انسان و تکامل

انسان مهره داري پستاندار از راسته پريمات ها مي باشد، به نظر مي رسد که ظهور انسان در اليگوسن زيرين هم زمان با پيدايش پروپليوپيتکوس و جدا شدن آن از راماپيتکوس (Ramapithecus) در ميوسن بالايي و سرانجام اشتقاق آن از استرالوپيتکوس (Australopitecus) در پليوسن باشد. نخستين انسان ها را استرالوپيته سين (Australopithecien) مي نامند. مغز انسان  بعد از تکامل قسمت هاي مختلف بدن تکامل حاصل کرده است در طول دورا ن چهار گونه هاي مختلفي از انسان به وجود آمده و بنا به دلايلي منقرض شده و سرانجام   در حدود 30 هزار سال پيش انسان هوشمند يا هوم ساپينس ظهور کرده است.  مقدمه: مسئله تکامل خصوصا تکامل انسان اکثرا مخالف خدا شناسي تلقي مي شود و لي ايت الله مکارم شيرازي در اين باره مي فرمايد « امروزه اين مسئله براي ما روشن است که اين دو با هم تضادي ندارند يعني ما چه فرضيه تکامل را قبول کنيم و چه آنرا بر اثر فقدان دليل ردنمائيم در هر دو صورت مي توانيم خدا شناس باشيم.»   نگارنده در اين مختصر سعي کرده است ابتدا با استفاده از تفاسير و کتب ديني مختلف مسئله تکامل را در حد توان براي علاقه مندان روشن سازد. براي اينکار از آيات مختلفي استفاده شده است و نتيجه گيري کلي را به عهده خوانندگان مي گذارد. سپس با استفاده از دلايل فسيل شناسي و بيولوژي مولکولي به بحث در باره اجداد انسان و تکامل مي پردازد. تکامل و قرآن: مسئله تکامل تدريجي و پيوستگي موجودات زنده، يکي از مواردي است که درباره آن هيچ اختلاف و تناقضي ميان بيان قرآن و مراتب قطعي علم امروز وجود ندارد. برخي آيات قران، دلالت بر اين امر دارند که آفرينش تمام موجودات زنده اعم از گياه و حيوان و انسان، از آب آغاز شده است مانند اين گفته خداوند که: وجعلنا من الماء کل شيء حي  (30- انبيا) و هر چيز را از آب به وجود آورديم. آيه فوق دلالت بر آفرينش همه موجودات اعم از نباتات و حيوانات از جمله انسان از آب دارد. زيرا جعل (قرار دادن) همان خلق ( آفريدن) است. پس اينجا قسمتي از عقايد قائلين به تکامل اثبات مي شود، و اگر منظور از آب را اينجا نطفه و مني ميگرفتيم، موضوع شامل نباتات نمي شد، در حاليکه آيه در برگيرنده مفهومي کلي و عمومي است. آيه ديگر که بيانگر همان مفهوم آيه سابق مي باشد عبارت است از: والله خلق کل دابه من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع يخلق الله ما يشاء  و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفريد، پس برخي از آنها بر روي شکم خود(خزندگان) و برخي بر دو پا و برخي از آنها با چهار پاي خود راه مي روند، خداوند هر آنچه بخواهد مي آفريند. تفسير آب به نطفه جنس نر، بر خلاف ظاهر آيه مي باشد. بنايراين آيه با اين قول که منشاء پيدايش موجودات زنده آب مخلوط با خاک است  که مواد مساعد حيات در آندو وجود دارد، بي انطباق نيست و بلکه رابطه نزديکي بين آندو مي باشد. و مقدم داشتن حيوانات "الماشي علي بطنه" (خزندگان)، شايد به اين علت باشد که معروفترين اين نوع جانداران "ماهيها" هستند که نخستين موجودات زنده ( با سلولهاي سازمان يافته) از لحاظ زمان آفرينش مي باشند. و حيوانات خزنده خشکي، بعد از آنها پديد آمدند، و منظور از "من يمشي علي رجلين" (برخي بر دو پاي خود راه مي روند )، انسان و پرندگان و برخي از انواع ميمونها هستند. و همين آيه با آوردن عبارت کلي "علي رجلين" (بر دو پا) عقيده آنهايي را که انسان و ساير جانداران را دو نوع مستقل از هم مي دانند، باطل مي سازد، و همچنين کسي که منظور از "ماء" (آب) را در خلقت انسان نطفه مي دانند، علاوه بر اينکه برخلاف قرآن انديشيده است، افراد نخستين هر نوع جاندار را اعم از جنس نر يا ماده از کل افراد آن نوع جدا کرده است. برخي از آيات قرآن خلقت انسان را مقدم بر خلقت آدم بيان مي کنند.  در آيه 7 از سوره سجده چنين مي فرمايد ... و بدا خلق الانسان من طين.  « ... و آفرينش انسان را از گل شروع کرد.»  با استعمال فعل ( بدا) معلوم مي شود که خداوند آفرينش انسان را از گل « شروع» نموده است. تصريح « شروع شدن» خلقت انسان از گل ، تلويح آن دارد که در آفرينش مزبور مراحل ديگري نيز وجود داشته است و ا ز اين جا معلوم مي شود که خلقت کامل انسان، بلافاصله از گل و خاک پديد نيامده، بلکه مراتب و خلقت هاي ديگري نيز واقع شده تا منتهي به پيدايش متمايز و مشخص انسان گرديده است. از آنجمله اين گفته خداوند است: ولقد خلقناکم  ثم صورناکم ثم قلنا للملائکه اسجدوا لآدم ......  (11- اعراف) و همانا ما شما را آفريديم و سپس شکل داديمتان و سپس به فرشته گان گفتيم به آدم سجده کنيد. آيه فوق، از جمله بهترين آيات قابل استفاده، براي اثبات اين نظريه است، زيرا خداوند در اين آيه، بيان مي کند که او قبل از شکل دادن به انسان، او را آفريده و بعد از مدت زمان نامعلوم (به قرينه کلمه "ثم") او را به شکل انسان فعلي درآورده است، سپس بعد از مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر يکي از افراد نوع انسان کرده است. قسمت اخير آيه که با اين بيان است: « ثم قلنا للملائکه اسجدوا لآدم.......... من الساجدين» چنين مقامي براي آدم در همان احوال و مواقعي که بشر شکل مخصوص خود را پيدا کرد حاصل نگرديد زيرا ميان جمله اخير آيه «... قلنا للملائکه اسجدو الآدم ... » و جمله « صورناکم» عطف « ثم» فاصل است و اين کنايه از آن است که پس از مرحله شکل گيري و آراستگي جسمي نوع انسان، مدتي گذشته تا آدم برگزيده مي شود و با حکمت خاص تحت تعليم الهي قرار مي گيرد. خداوند با علمي که به آدم آموخت او و بنابراين نسل او را داراي تميز و اختيار گردانيد. بنابراين، "خلق" يا آفرينش نخستين، همان تکوين او از آب و خاک و زندگي دادن(دميدن روح) به اوست که جز در ضمن وجود به عنوان يک"نوع" با "انواع" امکان نمي يابد و از اين آيه، چنين بر مي آيد که انسان، دوره ها و مراحل خاصي را گذرانده است: اول- مرحله بعد از خلقت و پيش از شکل گرفتن به صورت انسان. دوم- مرحله بعد از پيدا کردن شکل "انسان" و پيش از انتخاب آدم از بين افراد نوع. سوم- مرحله انتخاب آدم از بين آنها و بعد از آن، امر کردن فرشتگان به سجود بر آدم و اين مرحله در حقيقت، همان بيان حال آدم است. خلقت تدريجي و ترتيب تکامل موجودات زنده تا انسان را به طور دلپذير از مطالعه سه آيه متوالي ( ايات 7 و 8 و 9 ) از سوره سجده مي توان دريافت کرد.اين آيات پيوستگي موجودات زنده را تا انسان متذکراند. الذي احسن کل شيء خلقه و بدأ خلق الانسان من طين. « آنکسي( آن خدائي) که آفرينش هر چيز را نيکو گردانيد و خلقت انسان را از گل شروع فرمود.» ثم جعله نسله من سلالة من ماء مهين. « سپس او را از عصاره اي از آب ناچيز قرار داد.» ثم سويه و نفخ فيه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشکرون. « سپس او را سامان داد و متعادل گردانيد و در آن از روح خودش دميد و براي شما گوش ( شنوائي و تشخيص ) و چشمها( بينايي و تميز) و دلها( عاطفه و رأفت) قرار داد، کمترين چيزي براي شکر گزاري شما ( تا اقلا شکر گزار باشيد) مفهوم اين سه آيه به يکديگر مربوط است زيرا آنها به وسيله حرف عطف ثم بيکديگر متصل اند و از طرف ديگر مدلول اين آيات در يک زمان صورت نگرفته زيرا واسط و رابط آنها همان عطف ثم که دلالت بر ترتيب و تدريج دارد مي باشد بنابراين آنچه در آيه سوم (آيه 9) و خصوصا قسمت اخير آن آيه بيان فرموده است. قسمت دوم از آيه 7 تصريح بر اين دارد که که آفرينش انسان از گل شروع شده است و همانطور که قبلا کفته شد از کلمه بدأ که در اين آيه ذکر شده چنين مستفاد مي شود که در خلقت انسان مراتب و مراحل چندي وجود داشته که نخستين مرحله آن گل بوده است. سومين آيه از آيات مورد بحث ( آيه 9 از سوره سجده) با جمله « ثم سويه» شروع مي شود که به منظور سازمان يافتن وشکل و هيکل انسان است. از فحواي قسمت اول آيه نهم مستفاد مي شود که خداوند جسم انساني را طوري متناسب ساخت که هم ارتباط اعضا و انجام اعمال فيزيولوژي آن به بهترين وجه صورت گيرد و هم اين جنس و هيکل آمادگي براي دريافت نيروهاي عقل و اختيار که خود وظائف جديد و مفصل تري را براي اعضا فراهم مي سازد داشنه باشد و راه وصول به کمال فکري در اين قالب جسماني فراهم باشد. پس از اين توضيح ديگر ترديدي نداريم که آيه نه از سوره سجده ، ابتدا ناظر به تکميل خلقت جسمي انسان و سپس برخورداري وي از روح و علم الهي و بالنتيجه مقدمه تکامل فکري و عقلي او براي وصول به مقام اعلا مي باشد. آيه هفتم معرف دوران نخست از خلقت انسان،( خلقت از گل و خاک) و آيه نهم مبين تکميل جسم انسان و مکلف شدن اوست. پس آيه هشتم ناظر به دوره واسطي غير از دوره هاي فوق مي باشد و مدلولي از آيات مزبور را دارا است و اين دوره جز سير حياط در نسلهاي موجودات زنده ديگر نمي تواند باشد. البته ايت الله مکارم شيرازي در تفسير سه آيه فوق الذکر چنين مي فرمايد: «از مجموع آيات چنين استفاده مي شود که آفرينش آدم به صورت يک خلقت مستقل، از خاک و گل به وجود آمده است، و مي دانيم فرضيه تحول انواع هرگز به صورت يک مسئله قطعي علمي درنيامده که به خاطر تضادش با ظهور آيات فوق بخوهيم آنر طور ديگر تفسير کنيم، و به تعبير ديگر مادام که قرينه اي روشن برخلاف ظواهر آيات وجود نداشته باشد بايد آنها را به همان معني ظاهرش تطبيق کرد و در مورد آفرينش مستقل آدم چنين است. تنها مشکلي که فرضيه تحول با آن روبرو است اين است که با شرحي که قرآن براي آفرينش آدم بيان کرده و چگونگي خلقت او را از خاک و گل ذکر مي کند سازگار نيست. بيان الهي در يه 14 سوره نوح چنين است: و لقد خلقکم اطوارا.« در حالي که او(خدا) شما را در خلقت هاي متوالي و متصور آفريده است.» بيشتر مفسران موضوع اين آيه را به مراحل جنيني انسان مربوط دانسته اند؛ در صورتيکه طور و اطوار در لغت، تغير و تجاوز از هر حد معين و تکميل شده است.  و اين مفهوم با مراحل جنيني انسان که در هر مرحله آن به تنهايي کامل و براي دوام زنگي کافي نيست، منطبق نمي باشد. از طرف ديگر طبق آياتي که تا کنون مورد بحث واقع شده و نظاير آنها، بيان آفرينش و شروع خلقت  انسان را از گل ديده ايم؛ با اين دليل و دلايل ديگر، مدلول آيه 14 از سوره شريفه نوح هم بايد ناظر بخلقت انسان و از همان مراحل اوليه آن مي باشد بنابرين منظور آيه را جز بمراحل مقدماتي آفرينش انسان و تغيير ثطور تدريجي موجودات زنده تا پيدايش بشر، نمي توان مربوط دانست. پيدايش آدم از ميان انسانها: کلام الهي در آيه 33 از سوره آل عمران چنين است: ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين.