سی سال امتحان کرده اند ( داستان طنز )

 

چند وقت پیش دچار همین بیماری ویروسی سگی که همه رو گرفتار کرده  ؛ شدم .  گاهی اینقدر سرفه میزدم که از شدت سرفه احساس میکردم دل و روده ام داره میاد تو دهنم .

 بعضیا میگفتن افغانیه ؛بعضی میگفتن شاید از مرز پاکستان وارد شده ؛  بعضی میگفتن همراه با زائرها از عراق  یا عربستان اومده ؛ خلاصه هیچکی راستش رو نمیدونست ولی همین قدر میدونستم که داره طاقتم رو میبره . فقط سرفه هم نبود . با سرفه همه اعظای بدنم به لرزه و رعشه می افتاد و سرم دچار درد شدیدی میشد ؛ پشت شانه هام تیر میکشید و گلاب به روتون خلطهای غلیظی هم میومد توی دهنم . به روایت بر و بچه های میدون ؛ دور از جون شوما  دهنم سرویس شده بود .

یکی از روزها  رفتم پیش اوستا سلمونی خودمون حسن آقا . از اونجایی که مشتری همیشگیش بودم بعد از سلام و چاق سلامتی ؛ بعد از تموم شدن کار اولین مشتریش با عین حالی که چند تا مشتری دیگه هم تو نوبتش بودن بفرما زد به ما و ما هم که حال و حوصله مناسبی نداشتیم برای اولین بار از بی نوبتی خیلی کیف کردیم .

 بعد که نشستم رو صندلیش و کارش رو شروع کرد بعضی نگاههای نفرت بار بقیه مشتریها رو تو آینه میخوندم که چه ناسزاهایی بهم میدن . ولی به خودم دلداری دادم که نه با من نیستن . اصلا به من چه ؟ اوستا حسن مغازشه و میخواد مشتریهای خاصش رو یه حالی بده . ربطی به من نداره . هرکه حرفی داره باید به اوستا حسن بزنه .

 یه کم که گذشت  اولین سرفه رو زدم و بعدش هم دومی و سومی و حسابش از دستم در رفت .  اوستا حسن که داشت روی گوشم رو صفا میداد گفت  : اهه ؛ حالت خیلی خرابه . چته ؟ گفتم اوستا نپرس . گفت چیه آخه ؟ بگو شاید  حاجیت  بتونه کاری واست  بکنه .   گفتم : حاجیم ؟ گفت : نوکرتو میگم . دوباره نفهمیدم کیو میگه ؛ پرسیدم ؛ نوکرم ؟ گفت : آره غلامت  و تو آینه دیدم که  صورتش یه کم قرمز شده و  سرشو خم کرده و به خودش اشاره میکنه  . تازه دوزاریم افتاد که خودشو میگه . در حالی که از خنگی خودم لجم گرفته بود و واسه اینکه کم نیاورده باشم  ؛ با شرمندگی گفتم : چاکرتم اوستا . دستت درد نکنه .  ولی  ؛ اوستا  ببخشینا ؛ طبیب های حاذق نتونستن بفهمن چه دردی دارم اونوقت اوستا حسن میخواد واسم چیکار کنه ؟  اوستا حسن گفت : شوما بفرما چته ؛ درمونت با حاجیت . گفتم نوکرتم اوستا ؛ تا حالا خیلی از مهربونی و دست خیرداشتن و بذل و بخشش شوما به در و همسایه  شنیده ام  ؛  ولی از دوا و درمون کردن ناخوشا نشنیده بودم . گفت : اوستا فدات شه ؛ شوما فقط بفرما چه خیرته  : دوا و درمونت مثل آب خوردنه واسه حاجیت . گفتم والا چند وقتیه که سرفه های شدید میزنم و امونم رو بریده این سرفه ها . میگن شاید افغانی یا عراقیه . توی آینه اوستا  رو دیدم که لبخند رضایت بخشی زد و گفت : درمونت پیش حاجیته . گفتم :  دمت گرم اوستا . حالا باید چیکار کنیم ؟ گفت : دو سیر خاکشیر نم میکنی ؛ دم میکنی ؛ سرمیکشی  درسته درست میشی . سرفه ات هم میره پی کارش .

گفتم : به همین راحتی ؟ گفت آره جون اوستا .

دوباره  گفتم : آخه فقط سرفه که نیست ؛ سردرد و استفراغ هم هست . با سرفه ها سرم هم به درد میوفته و میخواد بترکه . گفت  : غصه نداره که  . گفتم چطور ؟ گفت : درمونت پیش حاجیته . گفتم : درمونش چیه اوستا  ؟ گفت : دوسیر خاکشیر نم میکنی ؛ دم میکنی ؛ میخوری ؛ موتورت میزون میزون میشه . 

نمیدونم چرا از زبونم در رفت دوباره گفتم : اوستا حقیقتش بعضی وقتا گلاب به روت استفراغ هم میکنم که از فیه خالدونم  هر چی باشه میریزه تو حلقم . حتی احساس میکنم زبون کوچیکم هم داره کنده میشه از زور سرفه و استفراغ .  گفت : نگرونی که نداره  ؛ درمونت پیش غلامته . این دفعه تا اومدم بگم کدوم غلامم ؛  یادم اومد که خودش رو میگه . حرفم رو خوردم و گفتم : اوستا نوکرتم به مولا ؛ درمونش چیه ؟ نجاتم بده از این وضع کوفتی . گفت : دو سیر خاکشیر نم میکنی ؛ دم میکنی ؛ رادیاتت صاف صاف میشه جون حاجیت .

