رمان پرستش نگاهت|نویسنده:نیلوفر پارسیان(قسمت سوم)

اونقدر هول از خونه در اومدم و بستم که نفهمیدم صدامو شنیدن یا نه....
همونجوری که منتظرش بودم نیایش پایین منتظر من بود...نشستم تو ماشینش و گفتم:
-سلام...
-سلام پرستش خوبی؟
-اره من عالیم فقط زود ماشینو اتیش کن بریم...
با تعجب برگشت سمت من و گفت:
-پرستش خودتی؟
اخمی کردم و گفتم:
-اره خودمم نیایش بدووووو....
بدون حرفی ماشینو روشن کرد و راه افتاد...
کمی از مسیرو رفته بودیم که بالاخره نیایش سکوتو شکست و گفت:
-چه خبر؟
حوصله این حرفارو نداشتم...با اخم گفتم:
-ببین نیایش...من اومدم بیرون برای خرید کردن..دوست دارم امروز با روزای دیگه زندگیم فرق داشته باشه...وگرنه خیلیای دیگه میتونستن باهام بیان...به تو گفتم چون میدونستم یکم درک میکنی...
نیایش کمی فکر کرد و گفت:
-خیلی خب....کجا بریم حالا؟
چپ چپی نثارش کردم و گفتم:
-من این موقع سال کجا میرم؟
چشمکی زد و گفت:
-اوکی اوکی....
کمی سکوت کرد و دوباره ادامه داد:
-وای پرستش باورم نمیشه اینی که میبینم روبه روم تو باشی...
پوفی کردم و گفتم:
-نیایشــــــــــ!!!!
حالت تدافعی گرفت و گفت:
-اوه اوه ببخشید...
-بله بخشیدم....
بقیه راه در سکوت مطلق سپری میشد هر از چند گاهی هم صدای بوق ماشینای توی خیابون سکوت ماشینو که موزیکی لایت زیباش کرده بودو بهم میریخت...نیایش بالاخره ماشینو توی پارکینگ توقف کرد و هردو از ماشین پیاده شدیم...کیف سفیدمو گرفتم دستم و همراه با نیایش شروع کردیم به گشتن...دوساعتی که گذشت من فقط تونسته بودم یه کلاسور بگیرم...نیایش غر زد:
-وای پرستش باورم نمیشه انقدر سخت پسند باشی...چیکار داری میکنی اخه؟دوساعته معطل کردی اونوقت فقط اینو گرفتی؟
و به کلاسور توی دستم اشاره کرد...
اخمی کردم و در جوابش گفتم:
-میتونی بری...بقیشو خودم میخرم...
چش غره ای به من رفت و گفت:
-بیا یه چیزیم بدهکار شدیم...اولاً اینکه من رفیق نیمه راه نیستم؛ثانیاً نمیتونم تورو اینجا تنها ول کنم بچه ای گم میشی؛ثالثاً خودمم میخوام مانتو شلوار بگیرم...
حدوداً یک ساعت دیگه من تموم وسایلامو خریده بودم و مونده بود خرید مانتو و شلوار نیایش...وارد یه ساختمون تجاری بزرگ 5طبقه شدیم و مشغول گشتن شدیم...طبقه دوم متوجه مانتو شلوار شیک و رسمی قهوه ای رنگی شدم که حس کردم تن خورش برای نیایش فوق العاده باشه....بی حرف دستشو کشیدم به سمت ویترین اون مغازه...نیایش که حرکت منو دید غر زد:
-ای خدا تو که دیگه وسایلاتو خریدی بذار منم مانتو شلوارمو بگیرم گورمونو گم کنیم...
وقتی توقف کردیم و نیایش تونست موقعیت خودشو پیدا کنه خیره شد به همون مانتو و شلواری که مدنظر من بود...چشمکی به من زد و گفت:
-واااای پرستش...حرف نداری دختر....
دقیق تر که تونستم به مانتو نگاه کنم زیباتر جلوه میکرد...یه مانتو یقه هفت قهوه ای سوخته با پارچه کتان که کاملاً ساده بود...دکمه های صاف و کوچیک و ساده اش جلوه ای قشنگ تر داده بود به مانتو....مانتو تن مانکن فوق العاده شق و رق وایستاده بود...کمر بندی همرنگ پارچه مانتو خوشگل ترش کرده بود...شلوارشم که پارچه ای بود و راسته از جنس کتان...هردو وارد مغازه شدیم که نیایش بعداز سلام کردن سریع گفت:
-سایز مدیوم مانتو شلوار قهوه ایتونو میخواستم...
من گوشه ای دست به سینه وایستاده بودم و مشغول دیدن مانتو های اویزون شده بودم...به تنها چیزی که نگاه نمیکردم پیشخوان بود...چند دقیقه ای از رفتن نیایش به داخل اتاق پرو نگذشته بود که صداش بلند شد:
-پرستش...
خرامان اما استوار مثل قدم های همیشگیم در اتاق پرو رو زدم و با دیدن نیایش خندم گرفت... هیکل این دختر عین بچه های راهنمایی بود ریزه بود اما قدش بلند بود...بدن کشیده ای داشت...سایز کوچیک تر مانتو رو از فروشنده گرفتم و بعداز پرو کردن نیایش سریع مانتورو حساب کرد و از ساختمان تجاری خارج شدیم...هردو حسابی خسته بودیم...مشغول راه رفتن به سمت ماشین بودیم و هوا تقریبا تاریک شده بود...اما همچنان خیابونا شلوغ بود....تو یه حرکت خیلی سریع موتور سواری از کنار نیایش رد شد و کیف نیایشو زد....من واقعاً از تعجب سیخ شده بودم نمیتونستم کاری بکنم...از بد شانسی موتور سوار؛داشتن تو پیاده رو بار خالی میکردن بخاطر همین نیسانی عرض پیاده رو،رو کاملاً گرفته بود...طولی نکشید که همه به سمت نیایش پریدن...یکی نیست بهشون بگه برین موتور سوارو بگیرین...من اینو میگیرم...حالا مگه میفهمیدن....یه پسر قد بلند سریع به سمت موتور سوار هجوم برد و یقه موتور سوارو گرفت...عجیب قد بلند بود و هیکلی...حتی از پرهانم هیکلی تر...هیکل پرهان زبون زد کل فامیل بود...از سنش خیلی بیشتر میزد...خیلی سریع کیف سبز رنگ نیایشو از موتور سوار پس گرفت...هم من هم نیایش تو شک بودیم و هیچکدوم عکس العملی در مقابل زد و خورد هاشون نداشتیم...پسره به سمت ما اومد و کیف و به سمت نیایش گرفت.....نیایش خیلی خوشحال شد و با شادی گفت:
-خیلی ممنون اقا واقعاً نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم...من کل زندگیم توی این کیف بود...


