شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند

بسم الله الرحمن الرحيم

یک بیت از شعر های حسام درج شد لذا این مطلب مجددا در وب قرار داده شد

آنان که گل ز گلشن موقوفه بو کنند

کمتر هوی حور و قصور آرزو کنند

لا تقربو به مال یتیمان صحیح بود

لا حذف شد فقط عمل تقربو کنند !

ميرزا محمد علي خان  حسام ديوان  شاعر دوره مشروطه يا حسام  چورسي

 

پسرا گوش کن به پند حسام        با ادب باش تو ، مباش عوام

( شعر از حسام)

از روزگاران گذشته در چورس طايفه اي زندگي ميكردند كه به كمال،معرفت،ملايمت و فرهنگ پروري ، ذوق معروف بودند . اين طايفه به" ميرزا خليل لر" معروفند و هنوز هم مردان و زنان اين طايفه دوست دارند اسم نوزادان خود را خليل بگذارند با اين اسم آنها هم خاطره ي اجداد خود را حفظ مي كنند همچنين اين اسم  براي بچه هاي آنها موفقيت  و خوشبختي مي آورد .

حقيقت اين است كه باور آنها در مورد  خوش يمن بودن اين اسم دور از واقعيت نيست . در جمع اين خانواده افرادي دانشمند و صاحب كمال  هنوز هم ظهور مي كنند. كه فعلا درمورد آنها صحبت نمي كنيم .  

 

ميرزا محمد علي خان طاهري

 

ميرزا محمد علي خان (متخلص به حسام ) در اين طايفه بزرگ شد . از تاريخ تولد ايشان خبري نداريم اما مي دانيم در سال وفات (1321 هجري شمسي برابربا 1365 هجري قمري ) حدود 90 سال داشته اند .  از آنجايي كه چورس در دوره هاي مختلف مقر و پايگاه حگومتي بوده است .  لذا وجود افراد كاردان و با سواد پديده اي طبيعي بوده است منتهي به دليل عمده ي تغيير مراكز  قدرت و حكومت در دويست سال اخير ( از زمان عباس ميرزابه بعد چورس جاي و موقعيت خود را به مناطق ديگر مي دهد) و به اين دليل ، علاوه بر اينكه خودش فراموش مي شود افراد صاحب  نام آن نيز  از ياد مي روند.     

در اين نوشتار به سيماي اين مرد بزرگ مي پردازيم امّا در اين راه مشكلي داريم و آن چيزي نيست جز دست خالي ما – در مجلات پيك دانش آموزي دوره خود ما گاها مطالبي مي نوشتند كه جالب و خواندني بود از جمله لطيفه هايي مي نوشتند كه خواندن آنها در آن دوره محروميت ؛ فقر و نداري مزه هايي شيرين داشت  يكي از اين لطيفه ها كه با موضوع ما سازگار است اين بود كه كودكي هنوز خواندن و  نوشتن را بلد نبود وداشت با مداد خط هايي مي كشيد و به ظن خود  چيزهايي مي نوشت

 مادرش از او مي پرسد چه كار مي كني ؟

كودك جواب مي دهد :به دوستم نامه مي نويسم !!!

مادرش مي گويد بچه تو كه نوشتن بلد نيستي

 كو دك جواب مي دهد كه دوستم هم خواندن بلد نيست!

قصه ي نوشتن ما هم از اين فقره نگارش مي باشد ما چيزي بلد نيستيم و چيزي هم  در دست نداريم .

اما به حول و قوه الهي نا اميد نخواهيم شد چون  درته دلمان باور داريم كه با مطرح كردن اين مسئله

خوانندگان محترم و كسانيكه به كتابهاي يك صد سال قبل آشنايي و  دسترسي دارند به ما كمك خواهند كرد تا به بخشي از شعر هاي حسام ديوان دست بيابيم  . و بدست آوردن تعدادي از اشعار خواه ناخواه ما را به شيوه و منش اين مرد بيشتر آشنا خواهد كرد .