« هما نا خدا، آدم و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.» اين آيه علاوه بر آنکه نام آدم را مانند نام نوح و ابراهيم(ع) بصورت اسم خاص ذکر مينمايد، بيان روشني راجع به وضع و محيط پيدايش آدم نيز دارد: « اصطفي » بمعني برگزيدن و  انتخاب کردن است و چون از باب افتعال است، مفهوم کوشش و دقت هم از آن حاصل ميشود. برگزيدن هر فرد از ميان جمع و جمعيت هاي همسان و همنوع او صورت مي گيرد. نوح و هريک از برگزيدگان ال ابراهيم و ال عمران، پس از آمادگي هاي روحي و معنوي که در زمينه هاي مساعد نسلي و تربيتي پيدا کردند از ميان قوم خود يعني مردمي که با آنها زندگي مي کردند انتخاب شده اند. وقتي بنص آيه، نوح (ح) و پيغمبران ال ابراهيم و ال عمران از ميان مردم زمان خود برگزيده شده اند قطعا همين وضع براي آدم که شرايط  ديگر و مخصوصي براي او در آيه ذکر نشده  فراهم بوده است او هم از ميان همنوعان خويش که از نظر جسمي و وضع زندگي مثل او بودند برخاسته و برگزيده شده است. خلقت آدم از ميان انسانها و بنابراين بعد از پيدايش انسان صورت گرفته است. بتصريح اين آيات ( از آيه 23 سوره ال عمران و چند آيه ديگر)، آدم از ميان جمعي که مثل او بودند و از پيش با او مي زيستند برگزيده شده بنابراين خلقتي موخر نسبت به پيدايش انسان داشته است و لهذا بيان آنکه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و اساسي ندارد و به هيچوجه درست نيست. برگزيدگي آدم از ميان انسانهاي همزمانش بواسطه برخورداري وي از علم الهي بوده و درنتيجه آن يک رشته اداب و تکاليف که فرع آزادي و اختيار است بآدم و اولاد او (بني آدم ) محول گرديده که ثمر آن پيدايش انسان متفکر و مسئول مي باشد.  بنابراين زندگي بشر دو دوره دارد: يک دوره قديمي که صحبت از چند ميليون سال از اوايل خلقت انسان است در اين دوره بشر فقط شکل و هيکل انساني را داشته اما هنوز داراي تشخيص و تميز نشده و لذا غيره مسئول بوده است. دوره دوم از زندگي بشر با برگزيدگي آدم شروع مي شود. در اين دوره است که انسان بواسطه تشخيص و اختياري که پيدا مي کند، موظف و مسئول مي گردد ودر اين دوره است که انسان وارد تکامل فکري مي گردد. بنابراين برعکس آنچه در پارهاي اذهان باقي و در افواه جاري است آدم ابو البشر نيست و هرگز در قرآن تصريح و به بيان يا اشاره و تلويحي مبني بر آنکه او اولين فرد انسان بوده وجود ندارد. بلکه به بيان آيات متععدد او يکي از افراد انسان هايي بوده است که پيش از او همزمان با او مي زيسته اند. همچنين رضوي سلدوزي ضمن مستقل شمردن خلقت انسان حديث زير را از امام صادق نقل مي کند که به نوعي بيانگر تکامل انسان مي باشد. امام صادق(ع) به شخصي مي فرمايد «خداوند هزارها نوع انسان و عالم بشري خلق فرموده است که نوع تو در آخر است».     تکامل انسان از ديدگاه علمي: انسان جانوري است مهره دار و پستاندار که در راسته پريمات ها قرار مي گيرد. پريمات ها نيز از حشره خوران (Insectivores) و کمي قبل از گوشتخواران (Carnivores) يعني دراواسط پالئوسن ظاهر شده اند. و داراي برخي صفات مشترک با حشره خواران مي باشند. براي نمونه پاراپيته کوس موجودي حدواسط حشره خوران و پريماتها است. رده بندي پريمات ها الف- بر اساس ساختمان و ترکيب و شکل بدن: بطور کلي چهار نوع عمومي ساختمان  و ترکيب و شکل بدن را در ميان پريمات ها مي توان تشخيص داد هر چند طبقه بندي آنها داراي تنوع و اختلاف اساسي غير متساوي است. نخستين نوع آنها گروهي است مشتمل بر قديمي ترين پريمات هاي شناخته شده و يک عده کثيري از نسل هاي مختلف و متباين قديمي که از آنها پديد آمده اند و وجه مشترکشان تنها اين است که مستقيما منتهي به هيچ يک از سه گروه کلي و به طور کلي آنها از لحاظ تکامل مغز و پاره اي جهات ديگر غير مترقي است بوده اند. اينها را مي توان پروسي ميان ها بخوانيم و از ميان حيواناتي که هنوز زنده هستند آنها مشتمل بر لمورها و ايندريس ها Indris وآي آي Aye Aye و لوريس Lorises و پوتوس Pottos و گلاگاس Galagas و تارسيسرز Tarsiers و با پاره قيود و شرايط آن سه شروه ها Shrewe - که ممکن است پريمات باشند يا ممکن است چيز ديگري نزديک به آن باشند.- مي باشد.  گروه دومي گروه ميمون هاي آمريکاي جنوبي يا    سي لويدها  گروه سوم عبارت است از ميمون هاي دنياي فديم يا سرکوپيتکويد  Cercopithecoid سرکوپيته کويد عبارتند از ميمون هاي معمولي افريقا نه بابون، عنتر يا بوزينه، آنها با ميمو نهاي آمريکاي جنوبي از حيث توسعه و تکامل مغز بيش از پروسيميان ها قدر اشتراک دارند ولي اين تکامل شايد د رهر مورد به صورت مستقل صورت گرفته است طرز نگاه آنها بيشتر بواسطه صورت هاي تخت يا کوتاهشان بيشتر به آدمي شبيه است. دم دارند اما نمي توانند با دم خود آويزان شوند و غضروف بيني شان نسبتا باريک است گروه چهارم که خود به خود بزرگترين مقام را در نظر ما دارد عبارت است از بوزينه ها يا هومي نويدها  آنها دم دار نيستند و نسبتا  هم بزرگ اند و به درجات مختلف، عاليترين مرحله تکامل هوش را که تا کنون حاصل شده است مشهود مي سازند. شکلهاي زنده عبارتند از ژيبون، اورانگوتان، شامپانزه و گوريل و انسان. پروسيميان ها بطور کلي از جهاتي بدوي تر و قديمي تر از از ساير پريمات ها هستند و مسلما نخستين بار آنها قدم به عرضه ظهور گذارده اند و سرکوپيتکويدها از بعضي جهات  مانند نگاهدارري دم يا کمي هوش در شکلهاي  دوره اخير ابتدايي تر از هومي نويدها هستند ولي اين گروه ها تقريبا در يک زمان ظاهر شده اند آن چهار نوع عمده  ميمون و انسان سلسله هاي مستقلي هستند که بکلي از يکديگر متباين و مختلف مي باشند ولي تمام آنها جداگانه از انشعاب دوره ميوسن به وجود آمده و اشتقاق حاصل کرده اند. ب- بر اساس ميزان شباهت به انسان: 1) پريمات هاي پست با عنوان پروسيمين ها (يکي از قديمي ترين فسيلهاي پروسيمين جنس Altiatlasius متعلق به پالئوسن مراکش است.) معرفي شده  پروسيمين ها شامل لمورها (Lemuridae) ، تارسيده ها (Tarsidae) و لوريسيده ها (Lorisidae) مي باشند. 