالمه هــاییم
آرزلــاریــمــــدان بــیــلیــرم
آزدی منـــه قـــالان پـــاییم
(پشت سرت خیلی گریسته ام
و صدای فغانم عالم را پر کرده است !
از آرزوهایم میدانم که
سهم باقیمانده برای من کم است !)

خـــاطیـره ده منــده فقــط
قــالیبدی قنــدیلــن چاییم **
اودور فــوناقلیق آخشـامی
شیرین لشیب منیـم زاییم
(و ازخاطرات هم تنها برایم
خاطره قند و چای (شب زنده داری هایم) باقی مانده است !
و بدین جهت است که در شب میهمانی
ذائقه تلخ من شیرین شده است ! )

دئــدیم اتــک دوشســه اله ***
ال یـــوزومــی اونـــا یــاییم
فیسمتیــم اولسا یاریمین
بــال دوداغــیـنـی یــالاییم
(گفتم اگر دامانش بدستم بیفتد،
دست و صورتم را به آن بمالم!
و اگر قسمتم شود، لبهای همانند عسل شیرین یار را
بلیسم (کنایه از بوسه بر لب یار) !)

تــاپــانمـــادیـم اتــک اودور
کــی قــؤزانیبـدور هاراییم
پــؤزولمــادی گــوناهلاریم
منیــم واییـم منیــم واییم
(دامانش را نیافتم و بدین علّت است
که فریادم بلند شده است !
گناه هایم خط نخوردند
و وای بر من وای بر من ! )

سئـودالی لار ایچـره فلک
آز تاپــاجاق منیــم تــاییم
حبیــب سـاییر گونی آیی
هــاچان گلــر گئـدن آییم ؟
(روزگار در بین عشّاق،
همانند مرا کم خواهد یافت !
حبیب روز و ماه را می شمارد که
کی ماه رفته من باز می گردد !)

..........


*ماه زیبا کنایه از ماه رمضان میباشد .
**خاطره قند و چای بر میگردد به نوشیدن چایی در مجالس شب زنده داری که با دوستان در مسجد ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) در چهار راه سیروس داریم . این برنامه همه ساله در شبهای گرانقدر ماه مبارک رمضان از نیمه شب تا سحر اجرا میشود . محفل خودمانی با دوستان اهل دل که به تلاوت جمعی قرآن کریم "شبی دست کم یک جزء" ، قرائت دعای افتتاح و دعای ابوحمزه ثمالی ، مناجات و توسّل به معصومین "علیه السّلام" طی میشود و پیش از سحر همه به منازل خود میروند . مجلس بسیار بی ریا و پر از انسانهای اهل دلی است که بنده خاک کف پایشان هم نمیشوم . در آنجا تجمّع دوستان اهل دل ، تصاویر زیبای شهدای محل ، زمزمه های عاشقانه ، و سکوت شب فضای بسیار دلچسبی برای مناجات فراهم کرده است .در آنجا دوستان با چای و قند و آب خنک تا صبح به طور متوالی پذیرایی میشوند و برای من که صرف چای در لیوانهای بزرگ از عادات دیرینه ام هست ، خاطره نوشیدن چای در استکانهای نقلی مسجد در آن حال و هوای مطلق معنوی همیشه از ماندگارترین خاطرات میباشد . *** منظور از بدست آوردن دامان ، توفیق مجالست و درک حضور ارباب و ولی نعمتم آقا امام زمان "علیه السّلام" میباشد.

