مراسم خاکسپاری و ختم درگذشتگان

مراسم خاکسپاری و مجلس ختم درگذشتگان

در ایام سابق بیماری که محتضر بود اقوام و دوستان و همسایگان بر بالین او حاضر می شدند قرآن و دعا می خواندند و فرزندان و یا منسوبین درجه یک او گریه می کردند و دیگران به آنها دلداری می دادند گاهی غلغله ای بر سر بالین بیمار ایجاد می شد. این کار گرچه از روی عاطفه و محبت بود ولی برای بیمارِ محتضر سخت و برای اعضای خانواده موجب مزاحمت بود. خاطره ای در این مورد دارم شاید ذکر آن خالی از لطف نباشد:

سالهایی که در شبستر طبابت می کردم یکی از روزها چند نفر از روستای علیشاه به مطبم آمدند و از من خواستند که به علیشاه بروم و از مادرشان که در خانه بستری بود معاینه به عمل آورم. با توجه به اینکه تعداد زیادی مریض در مطب در انتظار بودند قول دادم که آخر شب پس از ویزیت بیمارانم می آیم. شب دیر وقت بود که با یکی از پسرانِ بیمار مزبور که همان روز از تهران آمده بود به علیشاه رفتیم. وقتی وارد حیاط خانه شدم دیدم که دیگ برای گرم کردن آب آماده نموده اند در واقع برای غسل دادن جنازه تدارک دیده اند. وقتی وارد اتاق شدم مشاهده نمودم که بیمار پیرزنی است که در بستر خوابیده و یک زن میانسال نیز بر بالین او نشسته و به او قطره قطره آب، شیر یا آب میوه می دهد تا گلو ولبهای او خشک نشود. اتاق پر از دود سیگار و چپق بود خاکستر سیگارهایی که کشیده شده بود در زیرسیگاری ها بیانگر این بود که قبل از من افراد زیادی در آنجا بودند ولی چون دیر وقت شده بود به خانه های خود رفته بودند. از زنی که بر بالین بیمار بود شرح حال گرفته و مریض را معاینه نمودم حالت آستمی داشت. با تشخیص خودم و توکل به خدا نسخه ای نوشتم و توصیه نمودم که به این اتاق جز پرستارِ مریض کس دیگری نخواهد آمد و علاوه بر داروها مایعات زیادی خواهید داد. به اطرافیان بیمار یادآوری نمودم آنچه باعث وخامت حال بیمار شده همین دود سیگارهاست که اطرافیان از روی محبت به دیدار او آمده اند اما ناخواسته قاتل جان او شده اند. دو روز بعد پسر بیمار به مطبم آمد و گفت الحمدلله حال مادرم بهتر شده دوباره از من خواست که بر بالین او بروم. قبول کردم و باز شب دیر وقت بود که به علیشاه رفتم این بار مشاهده نمودم که هوای اتاق تمیز است و همان زن از او مراقبت می کند. نسخه مجددی نوشتم بالاخره بیماری که حالش به قدری وخیم شده بود که آب برای غسل دادن او نیز آماده نموده بودند، بهبود یافت. بعد ها شنیدم زنی که پرستار این بیمار بود قبل از ایشان فوت نمود. شنیدن این خبر مرا به یاد حکایتی از گلستان سعدی رحمه الله انداخت به شرح زیر:

حکایت:

پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت. خرامان همی رفت و می گفت :

نه به استر بر سوارم ، نه چو اشتر زیر بارم              نه خداوند رعیت، نه غلام شــهریارم

غم موجــــود و پریشــــــانیِ معــــدوم نــدارم              نفسی می زنم آسوده و عمری بگذارم

اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا می روی؟ برگرد که به سختی بمیری، نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت. چون به نخلۀ محمود در رسیدیم، توانگر را اجل در رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: ما به سختی نمردیم و تو بر بختی بمردی.

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست              چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست

ای بســــا اســب تیــــز رو کـــه بمـــاند                     که خــــر لنــــگ جان به منزل برد

بس که در خــــاک تنــــــدرســـــتان را                    دفــــن کــــردیم و زخم خورده نمرد

ضرب المثلی نیز در ترکی وجود دارد که تا حدی با این حکایت سعدی مشابهت دارد و آن ضرب المثل این است: "یاتان اولمز یِتن اولَر" بعنی کسی که بیمار است نمی میرد بلکه کسی می میرد که اجلش فرا رسیده باشد.

