بلندترين پرنده هاي كه من شكار كردم .

 -          اولين مورد مربوط به سال 86 ميشه كه تازه تفنگ گرفته بودم وچند جايي شكار رفته بودم . يادم يه شب مهدي زنگ زد و گفت كه قرق آب بندون لاريم رو ميشكونن و باعلي (پسر داييم) برنامه شكار گذاشتيم . صبح مهدي اومد دنبالم ،ديدم مسعود ( يه پسر دايي ديگم ) هم با هاشون اومده . مسعود شكارچي فوق العاده اي است و تفنگ برتا ايتاليا داره . من باهاش كم رفتم شكار ولي فاميل و دوست ها از دست به تيرش زياد تعريف مي كنن . الغرض  چهار نفري راهي شديم . هوا تاريك بود كه رسيديم شكارگاه ،باد گيرها رو پوشيديم و تفنگارو برداشتيم تا راهي بشيم كه ديديم صداي تير بلندشد و قرق رو شكوندند . در واقع يكم زودتر از حد معمول قرق رو شكوندند . من وعلي  تندي رفتيم توي زمين بغل جاده وايستاديم، به مهدي هم گفتيم پشت سرمون روي جاده وايسته تا پرنده اي برگشتي رو بزنه . يه چند دقيقه اي گذشت و پرنده اي طرف ما نيومد ، چون جلوي ما شكارچي زياد بود همه رو مي زدند و چيزي به ما نمي رسيد . توي همين گيرودار يه پرلا (چنگر) از ارتفاع زياد از توي اب بندون اومد بيرون ،طوري كه من از فاصله دور مي ديدمش ،اونقد بالا بود كه هيچ كس براش تير خالي نكرد و از روي سر بقيه شكارچي ها رد شد ،البته پرنده هاي ديگه اي بودن كه توي پوزيشن بهتري قرار داشتند و شكارچي هاي جلوي ما بري ا اونا تير خالي مي كردند . چون چيزي طرف ما نيومده بود من متوجه اين پرنده شدم . نحوه حركتش طوري بود كه به اصطلاح كله به كله (سر به سر) من در حال نزديك شدن بود ، توي دل خودم گفتم اين پرنده مال منه و يه حسي بهم ميگفت بزنش، شكارچي ها معمولا خالي زياد مي بندند ولي من به دلايل شخصيتي دوست ندارم هيچ وقت دورغ بگم . خدا وكيلي ارتفاع اين پرنده بالاي 80 متر بود كه اومد روي سرم . لول تفنگو بستم روش و تير و خالي كردم . ديدم پرنده مچاله شد ،اومد پايين ،مهدي از پشت سرم داد زد ،(علييييي ،كجه وره بزوئه(علي ،كجا اينو زد)) پرنده افتاد پشت سرم بين من ومهدي ،منم برش داشتم انداختم براي مهدي تا حلالش كنه . يادم اون روز يه دونه ديگه هم زدم .موقع برگشت،مسعود توي ماشين رو كرد به من كه تو مير شكار مايي. منم كلي خر كيف شدم . يادش به خير .

