عيسى در قرآن، عيساى تاريخى و اسطوره تجسّد / نيل رابينسون ؛ محمدكاظم شاكر

اكنون بيش از ربع قرن از انتشار كتاب اسطوره تجسّد خدا[3] هفت تن از محقّقانى كه در پديدآوردن اين اثر، با يكديگر همكارى داشتند، بر سر بسيارى از مسائل، از جمله كُنه اين اسطوره و خاستگاه و شكل گيرى اوليه اعتقاد به الوهيت عيسى يكسان نمى انديشيدند. با اين حال، همه آنهادر اين امر متحد بودند كه بدون صحه گذاردن بر ادعاهاى سنّتىِ متافيزيكى در مورد شخص عيسى، اهميت فوق العاده او را در ايمان و عمل مسيحيان مورد تأكيد قرار دهند. گرچه بيشتر نويسندگان اين كتاب آگاه بودند كه رها كردن اعتقاد خشك و ساده تجسّد ممكن است براى روابط بين اديانى پيامدهايى داشته باشد، اما به نظر مى رسد كه هيچ كدام ـ به جز احتمالا جان هيك ـ در نيافته بودند كه آن بى باكى در ]ساختارشكنى[ اعتقادى، براى گفتگوى مسيحيان و مسلمانان تناسب ويژه اى دارد. جان هيك در نكته اى اذعان مى دارد كه:
با برداشت تحت اللفظى ازمفهوم «پسرخدا» يا «خداى پسر»، عبارت «تجسّدخدا» به اين معنا است كه، «تنها» از طريق عيسى مى توان خدا را شناخت و با او ارتباط برقرار كرد.[4] بدين ترتيب، مجموع حيات دينىِ بشر در خارج از چارچوب ايمانِ يهودى ـ مسيحى قرار داشته و از شمول رستگارى و نجات بيرون خواهد بود.
از ديدگاه او، اين امر:
مادام كه جهان مسيحيت، تمدنى عمدتاً مستقل بود و تنها تعامل نسبتاً اندكى با بقيه جوامع بشرى داشت، چندان زيان بار نبود; اما با برخورد بين دو جهان مسلمان و مسيحى و سپس با گسترش روزافزون استعمار اروپايى در سرتاسر كره زمين تفسير تحت اللفظى از برخى آموزه هاى مسيحى ـ كه در حقيقت با زبان اسطوره اى سخن مى گويند ـ آثار مخربى را پديد آورده است.(3)
شگفت است كه جان هيك در گفتار خود به آسيبى كه از گذشته از اين ناحيه بر يهود وارد آمده، اشاره اى نمى كند. با اين حال، من بيشتر دلمشغولِ غفلت آشكارِ ديگرى از وى هستم. به رغم آن كه وى برخورد جوامع مسلمان و مسيحى را پيش بينى كرده است، ظاهراً به اين نكته توجه نداشته كه نقد او بر عقيده «تجسّد خدا» ـ انديشه جديد و نوپديدى نيست، بلكه بسيار شبيه نقدهاى قرآن است. قرآن كريم تعداد قابل توجهى از آيات خود را به موضوع عيسى اختصاص داده و ضمن تصديق او به عنوان پيامبرِ خدا، بارها نيز از او به «مسيح» ياد كرده و در عين حال، مسيحيان را به خاطر آن كه او را خدا انگاشته و به واسطه او، خود را برخوردار از رابطه اى ويژه با خدا پنداشته اند، مورد انتقاد شديد قرار داده است.(4)
توجيه ممكن براى اين غفلت جان هيك اين است كه گزارش قرآن از جهات ديگر با عيساى تاريخى كه دانشمندان ]متخصص در[ كتاب مقدّس و الهيدانان بنيادگراى مسيحى ازعيسى ترسيم كرده اند بسيارمتفاوت است. درواقع، بسيارى ازمسيحيان هنوز هم مايلند محتويات قرآن در مورد عيسى را به عنوان مطالبى پراكنده و پريشان و فراهم آمده از افسانه هاى مشكوك و بحث هاى جدلىِ ساده و كودكانه بر ضد مسيحيت كنار بگذارند.
من در اين مقاله در پى آن خواهم بود تا راه چاره اى براى اين موضوع بيابم. من استدلال خواهم آورد كه مسيحيان معاصر پيامبر اسلام، بر خلاف هم كيشان غربى امروزى خود، مطالب قرآن در مورد عيسى را امورى پريشان و جعلى تلقى نمى كردند، بلكه آنها را معتبر و منسجم مى يافتند، زيرا قرآن به عمد از داستان هايى كه آنها شنيده بودند استفاده كرده و نيز روش هاى تفسيرى[6] از آنجا كه قرآن داستان هايى را به كار گرفته كه بخش انفكاك ناپذير از افكار عمومى مسيحيان ]در آن زمان [بوده، تنها در مواردى كه پاى مباحث جدّىِ اعتقادى در ميان بوده، صحت تاريخى آنها را زير سؤال برده است. در عوض، قرآن كوشيده تا اذهان مخاطبان پيامبر اسلام را تغيير دهد. از اين رو، متفاهمِ مسيحيانِ آن زمان را از آنچه به ظاهر در زندگى مسيح اتفاق افتاده، به اجمال پذيرفته و همواره براى حوادثِ ادعا شده تفسيرى خدا محور ارائه كرده است.
 