حال اين مسئله برما پوشيده است كه چرا اين مرد شعرهايش را مكتوب نكرده است . چرا از دوستان ايشان كه تا حدودي هم آرامش نسبي  در زندگي خود  داشته اند و در مناصب دولتي و نزديك به كانونهاي قدرت - ثروت آن زمان  هم حضور داشته اند  شعر هاي ايشان را حفظ نكرده اند ؟ اگر چه مي دانيم آشوب ها ، ناپايداري ها و وخامت  اوضاع آن روزها  در شهر ها و روستاها  دل و  رمق انسانها  را افسرده كرده بود و بقول  خواجه ي شيراز  :

 

ز  تـنـد  بـاد حوادث نمي تــوان  ديدن                   درين چـمن كه گلــي بوده اســت ياســمني

ازين سموم كه برطرف بوستان بگذشت               عجب كه بوي گلي است ورنگ نسترني

و در مقايسه با سطح فكر و انديشه عمومي امروز ؛ آنروزها از هزار نفر يك نفر هم با سواد نبود كه خود پيچيدگي اوضاع سياسي آن زمان را در بدترين حالت به رخ مي كشد.

همين كه انسان خاطرات مرحوم امين شرع خويي (معاصر حسام   ) را مي خواند ( كه به همت آقاي صدرايي در دسترس دوستان قرار گرفته است ) هر چه بيشتر متوجه اين نا بساماني ها مي شود.

 ولي  آيا اين نا بساماني براي مرحوم امين شرع نيز نبوده است. كه اينقدر مطالب را شيوا نوشته است . به نظر مي آيد اين نابساماني در اطراف حسام بيشتر بوده است . و يا اينكه حلقه اي كه در خوي  دور و بر امين شرع بوده است در چورس نبوده است بالطبع در خوي دايره ي انديشمندان و عالمان وسيع تر از چورس بوده است . نبود اسناد ادبي حسام يكي از انگيزه هاي  ما در  پرداختن به چورس است . و با جمع آوري اين مطالب جسته و گريخته ي چورس مي خواهيم و آرزو داريم بعد از اين هر چيزي مستند و مكتوب باشد و به قول جمله ي معروف هر چيزي كه سند ي  ندارد تاريخ هم ندارد .

به هر حال نبود ديوان شعرحسام در يك كتاب  همين نابساماني ها  را به رخ ما مي كشد . در خانواده  ايشان و خانه ي خود او حداقل پنجاه  جلد كتاب از موضوعات مختلف موجود و در ملكيت او بود و كتابهايي كه از ناحيه دوستان  بدست او رسيده است به مراتب بيشتر بوده است  اگر ايشان چند سطر از اشعار خود را پشت و حاشيه هر يك از اين كتابها مي نوشت يك ديوان كوچك از او باقي مي ماند و اي بسا كه اين كار را كرده است و يا دوستانش اين كار را كرده اند  اما اين نابساماني اقتصادي و نبود امنيت اجتماعي و عدم ثبات حكومت كه گاها براي دولتمردان مشكلاتي پديد مي آورد براي ايشان نيز پديد بوده است  . و ايشان در تنگناي مالي و شغلي قرار گرفته اند. كتابهايش دست به دست شده است . اين است كه ما حدس مي زنيم اشعار ايشان بايد در گوشه ي كتابهاي خطي خوي بايد باشد .

 

همانطور كه اصحاب قلم و همه مي دانند دست يازيدن به كارهاي ظريف  هنري از قبيل شعر- نقاشي – خط  - كتابت و كلا كارهاي ذوقي  قبل از هر چيز به آرامش فكري و فراغ بال دارد . به تجربه مي توان گفت انساني كه شديدا كار كرده باشد و خستگي او مفرط باشد  حتي  از حرف زدن معمولي هم ناتوان مي شود . و انسان نگران خيلي حليم باشد  اگر بتواند خود را سرپا نگه دارد كافي است .