-          مورد بعدي مربوط به سال 87 ميشه كه بازم  توي آب بندون لاريم اتفاق افتاد. يادم كه  قرق اب بندون رو بعد از ظهر مي شكستند و قرار شد من ومهدي با هم بريم . علي  با ما نيومده بود و رفته بود تهران . روز قبلش من اوضام بهم خورد و مسموم شدم يادم شبش اصلا نتونستم بخوابم . تا صبح حالم بهم ميخورد و مدام بالا مي آوردم.تا اينكه به ضرب و زور خوابم برد . خلاصه فرداش، بعد ناهار حدوداي ساعت يك مهدي اومد دنبالم تا با هم راهي بشيم . حال خوشي نداشتم . بهش گفتم تو برو واسه منم بغل خودت يه جا بگير ،اگه تونستم مي يام . چون قرق رو ساعت 3 ميشكوندند ،من حال اينكه دو ساعت توي شكارگاه وايستم رو نداشتم و ضعف بدني داشتم . خلاصه اينكه مهدي راهي شد و منم افتادم توي رختخواب . هي كرم شكار مي امد سراغم ومنو وسوسه ميكرد . تا اينكه حوالي ساعت دو بلند شدم لباس پوشيدم ،به مهدي زنگ زدم كه دارم مي يام ،و ادرس دقيق جايي رو كه وايستاده بود گرفتم . رسيدم به شكارگاه ديدم مهدي اومده سر جاده دنبالم ،رفته بود اونطرف رو خونه و يه جاي خوب واسه دوتامون گرفته بود . خلاصه به هزار زحمت از رودخوه رد شديم . ديدم واسه من يه صندلي تاشو از قبل گذاشته و لوازم شكارمو(تفنگ و يراق) روش گذاشته . يه نيم ساعتي گذشت تا قرق رو شكوندند. جايي كه ما وايستاده بوديم لب روخونه بود . در واقع  ما بين اب بندون ورودخونه ايستاده بوديم  . بين ما و آب بندون دو رديف شكارچي وايستاده بودن و موقعي كه شكار شروع شد ، ديديم اونا يكم رفتند جلوتر ،ما هم همين كارو كرديم ،اينجوري واسه ما بهتر شد چون اگه پرنده اي رو روي سرمون مي زديم نمي افتاد اونطرف رودخونه و واسه ما گرفتنش راحتتر بود . اون روز پرنده خوبي اومد طرف ما و تير خوبي خالي كرديم ،چون هوا يكم دم كرده بود فشنگاي ما جواب نمي داد. و پرندهاي رو نزديم . يادم چند تايي اردك توي پوزيشن خوب اومد طرفمون كه ما ردشون كرديم . تقريبا اواخر قرق بود كه يه اردك كله سبز(مادش) از توي ب بندون اومد بيرون . چون ارتفاعش زياد بود كسي براش تير خالي نكرد اين پرنده هم كله به كله من داش مي يومد (به قول مهندس ها اكس به اكس) ،توي دلم گفتم اينو بايد بزنم  ارتفاعش بالا 70-80متر بود ،طوري كه شكارچي هاي جلوي ما براش تير خالي نكرده بودند ، خلاصه اينكه دست بلند كردم و لولو بستم روش و تيرو خالي كردم ،ديدم پرنده يه تكوني خورد و اومد پايين . ساچمه كاري نبود و پرنده سعي ميكرد نحوه پرواز و تعادلشو حفظ كنه و از روي سر مارد شد . مي دونستم كه مي افته .واسه همين دستمو بلند كردم به نشانه اينكه زدمش . ديدم ازبد شانسي درست افتاد توي رودخونه لاي ني ها . دويدم تا قبل اينكه خودشو قايم كنه بگيرمش .

موقعي كه رسيدم كنار رودخونه خبري ازش نبود،آخرين جايي رو كه ديدم افتاده رو گشتم بازم خبري نبود. هي اينور و اونور روگشتم بازم هيجي نبود . مهدي هم اومد تا كمك كنه،خلاصه يه 3-4 دقيقه اي معطل شديم و چيزي پيدا نكردم . به مهدي گفتم تو برو تا از شكار نموني . ديگه نااميد شدم پيش خودم گفتم حتما اب باخودش بردتش يا اينكه رفته يه جا قايم شده . داشتم بر مي گشتم سرجام كه ديدم دو قدمي من پرنده  روي يه پشته گلي كنار آب افتاده. پرنده مرده بود . بقدري خوشحال شدم كه نمي تونم توصيفش كنم . يه ماده اردك نسبتا درشت بود. چون رنگ استتار اين پرنده خاكي هست واسه همين ديدنش خيلي سخته . دليل اين مسئله هم مشخص چون اين پرند لونشو روي زمين درست مي كنه و روي تخم هاش مي خوابه طوري تكامل پيدا كرده كه استتارش فوق العاده است .

علي الحال برش داشتم و مهدي رو صدا كردم تا كمك كنه بيام بالا. اونم مثل من خيلي خوشحال بود . شكار تموم شده بود  و ما راه افتاديم بريم سمت ماشين . پرنده توي دستمون و تفنگا روي دوشمون . باور كنيد اين لحظات چنان حس خوبي به همراه دارن ( دست پر بر مي گردي خونه)،كه نگو و نپرس.

