صنایع دستی و مدرنیته

 

 

مقدمه
سخن گفتن و تحلیل نظری درباره‌ی صنایع دستی امری سهل و در عین حال دشوار است. سهل است زیرا ما در زندگی روزمره‌ی خود به گونه‌ای پیوسته با این سرو کار داریم و محیط زندگی‌مان با انواع فرش، سفال، ابزار و ظروف منبت‌کاری و قلم‌زنی شده، بلور، سرامیک، اشیای زینتی، جواهرات، آثار هنری خوشنویسی و بسیاری از چیزهای دیگر آکنده شده است. از این رو صنایع دستی برای همگان امری است کاملاً‌ آشنا و ملموس، چنان که گویی این صنایع نیازی به شناساندن و تلاش برای فهمشان ندارند و هر گونه توضیح در این زمینه بیانی بدیهی است. اما از سوی دیگر، تحلیل و توضیح این صنایع بسیار دشوار و ممتنع می‌نماید زیرا متأسفانه دانش نظری اندکی درباره صنایع دستی در اختیار ما قرار دارد، اگرچه نمی‌توان انبوه اطلاعات، کتاب‌ها و مقالاتی را که به جنبه‌های هنری و توصیف ویژگی‌های فنی یا محلی این صنایع پرداخته‌اند نادیده گرفت.
منظور از تحلیل نظری، تبیین نسبت‌های ممکن میان صنایع دستی با مجموعه تحولاتی است که انسان و جامعه‌ی امروزی تجربه کرده است. به راستی چرا صنایع دستی را با صفات: دستی، سنتی، قومی و محلی می‌نامیم؟ چه چیزی این صنایع را از صنایع دیگر متمایز می‌سازد؟ از منظر نظریه اجتماعی چه نقش و جایگاهی برای این صنایع در کلیت نظام اجتماعی و فرهنگی می‌توان قائل شد؟ چگونه تحولات اجتماعی و روندهای کلان تغییرات اجتماعی بر این صنایع تأثیر گذاشته یا از این صنایع تأثیر پذیرفته‌اند؟ اینها پرسش‌هایی است که برای فهم صنایع دستی از منظر مردم‌شناختی باید بررسی شده و پاسخ داده شوند. اما تا آنچه که مرور منابع فارسی موجود نشان می‌دهد. این پرسش‌ها کمتر مورد توجه محققان این حوزه بوده است.
ضرورت شناخت ابعاد نظری صنایع دستی جدای از به دست دادن شناختی عمیق‌تر از این صنعت، می‌تواند حتی در ابعاد غیرنظری و عملی آن، چون برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری‌های اقتصادی و اجتماعی مربوط به این صنایع مورد استفاده قرار گیرد. یکی از عوامل مؤثر در کامیابی یا ناکامی سیاست‌ها و برنامه‌های گسترش صنایع دستی، نوع، میزان و چگونگی شناخت نظری ما از این صنایع است. برای مثال اگر ما رابطه‌ی بین شرایط تاریخی جوامع انسانی را ندانیم قادر به فهم جایگاه صنایع دستی در مجموع نظام اجتماعی نیستیم و طبعاً سیاست‌هایی که نیز برای گسترش این صنایع در آن شرایط اجتماعی اتخاذ می‌شود، واقع‌بینانه و مؤثر نخواهد بود. همان طور که خواهیم دید در یک جامعه‌ی سنتی صنایع دستی دارای «ارزش‌های استفاده» و کاربردی هستند، یعنی مردم این صنایع را به دلیل فایده‌های عملی و نیازهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود به کار می‌برند. اما در جامعه‌ی مدرن این صنایع بیشتر دارای «ارزش نمادین» است. با تحول دوره‌ی مدرن به پسامدرن، صنایع دستی، هر دو نوع «ارزش استفاده» و «ارزش نمادین» را به دست می‌آورند. در ایران نیز امروز که جامعه‌ی ما در «دوره گذار» به سر می‌برد ـ دیدگاهی که بسیاری قائل به آن هستند ـ باید بتوان جایگاه صنایع دستی در شرایط گذار را شناخت و تبیین کرد و متناسب با آن شرایط و سیاست‌های خود را برای گسترش صنایع دستی اعمال نمود.
با توجه به ضرورت دستیابی به رویکردی نظری برای شناخت صنایع دستی، مقاله‌ی حاضر به مطالعه‌ی صنایع دستی از رویکرد مردم‌شناسی می‌پردازد تا شناختی مقدماتی برای حل پرسش‌های مذکور فراهم سازد. منظور از رویکرد مردم‌شناسی، تبیین و تحلیل صنایع دستی از منظر و در بستر تحولات تاریخ فرهنگی است. بنابراین ما نیازمند درکی درست از صنایع دستی، جایگاه و نقش آن در طی چند سده‌ی اخیر، از هنگام ظهور مدرنیته تا به امروز، هستیم. یکی از راهبردهای نتیجه بخش برای شناخت صنایع دستی مقایسه‌ی آن با صنایع ماشینی جدید است. این مقایسه از جهات مختلف مقایسه‌ای بارور و نتیجه‌بخش است، زیرا از طریق این مقایسه می‌توانیم، هم روند تحول صنایع دستی را تبیین کنیم و هم اینکه جایگاه این صنایع را در شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در موقعیت اجتماعی امروز تحلیل و تبیین نماییم.
در این مطالعه ما برای تحقق اهداف طرح شده، صنایع دستی را در دوره‌ی سنت یا ماقبل مدرن، دوره‌ی مدرن و مابعد مدرن یا پست مدرن به طور فشرده بررسی می‌کنیم. در اینجا ذکر این نکته لازم است که این مقاله صرفاً پیش‌‌درآمدی کوتاه بر فهم نظری صنایع دستی است و داعیه‌ی تحلیل تمامی رویکردهای ممکن یا موجود در این زمینه را ندارد.