از اصل مطلب دور آفتادیم دوباره به اصل مطلب برگردیم.

به محض اینکه شخص جان به جان افرین تسلیم می کرد فریاد و ناله های شدیدی از حاضرین بر می خاست صدای ناله به قدری شدید می شد که تا چند خانه دور تر نیز صدا می رسید و همسایه هایی که تا آن لحظه نیامده بودند با شنیدن صدا می آمدند.

فوری کسی را به دنبال روحانی و کس دیگری را هم برای آوردن غسال می فرستادند. مؤذن محله پشت بام می رفت و با صدای بلند تهلیل و تکبیر می گفت و اعلان می کرد که فلانی فوت نموده و همه را برای حضور در تشییع دعوت می کرد. یکی از سنت های حسنه وایقانیها حضورشان در مراسم تشییع است کمتر جایی را سراغ دارم که مردم به این موضوع این قدر بها بدهند.

فوری چند نفر از جوانان برای آوردن تخته شستسوی جنازه و تابوت رفته و در اسرع وقت آنها را می آوردند اجاق ها را روشن می کردند و از همسایه ها دیگ برای گرم کردن آب می آوردند. بالاخره برای شستن و غسل دادن و تشییع جنازه هر چه لازم بود همه بی تعارف و بدون معطلی و بارغبت هرچه تمامتر تلاش می نمودند.

در ضمن تدارک و تهیه مقدمات شستسوی جنازه روحانی یا مداح بر سر بالین جنازه قرآن و مرثیه می خواند و به هیچ وجه صدای ناله و فریاد از نزدیکان متوفی قطع نمی گردید.

به محض گرم شدن آب و آماده شدن تختۀ شستسو، غسال دست به کار می شد. اعتقاد داشتند که تدفین جنازه باید هرچه زود تر انجام شود لذا در هر ساعتی از روز که فردی می مرد در همان وقت بدون معطلی و کمک تمام اهالی غسل دادن و تشییع او انجام می شد.

همزمان با غسل دادن جنازه تعدای نیز برای کندن گور به قبرستان می رفتند.

در وایقان معمول بر این بود که زیر بغل جنازه چوب می گذاشتند این چوب از شاخه های درخت بید تهیه می شد. اندازه هرچوب تقریباً نیم ذرع بود چوب را می تراشیدند و روی آن با مهر و ترجیحاً با تربت کربلا عبارت شهادتین یعنی "لااله الا الله و محمداً رسوا الله" و "علیاً ولی الله " می نوشتند. عقیده داشتند وقتی فرشته های نکیر ومنکر برای سؤال و جواب شب اول قبر بر بالین جنازه می آیند این چوب ها برای برخاستن او و جواب دادن به سؤالات فرشتگان کمک می کند.

بعد از شستشوی جنازه مطابق احکام شرعی جنازه تکفین می گردید. روی تابوتی را هم که بیرون در خانه گذاشته بودند گلیم یا فرشی می انداختند . به محض اتمام شستسو و تغسیل، تابوت را داخل خانه می بردند و جنازه را در آن جای می دادند و روی آن ملافه ای می کشیدند. اگر جنازه زن بود معمولاً چادر "مرفش" زمان عروسی او را روی جنازه می انداختند. سپس جنازه را با ذکر "لااله الا الله" مکرر به بیرون از خانه می بردند. این لحظه هیجانی ترین زمان تشییع جنازه بود و فریادها و جیغ کشیدنهای زنان مخصوصاً دختران و عروسهای متوفی به اوج خود می رسید.

در محل شستسوی جنازه در حیاط چراغی که اغلب فانوس بود روشن می کردند. روشنایی این چراغ بیشتر به خاطر این بود که کودکان و نوجوانان شب هنگام از تاریکی محل شستشوی جنازه واهمه ای نداشته باشند.

جنازه را با حضور تعداد کثیری جمعیت و ذکر "لااله الا الله" مکرر به گورستان می بردند و همه برای حمل تابوت با هم رقابت داشتند و تلاش می نمودند که حد اقل دستشان یک بار هم که شده به تابوت برسد. در مورد حضور مردم برای تشییع معمولاً بین غنی و فقیر تفاوت چندانی نبود.