1. انسجام مطالب قرآن در مورد عيسى(ع)
امروزه وقتى مسيحيان درباره «عيسى در قرآن» مطالعه مى كنند، معمولا گيج و مبهوت مى شوند. اين امر در درجه نخست به علتِ وجود جزئياتى است كه در انجيل هاى چهارگانه موجود به آنها اشاره نمى شود. آنها عبارت اند از: پديد آمدن معجزه آساى «رطبِ رسيده» و «نهر روان» پس از زايمان مريم (19:24ـ26)، سخن گفتن عيسى در گهواره (19:23ـ29)، آفريدن پرنده از گل (5:110 و 3:49) و پرسش حواريون از عيسى مبنى بر اين كه آيا خدايش قادر است براى آنها مائده آسمانى فرو فرستد (5:112ـ115).
ويژگى دوم كه باعث تحيّر ]مسيحيان[ شده است مخلوط شدن نام مريم و عيسى با شخصيت هاى عهد قديم مى باشد كه نامى شبيه نام اين دو داشته اند، بدين گونه كه مريم با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار گرفته است (19:28); گويى كه مريمِ خواهر هارون و ]موسى [است.[7] نيز ]مطابق قرآن، [عيسى در راه خدا خواهان يارانى شده است (3:54 و 61:14)، گويى كه او يوشع بن نون (وصىِّ موسى) است.
سومين زمينه شگفتى ساز، برخى انتقادات قرآن به عقايد مسيحيان است كه ]به نظر آنان [خارج از موضوع است. مسيحيان آگاهانه ادعا نمى كنند كه «خداوند، سومى از سه است» (5:73) يا اين كه «خدا، مسيح پسر مريم است» (5:72) يا اين كه «عيسى و مادرش دو خدا در كنار خداونداند» (5:116). نتيجه همه اين ها آن است كه آنها مايلند تا تصوير عيسى در قرآن را محصول اطلاعات محدود و پريشان پيامبر اسلام از مسيحيت دانسته، آن را كنار گذارند.
]در پاسخ بايد گفت كه[ اين موارد كه مسيحيان امروزى آنها را سخنانى پريشان يافته اند، معاصران پيامبر اسلام(ص) را متحيّر نمى ساخته است. منبع اطلاعات مسيحيان معاصر پيامبر(ص) از عيسى و مادرش، مبلّغان مذهبى و داستان سرايان بوده اند. همان طور كه قبلا اشاره كرده ام، قرآن نيز در مواجهه با آنها به همان داستان هايى كه با آنها آشنايى داشته اند اشاره مى كند. برخى از اين داستان ها نظير «رُطبِ رسيده»، «نهرِ روان»، «سخن گفتن عيسى در گهواره»، «معجزه آفرينش پرنده» در برخى انجيل هاى آپوكريف مورد تأييد قرار گرفته است.(5)
برخى از اشكالات پيش گفته نيز با استفاده از تفسير تمثيلىِ[12]
مفسران مسيحى، از دير زمان، رسالت يوشع را در عهد عتيق به عنوان پيشگويى رسالت عيسى تفسير كرده اند. گويش نام هاى اين دو در زبان هاى عبرى و يونانى، يكسان است; آنها هر دو دوازده نفر را براى مأموريت خاص برگزيدند(10) و در حالى كه يوشع بر كنعانى ها پيروز شد، عيسى نيز نيروهاى اهريمنى را در هم شكست.(11)
تفسير تمثيلى از عهد قديم، داستان مائده آسمانى در قرآن را نيز روشن مى كند. نويسنده كتاب مزامير مى گويد كه به دنبال پرسش بنى اسرائيل مبنى بر اين كه آيا خدا مى تواند در بيابان براى آنها غذاى آسمانى تهيه كند، مَنّ (نان آسمانى) بر آنها نازل شد (مزامير، 78:19) و پولس[13] كه شركت كردن در مراسم عشاى ربّانى را شركت در مائده پروردگار مى داند (اول قرنتيان، 10:21)، تلويحاً مى رساند كه آن مائده آسمانى، پيشگويى براى نان در ]مراسم[ عشاى ربانى است (اول قرنتيان، 10:3، 11:23ـ27).
]اما در مورد ادعاى مسيحيان مبنى بر غير واقعى بودن اظهارات قرآن در مورد عقايد آنها بايد بگوييم كه[ براى عرضه تفسيرى قابل قبول و معقول از بياناتِ به ظاهر تعجب برانگيز و اعتقادى قرآن درباره عيسى و مريم و تكفير كسانى كه آن دو را خدا دانسته اند، نيازى نيست كه راه دورى برويم، بلكه كافى است به مجادلات داخلى نسطوريه و ارتدوكس نظرى بيفكنيم. از نقطه نظر نسطوريه، ارتدوكس ها با توصيف مريم به عنوان «مادر خدا» خود را در معرض استهزا قرار دادند، زيرا به ظاهر، خداى پدر را تا درجه سوم بعد از عيسى و مريم پايين آورده اند; چرا كه خدا را به وسيله عيسى تعريف كرده اند و به او عنوان «خداى پدر» داده اند و يا عيسى و مادرش را دو خدا، علاوه بر خداى متعال، دانسته اند ]كه نتيجه روشن چنين تفكرى آن است كه خداوند، سوّمىِ از آنها باشد[. در واقع، قرآن همان سخنِ جدلىِ نسطوريه بر ضد ارتدوكس را مطرح كرده است، اما موضوع را توسعه داده و به يك نتيجه منطقى رسانده و آن، انكار هرگونه الوهيت براى عيسى است.(12)
در اين جا يك نكته مهم ديگر باقى مانده كه بهتر است براى سهولت بحث به طور مستقل به آن بپردازيم و آن اشارات فراوان قرآن به «انجيل» است. اين اصطلاح نزد مسيحيان به معناى بشارتِ رستگارى از طريق مرگ و رستاخيز عيسى است ]نه به معناى كتابِ نازل شده بر عيسى[. از سوى ديگر، وقتى از انجيل ها به صيغه جمع نيز سخن مى گويند، مرادشان چهار كتاب از ]مجموعه كتاب هاى [عهد جديد است كه درباره زندگى عيسى است ]نه مجموعه وحيى كه بر عيسى نازل شده است[. كاربرد قرآنى اين كلمه، كاملا متفاوت ]از مصطلح مسيحيان[ است. اين كلمه در قرآن تنها به صورت مفرد به كار رفته، و دلالت دارد بر وحى هايى كه خداوند بر عيسى نازل كرده است و توسّعاً بر كتابى، حاوىِ آن وحى ها، كه در دست مسيحيان بوده اطلاق شده است. برخى از دانشمندان غيرمسلمان با چنين دليل مستبعدى نتيجه گرفته اند كه شناخت پيامبر اسلام از مسيحيت سطحى بوده است. آنها مى پندارند كه پيامبر فقط با اعضاى فرقه اى از ]مسيحيان [كه منحصراً يكى از اناجيل غير معتبر را مورد استفاده قرار مى داده اند برخورد داشته است يا آن كه، بعد از اين كه از يهود آموخت كه خداوند تورات را بر موسى نازل كرده و نيز با اين باور كه خداوند بر او نيز قرآن را نازل مى كند، به سادگى انگاشت كه عيسى نيز وحى الهى دريافت كرده است.
نگاهى دقيق تر به مطالب قرآنى نشان خواهد داد كه اين فرضياتْ غير ضرورى اند. مطابق قرآن، خداوند انجيل را بر عيسى نازل كرد و آن را به او تعليم داد (3:48، 57:26، 5:110); آن انجيل تورات را تأييد كرده، خود نيز مشتمل بر هدايت، نور و ذكر بوده است (5:46): حادثه ظهور محمد(ص) (61:6 و 7:157) و پيروانش (48:29) را پيشگويى كرده است; حاوى وعده تخلف ناپذير خداوند به مؤمنان، مبنى بر اين كه آنها در عوض ايثار جان و مال خويش در راه خدا به بهشت برين راه مى يابند، است (9:111); اهل انجيل بايد مطابق آنچه خدا در آن آورده است قضاوت كنند (47:5); اگر اهل كتاب، تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب خداوند بر ايشان نازل شده است، برپا دارند پاداشى زيبا از جانب خدا دريافت مى كنند اما تا زمانى كه آن را برپا ندارند، به جايى نمى رسند (5:66).
براى يافتن سرچشمه اصلى بسيارى از اين مطالب، كافى است نگاهى به سخنان منسوب به عيسى، كه درانجيل هاى چهارگانه آمده، بيندازيم. مطابق انجيل لوقا، عيسى در آغازسخنرانىِ برنامه ريزى شده خود درناصره، عبارت زير را از كتاب اِشَعْيا قرائت كرد:
روح خداوند بر من است! چرا كه او مرا تدهين كرده است. خداوند مرا برگزيده تا مژده (انجيل) او را به بينوايان برسانم. او مرا فرستاده است تا «رنج ديده گان را تسلى بخشم» و رهايى را به اسيران و بينايى را به نابينايان اعلام نمايم و مظلومان را آزاد سازم (انجيل لوقا، 4:18).(13)
آن گاه، پس از آن كه طومار را به خادم عبادتگاه برگرداند، به جمعيت حاضر گفت: «امروز در حضور شما اين عبارت از كتاب مقدس به انجام رسيد» (همان، 4:19). در اين جا كافى است به اين نكته توجه شود كه مطابق سخن عيسى، روح القدس او را تقديس كرده و او فرستاده شده تا براى مردم، حاملِ بشارت باشد. پس او بر اين تصور بود كه سخنانش حاوى يك «انجيلِ»[15]
مطابق انجيل متى، عيسى در موعظه سر كوه،  ضمن تأييد تورات، خود نيز به راهنمايى، تذكر و روشنگرى مى پردازد.(15) همچنين در تعاليمش در مورد «ترك دنيا»، مؤمنان را اطمينان مى دهد كه آنها در برابر ايثار جان و مالشان پاداش بهشتى دريافت خواهند كرد.(16)
در اينجا يك موضوع ديگر باقى مى ماند كه نياز به روشنگرى بيشترى دارد و آن پيشگويى ظهور حضرت محمد(ص) و پيروانش در انجيل است. قرآن مى گويد كه انجيل مَثَلِ مسلمانان را چنين بيان مى كند كه «آنها مانند كِشته اى هستند كه جوانه خود برآورَدَ و آن را مايه دَهَد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آوَرَد» (48:29). اين آيه اشاره اى به مَثَل برزگر در انجيل است.(17)
از ديدگاه قرآن، با ظهور اسلام، تعاليم توحيدى عيسى كه دير زمانى به وسيله مسيحيان تيره و تار و مغشوش شده بود، سرانجام به سان بذرى كاشته شده در خاك حاصلخيز به بار نشست. اگر كسى حقّانيت اين تفسير را بپذيرد، هيچ اشكال جدّى اى در مورد پذيرش ادعاى ديگر قرآن پيدا نمى كند كه «محمد پيامبر درس ناخوانده اى است كه ]يهوديان و مسيحيان [در تورات و انجيلى كه نزدشان است مطالبى را درباره او نوشته مى يابند.» (7:157) و عيسى آمدن او را به عنوان پيامبرى كه «نامش احمد است» پيش گويى كرده است (61:6). ]مطابق انجيل، [محمّد به عنوان فارقليطِ[18] است. هر دو واژه، معادل هاى قريب المعنى براى واژه يونانى "Periklutos" است كه آن نيز واژه اى با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه Parakletos"="Paraclete است و به همين دليل براى گويندگان زبان هاى سامى، داراى روح معنايى يكسانى است.(18)
از ديدگاه انتقادىِ جديد، روشى كه قرآن با آن سخنان عيسى را تفسير مى كند ظاهراً بسيار گزينشى و تا حدودى تكلّف آميز است. با اين حال، اين روش، با روشى كه عيسى خود به تفسير متون يهودى مى پرداخت، موافقت دارد. آنچه عيسى در ناصره نقل كرد يك غيبگويى از اشعياى سوم در شرح حال خودش بود،(19) اما عيسى بدون هيچگونه دغدغه اى آن را در مورد خودش به كار گرفت.[21] مى گويد نه «اناجيل».
 
