عروسی سنتی

96986531039402318753.jpg

میخوام از اونجایی بگم که آقا داماد میاد دنبال عروس خانم و عروس رو با ماشین به آرایشگاه می بره و اما خود داماد، اون زمان داماد رو به حموم می بردن یعنی حموم عمومی که با ساز و دهل همراه بود تو مسیر راه رقص چوب داشتن که با چوب رقص محلی منطقمون انجام میدادن که چوبها رو به هم میکوبیدن، یه تفنگ شکاری هم دست یک نفر که روی اسب بود بودش که هر از چندگاهی یه تیر هوایی در میکرد که خوب این اتفاق خیلی وقته دیگه نمی افته، ساقدوشهای داماد دو طرف دوماد می ایستادن و مردم هم پشت داماد و اونا تا حموم همراهی میکردن این حموم مثل حموم رفتن واقعی نبود چون قبلش داماد حموم رفته بود اینکار فقط برای فیلم برداری و رسم رسومات بود، قدیما که حموم نبود داماد همون حموم عمومی می رفت حموم  ولی اون زمانی که من بودم و به دنیا اومدم و دیدم همه خونشون حموم داشتن، بعد حموم ساقدوشها کمک میکردن ولباسهای داماد رو ساقدوشها  می پوشندن و بعد از حموم در میومدن بیرون ودوباره برمیگردن سمت خونه پدری، جلوی خونه ی پدر مادر اسفند میورد جلوی در و به داماد تبریک می گفت و بعد به ترتیب پدر داماد ،برادرو خواهرهای داماد یکی یکی به ترتیب جلو میومدن، جلوی درب منزل همینطور به پایکوبی و رقص ادامه میدادن، با ساز و دهل رقص خاصی تو منطقه ما هست که معروف به رقص پاست که با حرکتهای پا همراه هست که ریتم ساز و دهلی که زده میشه رقصنده ها رو همراهی میکنه،

تو اون زمان عروسی و حنابندون تو یه شب برگزار میشد بخاطر همین عروسی تا صبح ادامه داشت که البته الان هم به همین سبک هستش،

نا گفته نماند عروسی جدا از هم برگزار میشد یعنی داماد تو منزل پدر خودش جشن میگرفت و عروس خانم هم تو منزل پدرش، ولی آقا داماد خرجیش رو تا حدودی میده یعنی میوه از آقا داماد هست و روغن و برنج هم تا حدی که در توانش باشه میده ،

شب که میشه آقا داماد با ماشین میره آرایشگاه و عروس خانم رو به خونه پدرزنش میبره و خودش برمیگرده منزل پدرش،

زمان شام که فرامیرسه آقا داماد برای شام با عده ای از ساقدوشهای خودش که شاید20نفر شایدم بیشتر باشه به خونه عروس خانم میره و شام رو اونجا میخوردن بعد صرف شام تشکر میکنن و برمی گردن منزل پدری،  دو الی سه ساعت که گذشت با خانم ها و ساقدوشها خودش به منزل عروس خانم میرن برای گذاشتن حنا، خانواده ی آقا داماد حنای که خودشون درست کرده رو به منزل عروس خانم می بره و بزرگترها حنا رو تو دست عروس و داماد میزارن در آخر هم هر دو دستهاشون به هم میدن که به معنی پیوند هستش ،کمی اونجا می رقصن و آقا داماد به همراه همراهانش دوباره برمیگرده منزل پدرش

این بار فامیلهای عروس حنای خودشون رو برمیدارن و به منزل دوماد میرن تا حنا تو دست آقا داماد بزارن، تو این زمان عروس خانم با عده ی کمی تو منزل خودش می مونه و بقیه مهمونها همگی به منزل داماد میرن،

این تیکشو من خیلی دوست دارم یعنی وقتی که میخوان کسب اجازه از بزرگترها کنن: حنا رو که اوردن یکی از ساقدوشهای دختر به یکی از ساقدوشهای پسر میده و ساقدوش پسر اون رو به دستش می گیره و میچرخونه و با ارکست میرقصه درآخر گوشه ای می ایسته، قدیما اینطور بود که با دایره یا هم دف خواننده میخونده و یکی یکی از بزرگترها کسب اجازه می گرفته برای گذاشتن حنا تو دست آقا داماد الان هم همین روش ادامه داره ولی با ارکست انجام میدنش که یکی یکی اسمها رو میخونن که به زبون ترکی هم میخونن

به این نحوه:" ایجازه ورسه دَدَسه الینه گویسون توی حناسه ای بادباده مبارک باده تویوی مبارک بالا خان زاده"

یعنی اجازه بده پدرش میخوایم حنا بزاریم دست داماد بزاریم ای بادباده مبارک باده عروسیت مبارک کوچیک خان زاده، که پدر میاد و پولی رو به داماد میده هر کسی هر چقدر خواست میده ولی کمتر از 5تومن نمی دن یعنی بالاتر البته الان اینطوری قدیما1000تومن هم کلی پول بود با توجه به الان 10000تومن و خیلی بیشتر، یکی یکی اسم ها رو میخونن و همینطور اجازه می گیرن اول خانواده دوماد پدر مادر برادر و خواهرها بعد پدرو مادرو برادر و خواهر عروس خانم بعد هم دایی و خاله و عمو و عمه داماد و سپس دایی و خاله و عمو عمه عروس خانم بعد هم ساقدوشهای داماد بعد هم از کل مجلس کسب اجازه می گیرن که هر کی خواست میره و پول میده ولی اجباری نیست، مثل پول انداختن نیستاااااااااااااا یه جورای این مراسم احترام گذاشتن به بزرگترهاست وگرنه هر کس هر چقدر بخواد میده بعضی ها هم اصلا نمی دن فقط میرن و داماد رو می بوسن و تبریک میگن همین یعنی اجبار نیست، در حقیقت یه جور احترامه،