2) پريمات ها عالي يا انسان ريخت ها که به دو فرا راسته پلاتي رينين ها (Platyrhinen)  و کاتارينين ها (Catarhines)  تقسيم مي گردند.  پلاتي رنين يا ميمونهاي دنياي جديد که 36 دندان دارند و سوراخهاي بيني آنها دور از هم بوده بنابرين داراي بيني پهن مي باشند. تعدادي از اين ميمونها داراي دم دراز و قوي هستند که مي توانند به عنوان اندام حرکتي پنجم آنها محسوب گردد. کاتارنين ها يا ميمونهاي دنياي قديم داراي سواخ بيني نزديک به هم بوده و به اين علت بيني آنها پهن نمي باشد فرمول دندانهاي آنها شبيه انسان مي باشد هيچ کدام از ميمونهاي دنياي قديم برخلاف ميمونهاي دنياي جديد صاحب دم آنچنان قوي نيستند که بتوانند از آن به عنوان يک وسيله حرکتي استفاده کنند. کاتارنين ها به دو گروه هومينيدها (Hominids) و سرکوپيتکوئيدها (Cercopithecoide) تقسيم مي گردند. از گروه هومينيد ها مي توان شمپانزه- گوريل و ژيبون اشاره کرد.گروه دوم داراي ميمونهاي دم داري هستند که به دو گروه سرکوپيتسين ها (Cercopithtcine) و کولوبين ها   (Colobine) تقسيم مي شوند از گروه اول مي توان به بابون و ميمون رزوس اشاره کرد. از کولوبين ها هم مي توان به لانگورها (Langur) اشاره کرد که در تبت- هندوستان – سيلان و شرق جاوه زندگي ميکنند. اولين فسيلي که مي توان با اطمينان به اجداد سرکوپيتکوئيدها نسبت داد در شرق آفريقا در رسوبات ميوسن بالايي کشف شده و به نام مزوپيتکوس (Mesopithecus) ناميده مي شود. مزوپيتکوس تا پليوسن هند و پليوستوسن فرانسه نيز باقي مي ماند. تا کنون آثار ديگري از سرکوپيتکوسين ها تا قبل از پليوسن يافت نشده است. در پليوسن هند، چين، فرانسه، هلند و ايتاليا گونه هايي از ميمون رزوس مثل گونه (Macaca pisca)  پيدا شده است .  همچنين در جنوب و شرق افريقا فسيلي يافت شده است که احتمالا اجداد پروپليوپيتکوس ميباشد. به اين باقي مانده فسيلي نام سيموپيتکوس داده اند. اغلب هومينيدهاي قديمي خصوصيات مشترک زيادي يا ژيبونهاي امروزي داشتند احتمالا گروههاي تخصص يافته هومينيدها از آنها جدا شده اند حداقل سه اسکلت که تکامل ژيبونها را نشان مي دهد پيدا شده است. اولي پروپليوپيتکوس با گونه (Propliopithecus maeckeli)  با يک آرواره کوچک اما تقريبا کامل مشخص مي شود اندازه آنها 2 سوم ژيبونهاي امروزي است. دومين يافته مهم شامل تکه هائي از آن آرواره  دندان و استخوان هاي طويلي به ليموپيتکوس  مربوط به ميوسن زيرين جزيره روسينگا  واقع در درياچه ويکتوريا مي باشد. دندان نيش آنها کوتاه تر از انواع امروزي بوده دندان آسياي کوچک زيرين کمتر تخصص يافته بود. آنها آرواره تنومند داشتند اندام حرکتي آنها حد واسط سرکوپيتکوئيدها و هيلوپاتيده ها بوده است. پاهاي آنها کوتاهتر از ژيبون امروزي بود. در رسوبات ميوسن مياني و بالايي گروه  ديگري از اجداد ژيبونها را در اروپا (اطريش) پيدا کردند. که آن را پليوپيتکوس ناميده اند. اسکلت آنها مشابهات زيادي با ژيبون نشان مي دهد. بنابراين از ميوسن ژيبونها از ديگر گروههاي کاتارينين جدا شده اند و مسير تکاملي جداگانه اي را پيموده اند متاسفانه به علت فقدان فسيلهاي مناسب درباره اجداد گوريل ها- شمپانزه ها نمي توانيم مطلبي را به صراحت بگوييم. مي توان اورئو پيتکوس را به عنوان يک ميمون اوليه در نظر گرفت که از پروپليوپيتکوس در زمان اليگوسن جدا شده بود و در زمانهاي بعدي در جهت انساني شدن تکامل حاصل کرده است. ولي در زمان پليوسن بدون هيچ بازمانده اي منقرض شده است. در اوايل دهه 1930 يک هيئت از دانشگاه يل و کمبريج  کشفيات جالبي در لايه هاي فسيل دار تپه هاي سيواک در مرز شمالي هندوستان و غرب پاکستان انجام دادند.در بين آنها آثاري از دريوپيته سين ها در انواع مختلف وجود داشت که از همه مهمتر راماپيتکوس ناميده مي شود. گونه هاي ديگري که نزديک به دريوپيتکوس مي باشد لويس  به نامهاي زير ناميد براماپيتکوس (Bramapethicus) سوگري پيتکوس (Sugripithecus) سيواپيکتوس (Sivapethicus) . امروزه سيواپيکتوس را به گونه (Proconsul africanus) نسبت مي دهند. در حاليکه راماپيتکوس و ديگران را در گروهي به نام راماپيتکوئيده قرار مي دهند. انواع مشابهي از « دريوپيته سين ها » دراروپا و آسيا يافت شده است در سال 1956 در ميوسن مياني فرانسه آرواره اي کشف شد که آن را دريو پيتکوس فانتي (Dropithecus fontani)  نام نهادند. اجداد هومونيدها:  1- راماپيتکوس ها (در حدود 15 ميليون سال پيش در قاره قديم ميمون آدم نمايي به نام راماپيتکوس زندگي مي کرد) از نظر دندانهاي بالايي به هومينيده و از نظر دندان بندي تحتاني شبيه دريو پيتکوس هستند و مي توانند به نظر بعضي ها از اسلاف هومونيد باشد. دندان بندي راماپيتکوس در جهت انساني شدن رشد يافته است 2- پريمات ها نيز که داراي دندان بندي تحتاني يکنواخت هستند نيز مي توانند به نظر بعضي ديگر منشاء هومينيده ها باشند.  