بررسي زهد و ريا در اشعار حافظ

مقدمه :

   زهد راستين يعني روشي كه جهت پيشگيري از وابستگي و اسارت به امور مادي در نتيجه بازماندن از تكامل روحي پرداختن به ماديات تحت اراده انسان درآيد زاهد از شخصيت‌هاي منفي و دوست‌داشتني شعر حافظ است. حافظ در برابر اين چهره منفي يك چهره مثبت در ديوان خود ارائه داده و آن رند است. درباره زاهد اين نكته را بايد گفت كه عيب او در پارسايي‌اش نيست. حافظ هم پارسايي را دوست دارد، بلكه عيب او در پارسا نمايي اوست.

   با احترام و اظهار ارادت كامل به پارسايان واقعي كه وجودشان منبع نعمت و بركت و نعمت انفاس پاكشان سبب نزول رحمت متأسفانه به علت وجود عنصر ريا در عده‌اي كه ملبس به لباس زهد يا تصوف بودند يان واژه‌ها، زهد، زاهد و صوفي ... مفهوم حقيقي خود را از دست داد[1].

زهد :

   زهد در لغت يعني روي گردانيدن از چيزي، پارسايي و ترك دنيا و اعراض از دنيا، زهد خلاف رغبت است از مقاماتي است كه سالك بايد آن را طي كند، زيرا در تصوف بايد از رنگ تعلق آزاد بود و به خاطر وصول به حق از جهان و هرچه در او هست گذشت حذيقه، از رسول خدا اين حديث را نقل مي‌كند كه فرموده: كسي كه دنيا را بر آخرت رحجان مي‌نهد خدايش به سه چيز مبتلا گرداند: اندوهي كه هرگز دلش را رها نكند و فقري كه هرگز روي بي‌نيازي نبيند و حرصي كه هرگز ميسر نشود. ابوسليمان داراني مي‌گويد: زهد ترك چيزي است كه تو را از خداي تعالي باز دارد.

ابونصر سراج طوسي درباره زهد مي‌فرمايد: زهد مقامي است شريف و اساس احوال نيكو و پايگاههاي بلند است نخستين گام كساني است كه آهنگ حق دارند و از غير او بريده‌اند و به خدا توكل كرده‌اند و شادماني‌اش از اوست پس هر كه در زهد استوار نباشد كارش درست و به سامان نتواند بود چه دوستي دنيا پايه و اساس هر خطايي است. (رجائي، بخارايي، 1364، 31)

زهد نتيجه حكمت و منتج علم و هدي است. زهد نتيجه حكمت از آن جهت است كه حكيم كسي را گويند كه بناي كارها را اساس محكم نهد و شك نيست كه زاهد به جهت اعراض از دنياي فاني و رغبت در آخرت باقي بناي كار خود بر قاعده محكم نهاده است. (سجادي، 1380، 448-449)

زهدي كه به معني كناره‌گيري از خلق و اشتغال به اعمال ظاهري شرع با رعونت و بي‌عشق و حال باشد از نظر صوفيه مطلوب نيست و آن را نشانه ظاهرپرستي و بي‌خبري از حقيقت مي‌دانند.

تنفر صوفيه متوجه زهد حقيقي نيست، بلكه معطوف به آنهاست كه زهد را دكاني براي خويش ساخته و به آزار صوفيان و تحريك مردم به مخالفت با آنان برخاسته بودند. زهد راستين يعني روشي از زندگي كه در آن جهت پيشگيري از وابستگي دنيايي و بازمانده و از تكامل روحي و معنوي پرداختن به ماديات تحت اراده اراده انسان درآيد.

ريا :

   خودنمايي، تظاهر به اعمال پسنديده و ترك اخلاص در عمل. ريا نقطه مقابل اخلاص است عبارت است از تظاهرسازي براي كسب اعتبار و منزلت در دل‌هاي مردم. (سجادي، 1380، 436-437)

پيامبر در بي‌اعتباري عمل ريائي و نكوهش آن مي‌فرمايد: پروردگار عملي را كه ذره‌اي در آن ريا باشد، نمي‌پذيرد. (درفشي، 1385، 58) ريا يا رئا كلمه‌اي قرآني است و از ريا و رياكاران به نكوهش ياد شده است. در خبر است كه روز قيامت رياكار را ندا كنند كه يا منافق يا زيانكار برو مزد خود را از آن كس بگيرد كه عمل براي وي كردي.

