مقاله ای در مورد " زندگی نامه و اشعار استاد شهریار "

در این مقاله،  یکی از بهترین و مشهورترین و با احساس ترین  شاعران ایران زمین ، بلکه شاعر پر آوازه در جهان ، استادجلیل القدر شهریار به حضور سبزتان معرّفی می گردد.

     این نوشته شامل بخش هایی است که که در این بخش ها ما سعی کرده ایم دوران زندﮔﯥ این استاد و ادیب بزرﮒ را از بدو تولد تا لحظه پرکشیدنش از این جهان را در حدّی که اطّلاعات داشتیم در این نوشته بگنجانیم . امید به این داریم که مورد لطف شما عزیزان قرار ﮔیرد و شما را با اندکی از زندگی این ادیب و استاد بزرﮒ ﺁشنا سازد .

تولد شهریار(ولادت و زادﮔﺎ)

      استاد شهریار در شهریور ماه ۱۲۸۶ هجری شمسی (۱۳۲۵ هجری قمری ) در روستای خشنکاب در بخش قره چمن آذربایجان در بازارچه میرزا نصراله تبریزی واقع درچای کنار چشم به جهان گشود

کودکی شهریار

استاد سید محمّد حسین بهجت تبریزی، متخلّص به شهریار، در خانواده مرد دانش و هنر «حاج میر آقا خشگنابی» چشم به جهان گشود. روزهای کودکی او با انقلاب مشروطیت و بحران‏های اجتماعی و سیاسی در تبریز هم زمان بود. به همین سبب، پدر که از مبارزان فعّال مشروطه خواه به شمار می‏آمد، در آن اوضاع نابه‏سامان، خانواده را به زادگاه اجدادی، روستای خشگناب منتقل کرد.

            شهریار در سنین خردسالی  با قرآن مجید و دیوان حافظ آشنا شد و این آشنایی، آغاز پیوند عمیق روح او با مفاهیم آیات قرآن و کلام حافظ بود. شهریار پس از تحصیل در مکتب خانه روستا و تکمیل آن در تبریز، در سال 1300 به اصرار پدر به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون به تحصیلات متوسطه ادامه داد. سه سال بعد وارد مدرسه طب شد، ولی به سبب پیشامدهایی، آخرین سال پزشکی را که با روحیّه ی حسّاس او چندان هم سازگار نبود، نیمه تمام رها کرد. پس از آن، در بانک کشاورزی به خدمت دولت درآمد و در کنار آن، به شعر هم می‏پرداخت. شهریار مدتی در خراسان و تهران روزگار گذرانید و سپس به زادگاهش تبریز بازگشت و در این شهر ماندگار شد.

     شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستاییان صمیمی و خون گرم خشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.

     او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود. شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.

     او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازی گوشی خود در روستای خشکناب سروده است:

قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ،

( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )

کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،

(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)

قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،

( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)

من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!

(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)

نوجوانی و جوانی شهریار

         شهریار دوران کودکی خود را درمیان روستاییان پاکدل آذربایجانی گذراند. امّا هنگامی که به تبریز آمد مفتون این شهر جذباب و تاریخ ساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اوّلیّه خود را در مدارس متحده ، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکی ، فارسی و عربی آشنا شد.

      شهریار بعدها به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران درس  خواند تا کـلاس آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کردو در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و با وجود مجاهـدت هـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد .

    شهریار روح بسیار حسّاسی دارد. او سنگ صبور غم های نوع انسان است.اشعار شهریار تجلّی دردهای بشری است.

او هم چنین مقوله عشق را در اشعار خویش ناب تر از هر شعری عرضه داشته است.

    در ایّام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام ، پر شرری می گردد. عشق شهریار به حدّی است که او در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی ،درس و بحث را رها می کند و دل در گرو عشقی نا فرجام می گذارد :

 

دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت

شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

امّا این عشق زمینی بال پرواز او را بسوی عشق نامحدود آسمانی می گشاید.

قفسم ساخته و بال و پرم سوخته اند

مرغ را بین که هنوزش هوس پرواز است!

سال ها شمع دل افروخته و سوخته ام

تا زپروانه کمی عاشقی آموخته ام

عجبا که این عشق مسیر زندگی شهریار را تغییر دادو تاثیری تکان دهنده بر روح و جان شهریار نهاد و جهان روان او را از هم پاشید.

