ماكياولي و سياست

 Image of god و تمام موجودات زميني مسخر وي شده است اما انسان حاكم بر همه چيز نيست او در بوستاني نهاده شده است تا در آن كاركرده و از آن پاسداري كند براي آدمي شان و جايگاهي مقرر است و تقوا عبارت است از اطاعت از نظم مقرر الهي است. همانگونه كه در انديشه كلاسيك عدالت‏ هماهنگي با نظم طبيعي است و تصديق به شانسي خارج از حيطه قدرت آدمي به منزله اعتراف به تقدير ناشناخته الهي است وي تمامي اين سنت فلسفي و كلامي را رد ميكند و ميگويد:

"فلسفه سياسي بايد از نحوه­اي كه مردم زندگي مي­كنند آغاز كند و افق ديد خود را از آسمانها بسوي  زمين معطوف سازد  اولين پيامد اين نگرش تفسير تازه­اي از فضيلت است‏‏‏ فضيلت را نبايد چيزي تلقي كرد كه جامعه سياسي براي آن وجود دارد بلكه اين جامعه سياسي است كه فضيلت براي آن وجود دارد زندگي سياسي واقعي تابع اخلاق نيست بلكه بايد گفت اخلاق خارج از جامعه سياسي ممكن نيست و جامعه سياسي پيش فرض اخلاق است جامعه سياسي با قرار گرفتن در محدوده اخلاق نه مي­تواند تشكيل شود و نه مي تواند پايدار بماند دليل آن بيان ساده اين است كه معلول يا امر مشروط نمي تواند پيش از علت يا شرط به وجود آيد."

نيكولو ماكياولي در روز سوم 1469 در شهر فلورانس به دنيا آمد اولين مقام وي انتصاب وي به رياست ديوان دوم شهر خود بود ماكياولي هنگامي وارد ديوان شد كه روشي پا بر جا براي استخدام در ادارات اصلي وجود داشت داوطلبان استخدام ميبايست علاوه بر ارائه شواهدي دال بر مهارت خويش در ديپلماسي در انچه كه بنام (رشته­هاي انساني) خوانده ميشد نيز دست داشته باشند مفهوم علوم انساني در فلورانس از منابع رومي بالاخص سيسيرون خطيب وفيلسوف و سياستمدار نامدار رومي كه طرفدار حكومت جمهوري است بر گرفته شده وي بسيار طرفدار حكومت جمهوري است بر گرفته شده وي بسيار طرفدار فصاحت و بلاغت واخلاق ميبود ايتالياي قرن ١٤ ميلادي ارمانهاي تربيتي او را از نو زنده كرد و كم كم در دانشگاه ها و زندگي اجتماعي ايتاليا نفوذي استثنائي بهم رسانيد اومانيستها در مرتبه نخست به اين ويژگي ممتاز مي شدند كه به نظريه اي خاص درباره محتواي صحيح تعليم و تربيت و راستي انساني پايبند بودند و عقيده داشتند كه شاگرد بايد بر زبان لاتين مسلط شود و سپس بر فن بلاغت وتقليد از سبك استادان يوناني و رومي بپردازد ودر پايان تحصيلات خويش را با مطالعه تاريخ و فلسفه باستان به انجام برساند عقيده بر اينكه اين نوع آموزش بهترين نوع امادگي براي ورود به زندگي سياسي است از مدتها پيش وجود داشت.

اولين ماموريت وي در ژوئيه 1500 ميلادي رخ داد هنگامي كه او به دربار لويي دوازدهم پادشاه فرانسه رفت تا درباره گرفتاريهاي شهر فلورانس با شهر پيزا ؛بود به مذاكره بپردازد. مدت اقامت وي در آنجا به شش ماه انجاميد در آن زمان بود كه وي به وضع نامشخص دولت شهرهاي ايتاليا  كه روز به روز مبهم تر مي شد پي برد.

نخستين پند وي از اين ماجرا اين بود كه دستگاه حكومتي شهر فلورانس به نظر هر كسي كه در مكتب جديد سلطنت آموزش ديده باشد به طور غير منطقي و مضحكي مردد و سست جلوه­گر مي شود. ماكياولي هشدار مي دهد امروز و فردا كردن شرط خردمندي نيست و كسي كه مردد و نامصمم به نظر برسد با خطر روبه رو مي شود خواه در جنگ و خواه در سياست بايد جسورانه و سريع عمل  كرد.