در وایقان تعداد زیادی گورستان بود بعضی ها خودشان در مورد انتخاب گورستان وصیت داشتند و اگر هم وصیت نداشتند به محلی که نزدیکترین کسانشان درآن جا مدفون بودند، می بردند. در کنار قبر نماز میت خوانده می شد و جنازه را وارد قبر می کردند. اگر جنازه متعلق به زن بود توسط یکی از محارم در لحد گذاشته می شد. مطابق شرع اسلام جنازه باید طوری در قبر قرار گیرد که طرف راست صورت روی زمین وبه سوی قبله باشد. در این حالت یک نفر از محارم دستش را روی صورت جنازه قرار می داد و تلقین دهنده دعای شهادت دادن مربوط به وحدانیت خدا و حقانیت چهارده معصوم را می خواند. پس از پایان این دعا گور را پر می کردند. در مورد پر کردن گور نیز مردم با هم رقابت داشتند هر کسی پس از اینکه چند بیل خاک به گور می ریخت بیل را به زمین می انداخت. عقیده داشتند که نباید بیل را کسی به دست دیگری بدهد و این کار را مکروه می دانستند به همین سبب است که بیل را به زمین می اندازند تا دیگری آن را از زمین بردارد.

بعد از دفن میت ، توسط روحانی یا مداح قرآن و روضه ای خوانده می شد بعد از روضه و اقرار گرفتن به نیکی میت از حضار، فاتحه ای قرائت می گردید. عقیده ای وجود دارد که اگر چهل نفر به نیکی فردی شهادت دهند خداوند از گناهان می گذرد. در زمان قرائت این فاتحه همه در حال چمباتمه روی زمین می نشستند و انگشت شهادت (سبابه) خود را روی زمین گذاشته و پنج بار سورۀ "انا انزلنا" قرائت می نمودند. در این زمان بین مردم حلوا پخش می شد. سپس همه به مسجد بر می گشتند تا روحانی سر قبر بماند و مرده را مطابق آنچه در رساله های عملیه آمده، تلقین دهد.

از تشییع کنندگان پس از بازگشت از گورستان پذیرایی می شد اگر موقعیت صبح بود با صبحانه و اگر موقعیت ظهر بود با "قورودّی آش" یعنی آش کشک پذیرایی می گردید. مسجد تا سه روز از اول صبح تا آخر شب دایر بود. و مرتباً مردم جهت قرائت فاتحه و عرض تسلیت به مسجد می آمدند و هر بار چندین ساعت در مسجد می نشستند. صبح ها با صبحانه و ظهر ها با آش کشک از حضار بدون دعوت پذیرایی می گردید. مهمانان شب با آبگوشت و معمولاً با دعوت پذیرایی می گردید.

شب اول را که شام غریبان می گویند عزاداری مفصلی انجام می شد. در این شب از افرادی که قرآن خواندن بلد بودند خواسته می شد که برای میت، توسط چهل نفر نماز وحشت خوانده شود. یادم هست که اوایل برای هر نفر یک ريال و بعد ها دو ريال برای خواندن نماز وحشت پول می دادند. عقیده داشتند که خواندن نماز وحشت باعث کم شدن ترس شب اول قبر شده و تحمل آن شب را برای مرده آسان می نماید. نماز وحشت دو رکعت است در رکعت اول بعد از حمد "آیت الکرسی" و در رکعت دوم بعد از حمد ده بار سورۀ "انا انزلنا" قرائت می گردد و بعد از نماز گفته می شود "الهم صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبر فلان. به جای کلمه فلان اسم متوفی گفته می شود.

همزمان با برگزاری مجلس ختم مردانه در مساجد، برای زنان نیز در خانه متوفی مجلس ختم بر گزار می گردید. به مجلس ختم زنانه در وایقان "یاس" می گویند و به فرد معزی "یاسلی" گفته می شود.

در مجالس ختم زنانه و مردانه حزب های قرآن قرار داده می شد تا کسانی که قرآن خواندن بلد بودند آنها را قرائت کنند. بدینسان در طی سه روز ، چندین بار قرآن ختم می گردید. ضمنا عصرها و شبهای ختم نیز واعظ سخنرانی می کرد.

