اشعار مولانا

  • عاشقانه ترین شعر مولانا محمد بلخی ( مولوی )

    ای عاشقان ، ای عاشقان ، من از کجا ، عشق از کجا ای بیدلان ، ای بیدلان ، من از کجا ، عشق از کجا گشتم خریدار غمت ، حیران به بازار غمت جان داده در کار غمت ، من از کجا ، عشق از کجا ای مطربان ، ای مطربان ، بر دف زنید احوال من من بیدلم ، من بیدلم ، من از کجا ، عشق از کجا عشق آمده است از آسمان ، تا خود بسوزد بی گمان عشق است بلای ناگهان ، من از کجا ، عشق از کجا ” مولانا “  



  • اشعار مشهور مولانا

    شد ز غمت خانه سودا دلمدر طلب زهره رخ ماه روفرش غمش گشتم و آخر ز بختآه که امروز دلم را چه شداز طلب گوهر گویای عشقروز شد و چادر شب می درداز دل تو در دل من نکته​هاستگر نکنی بر دل من رحمتیای تبریز از هوس شمس دین در طلبت رفت به هر جا دلممی نگرد جانب بالا دلمرفت بر این سقف مصفا دلمدوش چه گفته است کسی با دلمموج زند موج چو دریا دلمدر پی آن عیش و تماشا دلمآه چه ره است از دل تو تا دلموای دلم وای دلم وا دلمچند رود سوی ثریا دلم

  • شعر از : مولانا جلال الدین محمد بلخی

    شعر از : مولانا جلال الدین محمد بلخی

    شعر از : مولانا جلال الدین محمد بلخیباطن و ظاهرم تویی ، من نه منم، نه من منم غایب و حاضرم تویی ، من نه منم ، نه من منم خلق نمود و بود تو ، من عدم ووجود تو.... عین مظاهرم تویی ، من نه منم، نه من منم سایه و روشنم تویی ، گل تو و گلشنم تویی منظر و ناظرم تویی ، من نه منم ، نه من منم نیستی از توهست شد ،عالمیاز تومست شد باده و ساغرم تویی، من نه منم ، نه من منم قهر منی و الفتم ، نور منی و ظلمتم مومن و کافرم تویی، من نه منم، نه من منمدر سر من هوای تو ، خلوت دل سرای تو....... شاهد و ساغرم تویی، من نه منم، نه من منم ای تو سروربخش من، مهری و نوربخش من  آیت با  هرم تویی، من نه منم، نه من منم یباترین اشعار برگزیده مولانا در این آدرس میباشدhttp://www.shaereh.blogfa.com/cat-11.aspxو یا در قسمت بالا دست چپ روی شعرهای مولانا کلیک کنید

  • اشعار مشهور مولانا

    در هوایت بی​قرارم روز و شبروز و شب را همچو خود مجنون کنمجان و دل از عاشقان می​خواستندتا نیابم آن چه در مغز منستتا که عشقت مطربی آغاز کردمی​زنی تو زخمه و بر می​رودساقیی کردی بشر را چل صبوحای مهار عاشقان در دست تومی​کشم مستانه بارت بی​خبرتا بنگشایی به قندت روزه​امچون ز خوان فضل روزه بشکنمجان روز و جان شب ای جان توتا به سالی نیستم موقوف عیدزان شبی که وعده کردی روز بعدبس که کشت مهر جانم تشنه است سر ز پایت برندارم روز و شبروز و شب را کی گذارم روز و شبجان و دل را می​سپارم روز و شبیک زمانی سر نخارم روز و شبگاه چنگم گاه تارم روز و شبتا به گردون زیر و زارم روز و شبزان خمیر اندر خمارم روز و شبدر میان این قطارم روز و شبهمچو اشتر زیر بارم روز و شبتا قیامت روزه دارم روز و شبعید باشد روزگارم روز و شبانتظارم انتظارم روز و شببا مه تو عیدوارم روز و شبروز و شب را می​شمارم روز و شبز ابر دیده اشکبارم روز و شب