يكرنگي :

   دو هزار پانصد سال پيش داريوش هخامنشي گرفتاري ايران را از سه پتياره دانست «دروغ، دشمن و خشكسالي» و اين اصلي است كه هنوز برقرار خود باقي است عوامل خاصي در كار بوده كه ساكنان آن را تشويق ميكرد كه ظاهر و باطن خود را متفاوت نگاه دارند. اين خاص يك جامعه بي‌ثبات است، طبيعي‌ترين راه اين است كه طوري رفتار كند كه دارنده قدرت انگشت به جانب او دراز نكند، بنابراين برآن مي‌شود كه خود را موافق ميل ديگران نشان دهد وقتي اين وضع در زماني دراز ادامه يافت كم كم به صورت يك آيين و خصلت ملي درمي‌آيد نتيجه آن شهروندي ميشود با دو شخصيت: يكي در درون خود و ديگر آنكه خود را در بيرون نشان مي‌دهد در دوره پيش از اسلام همين انداره ميدانيم كه دين و دولت قرين بودند و مردم پادشاه را نماينده اهورا مزدا بر زمين ميدانستند شكاف عقيدتي ميان آنها و دستگاه حكومت كمتر بوده در دوران بعد از اسلام برجسته‌ترين ويژگي تاريخ ايران دوگانگي شخصيت مردمش مي‌شود كه حافظ افشاگر نام‌آور آن است. (اسلامي، ندوشن، 1382، 26-27-28)

جايگاه زهد و ريا در قرآن و نهج‌البلاغه

   ريا يا صحيح‌تر رئا، كلمه‌اي قرآني است در قرآن مجيد پنج بار با تصريح اين لفظ از ريا و رياكاران به نكوهش ياد شده است (نساء 38، 142، ماعون 6، بقره 265 و انفال 47) (خرمشاهي، 1380، 818) شايد فقط شرك يا كفر كبيره‌اي بزرگ‌تر از ريا باشد رسول اكرم فرموده است «ريا شرك اصغر است» غزالي روايت مي‌كند علي(ع) گويد: «مرائي را سه نشان است، چون تنها بود كاهل بود و چون مردمان را ببيند به نشاط بود و چون بر وي ثنا گويند اندر عمل درافزايد و چون بنكوهند كمتر كند». (خرمشاهي، 1380، 818) در نهج‌البلاغه در چندين خطبه به ريا اشاره شده است در خطبه 32 حضرت علي مي‌فرمايند: «گروهي با اعمال آخرت دنيا را ميطلبند و با اعمال آخرت در پي كسب مقامهاي معنوي آخرت نيستند خود را كوچك و متواضع جلوه مي‌دهند و گامها را رياكارانه و كوتاه برميدارند و خود را همانند مؤمنان واقعي مي‌آرايند. و در خطبه 86 مي‌فرمايند: «آگاه باشيد رياكاري و تظاهر هرچند اندك باشد شرك است». و در خطبه 23 مي‌فرمايند: «عمل نيك انجام دهيد بدون اينكه به ريا و خودنمايي مبتلا شويد، زيرا هر كس كاري براي غيرخدا انجام دهد خدا او را به همان غير واگذارد». كلمه زهد در قرآن نيامده مگر در مورد كساني كه حضرت يوسف را فروختند. سوره يوسف آيه بيستم. در نهج‌البلاغه بارها به زهد اشاره شده حضرت علي در حكمت 439 مي‌فرمايند:

«الزهد بين كلمتين من القرآن: ليكسو تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم» (ماهنامه حافظ، 1386، 48) زهد بين دو كلمه از قرآن است كه خداي سبحان فرمود: تا برآنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشد. تعريف زهد و پارسايي در خطبه 81: «زهد يعني كوتاه كردن آرزو و شكرگزاري در برابر نعمتها و پرهيز در برابر محرمات» در حكمت 82 درباره زهد واقعي مي‌فرمايند: «شما را به 5 چيز سفارش مي‌كنم كه اگر براي آنان شتران را پرشتاب برانيد و رنج سفر را تحمل كنيد سزاوار است كسي از شما جزء به پروردگار خود اميدوار نباشد و جز از گناه خود نترسد و اگر از يكي سؤال كردند و نمي‌داند شرك نكند بگويد نمي‌دانم و كسي در آموختن آنچه نمي‌داند شرم نكند بر شما باد به شكيبايي ايمان را چون سر است بر بدن. (اسلامي ندوشن، 1382، 26-27-28)