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

درشگفتم من ! چرا ازهم نمی پاشد جهان

این عشق نافرجام به حدّی در روح و روان او ماندگار شد که حتّی هنگام بازگشت معشوق، عاشق به وصل تن نداد .

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

 بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا!؟

شهریارهمان گونه که به سرزمین مادری و رسوم پدر خود عشق می ورزد اشعار بسیار نغزی در خصوص مقام مادر و پدر به زبان های ترکی و فارسی سروده است:

گویند من آن جنین که مادر ------- از خون جگر بدو غذا داد

تا زنده ام آورد به دنیا ---------- جان کند و به مرگ خود رضا داد

هم با دم گرم خود دم مرگ --------- صبرم به مصیبت و عزا داد

من هرچه بکوشمش به احسان ------ هرگز نتوانمش سزا داد

جز فضل خدا که خواهد اورا --------- با جنت جاودان جزا داد

      شهریار در شعر بسیار لطیف «خان ننه» آن چنان از غم فراق مادربزرگ عزیزش می نالد که گویی مادربزرگش نه بلکه مادرش را از دست داده است!

   عـلاقـه به آب و خـاک و  وطن را ، شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر، بـیان کرده است.

     شهریار شاعر سه زبانه است. او به همه زبان ها و ملت ها احترامی کامل دارد. در اشعار او بر خلاف برخی از شعرای قومگرا نه تنها هیچ توهینی به ملل غیر نمی شود بلکه او در جای جای اشعارش می کوشد تا با هر نحو ممکن سبب انس زبان های مختلف را فراهم کند. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی،فارسی و عربی است .

اشعار نخستین شهریار

اشعار نخستین شهریار عمدتا به زبان فارسی سروده شده است.

شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت:

" پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجّه شود ! "

این قبیل سفارش ها از جانب مادر گرامیش و نیز اطرافیان هم زبانش، باعث شد تا شهریار طبع خود را در زبان مادریش نیزبیازماید و یکی از بدیع ترین منظومه های مردمی جهان ، سروده شود.

 

 

 

حیدر بابا

         شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.

    منظومه «حیدر بابا سلام» در سال 1322 منتشر شد واز لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت.

"حـیـدر بابا" نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

   این منظومه از آثار جاویدان شهریار و نخستین شعری است که وی به زبان مادری خود سروده است.

شهریار در سرودن این منظومه از ادبیّات ملّی آذربایجان الهام گرفته است.

 منظومه حیدربابا تجلّی شور و خروش جوشیده از عشق شهریار به مردم آذربایجان است ، این منظومه از جمله بهترین آثار ادبی در زبان ترکی آذری است، و در اکثر دانشگاه های جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده‌آمریکا مورد بحث رساله دکترا قرار گرفته است و برخی از موسیقی دانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است.

ازدواج خانواده همسر

          شهریار در سال 1332، در 48 سالگی با یکی از بستگانش ازدواج کرد. همسرش آموزگار بود و در تبریز تدریس می‏کرد. شهرزاد، دختر شهریار، درباره ازدواج پدرش چنین می‏گوید: «وقتی پدرم برادرش را از دست داد، سرپرستی چهار فرزند او را به عهده گرفت و مانند پدری دل سوز از آنها مواظبت کرد. بعد از بزرگ شدن بچّه‏های عمویم و موقعی که به اصطلاح دست هر کدام به کاری بند شده بود، خیاطی‏ای را که در تهران داشت، با وسایلش به بچه‏های برادرش بخشید و تنها با یک جامه‏دان لباس‏هایش به تبریز آمد. سپس با مادرم که نوه عمّه‏اش بود، ازدواج کرد. دیر ازدواج کردنش به علّت مسئولیّتی بود که در برابر بچّه‏های برادرش داشت».

 که ثـمره این وصلت دودخـتر به نام های شهـرزاد و مریم است.

شهریار و دنیای هنر

   شهریار به تمامی هنرها، به ویژه شعر، موسیقی و خوش نویسی علاقه داشت. او نسخ، نستعلیق و خط تحریری را خوب می‏نوشت و قرآن را با خطّ خوش کتابت می‏کرد. در جوانی، سه تار را به نیکویی تمام می‏نواخت، ولی پس از مدتی در پی تحوّلاتی درونی، برای همیشه آن را کنار گذاشت.