  • اشعار مولانا

    نوع فایل :ام پی تری MP3 اشعار مولانا حجم فایل : 720 kb دانلود فایل صوتی مولانا

  • مولانا، شمس، سماع

    مولانا، شمس، سماع

    مولانا، شمس، سماع آنچه كه در زير مشاهده خواهيد كرد پيرامون مولاناست كه با محوريت سماع مولانا نوشته شده است. اين موضوع در سه فصل و هر يك به قلم يكي از اساتيد حوزه‌ي ادبيات مي‌باشد: فصل اول:مولانا و سماع دکتر ابوالقاسم تفضّلی 26 آذرماه است، شب عروج روحانی مولانا به درگاه با عظمت الهی است. مریدان و عاشقان مولانا در طول قرن‌ها، چنین شبی را جشن می‌گیرند، به شادی و رقص و چرخ و پایکوبی و دست‌افشانی می‌پردازند. نقل و نبات و شیرینی، به یاران و همنوایان هدیه می‌دهند، و این شب را «شب عرس» یا «شب عروسی» می‌نامند. زیرا عقیده دارند که پیر و مرادشان نمرده، بلکه به معشوق ازلی پیوسته است. ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست     به هوای سر کویش پر و بالی بزنم مولانا می‌دانست که دلدار آغوش گشاده و چشم به راه ایستاده است تا و را دربر گیرد. پس می‌باید شادمانه از چنین شبی یاد کرد. هر سال 19 تا 26 آذر ماه، ده هزار نفر از سراسر جهان، از جمله ایران برای حضور در مراسم سماعی که به مناسبت سالروز عروج مولانا، در شهر قونیه ترتیب داده می‌شود، به آن دیار سفر می‌کنند. مولانا، فقیه بود. معلم و مدرس بود. مفتی امپراطوری عظیم سلجوقی بود. در کلاس درسش تفسیر قرآن، احکام فقه، فلسفه و حکمت و عرفان تدریس می‌کرد؛ بیش از ده هزار شاگرد و مرید داشت، اما همین مولانا در 38 سالگی، در منتهای عظمت و شهرت و معروفیت و کمال فکرت، تصادفاً یا به خواست خدا، با پیر سپید موی گمنام شصت و چند ساله‌ای به نام شمس تبریزی دیدار کرد. درباره اولین ملاقات آنها روایتهای زیادی هست که به آنها نمی‌پردازیم. آنچه مسلم است، این است که پس از دیدار و بعد از چند روز خلوت و گفتگو بین این دو بزرگ، مولانای مدرس، مولانای فقیه، مولانای معلم و مولانای مفتی، در کوچه و بازار، در کوی و برزن و مدرسه، همین که آهنگ موزونی به گوشش می‌رسید، به یکباره منقلب می‌شد، پای بر زمین می‌کوفت، «هی» می‌گفت و به رقص و چرخ می‌پرداخت. ماجرای چرخ مولانا در بازار زرگران، با صدای موزون چکش طلاکوبان را همه شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. همچنین، ماجرای چرخ زدنش به آهنگ «دل کو، دل کوی» جوانکی که پوست آهو می‌فروخت. مولانا بی‌اختیار شروع کرد به چرخ زدن و این غزل سرودن: دل کو؟ دل کو؟ دل از کجا؟ عاشق و دل! زر کو؟ زر کو؟ زر از کجا؟ مفلس و زر! کس نمی‌داند «شمس تبریزی» به این فقیه بزرگ چه گفت که او را چنین دگرگون ساخت؟ آنچه که مسلم است، موطن اصلی سماع، ایران است. من وارد این بحث نمی‌شوم که مولانا ایرانی بود یا نه. به هر حال مولانا در بلخ به دنیا آمد. که الان در افغانستان است. در قونیه زندگی کرد در آنجا آرمید، ...

