تبلی چشم

  • استرابیسم چیست؟

    بررسی علل و روش درمان بیماری لوچی چشم گروه سلامت، شاید تا به افراد زیادی را دیده باشید که چشم هایشان در یک راستا قرار ندارند یا به اصطلاح تابه تاست و شاید تصور کرده باشید این مساله نظر زیبایی ناخوشایندی است .اما تنها ظاهر نازبیا مشکل چشمان لوچ نیست . انحراف چشم که فرانسوی ها به آن لوچی می گیند و اصطلاح علمی آن استرایسم است برای تعریف چشمهایی به کار می رود که در یک راستا نمی توانند متمرکز شوند لوچی ممکن است در یک چشم یا هر دوچشم به طور متناوب وجود داشته باشد همچنین ممکن است همیشه یا فقط گاهی ظاهر شود . استرایسم ممکن است دریک یا ئوچشم به طرف داخل (چشم های ضربدری ) یا خارج چشم (چشم نهنگ) به طرف بالا یا پایین باشد نوعی از انحراف چشم به صورت مخفی است و انحرافی است که با حذف دید دوچشم ( بستن یک چشم ) ظاهر می شود و به استراسیم مخفی معروف است .استرایسم موجب دوربینی و کم شدن دید عمق و در موارد تک چشمی و در صورت عدم درمان منجر به تبلی چشم می شود . هم راستایی چشم ها در بدو تولد کاملا" تکامل نیافته است تغییر موقعیت تکامل حقیقی چشم در 4-3 ماهگی خود را نشان می دهد ولی ممکن است در کودکی یا دیرتر رخ دهد. علت چیست ؟ حرکت چشم توسط پیام هایی کنترل می شود که از مغز به 4 عضله اطراف چشم می روند .عدم توازون عضلانی بین دو چشم می تواند این مشکل را ایجاد کند از طرف دیگر اگر فقدان توانایی تمرکز یکسان در چشم ها وجود داشته باشد مغز نمی تواند تصاویر دارای تمرکز متفاوت را تحمل کند لذا پیامهای حاصل از میدانید را در نظر نمی گیرد . سرانجام چشم ضعیف تر در اثر استفاده نامناسب بلا استفاده می شود یک چشم "تنبل" یا سرگردان ایجاد می شود . درمان : هرگونه ناهماهنگی در حرکات چشم ها بعد از 6 ماهگی باید مورد توجه قرار گیرد همچنین در صورت گزارش دوربینی در کودکان بزرکتر ، والدین باید نسبت به معاینه دقیق فرزندانشان اقدام کنند . لوچی قابل معالجه است اما اگر درمان آن به موقع انجام نشود کودک از لوچی نجات نیافته و در نهایت لوچ وی دچار کاهش بینایی خواهد شد البته بالغین را هم می توان درمان کرد درمان در بالغین می تواند دوربینی بیمار را رفع کند یا حداقل یک ظاهر نرمال به چشم بدهد .درمان استرایسم مشابه درمان تنبلی چشم است و هدف از درمان بهبود دید و به دست آوردن بهترین دید ممکن ،زیبایی ظاهری و به دست آوردن بهترین جهت برای چشم ها و برقراری دید واحد دو چشمی می باشد درمان ممکن است شامل عینک یا بستن چشم قوی تر برای تصحیح عدم توازن تمرکز ( باعث می شوند چشم ضعیف تر به کار نیفتد ) تمرینات مربوط به عضلات چشم سم بوتولینیوم (در حال حاضر در بزرگسالان استفاده می شود ) . یا جراحی برای تصحیح ...