تعریف مفهومی از صنایع دستی
صنایع دستی مانند دیگر پدیده‌های فرهنگی دارای ابعاد تاریخی، زیبایی‌شناختی، اقتصادی،‌سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است و با توجه به ماهیت و رویکرد کل نگر در علم مردم‌شناسی لازم است تمامی ابعاد صنایع دستی به نحو همزمان درنظر گرفته شوند تا امکان تحلیل مردم شناختی این صنایع فراهم آید. صنایع دستی دارای اسامی و مفاهیم مترادفی مانند صنایع قومی، صنایع سنتی و صنایع ملی است و همه‌ی این مفاهیم مترادف، دارای بخشی از وجوه صنایع دستی است.
اینکه چگونه صنایع دستی به مثابه جزئی از یک کلیت فرهنگی قرار دارد و چگونه با یکایک عناصر فضای فرهنگی در تعامل قرار می‌گیرد. در اولین قدم مفهوم صنایع دستی را با صنایع جدید مورد مقایسه قرار می‌دهیم.

صنایع دستی،‌مفهومی متعلق به دوران مدرن
همان گونه که قبلاً اشاره شد صنایع دستی را می‌توان در سه دوره‌ی سنتی، مدرن و مابعد مدرن بررسی کرد. مفهوم صنایع دستی یک مفهوم مربوط به دنیای مدرن است و در دوره‌ی ماقبل مدرن این مفهوم وجود نداشته است، چرا که وسایل و آثاری که ما امروزه صنایع دستی می‌نامیم، در قدیم – یعنی در دوره‌ی سنت – صنعت رایج و مورد استفاده بوده است. مفهوم صنایع دستی به منزله‌ی نوعی «مفهوم مستقل» وقتی ظهور می‌کند که صنایع جدید و تکنولوژی ماشینی شکل می‌گیرد. حتی امروزه نیز در جوامع کوچک و دور افتاده که کمتر دستخوش تغییرات صنعتی مدرن شده‌اند، از صنعت همان صنایع دستی را فهم می‌کنند و مفهوم صنایع جدید برای آنها چندان شناخته شده نیست. بنابراین مفهوم صنایع دستی در مقابل صنایع ماشینی شکل می‌گیرد و به دوره‌ی مدرن تعلق دارد. منظور ما از دوره‌ی مدرن دوره‌ای است که با عنوان عصر روشنگری و انقلاب صنعتی شناخته می‌شود. همان گونه که مفهوم طب سنتی در مقابل طب مدرن یا دانش‌های سنتی در مقابل دانش نوین و یا ادبیات فولکلوریک در مقابل ادبیات رسمی قرار می‌گیرد،‌می‌توان مفهوم صنایع دستی را نیز در مقابل صنایع جدید فهم کنیم.
بنا به نظر آنتونی گیدنز و بسیاری از صاحبنظران مدرنیته، سال 1800 را می‌توان آغاز دوره‌ی مدرن دانست. از قرن نوزدهم تا به امروز هر قدر که صنایع جدید اهمیت یافته و گسترش می‌یابد به همان نسبت مفهوم صنایع دستی به مثابه نوعی از صنعت، هویت و استقلال پیدا می‌کند. بنابراین باید بین دو چیز تمایز قایل شد، یکی مفهوم صنایع دستی است و دوم خود صنایع دستی.