  • جایگاه رباعیات مولانا

     امروزها تحقیق موضوعهای گوناگون تصوّف در ادبیات‌شناسی معاصر تاجیک و فارس توسط کوشش و تلاش پیگیرانة یک گروه محقّقان وسعت تازه گرفته است. در مورد آموزش تصوّف و تأثیر آن به ادبیات تاجیک و فارس زیاده کارهای شایستة توجّه عالمان را می‌توان عنوان گرفت. واقعاً، تصوّف، که بدونشک،  فلسفه، افکار اجتماعی و ادبی ما به آن پیوند قوی دارد، در همه دور و زمان باعث توجّه اهل علم و هنر بوده و هست. تصوّف جریان فلسفی و عرفانییست، که با راه کشف و ذوق درک نمودن عالم و آدم را مرام خود قرار داده بود. نمایندگان برجستة این جرایان-ابوبکر شیبلی، منثور حلاج، جنید بغدادی، ابوسعید ابوخیر، احمدی جامی، ابوحامد غزالی، ابولمجید سنایی، فرید‌الدّین عطّار، جلال‌الدّین رومی و دیگران می‌باشند. مسلّم است، که میان این نفران جلال‌الدّین رومی (مولانا) نیز چون نفر عارف جایگاه خاص داشته، محبوبیّت جهانی را صاحب گشته است. آموزش بیشتر عالمان به ماهیّت جهان‌بینی، عقیده‌های عرفانی، اجتماعی و اخلاقی شخصیت معروف، اهل عرفان و تصوّف مطرح شده است. مولانا شاعر ارجیمندی،  که مفهوم و مضمونهای عرفانی در اشعارش با شیوه  بسیار دلنشین بازگو شده است. او در  میان عرفان از جملة پیروان طریقت مولویه عاشقان عارف به شمار می‌رود. مثنوی معنوی او در ادبیات فارس و تاجیک چون شاهکار بی‌نظیر شناخته شده است. بر علاوة این همه مولانا صاحب دیوان کبیرا ست، که غزلیات دینی و فلسفی و اخلاقی او را فرا گرفته است. در این نگاشته  نه فقط پرواز خیال شاعرانه، بلکه جهان‌بینی و ‌اندیشه‌های عارفانة شاعر بیان گردیده‌اند. می‌توان گفت در نگاشته‌های اشعار عارفانه شاعر به درجة نهایی کمالات معنوی رسیده است. و این هنرمندی هم در مثنوی، هم در غزلیات و رباعیات مولانا مشاهده می‌شود. اینجا می‌خواهیم در این تحقیق  کوچک خویش توجّه ویژه را به جایگاه رباعیات مولانا در اشعار او و مینجمله در ادبیات کلاسیک  روانه کنیم. جایگاه رباعیات مولانا کمتر از غزلیات و مثنویهایش نیست، با این حال ما می‌بینیم، که این بخشی از اشعار مولانا (یعنی رباعیات او) کمتر مورد پژوهش و آموزش قرار گرفته است. رباعیات مولانا، که بخشی از کتاب بزرگ دیوان کبیر است به طور جداكانة چندین مراتبه از سوی انتشارات  مختلف و با تعداد و شکلهای جداگانه منتشر گشته است. در اروپا و عموماً عالم غرب نیز تعداد زیادی از محققان  و پژوهشگران آثار گرانمای مولانا گلچینی از بهترین و عالی‌ترین رباعیات او را ترجمه و در شکل کتاب تهیه و تدوین نموده‌اند. به عنوان مثال اینجا می‌توان از شخصیت شناختة عالم غرب ابراهیم گامارد- روان‌شناس ...