رسيدم خونه و همون غروب پرنده رو پر كردم دادم مادرم . بهش گفتم فردا ناها درستش كن. انگار كه من اصلا مريض نشده بودم . اگر 100 تا امپولم مي زدم اينجوري زود خوب نمي شدم .

يه يك ساعت بعد مهدي زنگ زد ،بهم گفت قبل رفتن به خونه رفته بازار و يه پرنده خريده و گفته كه اونو زده ،بهم گفت صداشو در نيار و سوتي نده . پيش خودت بمونه . اينم يه جور شه ديگه . يادش بخير .

 -  مورد آخري هم بر ميگرده به سال 89 ،اون سال يكي از اشنا ها توي گميشان (بندر تركمن) كارشناس يه مرغداري شده بود (احمد منصوري)كه من مهندس صداش مي كردم (بريد پروفايل هاي قبلي رو خونيد) چون چند تا از بچه هاي تركمن توي مرغداري كار مي كردند. من ازش خواستم تا باهاشون هماهنگ كنه تا اگه توي اونا شكارچي هم هست يا بلد منطقه هستند واسه شكار برم اونجا . اونم يه بنده خدايي به نام تاج محمد كه صياد بود رو برام پيدا كرد و من باهاش چند بار رفتم شكار . آبان ماه توي اون منطقه باقرقره خوبي مي ياد . باقرقره هايي كه مي يان از نوع شكم سفيد (دم دراز) هستند . و توي گله هاي 200-300 تايي مي يان اون منطقه و دو ماهي مي مونن و اواسط دي ديگه ميرن . در مورد منطقه گميشان بايد بگم منتهي عليه جنوب شرقي درياي خزر ميشه و تركمن نشين هستش . براي شكار منطقه فوق العاده اي محسوب مي شه . توي دريا و مرداب ها پرنده هاي مهاجر از نوع مرغابي –چنگر و.. پيدا مي شه و توي خشكي هم باقرقراه -دراج – بلدرچين و.. نسبتا زياده .

يك روز پنج شنبه با تاج محمد هماهنگ كردم ،و راهي شدم صبح زود ساعت دو از بابلسر راه افتادم . برنامم اينطوري بود كه توي شهر كردكو يك كله پاچه ميزدم تو بدن و تا بعد از ظهر گشنم نميشد . بعدم ميرفتم تاج محمد رو بر مي داشتم . چون جايي كه ميرفتيم راه ماشين رو نبود ماشين رو مي ذاشتم خونه تاج محمد و با موتور اون راه مي افتاديم سمت شكارگاه. در مورد شكار باقرقره بايد بگم كه خيلي مفرح . چون تعداد اين پرنده زياده  و  گله هاشون بزرگند، ميشه زياد ازشون شكار كرد. منتهي روزهاي مجاز شكار ،شكارچي زياد مي ياد اونجا و اين پرنده با شنيدن صداي تير ارتفاع پروازشو زياد ميكنه و از دسترس دور مي شه . اگر تونستي اول صبح چيزي بزني كه هيچ و الا شانست كم ميشه . منم همون اول صبح تا ساعت هشت ،4 تا شون رو زدم . در مورد اين پرده بايد بگم بسيار  پرنده بد تيري هست و مقاومتش خيلي زياده . واسه هيمن هم شكارچي ها اكثرا با فشنگ هاي ساچمه درشت  اونو مي زنه . منتهي چون تفنگ من ساچمه ريز رو خوب مي زنه من اكثرا با  فشنگ هايي با سايز 4-5-6 مي رم شكار .

اون روز بعد از ساعت 8 صبح پرنده ديگه اي نزدم و هر چي گله باقر قراه مي اومد، بالا مي كشيد و كلا توي شكار گاه كسي براشون تير خالي نميكرد . يه دو سه ساعتي به همين منوال گذشت ،ديگه حوصلم سر رفت پيش خودم گفتم هر چي اومد تير مي كنم ،باد آ باد   .