 

ميرزا اسماعيل برادر محمد علي خان

 

يكي از پير مردان نقل مي كند حسام برادر ديگري نيز به نام ميرزا اسماعيل  طاهري (روحاني تراز اول منطقه داشت) . ميرزا اسماعيل لحني نافذ و سيمايي بسيار جذاب داشت و محاسن سفيدش اين جذابيت را چند چندان كرده بود او روحاني محل و منطقه بود مرثيه هايش بسيار دلنشين بوده است . بيشتر قرار و مدارهاي آن دوره به خط ميرزا اسماعيل بوده است (درآينده نمونه دست خط ميرزا اسماعيل درمعرض ديد خوانندگان محترم قرار داده مي شود.) خداوند بزرگ به اين دو برادر كمال و ادب  وافري بخشيده بود . هنگاميكه اداره ثبت مي خواهد براي مردم شناسنامه صادر كند  اولين شناسنامه در چايپاره وچورس به نام ميرزا اسماعيل با شماره يك صادر شده است . ايشا ن اضافه مي كند : من حسام را ديدم . حسام مردي خوش لباس و به قول امروزي ها شيك پوش و ظاهري متناسب داشت و خاطراتي از او دارم در آن زمان ايشان مدتها بود كه از حكومت سلماس برگشته بود (بنا به نوشته هاي انجمن ايالتي بعد از در گيري مشروطه چي ها با عوامل استبداد ) و حكومت ( ديوان چورس را داشت ) ما كوچك بوديم  با 10 يا دوازده سال سن-با دوستم در حوالي حكومت ايشان مي گشتيم ديديم از  اتاق پشت محل كار و  دفتر حكومتي  ايشان  صدايي مي آيد مي دانستيم كه افراد گناهكار يا مظنون در آنجا بطور موقت باز داشت مي شدند لذا از روي كنجكاوي و اصرار افراد حاضر در بسته بازداشتگاه را باز كرديم دو نفر بيرون آمدند.و در رفتند  و خبر به حسام رسيد ولي چون رابطه  خويشاوندي  با ايشان داشتيم (حسام عموي مادرم بود )  و ما را دوست داشت به احترام ما از اشتباه خود ما و آن دو نفر خطا كار در گذشت . و يا ايشان فراشي داشته اند به نام  قهرمان  كه خدا رحمتش كند . اين قهرمان آدم شيريني بوده است. هر كس كه در ديوان كاري داشت و به آنجا مراجعه مي كرد حتما خاطره ي خوبي  از او داشته است . قهرمان در واقع مامور ابلاغ حكم حكومتي به مردم بود . و اگر لازم بود كسي به ديوان ( دادگاه آنروزي ) فرا خوانده شود همين مرحوم قهرمان به خانه و محل كار آنها مراجعه  و آنها را به اصطلاح  امروزي احضار مي كرد . قهرمان جهت  سامان دادن به اوضاع پرونده آنها  كار و تلاش مي كرد . و در اين ميان معاش او رانيز بايد مراجعه كنندگان مي پرداختند . قهرمان در هنگام اخذ حق الزحمه  خود تكيه كلام معروفي داشته است روي به ارباب رجوع  مي كرده و تكرار مي كرد : تو نمي داني فقط دو ريال  بده ( كه آن زمانها حق الزحمه خوبي براي فراش محسوب مي شد)   يعني  به زعم قهرمان ، مراجعه كننده به دادگاه  اطلاعاتي از  چند وچون كار قضا ندارد و اگر اين 2 ريال را پرداخت كند قهرمان پرونده ايشان را به روال مي اندازد تا زود به حق و حقوق خود برسند.

 و بطوريكه گفتيم تغيير دوره  و تغيير  روشهاي حكومتي در زمان آخر هاي قاجار و اوايل رضا خاني نيز بر زندگي اين مرد سايه انداخته است و ميرزا محمد علي خان را دچار سختي كرده است . ما بر اين فكر هستيم كه اگر بتوانيم  حتي چندين صفحه  از ايشان بنويسيم و البته در ست و واقعي بنويسيم به هدف خود دست يافته ايم  اما در همين چند صفحه هم مانده ايم –