  • اشعار مولانا به زبان انگلیسی

    Each breath is a song of love From left and right, pass us by We’ll return to the world above Such fate no-one can defy. We have come from the skies Befriended angels in heaven To the same place we will rise To that city past skies seven. We are above the skies And angels we transcend Why should we compromise? The House of Songs is our end. With good fortune may we live Fate is contradictory, Gladly our lives may we give Worldly pride victory.هر نفس آواز عشق می*رسد از چپ و راست ما به فلک می*رویم عزم تماشا که راست ما به فلک بوده*ایم یار ملک بوده*ایم باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاستGo to sleep Leave me alone At nights I leap Up, on my own. With waves of desire Day and night, all alone Compassion inspire Else vengeful fits are thrown. From me run away Afflictions I’ve sown For wholeness must pray Else hardships are grown.رو سر بنه ببــــالین تنهــــا مـــرا رهـــا کـــــن ترک من خـــــراب شبگرد مبتـــــــــلا کــــــن مایم و مــــوج ســودا شب تــــا بروز تنـــهــــا خـــــواهی بیا ببخشاء خـــواهــی برو جفا کــن از من گـــریــز تـــا تو هـــم در بــــلا نیفتــــی بگزین ره سلامت تــــــرک ره بـــــلا کــــــــنI need a lover and a friend All friendships you transcend And impotent I remain You are Noah and the Ark You are the light and the dark Behind the veil I remain You are passion and are rage You are the bird and the cage Lost in flight I remain You are the wine and the cup You are the ocean and the drop While afloat I remainیار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا Upon which path did I treadSo I return, all else I dread;From Beloved being apartIn the creed of Love is being misled.If I find another in the whole townAin’t but a sign pointing to the Beloved.I said this is no easy pathIn each step a thousand traps spread آن ره که من آمدم کدامست ای دلتا باز روم که کار خامست ای دلدر هر گامی هزار دامست ای دلنامردان را عشق حرامست ای دلاندر همه شهر اگر کسی هستوالله که اشارتی تمامستگفتم که مگر رهیست آساندر هر قدمی هزار دامست Alas that beautiful beloved where hence? Alas that graceful Goddess where hence? In our midst like a candle brightly shone Where hence, alas, without us where hence? Like a shivering leaf my heart constantly moan Beloved left at midnight, where hence?عجب آن دلبر زیبا کجا شد عجب آن سرو خوش بالا کجا شد میان ما چو شمعی نور می​داد کجا شد ای عجب بی​ما کجا شد دلم چون برگ می​لرزد همه روز که دلبر نیم شب تنها کجا شد

  • اشعار مولانا در باره حضرت علی 1

    سیمای علی علیه السلام در مثنوی منابع مقاله: فصلنامه معرفت، شماره 47، حسن فراهانی؛ مقدمه جلال الدین محمد بلخی مشهور به «مولوی» ، متولد ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق در بلخ و متوفای پنجم جمادی الاخر 672 ه.ق در قونیه، قریب 68 سال عمر کرد.عمر وی به سه دوره تقسیم میشود: دوره اول.زندگانی و شخصیت اول مولوی از ایام کودکی تا 25 سالگی است; یعنی از سال 628 ق که پدر دانشمند و عارفش محمدحسین خطیبی معروف به «سلطان العلما بهاء الدین ولد» ، فرزند حسین بلخی، وفات یافت.مولوی در این مدت با شوق و ذوق هرچه تمامتر و با سرمایه هوش و حافظه فوقالعاده به تحصیل علوم و فنون عقلی و نقلی و اکتسابی شامل ادبیات و فقه و حدیث و تفسیر قرآن اشتغال داشت. دوره دوم.از 25 سالگی اوست تا حدود 38 سالگی; یعنی مقارن سال 642 ه.ق که ملاقات و برخورد او با شمس الدین محمد تبریزی اتفاق افتاد و موجب تغییر مسیر زندگی او گردید.در این مدت، که حدود 14 سال میشود، توسط سید برهانالدین محقق ترمذی (وفات 637 ه.ق) که از اصحاب و مریدان پدرش بود تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت و داخل سنت تصوف و سیر و سلوک طریقت گردید. دوره سوم.این دوره فعلیت نهایی روحانی و به قول خودش «مرحله سوختگی بعد از خامی» و پختگی اوست که از 38 سالگی وی، مقارن 642 ق آغاز میشود و تا پایان حیاتش به مدت 30 سال همچنان پیوسته با کمال گرمی و عشق و علاقه استمرار داشت. (1) آثار برجسته و شاهکارهای جاویدان مولوی مربوط به همین دوره است. از مولوی آثار ذیل برجای مانده است: مثنوی در 6 جلد، شامل 26000 بیت، دیوان غزلیات; معروف به دیوان کبیر یا کلیات شمس مشتمل بر 50000 بیت، رباعیات، مکتوبات مولانا، فیه مافیه، مجالس سبعه (2) و برخی آثار دیگر. مولوی در مثنوی، در نخستین اشاره به امام علی علیه السلام، عشق خود را به ایشان با دو بیت زیبای عربی آشکار میسازد: مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ان تغب جاء القضا ضاق الفضا انت مولی القوم من لا یشتهی قدردی، کلا لئن لم ینتهی. (3) مولوی با سخنان حضرت علی علیه السلام آشنایی کامل داشته و بیت اول سخنی است منسوب به علی علیه السلام که فرمودند: «اذا جاء القضا ضاق الفضا» . (4) این نقل قول تاکیدی استبر نقش ولایتحضرت علی علیه السلام که دین را نگهبان است; زیرا با تداعی آیهای از قرآن مجید هشدار میدهد که «کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیه.» (علق: 15) (5) این آیه قرآن خطاب استبه فردی بتپرست از مردم مکه که برده مسلمان خود را از نمازگزاردن منع میکرد. (6) وظیفه مولایی و نگاهبانی دین از آن جهتبه عهده حضرت علی علیه السلام است که خود قرآن ناطق است. بنابراین، علی علیه السلام مردی است که رهروان و پیروانش او را عاشقند و بتپرستان و منکران تعالیم قرآن از او در ...