حافظ قهرمان مبارزه با ريا :

   اگر بخواهيم بگوييم جهان بيني اجتماعي حافظ در چه خلاصه مي‌شود جواب اين است در رياستيزي كه آن را بيماري اجتماع مي‌شناسد و تا مغز استخوان از آن بيزار و متنفر است و صفا و اخلاص و يكرنگي و محبت را دوست دارد. مستان را نه به جهت مِي‌پرستي بلكه به جهت دور بودنشان از ريا و يكي بودن ظاهر و باطنشان مي‌ستايد مي‌ترسد. روز حشر تسبيح رياكار و خرقه رند شراب خوار عنان بر عنان رود بلكه اين يكي را بر آن يكي ترجيح مي‌دهد زيرا ريا شرك است.

مي‌گويد آلودگي خرقه خرابي جهان است و آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت. كلمه ريا 15 بار در ديوان حافظ تكرار شده است.

   حافظ، استاد افشاكردن رياكاران است. حافظ‌شناسان معتقدند حافظ با هيچ آفتي از آفات دين و اخلاق به اندازه ريا در نيافتاده است. در ديوان او زرق و نفاق و تزوير و سالوس و ..... هم مترادف با ريا است اصلاً حافظ قهرمان مبارزه با ريا است. حافظ در روزگاري كه بنيادش بر فريب و نيرنگ و ريا و تزوير و خلاصه دكان‌داري استوار بود جسورانه اما رندانه به مقابله با زور و تزوير برخاسته او بيش از آنكه يك طناز و هتاك باشد اصلاحگري بزرگ است. نيش او نوشدارو است. او معجوني مي‌آفريند به نام آب خرابات. معجوني كه تنها با امداد از آن مي‌توان خرقه از سر بركشيد و از صحبت ناجنساني چون ريا كه همواره حجاب ضخيم ديدگان آدمي در مشاهده حقيقت بوده‌اند براي هميشه آسوده گشت.

حافظ و زاهد :

   زاهد از شخصيت‌هاي مشهور و منفي و دوست نداشتي شعر حافظ است كه به صورت واعظ و شيخ و فقيه و مفتي و قاضي و ... نيز از او ياد مي‌شود. (خرمشاهي، 1380، 365) زهد به تنهايي يا به صورت تركيبات زهد ريا و زهد خشك و زاهد و زاهد ظاهرپرست مكرر در ديوان حافظ آمده. كلمه زهد 22 بار در ديوان حافظ به كار رفته (صديقيان، 1383، 58). حافظ با دوگونه زهد كه در زمانه او رايج بوده به مخالفت پرداخته يكي زهد رياكارانه و ديگر زهد كج انديشانه.

   زهد رياكارانه كه يك نفاق و دورويي بوده و جز تظاهر به زهد چيزي در درون خود نداشته و نوع ديگر زهد آن است كه ريايي در آن نيست زهد حقيقتاً از دنيا رويگردان شده اما برداشت او از زهد با مفهوم زهد راستيمن متفاوت است. او فكر مي‌كند با محروم ساختن خود از دنيا مي‌تواند به كمال برسد و حافظ آن را زهد خشك و كج انديشانه مي‌داند منظور حافظ از زهد، مؤمن يا پارساي پاكدامن نيست، بلكه موجودي است كه نه اهل عشق است و نه اهل ايمان و علم. جلوه فروش و دين به دنيا فروش است صفاتي كه در شعر حافظ براي زاهد مي‌توان يافت از اين قرار است:

الف)خودبين و مغرور است :

زاهد غرور داشت سلامت نبر راه *** رند از راه نياز به دارالسلام رفت

ب)محتب وار و عيب گير رندان است :

برو اي زاهد و بر دردكشان خرده مگير *** كه ندادند جز اين تحفه به ما روز الست

پ)عابد نماز و صومعه نشين است :

زاهد جو از تماز توكاري نمي‌رود *** هم مستي شبانه و راز ونياز من

ت)رياكار و جلوه فروش و سست ايمان است :

واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي‌كنند *** چون به خلوت مي‌روند آن كار ديگر ديگر مي‌كنند

ث)دوستدار جاه و مقام است :

راز برون پرده زرندان مست پرس *** كاين حال نيست زاهد عالي مقام را

ج)بي‌وفا و سست پيمان است :

بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است *** ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست

چ)طمع به نعيم بهشت دارد :

