خاطره جالب حمید داوود آبادی از پرفسور سمیعی در خندوانه

حمید داوود آبادی نویسنده دفاع مقدس در خندوانه

شامگاه یکشنبه 24 اردیبهشت ماه 96 برنامه خندوانه با اجرای رامبد جوان ساعت 23 روی آنتن شبکه نسیم رفت. حمید داوود آبادی نویسنده دفاع مقدس مهمان برنامه خندوانه بود و روبه روی رامبد جوان روی صندلی خندوانه نشست و شب خوبی را در خندوانه با خاطرات جذابش رقم زد.

گفتگوی رامبد جوان با نویسنده دفاع مقدس

رامبد جوان اولین سوالش را از مهمان برنامه اینگونه مطرح کرد ، مشغول چه کاری هستید؟ حمید داوودآبادی نویسنده دفاع مقدس گفت :این روزها مشغول خوب نفس کشیدن هستم و ادامه داد من به نوشتن خاطرات جنگ نفس کشیدن میگوییم که اگر ننویسم واقعا گویی نفس نمیکشم و خاطره ای جالب از حضورش در جبهه گفت.مجری برنامه خندوانه از این نویسنده خوش اخلاق خواست درباره شهید مصطفی کاظم زاده ، شهیدی که کتاب "دیدم که جانم میروید" درباره اوست بگوید که مهمان برنامه گفت:من و مصطفی با هم دوست بودیم ولی خانه هایم چند کوچه ای با هم تفتوت داشت. مصطفی هر روز قبل از رفتن به مدرسه و بعد از مدرسه برای دیدن من می آمد و قرار ملاقات بعدی را میگذاشت. دوستی ما مربوط به سال 57 به بعد بود. یک روز مصطفی از من خواست که همراه من به جبهه بیاید وقتی در خانه تنها بودیم برای او قرآنی باز کردم و و قتی آیه ای از قرآن را دیدم به او گفتم مصطفی تو شهید میشودی ، آنققدر از شنیدن این خبر خوشحال شد که حد نداشت. مصطفی تنها شهیدی بود که من یک ماه برای او گریه کردم ، مصطفی وقتی رفت لبخند روی لبهایش بود.

ماجرای بامزه حمید داوود آبادی در خندوانه

رامبد جوان از حمید داوود آبادی خواست یک ماجرای با مزه را برای آنها تعریف کند که مهمان برنامه گفت:اولین خاطره من مربوط به اولین جبهه رفتن در 15 سالگی است. قتی تصمیم گرفتم به جبهه بروم مادربزرگم یک کیسه تخمه ژاپنی و افتابگردان به من داد اما از آنجایی که من خیلی شکمو بودم همه را رسیدن به راه آهن خوردم ، وقتی در راه آهن اسم اسامی را برای اعزام خواندن دیدم که اسم من در میان آنها نیست ، مانده بودم که چطور به خانه برگردم اما بیشتر نگران تخمه هایی بودم که همه شان را خورده بودم وقتی مقابل در خانه رسیدم دیدم همه خانواده در حال گوش دادن به نوار کاستی هستند که من به عنوان وصیت پر کرده بود و با دیدن من صحنه جالبی به وجود آمد.حمید داوود آبادی در خندوانه

حمید داوود آبادی نویسنده دفاع مقدس در کنار ارمبد جوان در خندوانه

حمید داوودآبادی گفت :من در بچگی شیطنت های زیادی داشتم و خاطره ای دوران بچگی و مادرش تعریف کرد و ادامه داد ما رزمنده ها به دو گروه ظلم میکنیم. یکی پدر و مادرهایمان و دیگر خانواده خودمان ، همسر و فرزندانمان که در این بخش از برنامه از همسرش که در برنامه حضور داشت تقدیر کرد.

خاطره نویسنده دفاع مقدس از پروفسور سمیعی در خندوانه

حمید داوود آبادی مهمان برنامه خندوانه خاطره ای پروفسور سمیعی تعریف کرد که اینگونه بود :همسر مجید حدادی جانباز نابینایی که بچه محلل ما بود دچار تومور مغزی شد و قرار شد که پروفسور سمیعی او را عمل کند . مجید حدادی گفته بود که دل رفتن به بیمارستان را ندارم اما وقتی پروفسور سمیعی برای عمل حاضر شد گفت اول باید همسر این خانم را ببینم که وقتی مجید حدادی به بیمارستان آمد دکتر سمیعی به او گفت که کاری که تو برای این مملکت انجام دادی خیلی ارزشمندتر از کار من است.رامبد جوان از مهمان برنامه خواست که خیلی صریح نظرش را درباره خندوانه بگوید که اینن نویسنده دفاع مقدس گفت :راستش دیشب عروسم به من زنگ زد و گفت بابا رفتی خندوانه به رامبد نگویی که من خیلی از تو بدم می آمده که گفتم میگویم , من قبلا از تو و برنامه ات خوشم نمی آمد چون فکر میکردم تو دوست داری الکی و به زور همه را بخندانی اما باید بگویم واقعا برنامه بی نظیری داری و باید این برنامه را ادامه بدهی و در این بخش خاطره ای از خوابهای بانمکش تعریف کرد و گفت:یک شب خواب دیدم عروسی دختر عمویم است و من در حال خوردن کیک بودم و حسابی از خوردنش لذت میبردم که بیدارم کردند و من خیلی عصبانی شدم که چرا نگذاشتید کیکم را بخورم و در انتهای برنامه قول داد که به دیدار بچه ها بهزیستی برود و با تقدیم کردن چند کتاب به رامبد جوان از برنامه خداحافظی کرد.

خاطره جالب حمید داوود آبادی از پرفسور سمیعی در خندوانه