نقدی بر رمان و فیلم بادبادک باز

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

 این مطلب تاکنون در روزنامه ی بانی فیلم به چاپ رسیده است

 

 

خلاصه داستان

 

داستان ماجرای مرد جوان افغانی است که همراه با همسرش در سان فرانسیسکو زندگی میکند. او به سبب صحبت با یکی از دوستان قدیمی و تماشای چند بادبادک در آسمان ( سمبل عالم بچگیش ) به یاد خاطرات دوران کودکی و نوجوانیش می افتد. او تا 18 سالگی همراه با پدرش در خانه ای اشرافی واقع در کابل زندگی می کرده است و پس از حمله ی روس ها به پاکستان می روند و اندکی بعد برای همیشه به آمریکا سفر می کنند. در دوازده سالگی اتفاقی  در زندگیش می افتد که تا سال ها روان او را تحت شعاع خود قرار می دهد و آن تجاوز پسری ( آصف ) به دوست یا برادر ناتنی نامشروع یا پسر خدمتکار پدرش  - حسن – است که امیر به سبب روحیه ی محافظ طلبانه اش تنها به نظاره ی این عمل می نشیند و سال ها بعد آگاه می شود که آصف اکنون پسر حسن ، سهراب را نیز مورد تعدی خود قرار داده است. او سهراب را بعد از پذیرش رنج های بسیار از افغانستان به آمریکا می برد و به فرزند خواندگی خود می پذیرد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد رمان

 

     باد بادک باز ( The kite runner(  اولین رمان نویسنده ی افغان ، «خالد حسینی» است که با فروش بالا و ترجمه به حدود 40 زبان دنیا رمان موفقی به شمارمی آید . کتاب  دل من را نیز به دست آورد. حداقل تا میانه خالد حسینی متقاعدم کره بود که باید کتابش را دوست بدارم. هر چند که زبان آن مشابه هیچ کدام از نوشته های عسلین افغانی نبود که تا پیش از آن خوانده بودم چون اصلا کتاب ترجمه بود و در طول داستان خلا آرایه را  ، که خوراک  باب دندان مزاج ایرانی ام هست ، احساس می کردم.

     اما بخش دوم کتاب، که آغازش را زندگی امیر در آمریکا قرار می دهم ، من را به یاد کتاب ویترین نشین این دو سال اخیر، عطر سنبل عطرکاج انداخت و تکرار عبثی بود که سردرگمی داستان در این برهه کمکی به ضدحال وارد شده به حالم نکرد.  تا آن که دوباره داستان به کابل کشیده شد و ترسیم مخوف و دلربای افغانستان ، به منزله ی معجزه ای برای حالم به شمار آمد .

     بر خلاف این که جمله ی نخست کتاب آبستن فرزند اتفاق بود : «در سن دوازده سالگی به آدمی تبدیل شدم که حالا هستم»

ولی کودک مرده به دنیا آمد و من قابله را به خانه فرستادم. چرا که خیلی زود دریافتم، تا آخر داستان حس تعلیقی به وجود نخواد آمد جز در مواردی زود گذر مثل : نگاه خیره مرد ریش بلند که هولم را ورداشت ویا آن که آیا رئیس یتیم خانه در را باز خواهد کرد؟  یا آصف سهراب را به عمویش خواهد سپارد؟  آیا ثریا بچه دار خواهد شد ؟

     جدای این چند مورد خیر  کشمکشی وجود نداشت و من تبسم بر لب و با  الهی یا آخی گفتن  ما به ازای دو پسر افغانی و خاطراتشان  و دغدغه هایشان داستان را به سر بردم و در طول خوانش 423 صفحه ی کتاب هر بار از خود پرسیدم چه ماجرایی را دنبال کنم ؟ پاسخ دادم :« فعلا هیچ ! بذار این جوان از خاطرهاش بگه . خب امیر جا می گفتید ...»