صنایع دستی محصول نهادهای جمعی
ویژگی دیگری که در تقابل صنایع دستی و صنایع جدید اهمیت دارد، مسئله‌ی آفریننده، سازنده و خالق آن است. صنایع دستی همانند ضرب‌المثل‌ها، قصه‌ها، لالایی‌ها،‌اتل‌متل‌ها، اسطوره‌ها و مانند دیگر اشکال دانش‌ها، مهارت‌ها و فن‌آوری‌های بومی، حاصل تجربه‌ی جمعی یک قوم و یک ملت است. همه‌ی مردم و نهادهای اجتماعی در تولید صنایع قومی نقش دارند و از این منظر آفریننده و خالق آنها ناشناخته است.
در یک نگاه کلی می‌توان گفت، نه فقط صنایع دستی بلکه هنر عامیانه، فاقد تولیدگر و هنرمند شناخته شده‌ای است. هر تولیدکننده‌ای متأثر از شرایط اجتماعی، چیزی به آن می‌افزاید و آن را زنده نگاه می‌دارد. بنابراین همه‌ی مردم در تولید هنر عامه نقش دارند، و همین نکته یعنی پیوند میان صنایع دستی و روح یک قوم، شکل دهنده‌ی هویت و شخصیت صنایع دستی است. درست برخلاف صنایع ماشینی که سازنده و آفریننده‌ی آن، افراد معینی هستند و نام اکثر آنها در تاریخ علم و تکنولوژی ثبت شده است، به تعبیر دیگر صنایع دستی مستقیماً محصول تاریخ و فعالیت‌های تاریخی و محصول تجربه‌ی جمعی یک قوم و ملت خاص می‌باشد اما صنایع جدید اگرچه با شرایط اجتماعی نسبت و روابط گوناگونی دارد اما از لحاظ منشأ پیدایش و تولید متفاوت است، تا آنجا که ماشین جای انسان می‌نشیند.

جدایی ارزش «استفاده» از ارزش «نمادین»
در دوره‌ی سنت، ارزش کاربردی صنایع دستی بیش از ارزش نمادین آنها بوده است. البته این عبارت، به معنای استقلال صنایع دستی از عرصه‌ی فرهنگ، سیاست و قدرت نیست بلکه به معنای آن است که وجوه نمادین حک شده برروی اشیاء و صنایع دستی در دوره‌ی سنت به دلیل عدم تفکیک‌پذیری نمادی و تقسیم کار اجتماعی است درنتیجه نه تنها صنایع دستی که هر کالایی نیز در این دوره با نظام جهان‌شناختی و باورهای مذهبی درهم آمیخته شده و مقوله‌ی هنر، دین، اقتصاد و فرهنگ از یکدیگر قابل تفکیک نیست.
در دوره‌ی سنت، صنایع دستی مانند سایر اشیا با شیوه‌ی زندگی انسان‌ها درآمیخته بودند و از این رو، ادیان، افکار آخرت گرایانه و سایر ایدئولوژی‌ها اعم از ایدئولوژی سیاسی، اعتقادی و مذهبی رنگ و نشان خود را برروی صنایع دستی حک نمودند. امروز ممکن است این برداشت را داشته باشیم که در گذشته ارزش نمادین صنایع دستی بیشتر بوده است. اگر در دنیای مدرن شاهد روش‌ها و گونه‌های مختلف برای نمادین کردن اشیاء و ابزار و صنایع دستی هستیم به آن معنا نیست که در گذشته نیز ارزش نمادی و آیینی، بر ارزش‌های کاربردی توفق داشته است بلکه برعکس به دلیل غلبه‌ی ارزش‌های کاربردی صنایع دستی در دوره‌ی سنت،‌شاهدیم که این صنایع کمتر از مبانی و ریشه‌های سنتی خود فاصله گرفته‌اند و کمتر دستخوش تغییرات دنیای مدرن شده‌اند. هم‌چنین شاهدیم که اشیاء و کالاهای سنتی نه به مثابه لوازم دکوری و آرایشی و نه به مثابه اشیای فرهنگی خاص بلکه به مثابه ابزار زندگی تلقی می‌شوند و صنایع دستی درواقع منبع تولید خدمات و تولید ثروت بوده‌اند.
انبوه‌سازی در مقابل منحصر به فرد بودن
در تقابل صنایع دستی با صنایع جدید نکته‌ی دیگری که قابل اشاره است موضوع حجم تولید صنایع دستی است. صنایع دستی از نظر حجم تولید و ساخت و ساز بسیار محدود، کم تعداد و منحصر به فرد می‌باشد و این منحصر به فرد بودن باعث می‌شود که کارکردهای متمایز غیراقتصادی یعنی کارکردهای فرهنگی و اجتماعی داشته باشد درست برخلاف صنایع ماشینی که تولید و مصرف آنها به صورت انبوه می‌باشد.