بعد از پایان سه روز ختم تا چهلم هر شب جمعه مجلس ختم در مسجد بر گزار می گردید. روز اول و سوم و هر شب جمعه بعد از مراسمی که در مسجد برگزار می گردید سر قبر می رفتند و ضمن خواندن قرآن و روضه خوانی حلوا بین حاضرین پخش می کردند. روز چهلم، مجلسِ ختم دیگری همراه با احسان و پذیرایی شام بر گزار می گردید. بدینسان مجالس ختم متوفی پایان می یافت. بعد از آن در اعیاد و مناسبت ها مثلاً شب چهارشنبه سوری یا روز عید اقوام، دوستان و همسایگان به منزل معزی می رفتند و به او تسلیت می گفتند.

از جمله عقاید دیگری که متداول بود این بود که صاحبان معزی تاچهل روز بعد از فوت متوفی، پیراهن مشکی را از تن در نمی آوردند و در وابستگان آنها اگر قرار بود عروسی انجام شود تعطیل می گردید و یا آنها در هیچ مجلس عروسی شرکت نمی کردند. به این عقیده اصطلاحاً "خاطر ساخلاماق" یعنی خاطر نگهداشتن می گفتند و به کسی خاطر نگه می داشت می گفتند او "خاطر لی دی" یعنی او خاطر دار است.

بعد از مراسم چهلم تعدادی از مردان نزدیک معزی افراد خاطر دار طی مراسمی به حمام می بردند و سر وصورت اور اصلاح نموده و به دست و پایش حنا می گذاشتند و ولیمه ای می دادند. در آن ولیمه هدیه ای مثلاً پیراهنی به معزی می دادند. به این مراسم "خاطردان چیخارتماق" یعنی از خاطر درآوردن می گفتند.

مراسم از خاطر درآوردن برای زنان با تشریفات بیشتر متداول بود بدینترتیب که یکی از زنان نزدیک فامیل صاحبان معزی را برای مهمانی دعوت می نمود و ضمن پذیرایی از مهمانان وسایل آرایش زنانه مانند وسمه و سورمه و نظایر آن را آماده می کرد تا همه با آرایش کردن از خاطر درآیند. ضمناً هدیه ای مانند پیراهن به معزی تهیه و داده می شد.

بعضی از خانواده ها برای در گذشتگان سالگرد نیز می گرفتند. مراسم سالگرد اول تقریباً قطعی بود ولی برای سالهای بعد بسته به سلیقۀ افراد بود و ممکن بود برگزار شود یا نشود. مردم وایقان به حضور در قبرستان در شبهای جمعه اعتقاد دارند بنابراین هر شب جمعه به گورستان رفته و برای مردگان خود فاتحه می خوانند. خداوندا روح همه گذشتگان راشاد نماید.


مطالب مشابه :


اصول مرتب کردن خانه برای عید_دکوراسیون

ترنج - مطالب مفید و جالب - اصول مرتب کردن خانه برای عید_دکوراسیون - مطالب کاربردی زندگی - ترنج




ختم بسم الله

آیدین گونش = روشن مثل آفتاب - ختم بسم الله - درمان ناملایمات روزگار با دعا و آیات قران




خرید جهیزیه و نشان دادن ایمان فعال

در رسوم کشور ما عروس باید قسمت عمده ای از وسایل خونه رو بخره که بهش ختم یس هدیه امام




وسایل باب اسفنجی

بابــ اسفنجــــــ ـــیــ - وسایل باب اسفنجی - اسفنجـــ زرد دندونــ خرگوشیــ و شلوار مکعبیــ




مقاله (سیمان)

3ـ نتایج را در نمودار ترسیم و زمان شروع و ختم گیرش را تعیین کنید. وسایل موردنیاز:




ده شغل خطرناک دنیا کدام اند؟

همیشه در مواقع کار با وسایل و ابزارهای بزرگ در مدت به جا کردن مسافران و وسایل تجاری ختم




نکات ایمنی در استفاده از وسایل گرمایشی

اما کار به اینجا ختم نمی‌شود به نظر می‌رسد دودکش یکی از قسمتهای حساس در وسایل گرمایشی




آشنایی با وسایل اندازه گیری

THE + Class - آشنایی با وسایل اندازه گیری - یه وبلاگ فیزیکی باحال !!!! - THE + Class




مراسم خاکسپاری و ختم درگذشتگان

مراسم خاکسپاری و مجلس ختم ضمن پذیرایی از مهمانان وسایل آرایش زنانه مانند وسمه و سورمه




برچسب :