2. تفسير خدا محور از رسالت عيسى(ع) در قرآن
اعتقادنامه نيقيه ـ تنظيم شده در قرن چهارم ميلادى ـ [22] كه هنوز هم به طور مرتب در مراسم مذهبى مسيحيان خوانده مى شود، تأكيد مى كند كه:
عيسى مسيح تنها پسر تولد يافته از خداست; متولد شده از خداى پدر، قبل از همه جهان ها.(20)
احتمالا قرآن هم در تقابلى حساب شده با چنين پنداشتى، تصريح مى كند كه: «خدا يگانه و قائم به ذات است، او نه مى زايد و نه زاييده شده است» (112:3). در نتيجه، قرآن به طور مكرر تعبير «عيسى پسر مريم» و نه «پسر خدا» را به كار مى برد; زيرا او منزّه از آن است كه فرزندى داشته باشد (4:171). با اين حال، عكس العمل قرآن در برابر ديگر عقايد مسيحيان بسيار سنجيده است. تا آن جا كه ما ديده ايم، قرآن داستان هاى موجود در مورد عيسى و مادرش را كه براى معاصران حضرت محمد(ص) شناخته شده بوده مورد استفاده قرار داده و به روش هاى سنتىِ مسيحيان در تفسير كتاب مقدس روى آورده است. در عين حال، تفسيرى كه قرآن از اين داستان ها عرضه مى كند به طور ريشه اى خدامحور است كه اكنون مايلم به اثبات آن بپردازم.
اعتقادنامه نيقيه اظهار مى دارد كه پسر:
به صورت مادى در آمد و از مريم باكره متولد شد، و به شكل انسان ظاهر شد.
الهيدانان مسيحى در پرتو اين سخن يوحنّا كه «كلمه ]خدا[ انسان شد» و با تفسيرى نسبتاً تصنّعى از آبستنىِ دوشيزهوارِ ]مريم[ به اين شكل كنونى از نظريه تجسّد خدا رسيدند; نظريه اى كه توسط متى و لوقا نيز مورد تأييد قرار گرفته است.(21) علاوه بر آن، قبل از آن كه اعتقادنامه نيقيه منتشر شود، مسيحيان تقديس مريم را به عنوان مادرِ خدا آغاز كرده بودند و ديرى نگذشت كه برخى مدعى شدند كه مريم، به رغم زايمان، معجزهوار باكره باقى مانده است.(22) قرآن به حاملگىِ مريم در عين دوشيزگى اش اشاره دارد (3:47، 19:18ـ21) و حتى عيسى را كلمه خدا مى خواند (45:3 و 4:171)، اما از ديدگاه قرآن، اين عنوان به جاى آن كه مستلزم وجود ازلى يا الوهيت عيسى باشد، به اين نكته اشاره دارد كه او حاصل قدرتِ آفرينشگر خداوند است، زيرا به يادآورنده اين نكته است كه عيسى با اراده مستقيم خداوند و فرمان «كُنْ» در رحم مادرش به وجود آمد (3: 47 و 59). درنتيجه، عيسى و مادرش با هم يك آيت از آيات الهى به شمار مى روند (23:50). اگرچه خداوند با انتخاب مريم براى حمل عيسى، او را به برترى بر همه زنان ديگر مفتخر ساخته (3:42)، او نيز درد زايمان را احساس كرده است ـ كه دلالت ضمنى دارد بر اين كه در مورد خودِ زايمان معجزه اى اتفاق نيفتاده است (19:23).(23) گذشته از آن، ]قرآن تأكيد مى كند كه [اگر خداوند اراده كرده بود كه مريم و عيسى را به همراه افراد ديگر در روى زمين نابود كند، هيچ كس نمى توانست  او را از اين كار باز دارد (5:17); چرا كه آنها نيز چون ديگران انسان و فناپذيرند (5:75) و وقتى ]در روز قيامت [عيسى مورد خطاب خداوند قرار مى گيرد كه «آيا تو گفته اى كه مردم تو و مادرت را خدا بدانند؟»، او به شدّت آن را انكار مى كند (5:116). برخلاف بكرزايىِ مورد ادعا و تجسّد خدا، معجزات عيسى در اعتقادنامه نيقيه مورد اشاره قرار نگرفته است. با اين حال، مسيحيان در انجيل هاى رسمى ]چهار انجيل [و غير رسمى (آپوكريف) آنها را به طور برجسته مطرح كرده اند. انجيل كودكى به زبان عربى[23] با اين گزارش آغاز مى شود كه عيسى چگونه در گهواره سخن گفت. گر چه اين انجيل به شكل كنونى اش مربوط به چند قرن پس از ظهور اسلام است، اما مطمئناً اين داستان بايد براى معاصران پيامبر اسلام نيز امرى آشنا بوده باشد. قرآن، به جاى آن كه وقوع اين معجزه را انكار كند، صرفاً درصدد رفع ابهام از سخنان عيسى است. به جاى اين ادعا كه «او پسر خدا است كه خدا او را براى نجات جهانيان فرستاده است»، اذعان مى دارد كه «بنده خدا و پيامبر اوست و خدا به او دستور داده است كه تا پايان عمر نماز را به پا دارد و زكات بدهد و به مادرش احسان نمايد.»(24)
مطابق گزارش ابن اسحاق، نويسنده سيره پيامبر، يك هيأت نمايندگى از مسيحيان نجران ادعا كردند كه شفادادن هاى عيسى، علم غيب او و آفريدن پرنده از گِل، ]همگى [دليل هستند كه عيسى ]الوهى [بوده است.(25) اين مطالب، دو فراز از آيات قرآن را به ذهن متبادر مى سازد كه تعدادى از معجزات عيسى را بر شمرده است. اوّلى حكايت مى كند كه فرشته بشارت پيشگويى كرد كه عيسى پيامبر خدا به سوى بنى اسرائيل خواهد بود و او به بنى اسرائيل خواهد گفت:
در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه اى آورده ام، من از گِل براى شما ]چيزى [به شكل پرنده مى سازم، آنگاه در آن مى دمم، سپس به اذن خدا پرنده اى مى شود; و به اذن خدا، نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى گردانم و شما را از آنچه مى خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى كنيد، خبر مى دهم. مسلماً در اين ]معجزات[ براى شما، اگر مؤمن باشيد، عبرت است. ]آل عمران: 49[
دومى دلالت دارد بر اين كه در روز رستاخيز، خدا به ياد عيسى خواهد آورد كه چگونه لطف و رحمت خود را بر او و مادرش ارزانى داشته است و از جمله آن كه:
]اى عيسى، يادآور،[ آن گاه كه به اذن من، از گل، ]چيزى [به شكل پرنده مى ساختى، پس در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد، و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مى دادى; و آنگاه كه مردگان را به اذن من ]زنده از قبر [بيرون مى آوردى. ]مائده:110[