و شايد كسي باشد كه ايشان را بيشتر بشناسد. ما تلاش خواهيم كرد از خانواده ي ايشان كمك بگيريم  و اما اگر دانشمندان محترمي كه به كتب آن دوره آگاهي و دسترسي دارند لطف كرده اين منابع و يا حد اقل نام منابع  را در اختيار ما قرار دهند بي شك موفق خواهيم شد خصوصا از روحانيون محترم شهرمان خوي  كه قاعدتا  ايشان ازمنابع يكصد سال و كتابهاي خطي مطلع مي باشند  مثلا در منابعي  كه در كتابخانه ي نمازي شهرستان خوي و يا كتابخانه ي مرحوم آيت اله مرعشي در قم وجود دارند ممكن است ابيات و  مطالبي از اين شاعر باشد و گويا مرحوم حجت الاسلام  حاج آقا شيخ عباس آزرم  ابياتي از ايشان در دست داشته اند . ما از فرزندان ايشان تقاضا داريم در صورت داشتن اطلاعاتي در اين زمينه ما را راهنمايي كنند و همچنين از مسئولين كتابخانه هاي نمازي خوي و آيت اله مرعشي اميد كمك و چشم ياري داريم .

 

اولين مطلبي كه در مورد ايشان بطور تحليلي و تحقيقي نوشته شده است با قلم تواناي آقاي دكتر امين رياحي خويي دانشمند بزرگ كشورمان و ديارمان مي باشد ايشان در كتاب" گلگشت در شعر و انديشه ي حافظ " اشاره اي به شرح و حال اين شاعر بزرگ داشته است .

 ايشان در بخشي از كتاب خود شعر زير حافظ  را منعكس نموده  ودر مورد رموز ماندگاري شعر حافظ مي گويند :

"

 نه هركه چهره بر افروخت دلبري داند                                    نه هر كه آينه سازد ؛  سكندري داند

نه هركسي كه كله كج نهاد و راست نشست                               كلا ه داري   و  آيين   سروري  داند

وفاي   عهد  نكو  باشد ار  ببـامـوزي                                   و گر نـه هر كه تو بيني، ستمگري داند

هزار نكته  باريكتر ز موي اينجا سـت                                      نه  هركه سر بتراشد ، قلندري داند

 "ما امروز نمي دانيم كه حافظ با اين غزل كدام يك از نو دولتان زمانه خود را به زير تازيانه

انتقاد و اندرز گرفته است ، اما مسلم است كه در آن روزها هر شنونده و خواننده اي دقايق سخن و گوشه و كنايه ها را درك مي كرد . اين نكته را هم بايد گفت  كه انتقاد به گوشه وكنايه از انتقاد صريح مؤثرتر است، زيرا شنونده از احساس اينكه خود گوشه و كنايه را كشف كرده اســــــت ،لذت بيشتري مي برد و احساس مي كند كه اين درد دل خود او است . "

 "در گريز حافظ از صراحت انتقاد ، اين هنربزرگ هم است كه او از سرزنش بدان و ستمگران و

ظاهر پرستان گذشته ، نفس بدي و پليدي و تباهي و ظاهرپرستي و ستمگري را نشانه مي گيرد.

شعر خود را از بند زمان و مكان آزاد كرده ،و با آب حيا ت بي زماني و بي مكاني عمر جاودانه بخشيده است . شايد نيازي به گفتن نباشد كه شعر هاي سياسي و انتقادي محض ، عمري به

كوتاهي عمر روزنامه هاي روزانه دارند . مي بينيد مردم رنج ساعتها  ايستادن در صفها ، در

زير آفتاب سوزان يا برف و بوران را تحمل مي كنند ، تا روزنامه اي بخرند و مثلا از كوپنهاي

اعلام شده مواد مورد نياز خود اطلاع يابند ، اما همين روزنامه فردا ديگر كاغذ با طله است !