هومنين ها در اوائل پليوستوسن مياني در اروپا ظاهر مي شوند و آثارشان بيشتر در اروپاي غربي و مرکزي پيدا شده است. چون استرالوبيتيکوس ها در اين زمان در اروپا ناياب هستند لذا بايد فرض کرد که اين افراد از آسيا و آفريقا به اروپا آمده اند با توجه به اختلافشان با پيتک آنتروپ ها آنها را آرکانتروپ هاي پلي مرف مي نامند يعني داراي شکلهاي متفاوتي مي توانند باشند. در اين گروه همه گروههاي انساني ماقبل يخبندان ريس (400000 سال قبل) را قرار مي دهند    ظهور انسان: مطالعات انسان شناسي و باستان شناسي نشان مي دهد که انسان امروزي در ابتداي دوران چهارم يعني دوره ويافرانشين پديد آمده و شکل و شمايل حيواني داشته است. نخستين انسان ها را استرالوپيته سين (Australopithecien) مي نامند. به نظر مي رسد که ظهور انسان در اليگوسن زيرين هم زمان با پيدايش پروپليوپيتکوس و جدا شدن آن از راماپيتکوس (Ramapithecus) در ميوسن بالايي و سرانجام اشتقاق آن از استرالوپيتکوس (Australopitecus) در پليوسن باشد. نمي توان ارتباط مشخصي بين تکامل انسان و ميمون برقرار نمود و گونه انسان امروزي  احتمالا از هموارکتوس در اواسط پليستوسن جدا شده و حتي اشتقاق استرالوپيتکوس (پيتکوس = ميمون بي دم )  از راماپيتکوس در زمانهاي بسيار دور(ميوسن- 13 ميليون سال پيش) نيز بسيار محتمل است. بنابراين از 11 ميليون سال ( به قولي 15 ميليون سال قبل) از يکي از بازماندگان راماپيتکوس و يا سيواپيتکوس روند تکاملي انسانها از ميمونها جدا مي شود.   نزديک به پنج ميليون سال بعد از راماپيتکوس هيچ فسيل ديگري از هومنيدها يافت نشده است. ودر رسوبات 4/4 ميليون سال قبل منطقه آراميس (Aramis) در اتيوپي فسيل آردي پيتکوس رميدوس (Ardipithecus remidus) کشف شده است. کشف اوسترالوپيتکوس راميدوس 2 سال پس از کشف لوسي در اتيوپي صورت گرفت و فسيل اوسترالوپيتکوس راميدوس با قدمت 4/4 ميليون سال نزديک به يک ميليون سال، پيش تر از لوسي مي زيسته است. با وجود آنکه شکل ظاهري اين موجود شبيه ميمون بوده است ولي قادر بود که به صورت مستقيم حرکت کند. اما در رواخر پليوسن هومنيدهاي راست قامت زندگي مي کرد که به سرعت به سمت انسان شدن پيش مي رفت. اين هومينيدها را استرالوپيتکوس (Australopithicus) مي نامند. امروزه پنج گونه مختلف از جنس استرالوپيته سين ها معرفي شده است. قديمي ترين نمونه اين جنس مربوط به گونه (anamensis) از رسوبات 2/4 ميليون سال قبل کنيا مي باشد. که نياي ديگر هومينيدها مي باشد. اگر نسبت حجم مغز را به جثه بدن درنظر بگيريم استرالوپيتکوس از تمامي جنس هاي پريمات هاي ابتدايي بالنسبه حجم مغز بزرگتري داشته است. استرالو پيتکوس افريکا نوس دندان بندي انساني تري داشت او به سرعت در جهت انساني تکامل حاصل کرد و توانست تنها از ابزار استخواني و نه ابزار سنگي استفاده کند. استرالوپيته سين ها چنان که از استخوان هاي آنها برمي آيد به وضع قائم حرکت مي کرده اند. مغز اين موجودات از لحاظ شکل با مغز ميمو نها فرق بسياري ندارد ولي حجم آن افزايش يافته بين 450 تا 750 cc است. فرم دندان بندي اين موجودات نشان مي دهد که همه چيزخوار بوده اند. در سال 1959 ببعد که دکتر ليکي در کنيا استرالوپيتکوسي يافت که با پبل کالجر (تمدن قلوه سنگهاي روخانه اي) همراه بود، استرالوپيتکوسها را در شمار انسانهاي اوليه قلمداد مي کنند. با وجود انکه شکل ظاهري اين موجود شبيه ميمون بوده است ولي قادر بود که به صورت مستقيم حرکت کند. اما در اواخر پليوسن هومنيدهاي راست قامت زندگي مي کرد که به سرعت به سمت انسان شدن پيش مي رفت. اين هومينيدها را استرالوپيتکوس (Australopithicus) مي نامند. با دانش فعلي ما استرالوپيته سين ها اولين و قديمي ترين انسان شناخته شده مي باشند. اما مدت زماني بر بشر سپري گشته تا هيئت امروزي خود را بدست بياورد هشصد هزار سال است اما دهها ميليون سال در دوران سوم طي گشته تا انسان از پريمات ها جدا گرديده و قدم به قدم پلکان تکامل را بپيمايد. دو اصل مهم و دو رکن اساسي براي مبدل شدن به انسان لازم بوده است. اول ايستادن پيوسته روي پاها که موجب آزاد شدن دستها و ساختن ابزار گرديده دوم رشد حفره جمجمه و تکامل ارتباط مغزي که منبع پديده هاي برجسته اي چون تفکر و تالم است. اغلب محققان معتقد هستند که همزمان با اواخر دوره  استرالوپيتکوس انسان ديگري زندگي مي کرد که کاملا قائم مي ايستاد. اين گونه را هوموارکتوس مي نامند هوموارکتوس از استرالوپيتکوس بيشتر زندگي مي کرد و تا پليوستوسن مياني به روند تکامل ادامه داد تا اينکه به هوموساپينس (Homo sapiens) تبديل شد. احتمالا هوموارکتوس توسط گونه Homo ergaster  به H.habilis مربوط مي شود. هوموارگاستر اولين هومينيدي است که توانست به خارج افريقا راه پيدا کند احتمالا در حدود 8/1 ميليون سال قبل اين گونه خود را به اسياي شرقي رسانده بود. تکامل قسمت هاي مختلف بدن انسان با گذر زمان: اسکلت انسان بالغ داراي 206 استخوان و 32 دندان است. اين استخوان ها به هم متصل اند و واحد هاي هماهنگي را به وجود مي آورند آنها را مي توان به چهار گروه بزرگ تقسيم کرد که از نظرتکاملي