در آخر یه بزرگتر حنا رو تو دست دوماد میزاره و دوماد میارن وسط تا با ساقدوشها برقصه ، بعد تموم شدن مراسم فامیلهای عروس برمیگردن خونه عروس خانم، این بار دوماد دوباره به منزل عروس خانم میره برای اوردن عروس به منزل پدریش عروس خانم خداحافظی میکنه و دوماد اونو سوار ماشین میکنه و فامیلهای عروس و داماد هم پشت سرش و اونو میارن خونه پدر دوماد ، پدر دوماد جلوی در قربونی میکنه و عروس وارد منزل پدری میشه اونجا دوباره کمی میرقصن و در آخر دوماد عروس خانم سوار ماشین میکنه و میبره به منزل خودش ،

در این لحظه ساعت5صبح هست لطفا تعجب نکنید!! حالا هم نخود نخود هر که رود خانه خود!!

صبح که پاتختی، که ناگفته نماند که پاتختی دوماد نهار میده قدیما پدر دوماد نهار میداد الان خود دوماد!

راستی یادم رفت، جشن عقد هم تو همون روز برگزار میشه قبل عروسی یعنی از ظهر تا شب جشن عقد بعدش شب عروسی و از نیمه شب به اونور حنابندون، خیلی خیلی قدیمتر اینطوری نبود و مراسم در4روز جداگانه برگزار میشد یعنی جشن عقد تو یه روز ، حنابندون تو یه روز دیگه و عروسی هم تو یه روز دیگه و پاتختی هم فردای عروسی ولی تو 4روز پشت سر هم انجام میگرفت،

 

و اما الان در این لحظه چطوریه: اینکه عروسی مثل همه جاست عروس و داماد تو تالار و با هم مراسم رو می گیرن ولی ولی حنابندان به رسم قدیم همچنان ادامه دارد که الان همه تو تالار حنابندون رو می گیرن و به همون روشی هس که گفتم ولی دیگه بقیه رسم و رسومات حذف شده، پاتختی هم هر کسی هر جور دوست داره میگیره یکی نهار میده یکی نهار نمیده و فقط عصری میان برای پاتختی، بعضی ها هم کلا چون از پاتختی بدشون میاد اصلا نمی گیرن این دیگه به خود عروس و داماد و خونواده هر دوطرف بستگی داره که چیکار کنن، خلاصه این بود تمام اون رسم و رسومات،

نظر من: من که عاشق همین رسم و رسومات هستم اما نه همش از این قسمتهاش خوشم میاد : من عاشق ساز و دهل هستم و رقص سنتی مون و حنابندون که تو شهر ما همه عاشقش هستن ،بنظرم قشنگی عروسی به این حناگذاشتنش تو دست داماد، واما درکل دوست دارم جشن عقد تو روز جداگانه ای گرفته بشه  یعنی چند ماه قبل، اینطوری از خرج عروسی هم کمی کاسته میشه و به آقا داماد و خونواده ها زیاد فشار نمیاد، حنابندون هم روز جدا و عروسی هم جدا تا هم مهمونها خسته نشن و هم عروس و دوماد بدبخت!!

پ.ن: عکسی که می بینید الان عروسی ها اینطوری شده یکی از عروسهایی که دعوت بودیم اینطوری بود که من نرفتم ولی تعریفشو از زن داداش محترم شنیدم ملت خارجکی شدن!! ساقدوشهای دامادکه ۵نفر بودن یه دست کت شلوار مشکی پوشیده بودن با کرابادصورتی و ساقدوشهای عروس ۵نفر که همگی پیرهن صورتی که کمربند مشکی داشت و لباسشون کوتاه و حلقه ای!! 

حال من این روزها: این روزها اصلا حال روحی خوبی ندارم این نداشتن شغل و بیکاری واسه من شده معظل که داره از درون داغونم میکنه ، داغون حرف یک دقیقشه بدجور دارم اذیت میشم واسم دعا کنید خیلی...

 


مطالب مشابه :


عكس حنا - ظرف براي حنابندون (سري اول)

آرايشگاه بانوان(زنانه) درهمدان-خورشيدشهر - عكس حنا - ظرف براي حنابندون (سري اول) - عروس سرا و




آداب و رسوم روستای چهواز

به قربان حنای پشت دستت و حنابندی حنابندو حنابندون عروس حنای پشت دستت نقش بسته و حنابندی




تزیینات حنابندان-مدلهای زیبای تزئین حنابندون

اس ام اس عاشقانه زیبا|sms|عاشقونه|عشقولانه|رومانتیک|عشقی|با احساس|مهربانی|زیباترین|بهترین




عروسی سنتی

تو اون زمان عروسی و حنابندون تو یه شب برگزار ی آقا داماد حنای که خودشون درست کرده




خلاصـه ی فصل دوم __ قسمت نوزدهم

ریحانم دستشو میاره اما جای حنای عروسی آهیل تو اتاقش اتفاقات روز حنابندون رو به خاطر




خلاصـه ی فصل دوم __ قسمت هجدهم

××××× - خلاصـه ی فصل دوم __ قسمت هجدهم - بعد از اینکه نازیه حنای روی دست صنمو به همه نشون داد




برچسب :