     خالد حسینی در لفافه یا به واژه ای دیگر اکسپرسونیستی تاریخ اجتماعی- سیاسی افغانستان و عقاید سیاسی خویش را ، با سرنگ قلم به مغز ما تزریق کرد .  شاید تهی از فکر نبود است ، گزینش ملیت امریکایی برای آن صاحبان یتیم خانه ی کذایی  ، جان و بتی کالدول .  نمونه های دیگر: کمک مالی دولت آمریکا به مهاجران افغانی ویا ویزای انسان دوستانه که کوثرین فرشته ای می نمود برای سهراب .

     خواهش مندم توجه کنید :

« اگر این ماجرا مال یکی از آن  فیلم هندی ها بود که من و حسن می دیدیم ، جایش بود که که دنبال ماشین می رفتم و جیغ می زدم که نگه دارد . حسن را از صندلی عقب می کشیدم بیرون و بهش می گفتم که مرا ببخشید ، واقعا متاسفم ، اشک هایم قاطی آب باران می شد . توی رگبار همدیگر را بغل می کردیم  . اما این فیلم هندی نبود من متاسف بودم اما گریه نکردم دنبال ماشین هم نرفتم .»  این بخشی از قسمت اول داستان است که به تمامی مختصات یک داستان رئال را به ما تدریس می کند.

     ولی قسمت سوم ( بازگشت امیر به پاکستان ) نوبت به عرض اندام رمانتیسیم است و این جا ، خالد حسینی چون مادری مهربان می ماند که نمی خواهد بین بچه هایش فرق بگذارد و به این یکی نیز فرصت جولان می دهد. دقیق شوید :

آصف همان کله گنده ی طالبان است! بعد از پدر حالا نوبت پسر است ! آصف و امیر درگیر می شوند و دست بر قضا گلوله ای از حلقه ی دور پای سهراب کنده می شود و سهراب هم تیر و کمانش را که ( هنوز لای بند تنبان و شکمش دست نخورده باقی مانده بود ) از نیام کشین بر می کشد  و گلوله را بر تهدید گاه پدرش فرو می نشاند . لب بالای امیر چاک بر می دارد. بعد از جراحی پلاستیک خطی صورتی بر جای می گذارد چون نیمه ی نا مشروع پدرش- حسن - !

نه! این جا فیلم هندی است. یک ملودرام کاملا مردانه!!! کاش این بچه ی دومِ سرتق ( رمانتی سیسم ) دل مادرش را به رحم نمی آورد !

     بادبادک باز هر چه که بود راضیم کرد درقفسه ای  کنار رمان های مورد علاقه ام بنشیند .

 

 

مشخصات فیلم

 

کارگردان : مارک فورستر

تهیه‌کننده : ویلیام هوربرگ

والتر پارکس

ربکا یلدام

بنت والش

لوری مک دونالد

نویسنده : خالد حسینی(رمان)

دیوید بنیوف (فیلم نامه)

بازیگران : خالد عبدالله

زکریا ابراهیمی

همایون ارشادی

احمد محمدی زاده

موسیقی :  آلبرتو ایگلسیاس

فیلمبرداری :  رابرتو شفر

تدوین :  مت چز

توزیع‌کننده : DreamWorks

Paramount Classics

انتشار : ۱۴ دسامبر ۲۰۰۷ (محدود)

مدت :  ۱۲۸ دقیقه

زبان : فارسی دری

انگلیسی

کشور :  ایالات متحده آمریکا

بودجه  : ۲۰ میلیون دلار 

 

نقد فیلم

زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی/ بازار زهد ما را بشکست عشق خالی--خاقانی

از غم آن دانه ی خال سیاه /  جمله ی تن خال شده روی ماه ------- نظامی

تنها نه من به دانه ی خالت مقیدم / این دانه هر که دید گرفتار دام شد  ----- سعدی

مرکز دایره ی حسن مصور گردید/خال مشکین چو بر آن چهره ی زیبنده زدند-----صائب

 

     نمی توانم دریابم که چه طور "مارک فورستر" نمی داند خال داسی شکل یعنی چه ؟ آن هم اندکی بالا تر از کنار لب ! آخر مگر گذاشتن یک خال چه زحمتی دارد؟

کاش کمینه  همه چیز به نبود  یک خال داسی شکل اندکی بالاتر از کنار لب می انجامید تا آنقدر ذهنم گیس نمی شد !  بگذریم ...