زاهد شراب كوثر و حافظ پياله خو است *** تا در ميانه خواسته كردگار است

ح)اهل عشق نيست :

حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ *** اگرچه صنعت بسيار در عبادت كرد

خ)اهل عشق و حقيقت نيست :

واعظ ما بوي حق نشنيد بشو كاين سخن *** در حضورش نيز مي‌گويم نه غيبت مي‌كنم

حافظ كيست چگونه مي‌انديشد :

   خاصه ممتاز شخصيت حافظ اين است كه او خود را شناخته است و مي‌داند كيست و نمي‌خواهد جز آن بنمايد بايد كسي به اين نقطه رهايي و آزادگي رسيده باشد تا چون او بي‌باك به هر ناراستي ونادرستي است بتازد. حافظ با هر كه مردم را بفريبد سرجنگ دارد. سلاح اوكلامي است پر از طنز اما برنده و نافذ و به يادماندني. مفهوم و الفاظ مي و مي‌خوارگي سلاح حافظ در مقابله با رياكاران است و رياكار در نظر او هر كسي است كه دروغ بگويد و قيافه حق به جانب داشته باشد يك واعظ يا زاهد يا يك كاسب بازار. حافظ فقط يك شاعر نيست يك متفكر مسئول و دلسوز است اين متفكر اجتماعي شايد يك تنه در برابر همه رياكاران روزگار خود و روزگاران پس از خود ايستاده است و آنچه مي‌خواهد بگويد امروز بر زبان من و شما هم هست. زيرا سخن او سخن همه روزگاران است اما ببينيم آن رياكاران چه كساني هستند. وقتي حافظ مي‌گويد: « آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت» جان كلام اين است كه زهدي در كار نيست. زاهد دروغ مي‌گويد پشت اين سيماي حق به جانب او نفس اماره فرمانروايي دارد. من حافظ هم اگر ديديد چون زاهدان خرقه‌اي به تن دارم بدانيد كه:

خرقه پوشي من از غايت دينداري نيست *** پرده‌ي بر سر صد عيب نهان مي‌پوشم

    حافظ با دين داران راستين هيچ ستيزه‌يي ندارد سخن او در دفاع از دينداري است.

حافظ مي‌خور و رندي كن و خوش باش ولي *** دام تزوير مكن جون دگران قرآن را

   او در اين مبارزه تمام عمر او سخن از مي و مي‌خوارگي و مستي را چون شمشير برنده‌يي به كمر بسته است و هرجا كه زاهد، صوفر و ... قرآن را دام تزوير مي‌كنند اين شمشير را از غلاف بيرون مي‌كشد.

تعرض به زهد و ريا :

در ميخانه ببستند خدايا مپسند *** كه در خانه تزوير و ريا بگشايند

   بي‌ترديد يكي از مشكلات بشر درطول تاريخ سلطه مادي و حيواني گروهي است كه با بهره‌گيري از ايمان و صفاي دل مردم حاكميت مادي و معنوي خود را استوار ساخته و با نيرنگ و تزوير دست به غارت و تعدي مي‌گشايند. آنها اين نفوذ معنوي را با تزوير به دست مي‌آورند اين صيادان عقل و هوش پيوسته دم از حق و حقيقت زده خود را هادي و حامي مردم مي‌نامند.اما اين دسيسه و نيرنگ اهريمني از چشمان تيزبين هوشياران پنهان نمي‌ماند همواره عده‌اي آگاه و تيزبين با تحمل شكنجه و تحقير دست به افشاگري اين نيرنگ بازان گشوده لااقل اندكي از آرامش آنان را بر هم زده‌اند. بي‌شك حافظ نيز با طبع ظريف و ذهن نكته‌سنج خود تزوير اين نيرنگ بازان را به خوبي در مي‌يافت و با پشت پا زدن به جاه و مقام و تن دادن به فقر و زلت در نهايت ظرافت به افشاگري مي‌پرداخت او با زبان اشاره و ايما به گونه‌اي بديع رندانه از انحرافات و تزويرها پرده مي‌برداشت به گونه‌اي كه اگرچه خودش مي‌توانست ادعا كند يك بيت معمولي سروده و يك موضوع مذهبي يا عرفاني را مطرح كرده اما همه آگاهان و اهل فن و حتي بسياري از توده مردم سمت هدف‌گيري طنز و تعرض‌هاي او را تشخيص مي‌دادند به همين دليل بسياري از مصاديق تعرضات حافظ براي آيندگان نيز ناشناخته نمانده است.