آغشتگی با ویژگی‌های محلی و بومی
نکته‌ی دیگر در تقابل صنایع دستی و صنایع جدید، آغشتگی صنایع دستی با ویژگی‌های محلی و بومی است، اگرچه صنایع جدید تا حدودی از ارزش‌ها و فرهنگ جامعه تأثیر می‌پذیرد. اما کمتر حامل ویژگی‌ها و نمادهای قومی و ملی است. ما کمتر ملتی را می‌شناسیم که هویت و نمادهای خود را در غالب صنایع جدید تعریف کنند. مثلاً هویت فرهنگی ژاپنی تکیه بر ماشین تویوتا ندارد، البته برای کشورهایی مانند آمریکا، کانادا یا استرالیا که سابقه‌ی تاریخی آنها به چند صد سال محدود می‌شود،‌صنایع جدید حکم همان صنایع قومی و تاریخی را دارد و کادیلاک، کارکرد و نقش صنایع بومی و محلی را پیدا می‌کند. ولی در دولت‌های اروپایی که دارای تاریخی طولانی هستند، صنایع جدید کمتر نقش هویتی دارند.

معناپذیری و ایدئولوژیک بودن
ویژگی دیگری که می‌توان برای تقابل صنایع دستی و صنایع جدید ذکر کرد، معناپذیری صنایع دستی است، این صنایع به دلیل آنکه با ایدئولوژی و شرایط جغرافیایی محیطی یک جامعه رابطه‌ای نزدیک دارند درنتیجه به سهولت می‌توانند انبوهی از باورها، ارزش‌ها و ویژگی‌های فرهنگی محیط را با خود حمل کنند و به این طریق قابلیت تأویل‌پذیری و تفسیر شدن پیدا نمایند، این امر به آن مفهوم نیست که صنایع جدید فاقد معنی هستند بلکه به این نکته اشاره می‌کند که صنایع جدید بیش از آنکه به یک قوم و ملت خاص تعلق پیدا کنند تلاش می‌کنند جهانی باشند تا مورد پسند همه‌ی ملت‌ها قرار گیرند و بتوانند به بازارهای جهانی دست پیدا کنند، درنتیجه ما از صنایع جدید کمتر انتظار معنی‌پذیری و تفسیر بومی داریم. ما ممکن است بتوانیم به راحتی درباره‌ی یک شئ سنتی از جنبه‌های زیبایی‌شناختی یا ایدئولوژیک مطالب زیادی بیان کنیم چرا که این اشیاء حاملان و انتقال دهندگان میراث فرهنگی و انتقال دهنده‌ی سرمایه‌فرهنگی محیط‌شان به شمار می‌آیند.