از ديدگاه قرآن، موضوع اصلى، اصالت تاريخى معجزات عيسى نيست، بلكه فحواى آنها است. به جاى آن كه اين معجزاتْ دلايلى بر الوهيت عيسى باشد، نشانه هايى براى بنى اسرائيل است مبنى بر اين كه او پيامبرى بر حق بوده كه از سوى خدا آمده است. ]بنابراين[ معجزاتْ گواه لطف و رحمت خدا به عيسى است و او نه با قدرت مافوق طبيعى و ذاتى خودش، بلكه با اذن خداوند آن معجزات را تحقق بخشيده است.
عهد جديد حكايت مى كند كه عيسى در دو مناسبت، معجزهوار، عده زيادى از مردم را كه به دنبال او آمده بودند غذا داد.(26) گزارش هاى مختلفى از اين معجزات همگى بر اين امر تأكيد دارند كه چگونه عيسى نان را گرفت و سپاسگزارى كرد و او با اين كار ]صحنه [شام آخر[25]را بنياد نهاد.(27) قرآن به اين دو حادثه معجزه آميز اشاره اى نمى كند. با اين حال، همان طور كه قبلا ديديم، قرآن به مائده آسمانى اشاره دارد كه ظاهراً در آن، شام آخر را با داستان نازل كردن منّ در بيابان، يعنى نمونه و مدل اصلى، معجزه اى كه در عهد قديم گزارش شده، تطبيق كرده است.(28)
قرآن كريم در اين باره مى گويد:
و ]ياد كن[ هنگامى را كه حواريون گفتند: اى عيسى پسر مريم، آيا پروردگارت مى تواند از آسمان، خوانى براى ما فرود آورد؟» ]عيسى [گفت: اگر ايمان داريد از خدا پروا كنيد. گفتند: مى خواهيم از آن بخوريم و دل هاى ما آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفته اى و بر آن از گواهان باشيم. عيسى پسرمريم گفت: بار الها، پروردگارا، از آسمان، خوانى بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه اى از جانب تو، و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى. خدا فرمود: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، ولى هر كس از شما پس از آن انكار ورزد، وى را عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را عذاب نكرده باشم. ]مائده:112ـ115[
در اين آيات چند نكته هست كه يادآور شام آخر است. شام آخر در واقع جشنى بود براى حواريون، چرا كه مصادف با عيد پِسَح بود. همچنين عيد ]ديگرى[ شد براى كسانى كه بعد از آنها مى آمدند، تا جايى كه مسيحيان آن را به طور مرتب در مراسم عشاى ربّانى گرامى مى دارند. در شام آخر، عيسى مصرّانه از حواريون خواست تا اجازه ندهند دلهايشان آشفته گردد. (يوحنا، 14:1). در نهايت، پولس، آن چنان كه ديديم، شركت در مراسم عشاى ربانى را به مثابه حضور در واقعه «مائده آسمانى» برشمرد.(اول قرنتيان، 10:21) همچنين بر آن بود كه خداوند مسيحيانى را كه با احترام لازم در اين مراسم شركت نكردند مجازات كرد. (اول قرنتيان، 11:28ـ32)
با اين حال، از جهات ديگر، متن قرآن به طور قابل توجهى با گزارش هاى سنتى مسيحيت اختلاف دارد. اين بدان خاطر است كه قرآنْ مى خواهد اصلاحى حساب شده نسبت به تعاليم مسيحى به عمل آورد كه در صورت مطالعه اين آيات در سياق، اين امر قابل درك خواهد بود. اين آيات در نقطه اوج يك سوره طولانى ]مائده[ واقع شده كه سراسر آن با حدود اجتماعى، گناه وآمرزش مرتبط است.(29) اين سوره به قصور يهوديان و مسيحيان در حفظ عهد خود با خدا اشاره دارد (5:12ـ14). همچنين تأكيد مى كند كه خداوند درستكاران را دوست دارد و آنها را كه صرفاً ادعا مى كنند فرزندان و دوستداران او هستند، دوست ندارد; آن طور كه ظاهراً برخى از يهوديان و مسيحيان جزيرة العرب ادعا كرده بودند (5:13 و 18). در اين سوره به جاى آن كه از تصليب به عنوان عمل رهايى بخش ياد شود، از آن به عنوان مجازات راهزنان ياد شده است (5:33). قرآن بيان مى كند كه اگر كافران دو برابر آنچه در زمين است فديه بدهند تا از عذاب قيامت رهايى يابند، از آنها پذيرفته نخواهد شد (5:36) و بر آن است كه آنها كه درباره عيسى و مريم ادعاهاى گزاف نمودند، كافرند. (5:72ـ73). در هماهنگى با اين مطلب، گزارش قرآن از شام آخر، به طور يك پارچه خدامحور است نه مسيح محور. عيسى به حواريونش نياموخته است كه «آن را به ياد من به جا آوريد» (مقايسه كنيد: لوقا، 22:19; نامه اول قرنتيان 11:24) چرا كه اين خداوند است كه در روز جزا از او مى خواهد كه: «ياد بياور نعمت مرا بر تو» (5:110); او به هيچ وجه اشاره نكرده است ]كه جام شراب در شام آخر به منزله خون اوست كه حواريون مى نوشند و اين كه[ خونش براى آمرزش گناهان ريخته مى شود (متى، 26:28) زيرا خداوند خوردن خون را حرام كرده است (5:3) و به خاطر آن كه خداوند هر كس را بخواهد مى بخشايد و هر كس را كه بخواهد مجازات مى كند (5:18 و 5:118) او ]بين حواريون[ جام شراب تقسيم نكرده است، چرا كه شرابِ انگور باعث عداوت و دشمنى و پيامدهاى شرك آلود است كه بايد از آن اجتناب ورزيد (5:90ـ91). نهايت آن كه عيسى قول اعطاى پادشاهى به حواريونش نداده است (لوقا، 22:29)، زيرا فرمانروايى بر همه چيز تنها از آن خداست (5:120).
مطابق اعتقادنامه ]نيقيه[، «رسالت عيسى در مرگ، رستاخيز و عروج به آسمان ختم شده است. همچنين او به خاطر ]بخشايش گناهان[ ما با فرمان پانتيوس پيلت[26] به صليب كشيده شد. آن را تحمّل كرد و به خاك سپرده شد و مطابق كتاب مقدس در روز سوم دوباره برخاست; به آسمان عروج كرد و در طرفِ راست پدر (خداى پدر) نشست.»