      شهریار در سرودن شعر نیز، ذوق و توانایی شگفتی داشت. او پیرو مکتب ادبی و عرفانی حافظ بود. شهریار شاهکارهای جاودانه‏ای در قالب قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، شعر آزاد و... پدید آورد و آثار درخشانی به دو زبان فارسی و ترکی بر جای گذاشت.

شرح خصوصیات اخلاقی شهریار از دید فرزندش

         همه افراد در نظر شهریار یکسان بودند. او هیچ گاه خود را تافته جدا بافته از مردم نمی‏دانست. شهریار، همواره از شاعران و دوستان خود تعریف می‏کرد و همین، خود نشانه روح بلند و دور از تکبّر او بود. نقل کرده‏اند زمانی که شهریار در تهران مشغول تحصیل بود، غزلیّاتش در روزنامه و مجلّات چاپ می‏شد و طرفداران بسیاری داشت. از این روی، عدّه‏ای به او رشک می‏بردند و با زبان و قلمشان درصدد آزارش بر می‏آمدند. اگر چه اشخاص صاحب نامی چون ملک الشعرای بهار حامی او بودند، با این حال عدّه‏ای با قلمشان هم چنان او را آزار می‏دادند. شهریار در چنین فضایی، غزلی فروتنانه سرود و در مقابل آن ها اظهار خاکساری کرد. همین رفتار فروتنانه، سبب شد آن عدّه با شهریار از در دوستی درآیند.

رمز موفقیت

      شهریار در مصاحبه با کیهان فرهنگی درباره راز موفقیت خود می‏گوید: «من شانس ادبی خود را مدیون این هستم که وقتی شش ساله بودم و تازه الفبا را یاد گرفته بودم، در تاقچه اتاق ما، در دِه فقط دو کتاب بود با جلدهای مندرس؛ یکی قرآن و دیگری حافظ. من می‏رفتم بازی می‏کردم و می‏آمدم یک دفعه آیات قرآن را می‏خواندم و یک دفعه حافظ را. به این صورت از اول مغزم پر شد از این کلماتِ موزیکال آسمانی؛ به طوری که وقتی بزرگ‏تر شدم، شعرهای دیگر و هر چیز دیگری را که می‏شنیدم یا می‏دیدم، به نظرم سبک می‏آمد. عمده شانس من این است که از اوّل با قرآن و حافظ شروع شد که هنوز هم هست. بعد هم استاد خوبی داشتم؛ مرحوم امیر خضری که در فرهنگ ایران نظیرش نیست. او شاعر بسیار توانایی بود و رقّت قلب فوق العاده‏ای داشت».

شهریار، دوست دار و عاشق قرآن و عترت

         شعر شهریار، با زندگی وی درآمیخته و با عقایدش جان گرفته است؛ به طوری که از عمق ضمیر او فوران می‏کند و عقیده استوار و اندیشه ی ناب او را آشکار می‏سازد. شهریار، دوست دار و عاشق قرآن و عترت ـ دو میراث مانای محمّدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ـ بود و این عشق در شعرهای او هویداست؛ چنان‏که هر کس به روشنی می‏تواند از لابه‏لای اشعاری که درباره ی  شخصیّت معصومان علیهم‏السلام سروده است، عقیده و عشق پاک او را به خاندان اهل‏بیت علیهم‏السلام باز بشناسد. البتّه عشق و ارادت خاصّ شهریار به امیرمؤمنان، حضرت علی علیه‏السّلام ، رنگ دیگری دارد و سبب شده است معروف‏ترین، زیباترین و گیراترین اثر خود، یعنی علی ای همای رحمت را بسراید که سرودن آن، ماجرایی بس خواندنی دارد و آدمی را منقلب می‏کند.

شعری زیبا از شهریار  " همای رحمت  "

على اى هماى رحمت

تو چه آیتى خدا را

که به ما سوا فکندى  

همه سایه  ی هما را

دل اگر خداشناسى

همه در رخ على بین

به على شناختم من

به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو على گرفته باشد

سر چشمه بقا را

مگر اى سحاب رحمت

تو ببارى ار نه دوزخ

به شرار قهر سوزد

همه جان ما سوا را

برو اى گداى مسکین

در خانه على زن

که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را

به جز از على که گوید

به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون

به اسیر کن مدارا

به جز از على که آرد

پسرى ابوالعجایب

که علم کند به عالم

شهداى کربلا را

چو به دوست عهد بندد

زمیان پاکبازان چو على که مى‏تواند

که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتى را

به دو چشم خونفشانم

هله اى نسیم رحمت

که زکوى او غبارى

به من آر توتیا را

به امید آن که شاید

برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم

همه سوز دل صبا را

چه تویى قضاى گردان

به دعاى مستمندان

که زجان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را:

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى به پیام آشنایى بنوازد آشنا را»

ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است‏شهریارا

 

      آیت الله العظمى مرعشى نجفى فرمودند: وقتى شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فرداى آن روز پرسیدم که شهریار شاعر، کیست؟ گفتند: شاعرى است که در تبریز زندگى مى‏کند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد; دیدم همان کسى است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (ع) دیده‏ام. از او پرسیدم: این شعر «على اى هماى رحمت‏» را کى ساخته‏اى؟ شهریار با حالت تعجّب از من سؤال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته‏ام، چون من نه این شعر را به کسى داده‏ام و نه درباره آن با کسى صحبت کرده‏ام.

       مرحوم آیت الله العظمى مرعشى نجفى به شهریار مى‏فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمؤمنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شعراى اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شعراى عرب آمدند. سپس فرمودند: شعراى فارسى زبان را بگویید بیاند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعرى که "  مطلع  " آن را به یاد دارم، خواندید.

      شهریار فوق العاده منقلب مى‏شود و مى‏گوید: من فلان شب این شعر را ساخته‏ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تاکنون کسى را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‏ام.

      آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) فرمودند: وقتى شهریار، تاریخ و ساعت‏سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتى که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده‏ام.

       ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلى با این مضامین عالى بسراید. البتّه خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (ع) است.

       خوشا بر شهریار که مورد توجّه و عنایت جدّش قرار گرفته است. بلى، این بزرگواران، خاندان کرم هستند و همه ما در ذیل عنایات آنان به سر مى‏بریم.

   شعر در خدمت دین

       شهریار، شعر را هنرمندانه به خدمت گرفته بود تا مذهب، ملّت و میهن خود را به جهانیان معرّفی کند. شعر او، گاه خواننده را به شعرهای دور و دراز می‏برد، به آسمان‏های عرفان و انسانیّت کامل، پرواز می‏دهد و عالم‏هایی بالاتر از این عالم ظاهری را که خود درک کرده است به او نشان می‏دهد. گاه نیز خواننده را دگرگون می‏کند و او را وا می‏دارد بی‏اختیار به روزگار حسرت خود، به ناپایداری روزگار، آرزوهای محال، فرصت‏های از دست رفته و بر آن گذشته‏ای که باز آمدنی نیست اشک بریزد و همه گذشته تلخ و شیرین خود را در آن ببیند. در واقع، هر یک از شعرهای شهریار، پرده‏ای از سوز و سازها و افت و خیزهای زندگی او را نشان می‏دهد و از وطن، اجتماع و تاریخ سخن می‏گوید

ویژگی شعر شهریار

        بیان لطیف، ساده، روان و جذابیت کلام، ویژگی‏های شعر شهریار است. البته گاه در کنار بیان لطیف و ادیبانه، دیده می‏شود شاعر با شجاعت، پروایی از کاربرد اصطلاحات عامیانه ندارد و تصاویر زیبای کلامی را با جملات محاوره‏ای در می‏آمیزد و از اینکه ادیبان، سطح شعرش را نازل بپندارند نمی‏هراسد. این تلفیق شاعرانه، از ویژگی‏های شعر شهریار است. شهریار معتقد به تحول و تجدید حیات در شعر ادبی بود و آثار این نوگرایی در بیشتر اشعارش دیده می‏شود. او از کاربرد مضامین نو، پروایی نداشت و در این زمینه، نوآوری‏های فراوانی دارد.

دوستان شهریار

     از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه،عشقی و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد.

 ﺁثاﺮ شهریار

     شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزل هـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده " پـرتـو پـایـنده " بـیان شده است و غـزل هـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران ، نالـه نومیـدی ، و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان آن عـشق حکـایت می کـند. شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق غزل ها و اشعار دیگری دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و ... که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.

   عـشق هـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزل هـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی، و غـزل هـای ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد. برای آن که سینمای عـشقی شهـریار را تـماشا کـنید، کافی است که فـیلمهای         عـشقی او را که از دل پاک او تـراوش کرده ، در صفحات دیوان بـیابـید و جلوی نور دقـیق چـشم و روشـنی دل بگـذاریـد. هـرچـه ملاحـظه کردید هـمان است که شهـریار می خواسته زبان شعـر شهـریار خـیلی ساده است.