در دو نسل پيش منظومه هاي عشقي همداني در باره سياست پيشگان زمان و مجلس چهارم و

ديگر مسائل آن روز مورد رغبت و علاقه شديد عمومي بود ، اما خيلي زود ، با گذشت چند سال و خارج شدن قهرمانان شعر عشقي از صحنه سياست ، شعر او هم از دايره بيرون رفت . "

 "در شهر ما (خوي ) هم شاعري به نام حسام چورسي شعرش چنين سرنوشتي داشت . اين شاعر ظنز گوي بعد از مشروطيت در سالهاي بيداري و آزادي و آشوب مقارن با جنگ اول جهاني شعر هايي در هجو متنفذان شهر كه مورد بغض و نفرت مردم بودند ، مي سرود . به هر كدام هم نام مستعار يا لقب مضحكي داده بود (يا مردم داده بودند ) و آنها را به اين القاب هجو مي كرد تا نتوانند مزاحمش گردند . در آن سالها در شهر ما كسي نبود كه شعري از حسام از حفظ نداشته باشد ، و مجلسي نبود كه شور و گرمي و هيجان و نشاطش از شعرهاي لطيف  او نباشد ، اما با مرگ قهرمانان  شعر او و فراموش شدن حال و كار آنها ، شعر حسام هم از خاطره ها رفت و امروز ديگر كسي  رغبت شنيدن آنها را ندارد . "

 ضمن احترام به عقايد استاد محترم  ما اعتقاد داريم وقتي حافظ به ضرورت هاي گفتن مي رسد به شكافتن اسرارو نقايص مي پرداخت وانتقاد صريح هم مي كرد تا جايي كه درظرف زمان بگنجد و  اما در دوره صد سال اخيرگويش وانتقاد  با دوره ي حافظ  تفاوتهاي ماهوي داشته است و شايد بخشي از انتقادات و اعتراضات مردم در زمان حسام كه در مشروطه نماد پيدا كرده است و ادبيات اجتماعي جديدي كه مولود يافته تاثيرآموزه هاي ديني و نفس حافظ وديگران در مردم آن دوره باشد.و فرصتي پيش آمده تا مردم به نداي داخلي خود ،افكار و اخلاق مستوردرضميرخود جواب بدهد  يعني وقتي مردم با حس وضعيت دوره جديد (بخشي تحت افكارنوو تا حدودي آزاديخواهانه و صاحب نيات خير خواهانه بيشتردر فرانسه) و تلقي جديد و تفسير نو از شعر حافظ وسعدي وعالمان  به چالش با حكومت  ناتوان و ناتوان درسمت گيري رو به جلو ودرعين حال خواب آلود قاجاري پرداختند حكومتي كه از سر فقد درايت ، جلو پاي خود را نه كه حتي نوك بيني خود را نمي ديد . درادبيات جديد، رهبران ديني وفكري راستين مردم وخود مردم به دنبال  راه خروجي و راه برون رفت از گرسنگي، بيماري، نا امني هستند وهمانطور كه گفته شد آوازه ي رشد و ترقي مناسبات و علم در اروپاي به ظاهر متمدن بر مردم و شاعرآنان تاثير داشته است .

شاعر و گروه مردم نگران ازبي سوادي، عقب ماندگي ؛ گامي بيشتر و تندتر به جلو برداشته اند شاعر ما در زماني دهان به سخن مي گشايد كه گرسنگي امان مردم دور و بر او را بريده كاسه صبر آنها را دريده  است و چنانكه مي دانيم هزاران نفر در كنار ديوارها شكم خود را گرفته و به انتظار مرگ نشسته اند.  قدرتهاي بزرگ و البته دشمن در داخل و خارج در هيبت دوستي سعي درنفوذ و رخنه در ايمان و اعتقاد مردم  و خاك ايران بوده اند .

در دوره حسام اين دشمني ها هزاران برابر از زمان حافظ بيشتر،علني تر و نامردميتر ظاهر شده است البته دراين مبحث موضوعيت شعري حسام مد نظر نيست فعلا قصد معرفي او را داريم .  وهمانطور كه استاد رياحي در انتهاي مطالب مربوط به حسام  مي فرمايند دليل ورود حسام و ديگران به اين گونه موارد اجتماعي و انتقادات روزمره از متنفذين و ريا كاران سياسي و ناباب از اين جهت بوده است و اين از اهميت او نمي كاهد . آنها مي ديدند و ديگر نمي توانستند مثل قدماي خود خاموش باشند اگرچه حكومتيان قاجار و عوامل خارجي  تيغ خود را در دست داشتند اما سپرعلم هم در دست مردم بود اگرچه در بيشتر موارد سپر از نازكي شكسته و پاره مي شد.  