مسيحيان عموماً معتقدند كه مرگ عيسى در بالاى صليب كفاره گناه انسان است و اين كه رستاخيزش ]پس از سه روز ماندن در قبر[ زمينه هاى اميدشان به رستاخيزِ همگانى را فراهم مى آورد.(30) ]اما[ قرآن هيچ اشاره اى به رستاخيز عيسى در روز سوم پس از مرگش نكرده است.(31) از ديدگاه قرآن، ]اگر هم چنين اتفاقى افتاده باشد[ نه براى آمرزش گناه ديگران، بلكه به عنوان تجلى قدرت خدا در آفرينش است كه دليلى گويا بر اثبات توانايى خداوند بر زنده كردن مردگان در روز جزاست.(32) با اين حال، قرآن به موضوع صليب و عروج نيز پرداخته است امّا در يك بحث جدلى در مقابل يهوديان:

و گفته ايشان كه ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم و حال آن كه او را نكشتند و مصلوبش نكردند، بلكه امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه درباره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شده اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروى مى كنند، و يقيناً او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا بُرد و خدا توانا و حكيم است. (4:157ـ158)
بيشتر مفسران سنتى اين آيه را اين گونه تفسير كرده اند كه خداوند چهره اى شبيه عيسى را بر شخصى ديگر افكند كه يهوديان حقيقتاً او را به اشتباه به دار آويختند، در حالى كه خداوند قبلا عيسى را با بدنش به آسمان برده بود. با اين حال، دغدغه اصلى قرآن در اينجا رد ادعاى لاف زنانه يهود است كه گفتند عيسى را بر صليب كشيده اند، چرا كه قرآن نه چيزى در مورد هويت شخصِ جايگزين ]شخصى كه بنابر فرض مشهور مفسران با عيسى اشتباه شده[ گفته است و نه لزوماً بر عروج جسمانى عيسى به آسمان دلالت دارد.(33) با اين حال، قرآن، بر خلاف پندار مسيحيان، نشان مى دهد كه خداوند عيسى را بر بالاى صليب تنها رها نكرده تا او ]به خيال آنها [از سر عجز و ناتوانى به ناله و زارى بپردازد!(34) قرآن همچنين جايى براى اين ادعاى مسيحيان باقى نگذاشته كه بگويند «عيسى به خاطر بخشايش گناهان ما بر صليب رفت»، زيرا در جاهاى ديگر تصريح مى كند كه خداوند انسان ها را مسئول گناه خودشان مى داند. از آنچه گفته شد بايد روشن شده باشد كه از ديدگاه قرآن، شريك بودن عيسى در قدرت و جلال خداوند، پس از عروج او به آسمان نيز ممكن نيست. به عكس، قرآن رفتارى بسيار فروتنانه از عيسى را در حضور پروردگار ]پس از عروج[ ترسيم مى كند (5:116ـ118).
نكته آخر اين كه، چشم انداز قرآنى از «انجيل» به عنوان «وحيى كه عيسى از جانب خدا دريافت كرده است»، با رويكرد خدامحور قرآن هماهنگى بيشترى دارد تا اظهارات مسيحيان كه انجيل را «قدرت نجات بخش برآمده از مرگ و رستاخيز عيسى» مى دانند.
 