  • عملکرد آذر ماه 1390

    سه شنبه 1/9/90 · دو جلسه آموزشی پی درپی برای 2کلاس متفاوت در مدرسه آرش اطمینان(مدرسه راهنمایی دخترانه) با مباحث پیشگیری از آسیب های اجتماعی و اعتیاد. (تعداد دانش آموزان در هرکلاس 30 نفر) پنجشنبه 3/9/90 · آموزش مهارتهای زندگی در مدرسه تحویل داری(راهنمایی) برای اولیاء. دوشنبه 7/9/90 ·جلسه ای در دفتر با حضور دو کارشناس روانشناسی. · جلسه در معاونت صنایع دستی و میراث فرهنگی باحضور آقای ذاکری و خانم قاسمی و خانم فخرایی(کارشناسان سازمان صنایع دستی). · اجرای مانور زلزله ساعت 8 صبح توسط کارشناس داوطلب در آتش نشانی و عضو جمعیت در مدرسه راهنمایی دخترانه انوارالعلوم باحضور 270 دانش آموز توسط جمعیت همیاران استان سبز. · جلسه پیشگیری از اعتیاد، مشاوره حضوری در محله معلولین(تعداد شرکت کننده 50 نفر) چهارشنبه 9/9/90 · دو جلسه متفاوت در مدرسه راهنمایی دخترانه آرش اطمینان.(هر کلاس 30 نفر شرکت کننده) شنبه 12/9/90 · شرکت در جلسه کارشناسان و مدیرعاملان NGOهای برگزار کننده کلاسهای مهارتهای زندگی ویژه مناطق محروم با حضور خانمها: غیاث فخری کارشناس پیشگیری تهران و خانمها پورتقی و معزی، ارزیابی کارها و پیشنهادات جدید برای ادامه کار. دوشنبه و سه شنبه 14،15/9/90 · آموزش مهارتهای زندگی برای اولیاء. مدرسه ابتدایی لاکان. · جلسه آموزش مهارتهای زندگی در مدرسه راهنمایی دخترانه آرش اطمینان(محله جماران) برای دانش آموزان.(دو کلاس شرکت کننده-هرکلاس 30 نفر) پنجشنبه 17/9/90 · آموزش مهارتهای زندگی در دو جلسه متفاوت برای اولیا دانش آموزان مدرسه ابتدایی (یک گروه) و دانش آموزان مقاطع راهنمایی و دبیرستان (یک گروه) در محله لاکان. شنبه 19/9/90 · جلسه ای در مرکز بهداشت خیابان سعدی باحضور خانم دکتر نیک پور، یزدانی برای اجرای برنامه آموزشی ارتقاء توان ذهنی نوزادان و شیرخواران با همکاری مراکز بهداشت و پایگاه های بهداشت و دریافت نامه موافقت اصولی و جدول زمان بندی اجرای برنامه. دوشنبه 21/9/90 ·  به دعوت دفتر امور پیشگیری از جرم معاونت اجتماعی نیروی انتظامی شرکت در جلسه همکاری موسسات مردم نهاد (شرکت موسسات فعال در راستای پیشگیری و درمان). ·  جلسه آموزش پیشگیری از اعتیاد در محله معلولین باحضور 50 نفر. چهارشنبه 23/9/90 · دو جلسه آموزشی در مدرسه راهنمایی دخترانه آرش اطمینان (محله جماران) · مراجعه به اداره آب و برق جهت استفاده از امکانات سالن گردهمایی و امکانات سمعی و بصری ادارات مذکور جهت برگزاری کلاسهای آموزشی ارتقاء توان ذهنی نوزادان و شیرخواران برای مردم محله های مسیر خیابان آب و برق. ·  پایان بازدید از مهدکودکها در راستای اجرای طرح کشوری پیشگیری از تبلی چشم پنجشنبه 24/9/90 ·  اجرای ...

  • «یوم تبلی السرائر»چه روزی است؟

    بسم الله الرّحمن الرّحیم در دنیا هرانسانی درون پوستی قراردارد ونقشی ایفا می کند ، ولی زیر پوست و باطن یکدیگر را نمی بینند.فقط ظاهررا می بینند. یکی در پوست دکتری ؛ دیگری درپوست کارگری ؛ پوست مهندسی ؛ پوست وزیری؛ معلمی ،طلبگی و... وهیچ کس از بطن دیگری خبر ندارد. می گویند :در تهران قدیم پادشاهی زندگی می کرد که باغ وحش بزرگی داشت دراین باغ وحش شیری بود که شاه خیلی به اوعلاقه داشت وهر روزبه خاطر شیر به باغ وحش سر می زد ، از قضا این شیر مریض شد و مرد.  مسؤل باغ وحش که خیلی ترسیده بود برای اینکه  شاه نفهمد، تصمیم گرفت پوست شیر را بکند ومردی را اجیر کندتا چند ساعتی  نقش شیر رابازی کند. رفت در بازار یک مرد قوی را انتخاب کرد وبه او گفت : اگر بیاید درباغ وحش ونقش شیر را بازی  کند مزد خوبی به او بدهد. مرد قبول کرد وپوست شیر را پوشید ورفت درقفس شیر یک گوشه ای نشست . پادشاه آمد ودید شیر نشسته وبا دمش بازی می کند، خیلی از شیرش خوشش آمد وگفت :عجب شیری چه یالی وچه دمی چه اندامی ، دستور داد یک پلنگی بیاورند تا با این شیر مبارزه کند و بیشتر لذت ببرد. مرد تا متوجه این موضوع  شد، پیش خود گفت: بدبخت شدم دیدی به خاطر پول بیشتر طمع کردم وجانم را ازدست دادم ...وقتی پلنگ را در قفس رها کردند پلنگ یواش یواش نزدیک شیر شد،مرد آنقدر ترسیده بود ،نزدیک بود قبض روح شود، که پلنگ با صدای آهسته در گوشش گفت: داداش نترس من هم تو پوست پلنگم..!!!!! پس همه در پوستیم وبه نحوی امورات خود را می گذرانیم .اما روزی داریم به نام «یوم تبلی السرائر»آن روزی است که پوست ها را می کنند تا به حساب ها برسند،آنجا همه چیزآشکار و آبرو ها ریخته می شود وبرای بعضی ها روز سختی است.  وای به حال کسی که دردنیا طمع کار ومتقلب ودروغگو ست و درپوست های متعدد قرار می گیرد ومردم را فریب می دهد....