دومين واقعه تاثير گذار بر روي وي آشنايي اش با چزاره بورجيا بود. فردي كه در سالهاي 1501 الي 1502 تقريباَ شمال و مركز ايتاليا را مورد تاخت و تاز قرارداده و آنها را زير سيطره خود قرار داده بود وي مي خواست با فلورانسي ها اتحاد برقرار سازد به همين منظور از جانب فلورانس نماينده اي گسيل داده شد اين فرد كسي نبود به جز نيكو ماكياولي اين ماموريت در حقيقت آغاز دوره اي بود كه زندگي ديپلماتيك ماكياولي بيش از هر زمان ديگري در آن شكل گرفت و در آن زمان وي توانست مستقيما ناظر شيوه كشورداري روزگار خويش باشد و به ارزيابي آن به پردازد غالبا مي گويند كتاب (سفارتهاي) ماكياولي نتيجه و محصول همين دوران مي باشد ماكياولي هنگامي كه مرحله ثبت داوري هاي نهايي خويش درباره فرمانروايان و سياست مداران رسيد كه نتيجه گرفته بود هيچ يك از آنان پندي ساده و در عين حال اساسي را درست نفهميده بودند و در نتيجه همه آنان يا شكست خوردند و يا بيشتر به سبب حسن تصادف كامياب شده اند تا به علت قضاوت صحيح سياسي . به نظر وي ضعف اساسي تمامي حكمرانان انعطاف ناپذيري آنها در برابر اوضاع و احوال متغير جوامع خود بود به طور مثال چزاره بورجيا همواره با غرور و نخوت به خود تكيه مي كرد . ماكسيميليان امپراطور مقدس روم در همه حال محتاط و مرد بود. و يوليوس پاپ ايتاليا نيز هميشه بي پروايي و هيجان نشان مي داد ماكياولي سرانجام اين داوري ها را محور تحليل رهبري سياسي در كتاب شهريار خود قرار داد كه چنين بصيرت را وي در طول زندگي و فعاليت هاي ديپلماتيك خود به دست آورده است.

 

واژه هاي فورتونا و ويرتو در فلسفه سياسي ماكياولي :

وازه ويرتو برگردان لفظ يوناني آره ته (arête) است و از كلمه لاتين Vir به معناي مرد مشتق مي گردد كه در زبان لاتين به معناي شير مرد جنگاور يا به معناي فضيلت و پرهيز گاري و تقوا ترجمه شده است و ماكياولي از آن بيشتر به معناي مردانگي به كار مي گيرد. واژه فورتونا يا بخت و اقبال كه روميان آن را ايزد بانويي نيك مي پنداشتند كه هر خير و نعمتي كه بتوان فرض كرد و آدميان جملگي خواستار آن بودند اختيارش به دست آن ايزد بانو مي بود. ماكياولي بيان ميدارد كه بخت يار دليران است يعني كساني كه كمتر پروا دارند و پرشورند و به بسط اين معنا مي پردازند كه آنچه آن بانو را عمدتا به هيجان مي اورد و در او واكنش مثبت برمي انگيزاند(ويرتو)ميباشد بنظر ماكياولي بخت از نبود (ويرتو) بيش از هر چيز به خشم مي آيد وكينه بر انگيخته مي شود (ويرتو)مانند سنگري در برابر يورش اوست و بنابراين بخت همواره طوفان خشم خويش را متوجه جايي مي كند كه ميداند كه هيچ سنگري و سدي جلوگير آن نيست ماكياولي حتي گام را فرا تر از اين مي گذارد و مي گويد:"بخت هنگامي به قدرت نمايي مي پردازد كه مردان صاحب ويرتو در برابر او نايستند" نتيجه اي كه مي توان از اين سخن گرفت اين است كه بخت آْنچنان اين صفت را مي ستايد كه هيچگاه كساني را كه ويرتو از ايشان به ظهور به رسد قرباني مرگبارترين بغض خويش نمي كند. ماكياولي والاترين هدف شهريار را تاسيس يك حكومت مي داند. كه افتخار و شرف را نصيب او مي كند به نظر ماكياولي شهريار براي اينكه به اوج افتخار و جاه و مقام برسد بايد به پرورانيدن صفات لازم براي رهبري شاهانه در خويش همت بگمارد. ماكياولي بيان مي دارد كه هر حكمراني كه بخواهد به بالاترين هدفهاي خود برسد خواهد ديد كه پيروي از اخلاق هميشه طريق عقل نيست بلكه بالعكس هر كوشش يكنواختي براي عمل كردن هر آنچه كه آدميان به دليل آن خوب دانسته مي شوند سياستي مخالف عقل و تباه كردن آن از كار در مي آيد ماكياولي بيان مي دارد كه شهريار خردمند در مرتبه نخست آنچه را كه ضرورت اقتضا مي كند راهنما مي گيرد و براي حفظ و مقام و موقعيت خويش بايد داراي اين قوه شود كه از نيكي به پرهيزد و دريابد كه با توجه به اوضاع و احوال چه وقت ان قوه را به كار ببرد و چه وقت به كار نبرد شهريار خردمند هر گاه بتواند نيكي مي كند و اين نكته را خوب مي داند كه اگر زمان ايجاب كرد چگونه بدي كند و علاوه بر اين او بايد با اين واقعيت سازگار شود كه غالبا ضروري است كه برخلاف راستي و برخلاف محبت و برخلاف انسانيت و برخلاف دين رفتار كند اگر بخواهد حكومت خويش را پا برجا نگه دارد ماكياولي اعتقاد دارد كه رمز موفقيت در كشورداري باز شناختن نيروي برتر اوضاع و احوال و پذيرفتن ضروريات وقت و همگام شدن با روزگار است به نظر او كسي كه مي خواهد همواره نيكبخت باشد بايد خردمندي به خرج دهد و خويشتن را با زمانه سازگار كند اگر كسي بدين نحو بر طبيعت خويش حاكم شود و شيوه كردار خود را با زمانه سازگار كند بنابراين يك شهريار كامياب خواهدگشت. به هعتقاد وي يكي از نكاتي كه شهريار بايد بداند اين است كه اصول والاي نيكمردي با فنون ضروري و نيرنگ تكميل ميگردد شهريار بايدبيادبياورد كه گر چه لازم نيست تمامي صفاتي را كه معمولاصفت نيك دانسته ميشود شهريار در خود داشته باشد ولي بسيار لازم است كهوي واجد آن صقات بنظر رسدعاقلانه است كه وي رئوف و رحيم بنظر آيد نه سنگدل و بيرحم و واجب است كه ديگران گمان كنند وي شايستگي وافري دارد بنابراين چاره كار اين است كه شهريار بغايت دورو وپنهانكاربشود وبياموزد كه چگونه با مكر و حيله آدميان را گيج و سرگردان كندوبه جايي برساند كه تظاهر وي را حقيقت بپندارند. وي ذره اي به دين علاقه ندارد فقط به نقش آن در برانگيختن احساسات مردم و استوار نگاه داشتنشان در طريق نيكي و رسوا كردن بدكاران توجه دارد بنابراين رهبران جامعه را مكلف ميداند تا هرچراكه به سود دين است بپذيرند وبزرگ جلوه دهند ولو اگر دروغ   باشد.وي مانند ارسطو سيسست را از اخلاق جدا ميدانست و داشتن خصايص اخلاقي را براي شهريارخطرناك ميدانست وي رهبران را از رعايت قوانين اخلاقي بطور هميشگي معاف ميداند و عقيده دارد فرمانروا و قرمانبردار تابع قوانين اخلاقي يكساني نميباشند همچنين وجود يك ارتش قوي رابراي اداره بهتر كشور لازم و ضروري مي داند.بنابراين وي را ميتوان پايه گذار دو مكتب بعد از خود دانست:1 –ناسيوناليسم    2-سكولاريسم