 يكربع بعد يه گله 200 تايي باقراقراه اومد طرف من  ،نحوه اومدنشون نسبت به من اريب بود . پرنده ها از دور مي خوندند و صداي قرو قر رشون مي يومد . نگاه كردم ديدم نوك اسمونن و هر پرنده اندازه يه پولك ديده مي شه . تنها سفيدي زير شكمشون معلوم بود . اونقدر بالا بودن كه نحوه بال زدنشون معلوم نبود و نمي شد تشخيص داد. خلاصه گفتم بايد تيرو خالي كنم ،حداقل قلنج تفنگو مي گيرم . ،لولو بستم روي گله جايي كه تراكمشون يكم بيشتر بود و يه چهار متري كشيدم جلوشون . دروغ نگم بالاي 120 متر بودن . طوري كه هيچ كس براشون تير خالي نكرده بود . تيرم رو كه خالي كردم ديدم خبري نشد . توي دلم گفتم ،زكي مي خواستي از اين فاصله بزنيشون . يكهو ديدم يكدونه از توي گله جدا شد و مثل برگي كه از درخت بيفته ،يواش يواش داره مي ياد پايين . حدود 30-40 ثانيه طول كشيد تا برسه به زمين و حدودا 300 متر اونورتر من افتاد . طوري كه با دست جلو چشام سايه درست كرده بودم تا جلوي نور خورشيد و بگيرم و بتونم محل افتادنش رو تشخيص بدم . لحظه اخر كه افتاد يك نمه خاك بلند شد (زمين ها رو براي كاشت گندم شيار كرده بودند) چشم از محلي كه افتاده بود برنداشتم و به همون سمت حركت كردم ،توي زمين هاي شيار شده راه رفتن سخته و پات فرو ميره . خيلي انتظار نداشتم كه بتونم پيداش كنن. حدودا يه 4-5 دقيقه اي پياده رفتم تا رسيدم سرش . ديدم حيون همون جا افتاده و تكون نخورده . حيون بال شكن شده بود و واسه همين توي اون ارتفاع تونستم بزنمش . والا عمرا اگه ساچمه به جاي ديگه اون خورده بود پايين نمي يومد . گوشيم رو در اوردم و يه عكس ازش گرفتم ،كه تا به حال دارمش . موقع برگشت اومدم سمت تاج محمد ،كه ديدم خورجين موتور رو درآورده و مثل يه فرش پهنش كرده و روش خوابيده . بنده خدا از الافي خوابش برده بود .رفتم سمت جايي كه نشسته بودم و حيون رو حلال كردم،تفنگو شكوندم تا فشنگ رو عوض كنم موقعي كه پوكه قبلي رو درش اوردم روي پوكشو خوندم ديدم يه فشنگ با سايز 6 بود،اصلا باورم نمي شد كه توي اون ارتفاء با اين ساچمه بشه زدش.

 يادش بخير.


مطالب مشابه :


خانواده قرقاول : کبک دری - کبک - تیهو - دراج

پرندگان ایران - خانواده قرقاول : کبک دری - کبک - تیهو - دراج, سر به بالین نهادیم به خاک جهت




روشهای رایج شکار کبک

دراج. در مورد رفتارشناسی وشکار




تازه کارها باقوانین شکار وصید اشنا شوند

دراج; قرقاول; کبک - شكار پستانداران قابل شكار (وحشي) از طريق جرگه. - شكار و صيد از طريق تخريب




مبلغ جریمه شكار و صید غیرمجاز پستاندارن ، پرندگان و آبزیان

مبلغ جریمه شكار و صید زنگوله بال , درنا , كبك دری ، جیرفتی و دراج یك میلیون و ۶۰۰ هزار




بلندترين پرنده هاي كه من شكار كردم .

من و مه - بلندترين پرنده هاي كه من شكار كردم . پيدا مي شه و توي خشكي هم باقرقراه -دراج




منطقه شكار ممنوع قراویز، تنها زیستگاه منحصر بفرد آهوی ایرانی

استان پنجم - منطقه شكار ممنوع قراویز، تنها زیستگاه منحصر بفرد آهوی ایرانی -




تدابیر ماه ها از نظر امام رضا(ع)

تازه گوشت بره شش ماهه تا يکساله وبزغاله و مرغهاي خانگي وتيهو و دراج و شكار ميوه




برچسب :