                          به ترنج بپردازم که حاشیه تکمیل است.

 

     از تیتراژ دریافتم که نباید شاهد کاری افغانی باشم. آخر موزیک تیتراژ ، که به طرز فاحشی ریتم عربی داشت، ازهمان آغاز هوشیارم کرد که :« صابون به دلت نزن یارو، مارک فورستر افغانستان نمی فهمد» و خط کوفی آذین بسته شده به نام ها تاییدیه را صادر کرد .

خال داسی شکل هم گواه دیگری بود .

 

     دیالوگ ها همان متن کتاب بودند. گویی به هر یک از بازیگر ها به جای فیلم نامه ، نسخه ای از ترجمه ی افغانی کتاب را داده باشند. الحق و الانصاف نیز هر کدامشان همت گماردند ، تا دیالوگ به دیالوگ را به بدترین لحن ممکن ادا کنند . خب کارگردانشان که پی به مقصودشان نمی برد. هموکه به خیال خود به لوکیشن و فضا پی میبرد. همان که نمی داند خال داسی شکل یعنی چه.

و شکل هچل هفتی از ادغام فضا ها عاید کرد.

     شنیده بودم شرقی ها با عاطفه ترند ولی نمی دانستم پدران آمریکایی آنقدر بی عاطفه اند که در را به آرامی برای ابد پشت سر پسرشان ببندند. احتمالا فورستر موقعه ی خواندن بخش رفتن حسن و علی با خود گفته: «چه قدر رمانتیک و اغراق آمیز صحنه را توصیف کرده آخر هیچ پدری که تا این حد منقلب نمیشود» و درست با این نظریه ی "احتمالی" فرصت  داشتن نقطه ی اوجی را از فیلمش سلب کرد. یا حتما کارگردان و نویسنده ی فیلم با خود فکر کردند: «اگر نخستین رویارویی جنگ طلبانه ی حسن و آصف در یک بازارچه به جای بیابان صورت پذیرد اتفاق خاصی نمی افتد» ولی افتاد! چون محال است در بازار یک جامعه ی قشریگر که محل عمده ی تجمع توده ی مردم است، پسرکی از نژاد نازل (هزاره ای ) بر پسرکی از خون رنگین تر و خانواده دار(پشتونی) تیر و کمان بکشد. آن هم دراثری که هم و غم بسیارش ، بسط مسئله ی نژاد پرستی و قومیگری به طالبان ، انحراف اخلاقیشان وبدعت مصلحت طلبانه شان می باشد .

     کارگردان خلاف این موارد، گاهی پایبندی خود به متن را "بیش از حد " نیز اعلام داشته است.  مثل : وقتی که دوربین "close up" ای  از جعبه ی تیر و کمان ساخت آمریکا می گیرد و این جاست که چون حسینی هم یاری امریکا را در اوضاع کنونی افغانستان سنجیده می شمارد و استفاده از کالاهای آمریکایی را فرصتی برای احیای تولید و چرخه ی اقتصاد افغانستان.

     فیلم ساحت تاخت و تاز بی دقتی های بچگانه ای بود ، شاهد : گپ و گفت سلیس انگلیسی از جانب راننده فقیر افغان با امیر.  لزوم این مسئله در قیاس با حجم واژگان دری و انگلیسی بسامد یافته ، چون درک وجودیت جن و پری برای کودکان مبهم است.  یا این که چرا رحیم خان باید با امیر هم ولایتی اش به زبان انگلیسی صحبت کند؟! خود از قاعده ی جن و پری جدا نیست - و این جاست که نبود زیر نویس برای فارسی زبانان چون بی ادبی است به قاموس داران این در گران .

     ابتدای رمان باد بادک باز با این توضیح آغاز می شود ،  که رحیم خان دوست قدیمی امیر به او زنگ زده و او برای فکر کردن در باره ی پیشنهاد رحیم خان به پارکی رفته و با دیدن دو بادبادک خاطرات کودکیش تداعی میشوند. حال آن که در فیلم این طور نشان داده شده که امیر در حین مکالمه  - دقت داشته باشید - حین مکالمه با رحیم خان ،  به خاطرات گذشته پرتاب میشود. که این یادآوری ، 45  دقیقه از فیلم را صاحب می شود.