 بنابراين تحول در سياست با ماكياولي اتفاق ميافتد نظريه او مبني بر اينكه در پاي واقعيت هر ارماني را بايد فدا كرد يكي از اركان سياست مدرن است

او در واقع ميخواست بگويد بشر مدرن با ويزگيهائي كه پيدا كرده بر بخت خويش غلبه ميكندو سرنوشت خود را رقم ميزند و سعادت و فضيلت در سايه نگاه وي به رفاه تبديل ميگرددوجامعه در معناي جديدبر بنياد قراردادها استوار است.

منابع:

1-فلسفه سياسي چيست؟لئو اشتراوس .ترجمه فرهنگ رجايي.

2-بنياد فلسفه سياسي درغرب.دكتر حميد عنايت

3-ماكياولي .كوئنتين اسكينر. ترجمه ع فولادوند

4-متافيزيك.ژان وال. . ترجمه محمد حسن لطفي   

 


مطالب مشابه :


آدرس جدید سیستم اطلاع رسانی و ثبت نام دانشگاه

گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد سنقر - آدرس جدید سیستم اطلاع رسانی و ثبت نام دانشگاه - <-دانشگاه




چارت دروس رشته کارشناسی ناپیوسته نرم افزار

گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد سنقر - چارت دروس رشته کارشناسی ناپیوسته نرم افزار - <-دانشگاه




سکوت استادان علوم سیاسی ؛ کنج عافیت و اندیشه عاقبت!

انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه سنقر - سکوت استادان علوم سیاسی ؛ کنج عافیت و اندیشه عاقبت!




ماكياولي و سياست

انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه سنقر - ماكياولي و سياست - ارتقای سطح علمی دانشجویان گرامی




دموکراسی بدون احزاب سیاسی غیر ممکن است

انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه سنقر - دموکراسی بدون احزاب سیاسی غیر ممکن است - ارتقای سطح




مسایل نظامی استراتژیک معاصر

انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه سنقر - مسایل نظامی استراتژیک معاصر - ارتقای سطح علمی




برچسب :