3. تأمّلاتى ديگر
قرآن كريم بارها قاطعانه اظهار داشته كه تنزيلى از جانب پروردگار جهانيان است و نه برساخته يك انسان.(35) آنچه در اين مقاله مورد بحث قرار گرفته بر همين مبنا پى ريزى شده است.
اگر ادعاى بسيارى از غيرمسلمانان اين است كه تصوير عيسى در قرآن مشوّش است، به طور خلاصه مى توان گفت كه اين ادعا سخت مورد ترديد است. از طرف ديگر، اگر آنچه من در صدد بيان آن هستم اثبات شود ـ كه تصوير عيسى در قرآن كاملا منسجم است ـ مى توان اعتراضاتى كه در اين باره به قرآن شده است را كاملا مردود دانست. با اين حال، با طرح اين نظريه كه جزئيات مختلف از مطالب مربوط به  عيسى ]در قرآن[ تنها در صورتى قابل فهم است كه باتوجه به شرايط تاريخى ]نزول قرآن [مورد مطالعه قرار گيرند، من تلويحاً بيان كرده ام كه قرآن در برخى جهاتْ عصرى است. با اين مبنا، كسانى كه الهى بودن قرآن را باور دارند، در اينگونه موارد لزوماً بايد بين لبّ مطالب قرآن و امور جزئى و حاشيه اى، كه از نظر تاريخى محتمل الوقوع اند، تفكيك قائل شوند.
چنانچه در آيات زيادى از قرآن كه در مورد اجزاى جهان و نظم بين آنها آمده دقت كنيم، اين امر مى تواند ما را در حل اين مسئله كمك كند. ]توضيح آن كه[، عرب هاى بت پرست خدايان ديگرى را علاوه بر خداى متعال مى پرستيدند و همچنين منكر زندگى در جهان ديگر بودند. بنابراين، قرآن مصرّانه از آنها خواست تا در مورد جهان پيرامون خود انديشه كنند تا دريابند كه جهان پر از نشانه هاى عظمت خداى خالقِ يگانه است; خدايى كه اين قدرت را خواهد داشت تا در روز رستاخيز همه آنها را دوباره زنده كند.(36) بسيارى از پديده هايى كه در اين راستا مورد اشاره قرآن قرار گرفته، براى همه مردم جهان شناخته شده است. آنها عبارت اند از جريان آمد و شدِ روز و شب، حركت منظم خورشيد و ماه، پرواز پرندگان در جهت خلاف نيروى جاذبه زمين، انواع غذاها و لباس ها، كه از حيوانات به دست مى آيد، نزول باران، كه باعث رشد گياهان مى شود، و نقش نطفه در توليد مثل انسان.
با اين حال، گاه به گاه قرآن به پديده هايى اشاره مى كند كه براى عرب ها كاملا شناخته شده است، امّا مردم ديگر نقاط جهان با آن آشنا نيستند. براى مثال مى توان از نخل خرما، شتر و مرواريد نام برد. علاوه بر آن، در موارد اندكى، قرآن به موضوعاتى اشاره مى كند كه بخشى از جهان بينى عرب بوده است. موضوع هفت آسمان نمونه اى از اين قبيل است.(37)
اگر به فرض، قرآن به جاى آن كه در قرن هفتم ميلادى در مكه و مدينه نازل شود، در قرن شانزدهم در مكزيك نازل مى شد، ممكن بود كه به جاى درخت خرما، شتر و مرواريد از گياه ذرّت، لَمَا[27] و يَشم و نيز به جاى هفت آسمان از سيزده آسمان ياد كند.(38) همينطور اگر در قرن بيستم در بريتانيا نازل مى شد، به گندم، اتومبيل و الماس اشاره مى كرد و فضاى پهناور بين كهكشان ها را يادآور مى شد.(39)
با اين حال، اگر چه اين عبارت ها، كه در حقيقت بيان نشانه هاى خداوند است، از نظر  جغرافيايى و تاريخى با فضاى فكرى مخاطبان اوليه قرآن سازگارى دارد، اين نكته به  هيچوجه ازارزش محتواى جاودانه پيام ]قرآن[ نخواهد كاست. اين آيات به ما مى گويند  كه تنها خداى واحد متعال را بپرستيد كه تمامى اجزاى عالم بر عظمت و قدرتش گواهى مى دهند.
من بر اين باورم كه همين مطلب، با قدرى تفاوت، در مورد داستان عيسى در قرآن نيز صدق مى كند. گزاره هاى تاريخى محتمل الوقوع كه بسيارى از مسيحيان آنها را آشفته يافته اند، اهميت چندانى ندارند. مهم اين است كه قرآن مسيحيان را به پذيرش تفسيرى از رسالت عيسى، كه خدامحور و منسجم است، دعوت مى كند. اين تفسير ]از رسالت عيسى[ مستلزم اذعان به اين امر است كه عيسى بنده متواضع خداوندِ يكتاست نه پسراو، و اينكه تصليب عيسى هيچ تأثيرى بر اراده و قدرت خدا در بخشايش گناه انسان ندارد.
بايد گفت كه اينك گفتگوى بين «محافظه كارانِ مسيحى»، كه همچنان بر معناى ظاهرى تجسّد خدا در عيسى پاى مى فشارند، و «سنت گرايانِ مسلمان»، كه بر صحت تاريخى همه مطالب قرآن در مورد عيسى تأكيد مى كنند، به بن بست رسيده است. با اين حال، براى مسيحيانى كه اجمالا با نظريه مطرح شده در كتاب اسطوره تجسّد خدا موافقند و مسلمانانى كه با نظريه من در مورد داستان عيسى در قرآن همگرايى دارند، باب گفتگو حداقل در چهار زمينه مفتوح است:
نخست، اگر آنچه در قرآن در مورد عيسى آمده ـ كه به طور عمد داستان هاى رايج يا روش هاى قديمى تفسير كتاب مقدس را منعكس ساخته است ـ به درستى در نظر گرفته شود، آيا نتايج حاصل از تحقيقات تاريخى ـ انتقادىِ جديد از خاستگاه مسيحيت، با ارزيابى قرآن از عيسى و رسالتش مطابقت دارد؟
دوم، اگر آموزه هاى عيسى، آن طور كه در اناجيل چهارگانه آمده، همان است كه قرآن آن را به عنوان انجيل پاس داشته است كه خداوند آن را به عيسى داده و دربردارنده نور، هدايت و ذكر است، در اين صورت معناى  جاودانه اين تعاليم ]براى مسلمانان[ چيست؟
سوم، تا چه حد مسلمانان مى توانند با مسيحيانى كه عقيده تجسّد خدا را ـ به عنوان يك حقيقت متافيزيكى واقعى ـ وانهاده اند، همگرايى داشته باشند در حالى كه اين دسته از مسيحيان ]نيز هنوز [بر اين عقيده اند كه داستان هاى كتاب مقدس در مورد عيسى و شخصيت خود عيسى نيز كانون منحصربه فرد قدرت تحوّل آفرين خدا درجهان است؟(40)
چهارم، آيا نويسندگان كتاب اسطوره تجسّد خدا در اين ديدگاه شان بر صوابند كه «عقيده تجسّد خدا در عيسى متناسب با عصرى است كه اين نظريه در آن طلوع كرد»،(41) و اگر چنين است آيا همين مطلب (عصرى بودن) در مورد تفسيرِ غير تجسدىِ قرآن از عيسى بيشتر صادق نيست؟
 