فقط مي خواهيم بگوييم در زمان حسام درد وزخمهاي هاي مردم سر باز كرده اند مردم حرفهايي در گوششان رسيده است كه مثلا در فرانسه كمي راحتتر زندگي مي گنند وحكومتي مثل قاجاردر فرانسه حضور ندارد وخلاصه اينكه مردم مطالباتي داشته اند كه در زمان حافظ اين مطالبات مطرح نبوده است و اگرمطرح بوده فقط در مشروطه زمان پرداختن به آن و اعتراض فرا رسيده است  مردم مدرسه مي خواستند. امنيت مي خواستند . و مي خواستند كه در دور و بر خود  يك نظام و ترتيب خوبي در شهر و ديار داشته باشند آنها ازمانورها و  اعمال حكومتهاي چشم ناپاك روس و انگليس وگاها افندي ها ي عثماني خسته و ملول شده اند  كوتاه اينكه مردم دورو برحسام و خود حسام در ورودي دروازه ي يك عصرجديد قرار گرفته بودند وهر لحظه منتظر ورود به آن مدينه ايده آل خود بودند .   

از آقاي دكتررياحي كه ستاره  ساحت علم و ادب و چراغ راه شهر فرهنگ كشور و شهرمان هستند تقاضا داريم در صورت دسترسي به اشعارحسام چورسي  و مطالبي از زندگي ايشان به نشر آن همت بگمارند. هرچند تعداد اين اشعار به تعداد كم و يا چند سطري ازشرح زندگي حسام باشد .

به انگار ما پرداختن به يك شاعر يا شخصيت  علمي و كاوش در زواياي زندگي او   قبل از اينكه به آن شخصيت مرتبط باشد  وصل به تاريخ و هويت ملت اوست . يعني چيزي به شاعر و شخصيت اضافه نمي كند هر چند كه كاري خوب و شايسته است و ما رويا ها ؛ خواسته ها  ؛ صداقت و خير خواهي يك ملت را در شاعرو شخصيت ملي  جستجو كرده و مي خواهيم با سر مشق قرار دادن او و كمك او به اين خوبها ؛ نهايت هاي خوب و كمال مطلوب برسيم . نمونه بارز اين مثال  سرمشق قرار گرفتن   شاعر توسط  منسوبين وي بعد از او در زندگي آنها

مشهود و ملموس است  . 

ما مي خواهيم بگوييم  نسل امروز ما  مي تواند با نگاه به افكار بزرگتر ها  ي در حال حضور و  به رد پاي  گذشتگان خود  به پيش بتازد و در اين معامله و سودا گري  سودي به خود دانشمند الگو و مورد توجه او چه دانشمند مورد نظر او در حال حيات باشد يا نه ؛ نخواهد رسيد و اين سود به صندوق ذخيره نسل حاضر و آيندگان واريز خواهد شد .       

***اين شاعر بعد از حوادث پر تلا طم آن زمان و سختي ها ي مختص آن دوره كه مردم  آنزمان را به ستوه آورده بود  در سال 1321 هجري خورشيدي در چورس وفات نموده است و در قبرستان مامال به خاك سپرده شد بر روي سنگ آرامگاهش عدد 1323 خوانده مي شود . بعد از ايشان كتابهاي مورد علاقه ي او  كه در واقع تنها دارايي ايشان حساب مي شد دست به دست و پخش و پلا مي شود . و خيلي بجا خواهد بود آرامگاه ايشان متناسب با شان ايشان باز سازي شود .