     اگر زمانی بخواهند یک فیلم سینمایی را به در بکشند < نثر> به بیش از 100 صفحه تجاوز نخواهد کرد و اکنون ما شاهد 128 دقیقه ای شدن رمانی 400 صفحه ای هستیم واین فیلم به مثابه ی فیلم اورجینال 4 ساعته ای می ماند که وزارت محترم ارشاد جمهوری اسلامی با مهارت خاص خود آن را به یک ساعت و نیم تقلیل داده است  و این خود موجب می شود که بازیگر قابلمان، همایون ارشادی نتواند تغییر شخصیت پدر را، از دوران زندگی در کابل ،  تا سان فرانسیسکو، آن گونه که در کتاب است، ایفا کند.

     همایون ارشادی که اولین ره آورد هالیود از ایران به شمار می آید ،  لهجه ی کابلی را ، آن گونه که دیگر بازیگران فیلم  تعیین می کنند ، خوب درنیآورده است.  رقص بی رمق سهراب هم پس لرزه ای بود تا آلونک محقر سکانس مربوطه را با آدمیمایه یکسان کند.  و در قیاس حرکات مشخص ، ذاتی بازیگر نقش بزرگ سالی امیر که در راستای سستی و روحیه ی محافظه کارانه اش می بود چون باران رحمتی بر سر فیلم بنماید.  

     چندان انسان ناسیونالیستی نیستم ولی نمی توانم حاشا کنم حس غروری را که با دیدن همایون ارشادی با آن بازی پر کوهگون و شنیدن صدای سامی یوسف در آن فضای دراماتیک – مذهبی  به رخ کشانی" ایمان امیر"(ایمان حقیقی ) بر" آصف "( که دفع سنگ کلیه بر اثر لگد پرانی انساننمایی موجبش بود ) به من دستی گرم داد .

     سکانس برتر فیلم ،  "بادبادک پرانی نخست"  بود که رنگین کمانی از جنس کاغذ را بر قاب تله ویزیونم هویدا کرد  و سپس دویدن حسن خلاف جهت دیگران که تضاد -وادار فکری- را ساخت وموسیقی ، این بار بر خلاف سایر سکانس ها که ریتمی هندی یا عربی داشت،  شد غلامی برای گدی پرانی سلاطین کابل، "حسن و امیر" .

 13/5/87 -14 /5/87


مطالب مشابه :


معرفی فیلم: بادبادک باز

فیلم خوب - معرفی فیلم: بادبادک باز - نقد و معرفی فیلم های برنده اسکار و کن و - لطفا نظر




کیک به شکل پروانه

طرز تهیه: کیک را به شکل دو نیم دایره ببرید و از وسط هم هر نیم دایره را دو برش دهید.




چگونه یک بادسنج و بادنما بسازیم؟

تاریخ تهیه: ارسال کننده: همفکران جامعه مجازی - تاریخ ارسال: 1388. بادبادک، بادسنج،




گزارش کلاسی سه ماه اول سال تحصیلی (4سال)

بازدید: تهیه بادبادک ورفتن به پارک کوهستان به مناسبت جشن بادبادک ها. ماه




اسامی فیلم‌ های سینمای ایران در جشنواره فجر

- «پرواز بادبادک‌ها» به - « پل چوبی» به کارگردانی مهدی کرم‌پور و تهیه‌کنندگی




نقدی بر رمان و فیلم بادبادک باز

پریا رحیمی - نقدی بر رمان و فیلم بادبادک باز - نویسنده بعد از تهیه ‌کننده




موسسه فرهنگی و هنری خانه هنر جوان

( بادبادک ) گروه سنی کودک و نوجوان به تهیه کنندگی موسسه فرهنگی و هنری خانه هنر جوان و




مسابقه بادبادکها

جوان مدیریت آموزش و پرورش شهرستان خوروبیابانک یک دوره مسابقه بادبادک ها تهیه تصاویر




برچسب :