      محـرومیّت و ناکامی های شهـریار در غـزل هـای گوهـر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثـنوی شعـر، حکـمت، زفاف شاعـر، و سرنوشت عـشق به زبان خود شاعر بـیان شده

    خیلی از خاطرات تـلخ و شیرین شهـریار از کودکی تا امروز در هـذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانه ی شب به نـظر می رسد و با مطالعـه آنهـــا خاطرات مزبور مشاهـده می شود.

خواب شهریار

    شهـریار روشن بـین است و از اوّل زندگی به وسیله رویا هـدایت می شده است. دو خواب او که در بچـگی و اوایل جـوانی دیده، معـروف است و دیگـران هـم نوشته اند.

    اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعـی که با قـافله از تـبریز به سوی تهـران حرکت کرده بود، در اولین منزل بـین راه - قـریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهـریار در خواب می بـیـند که بر روی قـلل کوهـها طبل بزرگی را می کوبـند و صدای آن طبل در اطراف و جـوانب می پـیچـد و به قدری صدای آن رعـد آساست که خودش نـیز وحشت می کـند. این خواب شهـریار را می توان به شهـرتی که پـیدا کرده و بعـدها هـم بـیش تر خواهـد شد تعـبـیر کرد.

    خواب دوم را شهـریار در 19 سالگـی می بـیـند، و آن زمانی است که عـشق اولی شهـریار دوران آخری خود را طی می کـند و شرح خواب به اختصار آن است که شهـریار مـشاهـده می کـند در استـخر بهـجت آباد (قـریه ای واقع در شمال تهـران که سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالی تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را می بـیـند که به زیر آب می رود، و شهـریار هـم به دنبال او به زیر آب رفـته ، هـر چـه جسـت و جو می کـند، اثـری از معـشوقه نمی یابد؛ و در قعـر استخر سنگی به دست شهـریار می افـتد که چـون روی آب می آید ملاحظه می کـند که آن سنگ، گوهـر درخشانی است که دنـیا را چـون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند گوهـر شب چـراغ را یافته است. این خواب شهـریار هـم بـدین گـونه تعـبـیر شد که معـشوقـه در مـدّت کوتاهی از کف شهـریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـریار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـوّل عـارفانه ای به شهـریار دست می دهـد که گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوی را در نـتـیجه آن تحـول می یابد.

شهـریار به جـز الهـام شعـر نمی گوید.

         اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید. ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است. هـمین شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است، با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.

         شهـریار دارای تـوکـّلی غـیرقـابل وصف است. در آن موقع که به عـلّت بحـران هـای عـشق از درس و مـدرسه (کـلاس آخر طب) هـم صرف نظر کرده و خرج تحـصیل او به عـلت نارضایتی، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه می شد که شهـریار خـیلی سخت در مضیقه قرار می گـرفت.

 

 

اندیشه سبک

   شهریار شاعری عاشق بود که شعر او جلوه ای از ﭙﺎکی وجود و تبلور حقیقی احساس بود

    خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزل هـای جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بال هـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید، راز و نـیاز، و شب و عـلی مـندرج است.

   عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است. الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمان عـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی و تـعـالی آن دارد، پـی بـرده می شود.

    در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند, که بر بال تخیلی پوینده و آفریننده در پرواز است.و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهره مندست و به تجدد و نوآوری گرایشی محسوس دارد.شعرهایی که برای نیما و به یاد او سروده و دگرگونیهایی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبیر و زبان شعر به خرج داده, حتی تفاوت صور خیال و برداشت ها در قال سنتی و بسیاری جلوه های دیگر حاکی از طبع آزماییها در این زمینه و تجربه های متعدد اوست

     .قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است.سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است.

     شهریار با روح تاثیرپذیر و قریحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخیلات و اندیشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نیز موثر ست.

   شهریار در زمینه های گوناگون به شیوه های متنوع شعر گفته است شعرهایی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاریخی و مذهبی و وقایع عصری سروده, نیز کم نیست.

تازگی مضمون, خیال, تعبیر, حتی در قالب شعر دیوان او را از بسیاری شاعران عصر متمایز کرده است.