72501664018849696526.jpg
20.gif20.gif20.gif20.gif   سپیـــرم ســو یــولا تــؤز اولمیــا یــار گلمــک ایچون
گلــه جـک یــار بیلیــرم گؤرجــوسونو گؤرمــک ایچون
یاغیــرام هــر گئجــه گــوندوز گــؤزومون یــاشلارینی
چالقیچین ساخلاییب الده یاشیمی سیلمک ایچون
(راه را آب می پاشم تا برای آمدن یار غباری نباشد.
و میدانم یار برای دیدار چشم انتظارش خواهد آمد.
هر شب و روز اشکهای چشمم را می بارم
و یار برای پاک کردن اشکم دستمالش را در دست نگاه داشته است.)
یــار آیــاق قویســا قــاییتمــاز بــو دؤنــه آیــری یئــره
بیلیــرم بــو دؤنــه یــار گلمیــه جــک گئتمــک ایچون
گئجــه میـز قؤرخــولــودور هــاردا قالیبدیــر مــارالیم ؟
بــو قــارانلیــق گئجـه لــرده یــارانیب بیتمــک ایچون


(اینبار اگر یار بدینجا پای گذارد،
به جای دیگری برنمی گردد و میدانم اینبار یار برای رفتن نمی آید.
شبمان دهشتناک است و آهوی زیبایم کجا مانده است؟
این شبهای تار هم برای تمام شدن آفریده شده اند !)

سـاییــرام گــونلری بیر بیر یئتیشــه جــومعه گــونی
سنیلــن خوشدی گونوم جـومعه لره گیرمـک ایچون
سوسوز اؤلسـام بیلیسـوز ایچمرم هر اؤزگه سویون
گــزرم یــار بــولاقینــدان ســو تاپـــام ایچمــک ایچون
(روزها را یکی یکی میشمارم تا روز جمعه فرا رسد
و با یاد تو با خوشحالی وارد روزهای جمعه میشوم .
میدانید که اگر تشنه شوم، آب هر بیگانه ای را نمی نوشم
و آنقدر چشمه یار را می کاوم تا آب برای نوشیدن بیابم.)

قـوجــا یـعـقــوبـه یــازی یــازدی گــؤزو یــولــدا قـــالا
نئجــه یوسیــف اورکـی دؤزدی گئـده ایتمــک ایچون
گـونه گـون اؤلسـا باشیم اوستـه گله جان حکیمی
آیریلیـق کـؤزمه سونـو گـؤرسـه درم دئشمـک ایچون
(سرنوشت برای یعقوب (ع) پیر ، مقدّر کرد که چشم به راه بماند ! دل یوسف (ع) چگونه برای مفقود شدن رضا داد ؟ روزی شود که طبیب به بالینم آید و به او زخم جدایی را بنمایانم تا جراحاتش را بدر کند.)

تلسیــرســن حبیبیــم یــار اتکـیــن تــوتمــاق اؤتــور
اورکــون چیرپینــار عشقــون اودونـا دوشمـک ایچون

(حبیب من ! برای گرفتن دامان یار تعجیل داری
و دلت برای افتادن به آتش عشق پرپر میزند(



n00022470-b.jpg
20.gif20.gif20.gif20.gif

نو اولار یون قوشی ! قالخیب قوناسان بیزلره بیر
بو گــؤیـرچینــده اوغــور یوخــدی قونا سیزلره بیر

نو اولار کی تیـــکه سـن گـــؤزلزیـوی گـــؤزلریـمه
اؤتــوروب یـوز یـوزه ســورتـوب دیـزینی دیـزلره بیر

نو اولار کی چیخـا کسگـن قیلیـجون آرقینی دان
وورقووی گؤرسده بیلسون بو چامیش حیزلره بیر

نو اولار کی گـله ســن آچــماقا باغــلی قــاپینی
آیدیــن اؤتــری ال اوزادیــب دولاشیـق گیزلره بیر

حبیبیــن آرزیسیــدیر دونیــادا بیــر گــون اولا کی
ســالا زومــرود قــوشی شهپـر بالاجا میزلره بیر