  • اشعار مولانا با صدای شاملو

    اشعار مولانا با صدای شاملو

    دزديده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرووز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان منتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منبی پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرادر پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان مناز لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدمای هست تو پنهان شده در هستی پنهان منگل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست توای شاخه‌ها آبست تو وی باغ بی‌پایان منیک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشیپیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان منای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌هاای آن بیش از آن‌ها ای آن من ای آن منچون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیستاندیشه‌ام افلاک نیست ای وصل تو کیوان منبر یاد روی ماه من باشد فغان و آه منبر بوی شاهنشاه من هر لحظه‌ای حیران منای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدابی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان منای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین منای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من بشنوید در وصالت چرا بیاموزم در فراقت چرا بیاموزم یا تو با درد من بیامیزی یا من از تو دوا بیاموزم می گریزی ز من که نادانم یا بیامیزی یا بیاموزم پیش از این ناز و خشم می کردم تا من از تو جدا بیاموزم چون خدا با تو است در شب و روز بعد از این از خدا بیاموزم در فراقت سزای خود دیدم چون بدیدم سزا بیاموزم خاک پای تو را به دست آرم تا از او کیمیا بیاموزم آفتاب تو را شوم ذره معنی والضحی بیاموزم کهربای تو را شوم کاهی جذبه کهربا بیاموزم از دو عالم دو دیده بردوزم این من از مصطفی بیاموزم سر مازاغ و ماطغی را من جز از او از کجا بیاموزم در هوایش طواف سازم تا چون فلک در هوا بیاموزم بند هستی فروگشادم تا همچو مه بی‌قبا بیاموزم همچو ماهی زره ز خود سازم تا به بحر آشنا بیاموزم همچو دل خون خورم که تا چون دل سیر بی‌دست و پا بیاموزم در وفا نیست کس تمام استاد پس وفا از وفا بیاموزم ختمش این شد که خوش لقای منیاز تو خوش خوش لقا بیاموزم   بشنوید     بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوستبگشای لب که قند فراوانم آرزوستای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکان چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل بازباز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا بروآن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوستوان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیستوان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر کی هست ز خوبی قراضههاستآن معدن ملاحت و آن کانم آرزوستاین نان و آب چرخ چو سیلست بیوفامن ماهیم نهنگم عمانم آرزوستیعقوب ...