 بخشي از قصيده "علويه " حسام

 اي  معدن  فتـوّت  و  مهر و  وفا  علي

وي  كان جود ومنبع صدق وصفا علي

اي   لنگر  سفينه   بحـر  نجات   نوح

وي   باعث  نجات  خليل  خـدا  علي

گفته نبي به نـص صريح اين كلام را

من   شهر  علـمم و علي   بابـها  علي

گرديد از  وجود  تو  كعـبه   شريفتر

تنها  نه كعبه  زمـزم  و كوه  منا علي

گويند  يا علي به  تو حلّال  مشـكلات

مشهور بوده  نام  تو مشـگل گشا علي

در  حيرتـم  نيامده   بر  كربـلا  چرا ؟

 در  دفن  نعش  پاك  شــه  كربلا  علي

خون گريه كن"حسام "به مظلومي حسين

شايـد   شفـاعتت   بكـند   مرتضي  علي 

  -------------------------------------

** اين مطالب با كسب اطلاعات بيشتر واخذ نظرات عزيزان  تكميل خواهد شد . به تذكرات ونكات دوستان صاحب نظر و با ذوق توجه نموده ودراين نوشته دخالت داده خواهد شد

قبلا از لغزشهاي احتمالي پوزش مي خواهيم .

این شعر را از یکی از آشنایان شاعر برایمان خواند  و مناسنت شعر بلحاظ تاثیری بوده است که شاعر به چشم خود دیده بود عده ای از آشنایان جندین هکتار ِزمین کشاورزی  که وقف  مسجد بودند تحت اختیار خود گرفته بودند و منافع این زمینها به مسجد نمی رسید  . شعر به شرح ذیل است :

آنان که گل ز گلشن موقوفه بو کنند

کمتر هوای حور و قصور آرزو کنند

لا تقربو به مال یتیمان صحیح بود

لا حذف شد فقط عمل تقربو کنند

 زمینهای وقف به مسجد جامع چورس

 

 نويسندگان : نصرت اله سلطان بيگي معلم علوم انساني مدارس راهنمايي شهرستان خوي  و با همكاري علي سلطان بيگي

 

(عكس  شاعررا  خانواده ي ايشان در اختيار ما قرار داده اند كه از ايشان تشكر مي نماييم  .)

 


مطالب مشابه :


فال حافظ

باران سبز - فال حافظ - شعر و هنر و ادبیات و تا حدودی اندیشه و موسیقی




آفاق شعر سعدي‌ و حافظ‌ بحثي‌ در سهولت‌ و امتناع‌

آفاق شعر سعدي‌ و حافظ‌ بحثي‌ در سهولت‌ و امتناع‌ علي‌ محمد حق‌شناس‌ قصد من‌ اين‌ است




از خدا به انسان!

كه اين نوع شعرا در ديوان هاي شاعران بزگي مثل مولوي عطار حافظ در شعر مولانا هم از خدا كمك




كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ

سلام کتاب - كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ - هر كتاب جديد يك زندگي تازه است - سلام کتاب




حافظ شيرين سخن( قسمت اول)

ترانه های کودکان - حافظ شيرين سخن( قسمت اول) - شعر و سرود و داستان برای کودکان و نوجوانان




جلوه جمال در ‌شعر ‌خواجه شیراز

زیبایی در شعر حافظ به عرصه یا منشأ آن شیراز به این نگاه زیباگرایانه و زیباشناسانه او كمك




حافظ شیرین سخن

حسین حجت - حافظ شیرین سخن - مرحوم دكتر محمد معين به حافظ بسيار علاقه داشت، بطوريكه از وقتي




حافظ ابراهیم(نقل قول)

شعر حافظ ابراهیم را با عنوان البُؤسا به عربى برگرداند، ناقدان برآن‌اند كه وى از كمك




شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند

ما تلاش خواهيم كرد از خانواده ي ايشان كمك و تلقي جديد و تفسير نو از شعر حافظ وسعدي




مطرب‌ عشق‌ : بحثي‌ پيرامون‌ استفاده‌ حافظ از اصطلاحات‌ موسيقي‌

دولت جاودان - مطرب‌ عشق‌ : بحثي‌ پيرامون‌ استفاده‌ حافظ از اصطلاحات‌ موسيقي‌ - به حسن نیت




برچسب :