)ای) طاووس ! چه میشود که برخیزی و به سوی ما به پرواز درآیی ؟ این کبوتر اقبالی ندارد که به سوی شما پر بگیرد ! 
هَل یَتَّصِّلُ یَومُنا مِنکَ بِعِدَةٍ فَنَحظی ؟
چه میشود که چشمهایت را به چشمهایم بدوزی و (مقابلم) چهره به چهره و زانو به زانو بنشینی ؟!!!
مَتی نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّویَّةَ فَنَروی ؟ مَتی تَرانا وَ نَراک ؟
چه میشود که شمشیر برّانت از غلاف خارج شود و بتوانی ضربتت را به این نابکاران سرکش نشان بدهی ؟!!!
اَینَ المُعَدُّ لِقَطعِ دابِرِ الظَّلَمَة ؟ اَینَ المُرتَجی لِاِزالَةِ الجَورِ وَ العُدوان ؟ اَینَ قاصِمُ شَوکَةِ المُعتَدین ؟ اَینَ هادِمُ اَبنِیَةِ الشِّرکِ وَ النِّفاق ؟ اَینَ مُبیدُ اَهلِ الفُسوقِ وَ العِصیانِ وَ الطُّغیان ؟ اَینَ المُبیدُ العُتاةِ وَ المَرَدَة ؟ اَینَ مُستَأصِلُ اَهلِ العِنادِ وَ التَّضلیلِ وَ الاِلحاد ؟ اَینَ المَنصُورُ عَلی مَنِ اعتَدی عَلَیهِ وَ افتَری ؟
چه میشود که برای گشودن در بسته بیایی و برای آشکار ساختن رموز پیچیده دست دراز کنی ؟!!!
آرزوی حبیب در این دنیا این است که روزی شود که سیمرغ (سایه) شهپرش را بر (سر) پشه های کوچک بیاندازد


  Azerbaijan_Earthquake.jpg
20.gif20.gif20.gif20.gif
عزیز اولکــه م آذربایجان
گئــدر قالمــاز قـارا گونلر
اینانمــا دار گونه دوشمز
بیزی چکمیش دارا گونلر


(ای سرزمین گرامی ام آذربایجان،
روزهای سیاه خواهد رفت و نمی ماند !
باور نکن روزهایی که ما را به دار کشیده است،
 به روز سخت نیفتد !!!)


باشی گؤیچک دیبی گؤیچک
دولــــو نیسـگیـــــل آرا گونلر
دوزوم یوخــدور نـولاردی کی
یتیشـــــسیـــــدی بارا گونلر (روزهایی که ابتدا و انتهایش زیباست
ولی میان آن پر از غم و اندوه است !
دیگر تحمّل ندارم ! چه میشد
که این روزها به بار می نشست !)


نه چالسا آغلادار خلقی
ووران دیـرنــاق تارا گونلر
نه آلســا قایتـارار بیرگون
بو وورقـونموش پارا گونلر


(این روزها ، ناخنی که تار میزند،  هر چه بنوازد مردم را می گریاند !
این روزهای پاره پاره دلداده ، هر چه بگیرد ،
روزی برمی گرداند !)
تیــکیبــدی بستــانیمــیزدا
اوزومـــــدن گـــوز نارا گونلر
آلیر هردم اؤز اینجیک سین
اینـــانمیـــر یـــوخ وارا گونلر


(این روزها ، در بوستان ما ،
به انگور تا انار چشم طمع دوخته است !
و هر لحظه، دلخواه خود را می ستاند
و نداری و دارایی را باور نمی کند !)
قاپیــلار باغلی قالمیشدی
ایــتیــرمیــشدی مارا گونلر
گونو گوندن دالی دوشدوق
یئتیـــب کــوردان کارا گونلر
 
(چون کلید قفل ها را روزها گم کرده اند ،
درها بسته مانده است !
روز به روز عقب ماندیم !
و روزها از کورها به کرها رسیده است !) غمی غم اوستونه توکموش
یاغی داشمیــش جارا گونلر
اولــارکــی قـــورتـــولا غمدن
تــــاپــــا بیـــــردن چارا گونلر ؟! (روزهایی که همانند ظرف لبریز از روغن ،
غمش بر روی غم انباشته شده است !
آیا ممکن است که از غم رهایی یابد
و لحظه ای  خود را چاره کند ؟!!!)
عطیر ساچسـا ایکی گوندور
گــــولــــو بنــــــزر خارا گونلر
ائشیکچی چوخ چتین توتسا
تپیـــک سیخسـا شارا گونلر