شديدا به هم وابسته اند. 1) جمجمه 2) بازو و قفسه سينه 3) پاها و لگن خاصره 4) دندان ها. در زمان اليگوسن و ميوسن قفسه سينه و بازوها تغييرات زيادي را پشت سر گذاشته اند. در پليوسن پسين و اوايل پليوستوسن تغييرات زيادي در پاها و لگنچه ديده مي شود. اين تغييرات را مي توان به طور ضعيفي در پونژيده ها و بطور پيشرفته در انسان ديد. تغيير جمجمه بعد از تغييرات لگنچه و رانها و در ارتباط با راست ايستادن به وجود آمده است. اغلب خصوصيات جمجمه انسان در زمان پليوستوسن پسين ظاهر شده است. در سال 1948 پروفسور ادينجرEdinger از دانشگاه هاروارد نشان داد که رشد مغز بدنبال تکامل و تغيير جسماني رخ مي دهد؛ يعني تکامل بدن ابتدا و تکامل مغز پس از آن صورت مي گيرد؛ و اينکه پيش از اينکه هوش انساني داشته باشيم، بدنهاي انساني داشتيم. و با توجه به فسيل هاي قطعات مختلف انسان که انسان شناسان پيدا کرده اند ، بويژه استخوانهاي لگن همراه با جمجمه هاي شبه انسان ريخت ها تنها يک نتيجه مي شود گرفت. «انسان» در حاليکه هنوز مغز انسان ريخت ها را داشت، راه مي رفت.  با برسي فسيل هاي پيدا شده انسان مشخص مي شود که در تکامل مغز انسان در دوره بين يخچالي به سطح امروزي رسيده بود (دوره بين يخچالي ريس و ورم ) تا اين زمان هنوز انسان راست قامت هوموارکتوس وجود داشت ولي در دوره سومين بين يخچالي کلا به گونه انسان هوشمند تبديل شد اما در دومين دوره بين يخبندان پراکندگي تغييرات ژنتيکي وسيعا پخش شده بود. بطوريکه بسياري از افراد فنوتايپ انسان هوشمند را نشان ميدهد. بعد از اينکه حجم مغز انسان به حالت کنوني رسيد مرحله بعدي تکامل زيست شناسي در صورت و دندان بندي اتفاق افتاد که همراه با تقويت قدرت شکار- ابزار سازي استفاده از آتش و در نهايت تغيير در نوع تغذيه آدمي بوده است. روند تبديل به انسان عاقل (Homo sapiens) بسيار کند بود. يک ميليون سال بيشتر براي توسعه تکنولوژي سنگي او از سطح ديرينه سنگي زيرين تا بالائي گذشت اين روند در زمان استرالوپيتکوس شروع کرد و هوموارکتوس درآسيا و آفريقا آن را ادامه داد در زمان پليوستو سن پيشين ( دومين و سومين دوره يخبندان ) سنت آبوولين و آشولين و موسترين (Mousterian) در غرب تکامل يافت و در کنار آن مغز نيز در روند تکامل سرعت بيشتري يافت. از حدود 800 هزار سال پيش گونه Homo antecessor ظاهر شد. مغز انسان موقعي شروع به رشد کرد که بقيه قسمتهاي بدن تغيير کرده بودند. در اوايل دومين دوره يخبندان در 50 هزار سال قبل انسان هوشمند و يا هوموساپينس ظاهر شد. تکامل مغزي امکان استفاده از وسايل را به آنها مي دهد در 3 ميليون سال پيش استرالوپيتکوس ها و در 500000 پيش انسان نماها گسترش مي يابند( پيتک آنتروپ ها) همزمان تکنيک تراش سنگ ها جلو تر رفته و صنعت سنگ متنوع و کامل مي شود. پيش نئاندرتال ها در اوايل ورم قديم (70000 سال قبل) در آسيا افريقا و اروپا گسترش مي يابند. احتمالا گسترش يخبندان سبب مرگ تعداد زيادي از آنها شده است. انسان هوشمند امروزي با هوموساپينس هاي جديد: در اوائل ورم جديد ( در حدود 30000 سال قبل) هوموساپينس ها جاي نئاندرتال ها مي  گيرند. با تحقيقات مختلف دريافته اند که قذيمي ترين پريمات هاي عالي در 25000000 سال پيش ظاهر شدند در 3 ميليون سال پيش شکل هاي جديد انسان نما ها در 70000 سال پيش نئاندرتال ها و سرانجام در 33000 سال پيش هوموساپينس ها ظاهر مي شوند. همه اشکال موجود ميمونها و انسان کنوني قبل از آنکه تارسيده ها حالت تخصصي يافته باشند از آپتومورفيده ها جدا شده است. در اين گروه انواع مختلفي وجود دارند لازم به ذکر است در برخي کتب به اين انسانها پالئوآنتروپين (Paleoanthropian) يا انسان قديمي مي گويند. 1-انسان اشتاين هايمئنزيز  2- انسان سوانس کومب 3- انسان فونته شواد 4-انسان رودزيا 5- انسان سولو 6- انسان سيبري 7- انسان نئاندرتال 8- ساپينس مهمترين آثار فسيلي اجداد انسان: در سال 1959 ليکي در الداوي (Olduvai) تانزاليا يک جمجمه با برآمدگي مياني با حجم 600 cc يافت سن مطلق آن را با روش پتاسيم آرگون 1750000 سال تعيين کردند. وي ان را زينج آنتروپوس بوازي (Zinjanthropus boisi) ناميده که به آن استرالوپيتکوس بوازي نيز مي گويند امروزه ديگر از اين نامها استقاده نمي شود و به آن پاراآنتروپوس بوازي مي گويند قديمي ترين  پاراآنتروپوس مربوط به گونه پاراآنتروپوس اتيوپيکوس (Paranthropus aethiopicus)  مي باشد. در سال 1974 گروه اکتشافي به سرپرستي دونالد جوهانسون در اتيوپي اسکلتي يافتند که 60% قطعات آن سالم بود قد آن 07/1 متر بود و با توجه به دندان عقل به نظر مي رسد که دختر بوده است. جوهانسون آن را لوسي ناميد. قدمت اين فسيل به بيش از 9/3 ميليون سال مي رسد. نام علمي اين گونه (Austraulopithecus afarensis) مي باشد( آفار نام منطقه اي است که اين فسيل در آنجا يافت شده است). بعد ها در اواسط دهه 70 ردپاي اين فسيل توسط  ماري ليکي از لايه هاي خاکسترهاي متبلور آتش فشاني پيدا شد. همانطور که قبلا گفته شده گونه به سه گروه منشعب مي شود.  