پى نوشت ها
1. نيل رابينسون (Neal Robinson) پژوهشگر، رئيس بخش مطالعات اسلامى دانشگاه ولز انگلستان و فارغ التحصيل دانشگاه آكسفورد و دانشگاه بيرمنگام و از شاگردان جان هيك. وى پس از مطالعه و تحقيق درباره قرآن به آيين اسلام گرويد. رابينسون به زبان هاى عبرى، لاتين، يونانى، فرانسه، آلمانى و عربى مسلط است. از رابينسون چندين كتاب و مقاله در زمينه قرآن كريم و پيامبر اسلام منتشر شده كه از جمله آنها كتاب:
    Christ in Islam and Christianity: The Representation of Jesus in the Quran and the Classical Muslim Commentaries (Basingstoke: Macmillan, 1991).
    است. ترجمه اين كتاب تحت عنوان مسيح در اسلام و مسيحيت. از سوى انتشارات سهروردى به زودى منتشر خواهد شد. (مترجم)
_. John Hick (ed) The myth of God Incarnate (London: SCM, 1977).
    اين كتاب كه خانم فرنسيس در تأليف آن نقش بسزايى ايفا كرد، اندكى پس از آن كه من رساله دكترايم را در مورد انجيل لوقا تحت راهنمايى محققانه اش به پايان بردم، منتشر شد. شايد او اكنون خوشحال باشد كه اين كتاب و مباحثى كه حول آن مطرح شده، قطار انديشه را به حركت در آورده و تا به اين جا رسانده كه در اين مقاله عرضه شده است.
_. Ibid. P 179 f.
2. از نظر مسلمانان، الفاظ قرآن نيز از آن خداست. بنابراين خدا خودْ عيسى را «مسيح» خوانده است. براى پرهيز از پيش داورى، تلاش مى كنم تا در اين مورد بيانى را به كار ببرم كه اين فرض را نفياً يا اثباتاً در نظر نگيرم. يادآورى مى شود كه آنچه از قرآن نقل كرده ام مطابق نسخه اصل عربى چاپ مصر است و ترجمه به انگليسى از نگارنده است.
3. معجزه دميدن روح در هيكل پرنده و زنده شدن آن در  Infancy_Story_of_Thomasآمده است كه ترجمه سريانىِ آن در دوره قبل از اسلام وجود داشته است، داستان درخت خرما و نهر آب در انجيل لاتين با عنوان  Gosple_of_Pseudo-Matthewو داستان سخن گفتن عيسى در گهواره در Arabic_Infancy_Gospel آمده است. اين دو اثر اخير در شكل فعلى شان مربوط به بعد از عصر نزول قرآن اند، اما به نظر مى رسد كه گردآورندگان آنها از منابع پيشين سريانى استفاده كرده اند كه آن منابع اكنون موجود نيست.
_. See e.g. G.W.H. Lampe & K.J.Woolcombe, Essays on Typology, (London:SCM,1957).
4. دراين مورد مقايسه كنيد سفرپيدايش (22:1ـ19) را با انجيل يوحنا(19:17 و3:16 و1:29). سفر پيدايش (22:2) از اسحاق به عنوان تنها فرزند ابراهيم ياد مى كند، در حالى كه در جاى ديگر از سفر پيدايش (16:2) به اين واقعيت تصريح شده كه كنيزِ همسرِ او (هاجر) اسماعيل را براى او به دنيا آورده است. مسلمانان بر اين باورند كه ذبيح اسماعيل است نه اسحاق.
5. سفر خروج (از 8:1 تا 10:2) را با انجيل متى (2:13ـ18) مقايسه كنيد.
6. مقايسه كنيد قرآن (19:28) را با سفر اعداد (12:10ـ16). مريم به خاطر آن كه گفته بود «خداوند تنها از طريق موسى سخن نگفته است، بلكه از طريق او (مريم) و هارون نيز سخن گفته است»، مجازات شد. در ارتباط با اين مطلب توجه به اين نكته لازم است كه اصطلاح «خواهرِ هارون» تنها در سفر خروج از كتاب مقدس (15:20) آمده است; جايى كه او هم چنين به عنوان يك پيامبر زن نيز معرفى شده است.
7. مقايسه كنيد يوشع (4:2) با انجيل مرقس (3:13).
    _. See L.W.Bamard, Justin Martyr:His life and Thought (Cambridge:CUP,1967),P.159.
8. براى مطالعه جزئيات بيشتر در اين مورد مراجعه كنيد به:
    C. Schedl, Muhammad und Jesus (Vienna: Herder, 1978) PP. 523-7.
9. اين كتاب به وسيله نگارنده از متن اصلى يونانى در «HKH oIA oH KAINH» به انگليسى ترجمه شده است: (چاپ دوم: , 1958British_and_Forein_Bible_SocietyLondon:_).
10. رجوع كنيد به انجيل مرقس، 1:14.
11. براى مثال مراجعه كنيد به انجيل متى، 5:14ـ19، 6:22، 7:13 و 24ـ27.
12. براى مثال نگاه كنيد به انجيل متى 16:25 و 19:21 و 29.
13. نزديك ترين عبارت در اين باره آيه 8 از باب 4 از انجيل مرقس است.
14. با اين توضيح، لازم نيست كه چنين فرض بگيريم (آن طور كه دانشمندان مسلمان در نسل هاى مختلف فرض گرفته اند) كه مسيحيان به طور عمدى در متن انجيل دست برده و كلمه Parakletos را جايگزين  Periklutosنموده اند تا پيشگويى عيسى در مورد پيامبر اسلام را از بين ببرند.
15. انجيل لوقا، 4:18، مقايسه كنيد با اشعيا، 61:1.
16. آنچه از اعتقادنامه نيقيه در اين مقاله آمده، از متن يونانى با مشخصات زير ترجمه شده است.
    T. H. Bindley, The_Oecumenical_Documents_of_the_Faith, fourth edition (London: Methuen, 1950) P. 64.
17. متى 1:18ـ25; لوقا 1:26ـ38 و يوحنا 1:14.
18. مريم در آغاز تئوتاكاس (Theotokos) خوانده مى شد، در اين باره نگاه كنيد به:
    Alexandria c. 324 J. Pelikan, The Christian Tradition, vol. 1 (Chicago: University of Chicago Press, 1971), P. 241.
    درباره هميشگى بودن بكارت مريم نگاه كنيد به:
    The Protoevangelium of James (19:2)
    The Consecration of a Virgin and The Perpetual Virginity of Mary (8:52).
    هر دو منبع اشاره دارند به اينكه مريم پس از زايمان نيز باكره باقى مانده است.
19. مقايسه كنيد عروج اشعيا (11) و غزل سليمان (19).
20. مقايسه كنيد قرآن (19:29ـ33) با  The Arabic Infancy Gospel(1:2).
    _. A. Guillanme, The Life of Muhammad: A Translation of Ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah (Oxford: OUP. 1945) P. 271.
21. در مورد غذا دادن به 5000 نفر رجوع كنيد به متى 14:13ـ21; مرقس، 6:30ـ34; لوقا، 9:12ـ17; يوحنّا 6:1ـ15. در مورد غذا دادن به 4000 نفر نگاه كنيد به متى 15:32ـ39 و مرقس 8:1ـ10.
22. متى 26:17ـ29; مرقس 14:12ـ25; لوقا 22:14ـ20; اول قرنتيان 11:23ـ27. يادآورى مى شود كه گزارش يوحنّا از شام آخر به بركت دادن نان اشاره نكرده است (ر.ك: يوحنّا 13:17ـ1 و 26).
23. با اين حال قرآن به هيچ وجه دو حادثه را با هم مخلوط نكرده است. قرآن كريم در جاى ديگر تصريح دارد كه واقعه نزول منّ در زمان موسى بوده است (20:80 و 2:57).
24. سوره مائده كه سوره اى طولانى است، به ظاهر در بردارنده موضوعات متفاوت و بى ارتباط با يكديگر است. با اين حال، من ثابت كرده ام كه اين سوره داراى نظمى خاص و البته پيچيده است و با توجه به آن، سوره داراى اجزاى هماهنگ است. در اين باره نگاه كنيد به:
    Neal Robinson, Hands Outstretched: Towards A Re-reading of Surat
    al-ma'id'a, Journal of Quranic Studies III/I (2001) PP. 1-19.
25. براى مثال نگاه كنيد به اول پطرس: 1:3.
26. قرآن (19:33) به مبعوث شدن او در رستاخيز عام اشاره كرده است. شبيه همين عبارت در مورد يحياى تعميددهنده نيز آمده است (19:15).
27. بنگريد به: قرآن 75:36ـ40.
28. براى مطالعه بيشتر در مورد اين كه مفسّران قرآن چگونه اين آيه را تفسير كرده اند، بنگريد به كتاب نگارنده: Op. cit. 1991 pp. 127-141. اين فرضيه كه شخصى شبيه عيسى به دار آويخته شده است، احتمالا از داستانى نظير آن در كوفه كه در مورد امامان شيعه آمده، نشأت گرفته است. درباره اعتقاد به عروج جسمانى عيسى هم بايد گفت كه آن نيز از احاديثى استنباط شده است كه مى گويد عيسى دوباره به زمين بر مى گردد تا دجال را بكشد.
29. «خداى من، خداى من، چرا مرا رها كرده اى؟» متى 27:46; مرقس 15:34.
30. براى مثال بنگريد به: قرآن 53:1ـ5.
31. براى مثال بنگريد به آيات مربوط به نشانه هاى خدا: سوره نحل: 10ـ18، سوره حج: 5 به بعد، سوره ملك: 7 و سوره قيامت: 36ـ40.
32. قرآن 3:67 و غيره.
_. See M.D.Coe & R. Koontz, Mexico: From the Olmocs to the Aztecs, fifth edition (London: Thames & Hudson, 2002); R. Townsend, The Aztecs, Second edition (London: Thames & Hudson, 2000); M. Miller & K.Taube, An Illustrated Dictionary of the Gods and Symbols of Ancient Mexico & the Maya, (London: Thames & Hudson, 1993).
33. موريس بوكايل و ديگران از طرفداران تفسيرِ به اصطلاح علمى هستند. آنها دلايل محكمى براى اثبات اينكه مطالب قرآن مطابق كيهان شناسى جديد است، ارائه نكرده اند. در اين باره بنگريد به:
Neal Robinson, Sectarian and Ideological Bias in Muslim Translations of the Quran, Islam & Christian-Muslim Relations, 8/3 (1997), pp. 621-268 (esp. 269-274).
_. Wiles in Hick, op. Cit. P. 9.
_. Ibid. P. 4.