(اگر بوی خوشی بپراکند فقط مختص دو روز است ! این روزها گلهایش همانند خارند !
دروازه بان (بازی دنیا) به سختی می نواند
توپی را که این روزها شوت می کند، بگیرد !!!)
یـوزون دؤنـدردی تپرم دن
گولوشماق دان زارا گونلر
یئـری تیتـرددی سونرادان
آغیـــرلـانـــدی سارا گونلر

(این روزها از زمان زلزله ،
رویش را از خنده و شادمانی به گریه و ناله تلخ برگردانده است !
ابتذا زمین را لرزاند و سپس روزهای پر قوّت
و استوار رو به ضعف و اضمحلال نهاد !)


دولاندیردی یاسا تویدان
گــزیر هاردان هارا گونلر
حبیبه گؤندریب چوخلی
یـــارا اوسـتـه یـارا گونلر
(از مجلس شادی و عروسی ما را تا مجلس عزا چرخاند ! (ببین) این روزها از کجا تا کجا سیر می کند !
این روزها به طور وافری برای حبیب
زخم بر روی زخم فرستاده است !)

IMG14554518.jpg20.gif20.gif

درپایان ضمن تقدیر و تشکراز اختصاص وقت و از تلاش صادقانه شما استاد بزرگوار در زمینهء ارتقاء سطح دانش و بینش در زبان مادریمان ترکی که به مثابه ء چراغ راه زندگی محسوب می گردد، با انجام این مصاحبه باعث شدید تا نسل جوان با نظرات و نوشته های خوبتان آشنا شوند و ما نیز با مقایسه داشته ها با آن چیزی که باید باشد، داشته باشیم و در صدد برطرف کردن نقایص خود برآییم کمال تشکر و سپاس را داریم و از درگاه حضرت دوست آرزوی سلامتی و موفقیت بیش از پیش برایتان می نماییم.
20.gif20.gif


مطالب مشابه :


نمونه هايي از تقدير و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه

تشکر و سپاس از استاد دانشمند و پر مایه ام جناب با تقدیر و تشکر شایسته از استاد فرهیخته و




مصاحبه با محقق و شاعر استاد عظیم سرو دلیر

زبان و ادبیات ام و مي خوانم ولي آثار استاد شهريار تقدیر و تشکراز اختصاص وقت




شکرگذاری و شربت OT

شکرگذاری و تشکراز زحمت کشان پروژهot. که این قضیه تقدیر از زحمات آنها و یادگیری




مصاحبه ادبی با دکتر حبیب جعفر نژاد

زبان و ادبیات 3- استاد عدم رعایت آئین و ضوابط درپایان ضمن تقدیر و تشکراز اختصاص وقت




رفتگر جوان محله ما

پایان نامه و تقدیر و تشکراز استاد راهنما و چند نداشتم می گفت و استاد بیچاره را به




روستای شجاع و گوشه هایی از تاریخ کناره های ارس

روستای شجاع و گوشه هایی از تاریخ کناره های ارس. باسلام و تقدیر و تشکراز استاد عزیزمان جناب




موفقیت در جشنواره الگوهای مناسب تدریس معلمان دوره ی ابتدایی - استان اصفهان

سایت قرآنی استاد با تشکراز مدیریت محترم مدرسه که در پیشبرد اهداف آموزشی تقدیر و تشکر




گفتگویی صمیمی با علي اصغر طاهري صفي آبادي

زبان و ادبیات (مورد تقدیر سفیر و دهها مقام ديگر. استاد با سلام، لطفا در مورد خود و




برچسب :