مطالب مشابه :


نکاتی مهم در خرید کت و شلوار برای آقایان شیک پوش

مانتو ستایش mantoo setayesh - نکاتی مهم در خرید کت و شلوار برای آقایان شیک پوش - تولید و پخش انواع




مدل کت های رسمی مردانه

مدل کت های رسمی مردانه. شما در این مطلب مدل کت های رسمی مردانه جدید۲۰۱۲ را مشاهده خواهید کرد.




تولید انواع کت شلوار رسمی زنانه کلاه مهمانداری و کلاه آژانس ولباس فرم

تولید انواع کت شلوار رسمی زنانه کلاه و دانشگاه ها برای تولید مانتو شلوار و




لباس های دخترانه کره ای جدید و زیبا 2014

مدل لباس مجلسی,مدل مانتو,لباس عروس - لباس های دخترانه کره ای جدید و زیبا 2014 - مدل مانتو, مدل




لباس های رسمی زنانه

لباس های رسمی زنانه،لباس رسمی هنرمندان هالیوود،کت و شلوار رسمی زنانه روز مانتو




» مدل لباس مجلسی،مدل لباس،مدل لباس شب (بسیار زیبا و شیک)

مدلهای زیبای کفش مجلسی جدید بانوان · مدلهای زیبای کت شلوار گالری مانتو و لباس رسمی بانوان




انواع مدلهای کت و شلوار رسمی زنانه بهار 93

لباس های رسمی زنانه سال 93،کت و شلوار رسمی زنانه 2014،کت تک زنانه خیلی شیک،انواع مدل مانتو




پیراهن مجلسی خارجی جنس حریر

مجلسی خیلی شیک 93،لباس مجلسی ترک خیلی زیبا،مانتو و شلوار اداری و رسمی 93،مانتو شلوار




رمان پرستش نگاهت|نویسنده:نیلوفر پارسیان(قسمت سوم)

طبقه دوم متوجه مانتو شلوار شیک و رسمی قهوه ای رنگی شدم که -سایز مدیوم مانتو شلوار قهوه




چند نكته مهم در خرید لباس

- لباس‌های رسمی و غیررسمی را های عروسکی و رنگی زنانه با یک مانتو شلوار برش‌دار و رسمی محل




برچسب :