[1] مقاله حاضر متن كنفرانس علمى نويسنده در دانشگاه آكسفورد است، تحت عنوان:
Jesus in the Qur'an, The Historical Jesus, and The Myth of the Incarnation.
[2] ترجمه اين كتاب به زودى از سوى انتشارات مركز مطالعات اديان و مذاهب منتشر خواهد شد. (هفت آسمان)
[3]. انديشه تجسد خدا در عيسى بيشتر در انجيل يوحنّا مطرح شده است. در اين انجيل آمده است: «در ازل، پيش از آن كه چيزى پديد آيد، «كلمه» وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده، و خود او خداست». (يوحنا، 1:1ـ2) «كلمه خدا» انسان شد و بر روى اين زمين در بين ما زندگى كرد. او لبريز از محبت و بخشش و راستى بود. ما بزرگى و شكوه او را به چشم خود ديديم، بزرگى و شكوه فرزند بى نظير پدر آسمانى ما، خدا، (همان، آيه 14). بيشتر مسيحيان به اين مطالب با همان معناى ظاهرى و تحت اللفظى آن اعتقاد دارند، اما جان هيك و همكاران او در كتاب اسطوره تجسّد خدا زبانِ اين انديشه را زبانى اسطوره اى دانستند. (كليه پاورقى ها از مترجم است).
[4]. در انجيل يوحنا آمده است كه عيسى گفت «راه منم، و زندگى منم، هيچ كس نمى تواند به خدا برسد مگر به وسيله من» (يوحنا، 14:6).
[5]. نويسنده مقاله معتقد است كه وحى قرآنى در برخى موارد براساس روش تفسير تمثيلى (Typology) قهرمانان داستانهايش را مطرح كرده است و اين روش تفسيرى در ميان مسيحيان رواج داشته است. بعداً در اين باره توضيح بيشترى خواهد آمد.
[6]. اين نظر شخصى نويسنده است، وگرنه در هيچ موردى تاكنون ثابت نشده كه حكايت هاى قرآن در مورد عيسى واقعيت تاريخى نداشته است. البته نويسنده هم تأكيد نمى كند كه آنها واقعيت تاريخى نداشته اند، بلكه آنها را امورى محتمل الوقوع مى داند و بر اين نظر است كه ضرورتى ندارد كه ما آنها را داستان هاى واقعى تاريخى بدانيم.
[7]. در عهد عتيق از خواهر موسى و هارون با نام (Miriam) (كتاب مقدس، سفر اعداد، باب 12) و در عهد جديد از مادر عيسى با نام (Mary) نام برده شده است (انجيل متى، 18:1) كه هر دو در عربى و فارسى «مريم» خوانده مى شوند.
[8]. Typology
[9]. روش تفسير تمثيلى يا Typology عبارت است از روش استفاده از داستان يك شخصيت مربوط به زمان هاى پيشين به عنوآن «مَثَل» (Type) براى شخص يا حادثه ديگرى كه مربوط به زمان ديگرى يا دين ديگرى است. مسيحيان بسيارى از شخصيت ها و حوادث عهد عتيق را مثالى براى شخصيت ها و حوادث عهد جديد مى دانند. به طور مثال، شخصيت حنّا و دعاى او را پس از آن كه به صورت معجزه آميز فرزنددار مى شود (اول سموئيل، 2:1ـ10) پيشگويى شخصيت مريم و دعاى او پس از فرزنددار شدن (لوقا، 1:46ـ55) مى دانند يا حادثه گرفتار آمدن حضرت يونس در شكم ماهى به مدت سه روز و رهايى او را به حادثه ماندن جسد عيسى در قبر به مدت سه روز و زنده شدن دوباره او تفسير مى كنند. نام ديگر تفسير  Typologyدر انگليسى Prefiguring است.
[10]. در كتاب مقدس در مورد امتحان ابراهيم آمده است «خدا فرمود: يگانه پسرت يعنى اسحاق را كه بسيار دوستش مى دارى برداشته، به سرزمين موريا برو و در آنجا وى را بر يكى از كوه هايى كه به تو نشان خواهم داد به عنوان هديه سوختنى، قربانى كن (سفر پيدايش، 22:2). بنابراين كتاب مقدس از اسحاق به «يگانه پسر ابراهيم» نام برده است، در حالى كه مطابق تصريح خود كتاب مقدس، اسحاق بعد از اسماعيل به دنيا آمده و تنها پسر او نبوده است.
[11]. مطابق كتاب مقدس، ابراهيم مأموريت داشت كه اسحاق را پس از ذبح بسوزاند. در كتاب مقدس آمده است: «ابراهيم هيزمى را كه براى قربانى سوختنى آورده بود، بر دوش اسحاق گذاشت و خودش كارد و وسيله اى را كه با آن آتش روشن مى كردند برداشت و با هم روانه شدند» (سفر پيدايش، 22:6).
[12]. كتاب مقدس در اين باره مى گويد: «روزى مريم و هارون، موسى را به علت اين كه زن او حبشى بود، سرزنش كردند. آنها گفتند: آيا خداوند فقط به وسيله موسى سخن گفته است؟ مگر او به وسيله ما نيز سخن نگفته است؟ خداوند سخنان آنها را شنيد و فوراً موسى و هارون و مريم را به خيمه عبادت فرا خوانده فرمود: «هر سه نفر شما به اينجا بياييد.» پس ايشان در حضور خداوند ايستادند. آنگاه خداوند در ستون ابر نازل شده، در كنار درِ عبادتگاه ايستاد و فرمود: هارون و مريم جلو بيايند و ايشان جلو رفتند. خداوند به ايشان فرمود: من با يك نبى به وسيله رؤيا و خواب صحبت مى كنم، ولى با موسى كه خدمتگزار من است به اين طريق سخن نمى گويم، چون او قوم مرا به وفادارى خدمت مى كند، من با وى رودررو و آشكارا صحبت مى كنم، نه با رمز، و او تجلىِ مرا مى بيند. چطور جرأت كرديد او را سرزنش كنيد؟ پس خشم خداوند بر ايشان افروخته شد و خداوند از نزد ايشان رفت. به محض اين كه ابر از روى خيمه عبادت برخاست، بدن مريم از مرض جذام سفيد شد. وقتى هارون اين را ديد، نزد موسى ف


مطالب مشابه :


آسيب شناسي اجتماعي جلد2

در آمدي بر انديشه هاي اجتماعي دكتر مصدق - مريم شريفي كاشف الغطاء مطالب سايت آرامش




مکانهای توزیع کارت آزمون کنکور 86 در سراسر کشور

(مدرسه راهنمايي مريم) پيرانشهر هنرستان دكتر توسلي خيابان كاشف شرقي لنگرود(21) 1




منطق فازي

پروفسور لطفي‌زاده به عنوان كاشف و مبتكر منطق فازي طي يك مقاله سايت هاي مريم زندي




نامه ی سرگشاده به آیت الله العظمی مکارم شیرازی

را به باد افترا گرفت، با ترجمه و شرح "اصل الشيعة و اصولها " ي مرحوم كاشف مريم عذرا خاك




اطلاعیه شماره:(1)-تاريخ‌ ، محل و نحوه‌ توزيع‌ كارت‌ ورود به‌ جلسه‌ آزمون‌ ورودي‌

كانون محدثه – خيابان دكتر بهشتي خيابان كاشف شرقي سايت آموزش هاي خاص و غير




عيسى در قرآن، عيساى تاريخى و اسطوره تجسّد / نيل رابينسون ؛ محمدكاظم شاكر

پديد آمدن معجزه آساى «رطبِ رسيده» و «نهر روان» پس از زايمان مريم دكتر سيد سايت جامع




برچسب :