    اغلب اشعار شهریار به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این روست که شاعر همه جا در درآوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه امساک نمی کند و تنها وصف حال زمان است که شعر اورا از اشعار گویندگان قدیم مجزا می‌کند.

 

ماه من در پرده چون خورشید غماز غروب

گشت پنهان و مرا چون دشت رنگ از رخ پرید

چون شفق دریای چشمم موج خون میزد که شد

آفتاب جا و د ا نتابم ز چشمم ناپدید

تلخ ترین خاطره از شهریار به نقل از ىوستانش

    تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تـیرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کردیم و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته، به قـم برده و به خاک سپـردیم. حـالـتی که از آن مـرگ به شهـریار دست داده ، در منظومه ی « ای وای مادرم » نشان داده می شود. تا آنجا که می گوید:

می آمدیم و کـله من گیج و منگ بود

انگـار جـیوه در دل من آب می کـنند

پـیـچـیده صحـنه های زمین و زمان به هـم

خاموش و خوفـناک هـمه می گـریختـند

می گـشت آسمان که بـکوبد به مغـز من

دنیا به پـیش چـشم گـنهـکار من سیاه

یک ناله ضعـیف هـم از پـی دوان دوان

می آمد و به گـوش من آهـسته می خلیـد:

تـنـهـا شـدی پـسـر!

شیرین ترین خاطره

     شیرین ترین خاطره برای شهـریار این روزها دست می دهـد و آن وقـتی است که با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست.

   شهـریار در مقابل بچـه کوچک مخـصوصاً که زیـبا و خوش بـیان باشد، بی اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش این روزها همان حالت را دارد که برای شهـریار 51 ساله نعـمت غـیر مترقبه ای است. موقعی که شهـرزاد با لهـجـه آذربایجانی شعـر و تصـنیف فارسی می خواند، شهـریار نمی تواند کـثـرت خوشحالی و شادی خود را مخفی بدارد.

 

  تخلص شهریار

     نام کامل شهـریار سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است. در اوایل شاعـری (بهـجـت) تخـلص می کرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست که دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را (شهـریار) تعـیـیـن کرد:

 

که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد

غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم

به شهـر خود روم و شهـریار خود باشم

و شاعـر ما بهـجت را به شهـریار تـبـدیل کرد و به همان نام هم مشهور شد

 دوران میان سالی و ﭙﻴﺮی (شرح حال مرموز شهریار)

 

           شهـریار غـیر از این شرح حال ظاهـری که نوشته شد ، شرح حال مرموز و اسرار آمیزی هـم دارد که نویسنده بـیوگـرافی را در امر مشکـلی قـرار می دهـد. نگـارنـده در این مورد ناچار به طور خلاصه و سربـسته نکـاتی از آن احوال را شرح می دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـیان شود:

             شهـریار در سالهـای 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکـتر ثـقـفی تـشکـیل می شد شرکت می کـرد. شرح آن مجالس سابـقـاً در جراید و مجلات چاپ شده است . شهـریار در آن مجالس کـشفـیات زیادی کرده است و آن کـشـفـیات او را به سیر و سلوکاتی می کـشاند. در سال 1310 به خراسان می رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله این افـکار را داشتـه است و در سال 1314 که به تهـران مراجـعـت می کـند، تا سال 1319 این افـکار و اعمال را به شدت بـیـشـتـری تعـقـیب مـی کـند؛ تا اینکه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درویشی می شود و سیر و سلوک این مرحـله را به سرعـت طی می کـند و در این طریق به قـدری پـیش می رود که بـر حـسب دسـتور پـیر مرشد قـرار می شود که خـرقـه بگـیرد و جانشین پـیر بـشود. تکـلیف این عـمل شهـریار را مـدتی در فـکـر و اندیشه عـمیـق قـرار می دهـد و چـنـدین ماه در حال تـردید و حـیرت سیر می کـند تا اینکه مـتوجه می شود که پـیـر شدن و احـتمالاً زیر و بال جـمع کـثـیری را به گـردن گـرفـتن برای شهـریار که مـنظورش معـرفـت الهـی و کـشف حقایق است، عـملی دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست. اینجاست که شهـریار با توسل به ذات احـدیت و راز و نیازهای شبانه، به کشفیاتی عـلوی و معـنوی می رسد و به طوری که خودش می گـوید پـیشامدی الهـی او را با روح یکی از اولیاء مرتـبط می کـند و آن مقام مقـدس کلیهً مشکلاتی را که شهـریار در راه حقـیقـت و عـرفان داشته حل می کند و موارد مبهـم و مجـهـول برای او کشف می شود.