نكاتي كه حافظ در اينباره مطرح مي‌كند :

1- ملامت از زهد ريايي :

زهد ريايي با همه خصوصياتش هر انسان باانصاف و آگاه را بيزار مي‌كند تا جايي كه رهايي از اندوه و ملال خود را در پناه بردن به باده و مستي مي‌يابد. باده‌خواري و مستي به دو دليل در مقابل ملال از زهدريايي مطرح مي‌شود يكي از آن جهت كه ايهامي داشته باشد به طنز و تعرضي لطيف با اين مضمون كه آلايش و رذالت و زهد ريايي به حدي است كه در مقايسه با آن باده‌خواري نوعي تطهير و شست و شو به شمار مي‌رود.

گرچه با دلق ماه مي گلگون عيب است *** مكنم عيب كزو رنگ ريا مي‌شويم

   و ديگر از آن جهت كه باده ولو از ديد عده‌اي ظاهربين درماني است در مقابل غم و ملالي كه از تزوير و رياي زاهد نمايان بر دل نازك انديشان مي‌نشيند.

مي صوفي افكن كجا مي‌فروشد *** كه در تابم از دست زهد ريايي

دلم از صومعه بگرفت و خرقه جالوس *** كجاست دير مغان و شراب ناب كجا

   حافظ مشام جهان را كه با بوي ريا آزرده شده با عطر باده خوش مي‌كند

خوش مي‌كنم به باده مشكين مشام جان *** كز دلق پوش صومعه بوي ريا شنيد

   بشارت باد مي فروشان را كه حافظ نيز به سوي آنان آمد:

بشرت بر به كوي مي فروشان *** كه حافظ توبه از زهد و ريا كرد

   او همنشيني با رياكاران را عامل تباهي و گمراهي مي‌داند: زيرا رياكاران و مدعيان دروغين از عوامل مهم روگرداني مردم از دين و ايمانند

آلودگي خرقه خرابي جهان است *** كو راهروي اهل دلي خوب سرشتي

آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت *** حافظ اين خرقه و پشمينه بينداز و برو

2- ترجيح فسد بر ريا و تزوير :

حافظ مي‌خور و رندي كن خوش باش ولي *** دام تزوير مكن چون دگران قرآن را

   طنز و تعرض در برابر ريا و تزوير آنجا به اوج خود مي‌رسد كه خواجه فساد و فسق را بر اينگونه زهد و مسلماني ترجيح مي‌دهد.

چو ملامت بود آن را كه چو ما باده خورد *** اين نه عيب است بر عاشق رند و نه خطاست

باده نوشي كه در او روي و ريايي نبود *** بهتر از زهدفروشي كه در او روي و رياست

ما نه مردان رياييم و حريفان نفاق *** آنكه او عالم سرمست بدين حال گواست

فرض ايزد بگذاريم و به كس بد نكنيم *** ور بود نيز چه شد مردم بي‌عيب كجاست

   از مضمون اين ابيات روشن است كه نظر خواجه نه انكار دين و شريعت و نه تجويز فسق و فساد بلكه منظور وي تنها تعرض به كارهاي نامقدسي است كه در پوشش تقدس انجام مي‌پذيرفت خواجه خود پايبند دين و اخلاق است. خراباتيان يكرنگ و بي غرض‌اند لكن محبت شيخ و زاهد ريايي بي غرض نيست، اگر موافق ميلش باشي و به درد دنيايش بخوري ترا مورد محبت قرار مي‌دهد، اما اگر نتواني، مشمول قهر و غضبش مي‌گرداند:

بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است *** ورنه لطف شيخ و زادگاه هست و گاه نيست

3- سالوس و ريا آفت كمال :

   راه حق از بيراهه و نفاق جدا است، آنكه به راه هدايت رود به مقصد مي‌رسد و هركه ضلالت يا نفاق را برگزيند سرانجامي جز ناكامي و رسوايي نخواهد داشت. نظام عدل حاكم بر جهان هستي دست تقدير اين سالوسيان را رسوا خواهد كرد. زيرا عشق  معرفت در به روي كج بازان مي‌بندد و با جلوه حقيقت اهل مجاز رسوا شده حاصلي جز قلب تيره و خرمن سوخته نخواهند داشت.