  • برای از بین بردن کیست تخمدان

    برای از بین بردن کیست تخمدان : 40 روز غذاهای ممنوعه و گوشت و چای را قطع کرده و به جای آن از حبوبات و غذاهای گیاهی مصرف نمائید و 2 نمونه داروی گیاهی باید خورده شود که باید از خود استاد خدادادی سؤال کرد . چه غذاهایی برای استخوان مفید می باشد : خوردن کلسیم و هر موقع از کلسیم استفاده کردید حتما با فسفر مصرف کنید و هر موقع هم فسفر مصرف می کنید حتما با کلسیم مصرف نمائید . بیشترین کلسیم در کشک ، کنجد ، بادام ، چهار مغز ، انواع کلم ، نور آفتاب ، پنیر ، پیاز ، پونه ، گردو ، سبزیجات ، میوه با پوست و دون . از علائم کمبود کلسیم غش رفتن پاها علی الخصوص زانو به پائین می باشد . کسانی که غده تیروئیدشان را بر می دارند دچار پوکی استخوان می شوند . افرادی که کلسیم مصرف می کنند ولی نور آفتاب به بدنشان نمی رسد درصد زیادی کلسیم از بدنشان دفع می شود و نور آفتاب جلوگیری می کند از راشیتیسم و نرمی استخوان . افرادی که میل دارند پنیر مصرف نمایند حتما شب ، کم نمک و با گردو و سبزی تازه و خرما باشد چرا شب برای اینکه بدن انسان دارای سلولهای بیولوژیک است و هر موقع هوا تاریک می شود به صورت اتوماتیک این سلولها به خواب رفته و سلولهای دیگر شروع به کار و فعالیت می نمایند ( که در روز به خواب رفته بودند) حال اگر پنیر را در روز مصرف نمائیم سلولهایی که مخصوص جذب کلسیم پنیر می باشند به اجبار به فعالیت می پردازند و شب هم به کار خود ادامه می دهند و کم کم فرسوده شده و از بین می روند . ولی اگر در شب مصرف شود کلسیم پنیر و فسفر گردو به راحتی جذب شده و تمام اثر خودش را می گذارد و این غذا را به بچه هایی که فردای آن روز امتحان دارند بدهید چون برای حافظه مفید می باشد .