     باری شهـریار پس از درک این فـیض عـظیم ، به کـلی تـغـیـیر حالت می دهـد. دیگـر از آن موقع به بعـد پـی بـردن به افـکار و حالات شهـریار برای خویشان و دوستان و آشـنایانش مـشکـل شده بود؛ حرفهـایی می زد که درک آنهـا به طور عـادی مـقـدور نـبود؛ اعـمال و رفـتار شهـریار هـم به مـوازات گـفـتارش غـیر قـابل درک و عـجـیب شده بود.

 

 سالهای اخیر اقامت در تهران

           شهـریار در سالهای اخیر اقامت در تهـران خـیلی مـیل داشت که به شـیراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و این خواست خود را در اشعـار (ای شیراز و در بارگـاه سعـدی) منعـکس کرده است ولی بعـدهـا از این فکر منصرف شد و چون از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود کجا برود؛ تا اینکه یک روز) گـفت که: " مـمکن است سفری از خالق به خلق داشته باشم تا این که یک روز بی خـبر از هـمه کـس، حـتی از خانواده اش، از تهـران حرکت کرد وخبر او را از تـبریز گـرفـتم.

  بسته شدن دفتر زندﮔ شهریار(فوت)

         سرانجام خورشید حیات شهریارملک سخن و افتاب زندگی ملک الشعرای بی بدیل ایران پس از هشتاد وسه سال تابش پر فروغ در کوهستانهای آذربایجان غروب کرد.

    این مرد بزرﮒ در بـیـمارستان مهـر تهـران بدرود حیات گـفت و بـنا به وصیـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـریـز با شرکت قاطبه مـلت و احـترام کم نظیر به خاک سپـرده شد.

   امّا او هرگز نمرده است زیرا اکنون نام او زیبنده روز ملی شعر و ادب ایران و نیز صدها،میدان،خیابان،مرکز فرهنگی،بوستان و ... در کشورمان ونیز در ممالک حوزه های ترکستان(آسیای مرکزی) و قفقازیه و ترکیه می باشد.

مطالب مشابه :


مقاله ای در مورد " زندگی نامه و اشعار استاد شهریار "

گلستان سخن - مقاله ای در مورد " زندگی نامه و اشعار استاد شهریار " - تولد شهریار




خاطره شیرین من از زیارت مرحوم استاد شهریار در باغ گلستان تبریز

بیر شـــاخه گول - خاطره شیرین من از زیارت مرحوم استاد شهریار در باغ گلستان تبریز -




سایت دانشگاههای پیام نور وسایر دانشگاهها

راهنمای سیستم گلستان دانشجویان پیام نور - سایت دانشگاههای پیام نور وسایر دانشگاهها




شهرستان شهريار

گلستان گيلان شهریار یکی از شهرستان های استان تهران بوده که در ناحیه ی جنوب باختری استان




نصب قطعه سوم المان شمس تبریزی در باغ گلستان

تبریز شهر آرزوها - نصب قطعه سوم المان شمس تبریزی در باغ گلستان -




مراسم تودیع دکتر شهریار سمنانی ریاست دانشگاه علوم پزشکی گلستان

دانش پرستاری: از کلاس درس تا جامعه - مراسم تودیع دکتر شهریار سمنانی ریاست دانشگاه علوم پزشکی




مراسم تودیع دکتر شهریار سمنانی ریاست دانشگاه علوم پزشکی گلستان

دانش پرستاری: از کلاس درس تا جامعه - مراسم تودیع دکتر شهریار سمنانی ریاست دانشگاه علوم پزشکی




سیدمحمد حسین بهجت تبریزی،معروف به ((شهریار))

تبــــــیان - سیدمحمد حسین بهجت تبریزی،معروف به ((شهریار)) سیستم جامع دانشگاهی گلستان




کندوان

بهرام شهریار - کندوان - پیک سلامت - بهرام شهریار. سیستم جامع دانشگاهی گلستان دانشگاه پیام




باغ گلستان تبریز

حیدربابایه سلام(شهریارین یادیله) - باغ گلستان تبریز غزل:استادسیدمحمدحسین شهریار.




برچسب :