جز قلب و تيره سوخته هيچ نشد حاصل هنوز *** باطل در اين خيال كه اكسير مي‌كنند

4- امكان ذاتي زهد و ارزش زهد :

   يكي از درون مايه‌هاي هميشگي شهر حافظ تاخت و تازي است كه او پيوسته به زاهد و صوفي مي‌كند. در گير و دار حافظ با زاهد در اساس مسئله ارزش زهد مطرح است بايد ديد در نظام هستي زهد چه جايگاهي دارد و زهدورزان ازلي كه بودند و با حافظ آدم چه  كرده‌اند و آن شر، نمون چگونه در رفتار زاهدان زميني باز مي‌تابد. مـي‌دانيم ملائك در عالم قدس از هرگونه آودگي به جسم و خاك بري هستند كارشان تسبيح پروردگار است. به عبارت ديگر زهد ذات ايشان است. اما زهد چنانكه در كردار زاهدان آسماني نيز ديده مي‌شود. چنانكه هنـگامي كه خدا فرشتگان را گفت كه بر آدم سجده كنيد ابليس گردن كشي كرد و گوهر خود (آتش) را از گوهر ايـن موجود خاكي برتر دانست. اما آن ديگران نيز از اراده خداوند در آفرينش انسان ناخرسند بودند و مي‌گفتند موجودي خواهي آفريد كه خون خواهد ريخت و فساد خواهد كرد، اما در طرح آفرينش كار ديگري در پيش بود و آن نمودار شدن جلوه‌اي ديگر از ذات الهي بود كه بر ملائك آشكار نمي‌توانست شد. آنچه مي‌بايست سرانجام در عالي‌ترين مرتبه آفرينش پديدار شود زيبايي خدا بود كه موجودي را مي‌طلبيد كه درك زيبايي كند اين چنين موجود دردمند سرشار از مستي حيات همان موجودي است كه براي گرفتن آينه چشم خود در برابر جلوه‌هاي جمالي ازلي آفريده شد و اين تقدير اوست پس كشاكش اصلي بنابراين تأويل از داستان آفرينش بر سر ارزش زهد است اگر تقدير عالم چنان است كه مي‌بايد موجود خاكي مست از زاهدان عالم قدس كه كارشان پيوسته عبادت و تسبيح است برتر نشيند و شاهد ديدار جمالي ازلي باشد. اگر نماز هفتصد هزار ساله ابليس را به چيزي نخرند و به خاطر يك نافرماني او را ملعون ابد كنند پس ارزش زهد اين زاهدان زميني چيست. مگرنه آن است كه خدا از اين زهد و نمازها بي‌نياز است اگرچه وي از طاعت بندگان بي‌نياز است اما اشتياق جمال به نمودن خويش موجودي را مي‌طلبد كه شيفته جمال باشد.

سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد *** ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

   پس زهد در اساس در نظام هستي ارزش چنداني ندارد، زيرا نمي‌تواند عالي‌ترين ميوه‌اي ذات الهي را نمودار كند و اگرچه گفته‌اند كه به حساب گناه و ثواب و طاعات خواند رسيد ولي اين حساب و كتابها كساني را باد كه به سود و زيان خود مي‌انديشند. لازمه عاشقي بي‌خويشتني و دست برداشتن از سود و سوداي دو جهان در تمناي ديدار يار است. آنچه يار مي‌خواهد نيز جز همين نيست ذات او عين بي‌نيازي است واگر نيازي در او هست همين ميل به شناساندن جمال خويش است تنها اينجاست كه آدم حافظ ضرورت وجودي مي‌يابد به ملك زاهد. اگر عاشقي پاكباختگي است زاهدي گذشته از سود و زيان انديشي زايندة غرور است و ميل باطني به ستايش خلق و اي بسا ريا. زيرا از آدمي فرشتگي طلبيدن ناگزير زاينده رياست زاهد مي‌باشد زاهد تمناي باطني را از چشم ديگران نهان دارد و خود را فرشته‌وار بري از هر خواهش نفساني بنماياند. اما آدم/حافظ است كه همه هوشمندي وجود خود را با خروش طبل در ميان ميدان به گوش همگان مي‌رساند:

عاشق وارند و نظر بازم و مي‌گويم فاش *** تا بداني كه به چندين هنر آراسته‌ام

   زهد اگر در خور فرشته است و دمساز با ذات او و در عين حال زاهدان آسماني را نيز از كينه‌توزي و رشك بر آدم/ حافظ در امان نمي‌دارد اين زاهدان زميني چه مي‌گويند و چه مي‌كنند؟ زيرا زهد در ازل در سرشت انسان نهاده شده است و خميره آدم را در ميخانه‌ي عشق سرشته‌اند با مي ناب. پس زهد زاهدان زميني در اساس رياكارانه است زيرا خلاف سرشت انساني است. اينكه آدم/ حافظ براي زهد آفريده نشده و ناگزير از گناهكاري جزء ضروري رويداد ازلي است. حمله‌هاي جانانه حافظ به زهد و زاهدي تنها نه از سر دشمني با زاهدان ريايي دوران خود است، بلكه ژرف‌تر از اين حرفهاست و به مسأله امكان ذاتي زهد براي انسان و ارزش ذاتي زهد برمي‌گردد كه پاسخ حافظ به هر دو منفي است. آيا نمي‌توان گفت كه حافظ پايه‌گذار مكتب عرفاني نازاهدانه يا رندانه است. عرفاني كه در آن بر اثر پيگيري منطقي وضع بشري و بر اساس تأويل عرفاني داستان آفرينش آدم امكان زهد براي او انكار مي‌شود گناه آلودگي و در وضع لغزش قرار گرفتن ضروري وضع انسان است، پس رند گناه آلوده دامن اما در حقيقت در نظام باطني هستي جايگاهي بالاتر از زاهد پاكدامن و فرشته تسبيح خوان دارد، زيرا عالي‌ترين وجه نمود هستي تنها بر اوست كه نمودار تواند شد. اگر حافظ بر مسند ارشاد تكيه نزده و هرگز به خانقاهي سر نسپرده مي‌باشد ناشي از نگرش او به مسأله زهد باشد، زيرا كرسي‌هاي ارشاد همواره براي هدايت خلق به راه زهد و پرهيز برپا مي‌كنند اما او مي‌گويد:

كا اهل زهد و توبه و طاعات نيستيم *** با ما به جام باده صافي خطاب كن

(آشوري، 1377، 207-198)

نتيجه :

   در تربيت قرآني زهد اصيل و راستين يعني روشي از زندگي كه در آن جهت پيشگيري از آن وابستگي و اسارت به امور مادي و در نتيجه بازماندن از تكامل روحي و معنوي پرداختن به ماديات تحت اراده انسان درمي‌آيد در اين ديدگاه به جاي كشتن نفس كنترل نفس مطرح است بر اين اساس ماديات هدف انسان قرار نمي‌گيرد بلكه وسيله تكامل او مي‌شود نقطه مقابل زهد راستين حالتي است كه دنيا و ماديات ذاتاً پليدند و انسان بايد از كناره‌گيري كند اين زهد از نظر اسلام مردود است زهد راستين تعادل بين دنيا گريزي و دنيا زدگي است.

   خميرمايه اصلي و وسواس هميشگي حافظ ريا و رياستيزي است البته براي اينكه ريا مؤثر واقع شود بايد پشتوانه‌اي داشته باشد و آن زهد است. زهد ريايي با همه خصوصياتش هر انسان با انصاف و آگاه را بيزار مي‌كند. زاهدي كه مورد حمله حافظ قرار مي‌گيرد از پرهيزگاران معتقد و صميمي باز بايد شناخت. حافظ به زاهدي حمله مي‌كند كه داغ پيشاني كه بلندگوي تظاهر و رياست يك نكته مهم اعتقادي مورد نظر حافظ است و آن بي‌نيازي خداوند است از عبادت عابدان اين سخن در بيان پيامبر اكرم و امام علي به وضوح پيداست. كه گفته‌اند: ما تو را بدان گونه كه بايد نشناختيم و عبادت تو را بدان پايه كه شايسته است انجام نداده‌ايم و با اين تفسير كه انگيزه من در ستايش تو اميد به بهشت و بيم از دروغ نيست بلكه چون تو را شايسته پرستش يافته‌ام به عبادت تو دست يافتم حافظ نافرماني بي‌دينان و ستايش زاهدان را در گردش دستگاه بلند پايه آفرينش بي‌تأثير مي‌پندارد، يعني اگر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كبريايي او گردي نخواهد نشست. (اسلامي ندوشن، 1382، 325)

بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود *** به زهد همچو تويي و به كفر همچو مني (حافظ)