رابطه‌ی فقر و صنایع دستی
یکی دیگر از تقابل‌ها و تفاوت‌های صنایع دستی و صنایع جدید جایگاه صنعتگران این دو صنعت در دوره‌های سه گانه‌ی مورد بحث است. در دوره‌ی سنت، صنعتگران و پیشه‌وران (مولدان و عرضه‌کنندگان محصولات صنایع دستی) جایگاه مهمی داشتند و اگرچه همتراز طبقات حاکم و مالکان، نظامیان و روحانیان نبودند اما از منزلت، قدرت و ثروت نسبی برخوردار بودند. با ظهور عصر مدرن و در حاشیه قرار گرفتن سنت، صاحبان صنایع دستی به تدریج جایگاه اجتماعی و اقتصادی خود را از دست دادند. از این رو صاحبان این صنایع اغلب قشرهای کم درآمد، فاقد قدرت و منزلت اجتماعی گردیدند. در دوره‌ی پسامدرن با ظهور تحولات و تغییرات اجتماعی که منجر به نقد مدرنیسم و مدرنیته شد، و اهمیت یافتن فرهنگ و بسط فرآیند «فرهنگی شدن»، و احیای دوباره‌ی جایگاه سنت،‌مجدداً صنایع دستی صاحب قدرت و اعتبار گردید.
در دوره‌ی اخیر صنایع دستی، هم به مثابه «کالای اقتصادی»‌و هم به مثابه «کالای نمادین،‌واجد ارزش‌های مادی و نمادین گردیده و اعتبار گذشته خود را به گونه‌ای متفاوت بدست آورده است. امروز شاهدیم که بازار اجتماعی و اقتصادی گسترده‌ای برای محصولات صنایع دستی شکل گرفته است. از یک طرف خیل انبوه جهانگردان با سفر به کشورها، خواهان تهیه و خرید «کالاهای محلی» یا «سوغات» سفر هستند و این ارمغان چیزی نیست جز قالیچه، سفال، قلمکاری، بافتنی‌های محلی، شیرینی‌ها و خوراکی‌های سنتی، و امثال اینها.
از طرف دیگر صاحبان صنایع دستی می‌توانند به کمک تکنولوژی‌های پیشرفته روز، مصنوعات دستی را به کمک ماشین‌های صنعتی جدید به صورت انبوه و ارزان تولید و به وسیله شبکه‌های مدرن توزیع کالا مانند فروشگاه‌های زنجیره‌ای و شرکت‌های ملی و فراملی تجاری در اختیار مشتریان قرار دهند. در این شرایط جدید که می‌توان کالای تاریخی، هنری، بومی و سنتی را در هر گوشه از دنیا به قیمت مناسب خریداری کرد، طبیعی است که صاحبان این صنایع نیز بتوانند از قدرت، ثروت و منزلت مناسبی برخوردار باشند.
شاید در شرایط جدید، تعبیر صنایع دستی، تعبیر درستی نباشد زیرا این محصولات دیگر چندان به کمک دست تولید نمی‌شوند بلکه ماشین‌های جدید محصولات و کالاهای بومی و سنتی را تولید می‌کنند. شاید تعبیر صنایع سنتی یا بومی در شرایط جدید دقیق تر از صنایع دستی باشد. البته باید درنظر داشت که این صنایع هنوز برخوردار از جنبه‌های نمادین،‌ هویت فرهنگی،‌بومی، سنتی و محلی هستند و ارزش‌های محلی و تاریخی خاص خودشان را حمل می‌کنند و اگرچه به کمک تکنولوژی‌های جدید و به صورت انبوه تولید می‌شوند. فرش ماشینی، ظروف، اشیاء تزئینی و زیورآلات سنتی همگی به کمک ماشین تولید می‌شوند اما هویت تاریخی، بومی، محلی و سنتی آنها هم‌چنان باقی است.