در اطراف درياجه رودولف در کنيا فسيلهايي يافت شد که بسيار مشابه هوموهابيلس ميباشد. اما داراي جمجمه حجيم تر از هوموهابيلس مي باشد و ويژگي هاي ديگر آن ابتدايي است ( مانند نداشتن برامدگي ابرويي...) به آن نام هومورودلف انسيس  (Homo rodolfensis)  گذاشته اند. قدمت هوموهابيلس و هومورودولف انسيس    بين 5/1 تا4/2 ميليون سال مي باشد. کوپن (Coppen)  در سال 1965 بقاياي فسيلي را در چاد پيدا کرد که نام آن را چاد آنتروپوس (Tchadanthrpus) گذاشت که اين فسيل نيز در همين گروه قرار مي گيرد. بسياري از ديرينه شناسان اعتقاد دارند که هوموهابيلس همان استرالوپيتکوس افريکانوس مي باشد. در سال 1941 و 1942 دو تکه از آرواره هاي زيرين در رسوبات پليوستوسن زيرين جاوه و سنجيران (Sanjran)  يافت شد که از هر آرواره ديگر انساني ضخيم تر مي باشد اندازه و ديگر خصوصيات دندان آنها مثل افريکانوس است و مثل استرالوپيتکوس روبوستوس يک برآمدگي ششم ديگري در دندان خود دارند. فون کنگيزوالد (Von kenigswsld)  که اولين بار آنها را کشف کرد احساس کرد که آن جنس جديدي است و ان را مگاآنتروپوس پالئوجاونيکوس (Meganthropus paleojavanicus) نام نهاد. دو نوع ديگر را نيز از جتيز که متعلق به پليو ستوسن زيرين مي باشد کشف کرد و به نامهاي پيتک آنتروپوس موجوکنزيز (Pithecanthropus modjokensis)  و پيتک آنتروپوس ارکتوس (Pithecanthropus erectus) نام نهاد. به احتمال قوي مگانتروپوس از ديگران قديمي تر است. و بعد از آن پيتک آنتروپوس روبوستوس و سپس ارکتوس قرار دارد. از مگانتروپوس دو آرواراه پاييني و سه دندان پيدا شده  بود. اولين انسانهاي اروپا از گونه Homo antercesor مي باشد که از رسوبات 800 هزار سال قبل جنوب اسپانيا کشف شده است. دو واريته از هوموارکتوس وجود دارد.: 1- هوموارکتوس ارکتوس يا انسان جاوه 2- هوموارکتوس پکن انسيس (H.e pekinesis) يا انسان پکن. به نظر مي رسد که انسان جاوه خصوصيات ابتدائي تري داشته است. سومين واريته ديگر هوموارکتوموريتانيکوس (H.e mauritanicus) در سال 1955 – 1954 در ترني فاين (Ternefine) الجزاير کشف شد و توسط کاشف آن بنام آتلانتروپوس موريتانيکوس (Atlanthropus mauritanicus)  نام گذاري شد سرگي (Sergi) آنها را پروتوآنتروپوس (Protoanthropus) ناميده است. ولي امروزه آن را هوموهايدلبرگنسيس (Homo heidelbergensis) مي نامند. در سال 1955-1954 آرامبورگ (L.arambourg) سه آرواره انسان در حالت بسيار عالي و مقداري استخوان ديگر يافت که بسيار شبيه انسان پکن بود ولي مشابهت هايي با افريکانوس روبوستوس نشان مي داد. اين محقق نام اين جنس را اتلانتروپوس موريتانيکوس (Atlanthropus mauritanicus) ناميد. دندانهاي آسياي بزرگ دوم و سوم شش برآمدگي دارند.   ولي در سال 1960 در اواسط لايه الداوي ليکي جمجمه اي يافت که با متد K/Arسن 500 هزار سال را نشان مي داد خصوصيات ويژه اي که داشتند آن را به پيتک آنتروپسين ها نسبت دادند که در شرق افريقا انتشار وسيعي داشتند و جانشين استرالوپيتکوس شده اند. بنابراين ظهور هوموهايدل برگنسيس ابتدا در افريقا بوده است آخرين نياي مشترک انسان و ميمون ها: آخرين نياي مشترک انسان و ميمون ها به احتمال قريب به يقين دريوپيتکوس(Dryopithecus) است که کمي بيش از 20 ميليون سال قبل ظاهر شده است. دريوپيته سينه ها( Dryopithecines)، جزء ميمون هاي حقيقي و درنتيجه جزء هومينوئيده ها بوده هومينيده ها محسوب نمي شود؛ درخت نشين، چهار پا و ميوه خوار بودند؛ نسبت به ميمونهاي امروزي مغز کوچکتري داشتند؛ به استثناي آرواره ها و دندانهاي آسياب که در آنها کوچکتر از ميمون هاي امروزي بود با آنها تفاوت زيادي نداشتند. منشاء دريوپيته سينه ها از افريقا است  و در اروپا و در آسيا تا هندوستان پراکنده بودند. در حدود 15 ميليون سال قبل، سه و يا بيش از سه خط راهه از سر سلسله دريوپيتکوس جدا شده اند. يک خط راهه مربوط به ميمونهاي عظيمي است که ژيگانتوپيتکوس ((Gigantopithecus ناميده شده اند؛ اين خط راهه مدت چندين ميليون سال در آسيا باقي مانده و سپس خاموش شده است. خط راهه دوم احتمالا به اورانگ اوتان منتهي شده است. سومين خط راهه نياي شمپانزه، گوريل و انسان بوده است. شاخه اي از خط راهه اخير تکامل حاصل کرده و ميمونهاي افريقايي را به وجود آورده است، شاخه ديگر، راماپيتکوس(Ramapithecus) را ايجاد کرده به وسيله انسان شناسان متعددي به عنوان قديمي ترين نياي انسان، بدون اينکه نياي ميمونهاي امروزي باشد، درنظر گرفته مي شود. راماپيتکوس به وسيله دوگونه معرفي شده است: راماپيتکوس ويکري (R.wickeri) آفريقا که ابتدا کنياپيتکوس ويکري (Kenyapithecus wickeri) ناميده شده است با فسيلهايي که در حود 14 ميليون سال قدمت دارند، و راماپيتکوس پنجابيکوس (R. punjabicus) هندوستان با فسيلهايي که مربوط به حدود 12 ميليون سال قبل هستند. تنها چند قطعه از استخوان هاي راماپيتکوس، بويژه دندانها و قطعات آرواره، پيدا شده اند ولي همين آثار، حد واسط بين آخرين دريوپيته سينه ها  و اولين هومينيده ها به نظر مي رسند، و به همين علت به وسيله بسياري از انسان شناسان، در خط راهه هومينيده ها قرار داده شده اند. بنابراين، خط راهه منتهي به انسان مي بايست در حدود پانزده ميليون سال قبل از خط راهه ميمونها واگرايي حاصل کرده باشد (با وجود اين بايد نکته اي را که در مورد ان اتفاق نظر وجود ندارد ذکر کرد: تعدادي از انسان شناسان معتقدند که انسان و خط راهه ميمونها مي توانند جديدتر از پانزده ميليون سال قبل از يکديگر جداشده باشند، ديگران فکر مي کنند که يا