   انتقاد شديد حافظ از صاحب القاب و مظاهر طريقت و شريعت به هيچ مبين سوء قضاوت و قلت ارادت او درباره ماهيت طريقت و حقيقت و شريعت و حاكي از عدم احترام او نسبت به بزرگان مخلص دين و شريعت و پيروان صديق طريقت نيست، بلكه درست برعكس ناشي از عمق اخلاص و صدق عقيده و نماينده تأسف و دريغ از رياكاري و تزوير و خودپسندي ازرق لباسان روزگار شاعر است كه با كردار خود آبروي شريعت را مي‌برند و شأن و احترام دينداران حقيقي را متزلزل مي‌ساختند. (مرتضوي، 1344، 437) سرتاسر ديوان حافظ اشاره دارد به اين موضوع كه دين با دين فروشي متفاوت است. دين نبايد حربه‌اي باشد براي مردم آزادي و دين نبايد در خدمت قدرت و سرمايه قرار گيرد، چراكه حقيقت دستخوش تحريف مي‌شود. حافظ انساني را مي‌پسندد كه آنچه هست نشان دهد و گويي در اعتقاد وي ناپسندتر از رياكاري صفتي نيست. در آخر كار با طالبان حقيقت سرمشق مي‌نويسد و درس مي‌دهد.

برو مي نوش و رندي و رز و ترك زرق كن اي دل *** از اين بهتر عجب دارم طريقي گر بياموزي

منابع و مأخذ :

1- استعلامي، محمد، درس حافظ، تهران، ج 1 1383، انتشارات سخن

2- اسلامي ندوشن، محمدعلي، تأمل در حافظ؛ تهران، 1382، انتشارات آثار و يزدان

3- آشوري، داريوش، هستي شناسي حافظ، چاپ دوم 1377، نشر مركز

4- حميديان؛ سعيد، در ادب پارسي، تهران، 1382 نشر قطره

5- خرمشاهي، بهاءالدين، حافظنامه، ج 1 و 2، 1380، انتشارات علمي و فرهنگي

6- درفشي، رؤيا، پايان نامه كارشناسي ارشد، 1385

7- دشتي، محمد، نهج‌البلاغه، 1380، ناشر مؤسسه فرهنگي تحقيقات اميرالمؤمنين

8- رجائي بخارائي، احمدعلي، فرهنگ اشعار حافظ، 1364

9- رستگار فسايي، منصور، مقالاتي درباره شهر و زندگي حافظ، چاپ چهارم، 1367، نشر جامي

10- رضوي، سيد محمدحسن، مجموعه مقالات حافظ، شماره 43، مرداد 1386

11- سجادي، سيد جفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني

12- صديقيان، مهين دخت، فرهنگ واه نماي حافظ، 1383، انتشارات سخن

13- مرتضوي، منوچهر، مكتب حافظ، 1344، نشر كتابخانه ابن سينا

14-يثربي، يحيي، آب طربناك، تهران، 1374، چاپ اول، انتشارات فكر روز



[1] - ماهنامه حافظ، شماره 43، مرداد 1386، ص 48

 

گردآورنده: فریبا احمدی قاسم خیلی


مطالب مشابه :


شعر در مورد نماز

نماز پایگاه اخلاص. امام علی(ع): یاد خدا، روشنائی سینه ها و آرامش دلهاست. شعر در مورد




مقاله ای با موضوع "اخلاص در قرآن"

اخلاص در قرآن (ع) در مورد نقش امنيتي اخلاص بر روان آدمي مي فرمايد: شعر و ادب مهدویت




در مورد موبایل

از علی آموز اخلاص عمل - در مورد موبایل - رایانه. سرگرمی. آموزشی، تفریحی شعر. آموزش




بررسي زهد و ريا در اشعار حافظ

خودنمايي، تظاهر به اعمال پسنديده و ترك اخلاص در مگر در مورد كه در شعر حافظ




همه چيز در مورد تسبيح

همه چيز در مورد تسبيح از علی آموز اخلاص شعر. آموزش




باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا(ع)

گر روی نهی به درگهش با اخلاص هر عقده ز کار بسته ات وا باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا




نگاهی کوتاه به اشعار مولوی

صورت آخر با بیان گذشته در مورد شعر ( در مورد شعر از علی آموز اخلاص عمل شعر مورد نظر




دکلمه هایی از شهدا+شعر درباره شهید+متن زیبا در مورد شهید و شهادت (جدید و زیبا)

مت ن زیبا در مورد شهید عکس بابایش کنار شعر مادر عطر پاکی ، اخلاص و وحدت است در




اخلاص در قرآن

(ع) در مورد نقش امنیتی اخلاص بر روان آدمی می فرماید: تجليات قرآني در شعر




برچسب :