فردگرایی و جامعه‌گرایی در صنعت
ویژگی قابل تأمل دیگر صنایع دستی و تقابل آن با صنایع جدید، توجه به جایگاه فرد و خلاقیت در این دو نوع صنعت است. همان طور که گفتیم صنایع دستی حامل ارزش‌ها، باورها، نگرش‌ها و دیدگاه‌هایی است که در دوره‌ی سنت و ماقبل مدرن شکل گرفته‌اند. این ارزش‌ها عمدتاً جمع گرایانه و اجتماع محورند به این معنا که حامی و حامل ساختارهای گروهی و ارزش‌های مشترک جمعی و انسجام بخش قوی، ملی، دینی و فرهنگی هستند. در مقابل صنایع جدید که در دوره‌ی مدرن شکل گرفته‌اند بیشتر با ارزش‌های جدید مانند عقلانیت و فردگرایی سازگارند. به همین دلیل در صنایع جدید کمتر رنگ و لعاب محلی را می‌توان مشاهده کرد. در عین حال، هر یک از این صنایع تحسین و ستایش ما را نثار مبدع و فرد خلاق سازنده‌ی آن می‌کند. لامپ الکتریسیته بیش از آنکه بیان کننده‌ی فرهنگ غربی و ارزش‌های تاریخی آن باشد تداعی کننده‌ی ادیسون نابغه و مبدع آن است. از این منظر می‌توان گفت صنایع جدید قابلیت بیشتری برای ظهور فردیت‌ها و خلاقیت‌های فردی دارد. هرچند این نکته را نباید از نظر دور داشت که صنایع جدید تنها در هنگام ابداع و آفرینش به فرد وابسته است اما در مراحل تولید انبوه در درون سازمان پیچیده‌ی تولید صنعتی جدید قرار می‌گیرد و دیگر نشانی از آن فردیت نخواهد داشت. این موضوع درباره‌ی صنایع دستی برعکس است. محصولات صنایع دستی مبدع نامشخص اما مولد مشخص دارد. ما نمی‌دانیم نخستین بار چه کسی و در کجا قالی و قالیچه ایرانی را ابداع کرد. اما هر یک از قالی‌ها و قالیچه‌هایی که ما استفاده می‌کنیم بافنده یا بافندگان مشخصی دارند.
با رشد مدرنیته و اهمیت یافتن ارزش‌های فردگرایانه، صنایع دستی نیز متأثر از این روند بوده‌اند و به تدریج راه‌های تازه‌ای برای دخل و تصرف فردی در اشکال گوناگون این صنایع به وجود آمده است. برای مثال الگوهای کلیشه ای به ارث رسیده از تاریخ و سنت لزوماً سرمشق تولیدکنندگان صنایع دستی نیست. امروزه صنعتگران سنتی با ادغام طرح‌ها و ایده‌های فردی یا وام گرفته شده از جوامع دیگر به تولید صنایع سنتی می‌پردازند. به خصوص با گسترش ارتباطات و مبادلات بین ملت‌ها و فرهنگ‌ها در عصر جهانی شدن،‌ امکان وسیعی برای تلفیق هنرها و صنایع آفریقایی، هندی، اروپایی و ایرانی فراهم شده است. برای مثال، در طراحی فرش یا ظروف ایرانی شاهد نوآوری‌های گوناگونی هستیم که در عین داشتن هویت بومی ایرانی با اشکال تاریخی و سنتی موجود متفاوت است و نقش فردیت هنرمند و صنعتگر امروزی که به دانش‌ها و آگاهی‌های جهانی مجهز می‌باشد، در آنها مشهود است.

مرتضی رضوانفر

منبع : فصلنامه خيال شماره۲۰


مطالب مشابه :


آلاچیق مسکن سنتی ترکمن ها + ترکمن

قانیم ترکمن - آلاچیق مسکن سنتی ترکمن ها + ترکمن - حال انواع آلاچیق ترکمنی را بررسی می‌کنیم:




طرح توجیهی گردشگری هتل رستوران سفره - (تهران) جهت اخذجواز و وام بانکی

طرح توجیهی تضمینی،اخذ انواع سفره خانه سنتی، انواع آلاچیق سنتی ، فست فود




یزد آبنما

طراحی و اجرای انواع آلاچیق بازسازی و باز پیرایی ،ارائه طرح های مدرن ، کلاسیک و سنتی




آلاچیق

وبسایت جامع ساختمان ،سونا خشک سونای بخار - آلاچیق - طرح و اجرای سونای خشک ، استخر ، جکوزی .




صنایع دستی و مدرنیته

آلاچـــــیـــق و محیط زندگی‌مان با انواع فرش، سفال، ابزار و ظروف سنتی، قومی و




طرح توجیهی

ایجاد و ساخت سالن سرپوشیده شهربازی، سفره خانه سنتی، انواع آلاچیقانواع طرح‌های




موضوعات تحقیق

انواع آبنما: (ساده ، سنگی ، سنتی ، مدرن ، رسمی ، طبیعی ، موزیکال ، آب و آتش انواع آلاچیق:




افراد چاق و لاغر،پرخواب‌ها و احساساتی‌ها در ماه رمضان چه بخورند

الاچیق دوستی این متخصص طب سنتی به روزه‌دارانی که فودها، چیپس، پفک، انواع بیسکویت‌ها و




برچسب :