يکي از راماپيتکوسها، يا ژيگانتوپيتکوسها و يا شکل مشابهي که تحت نام سيواپيتکوس(Sivapithecus) شناخته شده است، مي تواند نياي هومينيده باشد). آخرين نياي مشترک تمام هومينوئيده ها احتمالا اژيپتوپيتکوس (Aegyptopithecus) است که يک ميمون آفريقايي است  و در حدود 28 ميليون سال قبل زندگي مي کرده است؛ واگرايي خط راهه هيلوباتس- سمفالانگوس و خط راهه انسان ميمونهاي بزرگ در حدود 25 ميليون سال قبل صورت گرفته است. بين گونه هاي معاصر، نزديکتر از همه به گونه انساني، ميمونهاي بزرگ، يعني شمپانزه و گوريل افريقايي، و اورانگ اوتان آسيايي هستند: موجودات انساني، در تيره هومينيده ها قرار دارند؛ شمپانزه ها، گوريل ها و اورانگ اوتان ها جزء تيره پونژيده ها محسوب مي شوند. ميمونهاي کوچک آسيا، يعني ژيبونها و سيا مانگ ها، از تيره هيلو باتيده ها هستند.  بسياري تصور مي کنند که جد مشترک انسان و انسان ريختها، پروکنسول باشد، جانوري که از روي بقاياي 450 اسکلت مشخص شده است که به حدود 25 ميليون سال پيش تعلق دارند؛ به زماني که ميمون ها ، انسانها، انسان ريخت ها پديدار نشده بودند. شگفت آور نيست که پروکنسول مشخصات هر سه را دارا بود. احتمالا پروکنسول نياي ميمونها و انسان ريخت ها باشد. مسئله خويشاوندي آن با انسان هنوز نامعلوم است. اولين بقاياي پروکنسول توسط دکتر ليکي Leaky در جزيره کوچکي در درياچه ويکتوريا در سال هاي 1930 در کنيا پيدا شد. پروکنسول جمجمه اي با مشخصات شبيه به انسان و انسان ريختها دارد. اما آخرين مطلبي که در مورد رابطه انسان و ميمونها در تاريخ 16 فروردين 85 در مورد تفاوت انسان و ميمونها در روز نامه همبستگي چاپ شده که به قرار زير است. «محققان فعاليت ژن هاي مشابه را در انسان شمپانزه اورنگ اوتان و ميمونهاي روسوس اندازه گيري کردند و به اين نتيجه رسيدند که در مورد 907 ژن که اطلاعات دقيقي در مورد آن ها بدست آمده هر زوج از ژن ها در هر يک از اين گونه ها بين 12 تا 17 درصد از حيث فعاليت و آثار عملي با ژن هاي مشابه در ديگر گونه ها تفاوت دارند در تحقيق اخير همچنين بسياري از ژن هايي را که تراز فعاليت شان در 70 ميليون سال گذشته ثابت باقي مانده و دسخوش تغيير نشده مشخص شده است د ر 70  ميليون سال قبل هر 4 گونه اي که در آزمايش اخير مورد بررسي قرار گرفته اند داراي نياي مشترک بوده اند.» نتيجه گيري: بنابرآنچه گفته شد انسان هم مانند ديگر موجودات خلق شده و سپس تکامل حاصل کرده است تا به انسان امروزي تبديل شده است و بنابر آياتي از قرآن قبل از خلقت حضرت آدم، انسان هايي و جود داشته و آدم اولين انسان نمي باشد. انسان هم مانند ميمون ها  از پريمات ها تکامل حاصل کرده است ولي انسان از نژاد ميمو نها نمي باشد بلکه با ميونها جد مشترک دارند . انسان هوشمند حدود 30 تا 50 هزار سال پيش از ظهور کرده است و با احتمال زياد انسان از استرالو پيتکوس ها و استرالوپيتکوس ها از راماپيتکوس تکامل حاصل کرده اند.                           منابع و مأخذ: 1- يدأله سحابي، خلقت انسان (مهر ماه 1351 ) 2- علي مشکيني، تکامل در قرآن،ترجمه:ق. حسين نژاد 3- ايت الله مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج11، صفحه 66 تا 89 4- ايت الله مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج17، صفحه 122 تا 131 5- رضوي سلدوزي، مرتضي، خلقت آدم و بحثي در تکامل 6- دکتر مغفوري مقدم، ايرج، ديرين شناسي پريمات ها 7- فرانسيسکو جي. آيالا، بيولژي مولکولي و تکامل، ترجمه: دکتر حسن ابراهيم زاده (1368) 8- دکتر روبر ژولين، سنگواره هاي انسان عصر حجر( اسناد و مدارک تکامل آدمي)، ترجمه: دکتر نورالدين فرهيخته چاپ اول: مهر ماه 1350 9-دکتر خسروتهراني، خسرو، زمين شناسي تاريخي 10- جورج گيلورد سيمپسون، پيدايش  و تکامل موجودات، ترجمه: اسماعيل شايگان 11- دکتر معتمد، احمد، کواترنر(زمين شناسي دوران چهارم)، (تابستان 1376) 12- و.و.فلچر، تکامل از نظر انسان امروز، ترجمه: دکتر محمد رضا توکلي صابري 13-دکتر رفيع فر، سيد جلال الدين، کواترنر ، پال آنتروپولوژي و ايران، از کتاب مجموعه مقالات نخستين سمپوزيوم بين المللي کواترنر ( شهريور 1373 دانشگاه تهران)، گرداوري : فرخ برزگر 14- توماس فورد، پيدايش انسان و تکامل، ترجمه: کاوه برزگر  15- روزنامه هم بستگي، راز تفاوت انسان با ميمون،   شماره 1536 چهار شنبه 16 فروردين 1385  


مطالب مشابه :


تکامل مغز جانداران

مغز انسان ها میراث دار همه دوره ای تکامل است. در تمامی دوره هایی که تکامل اتفاق افتاده است پا




مغز انسان و نحوی کار ان

tajrobi88n.blogfa.com - مغز انسان و نحوی کار ان - هماهنگی آموزگاران در دروس علوم تجربي - tajrobi88n.blogfa.com




مغز انسان

مغز انسان مغز به که باعث تکامل یافتن مغز انسان و بزرگ شدن آن شده است.




انسان و تکامل

مغز انسان بعد از تکامل قسمت هاي مختلف بدن تکامل حاصل کرده است در طول دورا ن چهار گونه هاي




تکامل انسان

تکامل انسان با وجود این که شروع تکامل اندازهٔ مغز این انسان‌های اولیه در حدود




مغز انسان

مغز انسان . در جریان تکامل مغز از لوله عصبی جنینی ، حفره مرکزی لوله عصبی در 4 ناحیه متسع




تکامل انسان

تکامل انسان . او این تحقیقات را بر به وسیله روش های تصویربرداری از مغز انجام می دهد.




برچسب :