یه مرتبه بی اختیار مثل اینکه هوش و هواسم اومده باشه سر جاش ؛ پرسیدم اوستا حسن  : این خاکشیر مگه چه دواییه که برای همه دردی تجویز میکنی ؟  مگه چقدر خاصیت داره که همه چیزو خوب میکنه ؟  گفت : سی سال تجویز کردم ؛ خورده اند ؛ امتحان کرده اند  و هیچکی شاکی نشده .

نیگاهی تو آینه به خودم کردم و دیدم خیلی از موهای روی گوشهام رو برداشته  و بلا نسبت شوما  گوشهام مثل گوشهای  ؛  ایران دوگوش  ؛  شده  وهمزمان  اوستا   گوش راستم  رو داد  دم قیچیش  و درد تا اعماق وجودم پرید  . همین درد هم بود که باعث شد  یه مرتبه به خودم بیام  و ببینم اوستا از اول توی پیشونی من خونده  که عبدالشوت قرنین  !!  هستم  و سر از هیچ چیز در نمیارم و ساده لوحی تو ذاتمه . برای همین با خیال راحت هر جفنگی خوردم داده .   برای همه دردام ؛  یه نسخه   پیچیده  . فرقی هم نکرده  چه مرگم بوده  . ذات الریه  یا بلانسبت سرورای خودم  بواسیر ؛ دل درد یا درد مفصل  ؛ زخم معده یا اثنی عشر ؛ ناخوشی قلب یا اعصاب ؛ فشار خون یا ببخشید  فشارهر جای دیگه  . برای همه دردها  و نابسامانیها  یه نسخه   پیچیده و دلیل هم داره واسه خودش .  چون  نسخه رو گرفتم و رفتم ؛  استفاده کردم ولی  در صورتی که بهتر نشدم ؛ شاکی نشدم . بقیه هم مث من . بیچاره اوستا که علم غیب نداشته بفهمه چند تا از مریضاش ناقص شدن ؛ چند تاشون به رحمت خدا رفتن ؛ چند تاشون درد  تو وجودشون  شدت گرفته یا برای همیشه با درد و ناخوشی دست و پنجه نرم کردن تا یه روزی یه جایی قالب تهی کنن ؛ چند تاشون به جای اینکه بیماری عصبیشون درمون بشه  ؛ روانی شدن و به کوه و بیابون زدن ؛ خلاصه  اینکه مشکل اوستا نیست . اوستایی که  مهر و محبتش زبونزد همه کاسبای محل ؛ فک و فامیل  و رفقاشه !! مشکل ما  بلانسبت شوما  ؛ بی غیرتاس که وقتی رو به  بهبودی نرفتیم ؛  کلمون رو کار ننداختیم ببینیم عیب از کجاس  .  کلمون  مث ساعتی که عقربه هاش زنگ زده باشن  یا باتریش ته کشیده باشه  بدرد هیچ چیزی نخورده .

بعد از مدت کوتاهی که تو حال و خیالات خودم بود  ؛ یه مرتبه به خودم اومدم و تو آینه اوستا و کله خودم رو دیدم که اوستا کل موهای روی گوشام  و حول و حوش شقیقه  رو برداشته  و داره به سمت بالاتر که مغزم بود پیشروی میکنه و باز هم میگه :  سی سال  امتحان شده و هیچکی شاکی نشده .

 گفتم اوستا نوکرتم همین قدر بسه ؛ دیگه بالاتر نرو ؛ دستت درد نکنه  ؛ همین حالاشم  به اندازه کافی گوشامو دراز کردی .بیشترش فاز نمیده . منم خاطره خوبی از امتحان و شاکی شدن ندارم . ولی شاید بد نباشه از اون  نم کرده و دم کرده خاکشیرت بزنم تو رگ ؛تا  چون ملین هست ؛  کله ام که کار نیوفتاده ؛ بلکه  شیکمم رو به کار بندازه و صفا بده  تا  یه آه و نفس راحتی از ته دل بکشم  ؛ شاید سبک بشم .

 


مطالب مشابه :


التماس های آخر برگ امتحان به استاد

دانشجویان پرستاری علوم پزشکی دزفول91 - التماس های آخر برگ امتحان به استاد -




دانلود نمونه برگ املا ی تقریری و امتحان طراحی هنر

گروههای آموزشی ابتدایی تایباد - دانلود نمونه برگ املا ی تقریری و امتحان طراحی هنر -




سی سال امتحان کرده اند ( داستان طنز )

برگ خشک - سی سال امتحان کرده اند ( داستان طنز ) - برگ خشک. شرح دلتنگی ها - دغدغه ها - اندیشه ها




بهترین روش فریز کردن برگ مو که رنگ آن تغییر نکند!

شاید خیلی از شما راههای مختلفی را برای فریز کردن برگ مو امتحان کرده باشید. ولی در نهایت با




زندگی امتحان ریشه هاست

lovewinter - زندگی امتحان ریشه هاست - عشق چیست زندگي برگ بودن در مسير باد نيست امتحان ريشه هاست




سر برگ املا نوبت اول

سر برگ املا نوبت شده توسط لیلا سلکی در تاريخ سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۱ سربرگ امتحان




زندگی امتحان ریشه هاست

زندگي برگ بودن در مسير باد نيست امتحان ريشه هاست. ريشه هم هرگز اسير باد نيست. زندگي چون پيچکي




برچسب :