  • رمان دالان بهشت - قسمت بیست و دوم

     همان شب محمد گفت: از این جمعه به بعد با هم می ریم کوه. و سه روز بعد بالاخره با اکراه و بی میلی برای اولین بار، همره امیر و محمد به کوه رفتم. ساعت پنج صبح بود که محمد با هزار زحمت بیدارم کرد. من آن قدر خواب آلود بودم و پلک هایم سنگین بود که به زحمت می توانستم از لای چشم ها نگاه کنم. در حالی که با حسرت رختخواب گرم را نگاه می کردم و بر خلاف محمد و امیر، با تبلی حاضر می شدم، با خود می گفتم چه کار بیهوده و مسخره ای است که آدم صبح زود، آن هم روز تعطیل از رختخواب گرم و خواب جدا بشود و راه بیفتد و برود کوه!اصلا هیچ آدم عاقلی توی این سرما و این موقع صبح ممکن است الان بیرون باشد؟! چشم هایم آن قدر می سوخت که با وجود شوخی و خنده های امیر و محمد توی ماشین، باز هم خوابم برد. وقتی رسیدیم هوا تاریک و روشن بود. از دیدن آن همه آدم، از پیر و جون و حتی بچه، که تنها یا دسته دسته به کوه آمده بودند، بهتم زد و فکر کردم پس فقط عقل محمد و امیر کم نیست! روحیه شاد و سرحال اکثریت آدم هایی که می دیدم از هر چیز دیگری عجیب تر بود. هیچ نشانی از خواب آلودگی و اکراه در صورت کسی نبود. انگار به جای همه آن آدم ها من بودم که عزا گرفته بودم. امیر به شوخی گفت: محمد ! الان همه می فهمن زنت از اون کوهنوردهای قهاره که اگر سرش بره کوهش نمی ره ها!!! و در جواب نگاه پر از غیظ من، خندان گفت: باورت نمی شه؟! به جان خودم قیافه ت از سه فرسخی نشون می ده به چه عشقی اومدی از این منظره و هوا و طبیعت استفاده کنی! بعد قاه قاه خندید. محمد به طرفداری از من گفت: انگار دفعه های اول خودمون رو یادت نیست.... امیر پرید وسط حرفش: والله اگر این مثل که می گن سالی که نکوست از بهارش پیداست.. درست باشه، اون وقت محمد جان برایت متاسفم . بی خودی به دلت صابون نزن... صدای جواد که می گفت: امیر دوباره چه خبره، صبح اول صبح معرکه گرفتی . حرف امیر را قطع کرد و چشممان به آن ها افتاد، جواد و ثریا که سرحال و قبراق به ما نزدیک می شدند. نمی دانم آن روزها واقعا چه مرگم بود؟! چطور آن صبح های با طراوت و سرزدن آفتاب را از دامنه کوه نمی دیدم، در حالی که تمیزی و پاکی هوا روح را تازه می کرد و رود جاری آدم ها با رویی گشاده پیچ و خم ها را طی می کرد. با این که هوا سرد بود، کمی که راه رفتیم نور خورشید که کاملا طلوع کرده بود و تلاش و فعالیت که به خاطر سر بالا بودن راه، برای من سخت بود باعث شد گرمم بشود. کاپشنم را در آوردم که صدای محمد از پشت سرم بلند شد: مهناز، زود کاپشنت رو بپوش. چرا؟ گرممه! می دونم، ولی قبل از این که عرق کنی باید این کارو می کردی، نه حالا. سرما می خوری. از گرما کلافه بودم. در حالی که کمکم می کرد، گفت: تنت کن، یک ...

  • دالان بهشت4

    عید و بهار آن سال هم رسید و گذشت و تمام شد.مثل برق، مثل یک چشم برهم زدن، مثل همه دوران های خوش زندگی که با سرعت باد می گذرند و درست برعکس ایام تیره روزی که انگار زمان ، سلانه سلانه و از سر صبر می گذرد و عجله ندارد.یک موقع به خودمان آمدیم که اوایل تابستان بود و سالگرد عقد من و محمد و موقع رفتن زری.سه هفته آخری که زری ایران بود، چقدر سرمان شلوغ بود. مهمانی های پی در پی و رفت و آمد و خرید و در عین حال دلهره.انگار حتی خود زری تازه رفتنش را باور می کرد. زری نگران بود و من و مریم غمگین بودیم. سه چهار روز آخر دیگر خواب و خوراک و شب و روز همه قاطی شده بود. سه شب مانده به رفتنش مادرم یک مهمانی بزرگ گرفت و همه قوم و خویش های عروس و داماد را دعوت کرد. شب رفتنش هم محترم خانم همه را دعوت کرد.ولی آن شب خانم جون که حالش از عصر خوب نبود، عذرخواهی کرد و نیامد . زری سرشب خودش آمد خانه ما تا از خانم جون خداحافظی کند. خانم جون انگار که یکی از نوه های خودش به راه دور برود، نگران و غمگین بود. بقچه ترمه ای را که زری خیلی دوست داشت به عنوان سرراهی به زری کادو داد و صورتش را بوسید و از بالای عینکش با مهربانی چند لحظه توی چشم های زری که نم اشک داشت، خیره شد و گفت: این یادگاری رو از من داشته باش، این ها یک جفت بود، یکی مال تو یکی مال مهناز، که خدا می دونه ، اندازه مهناز دوستت دارم.بعد همان طور که دست زری توی دستش بود گفت: ایشاالله که سفید بخت بشی و هر جا هستی خدا نگهدارت باشه.زری یک دفعه زد زیر گریه و خانم جون همان طور که دست به سرش می کشید گفت: گریه نکن مادر، مسافر خوب نیست گریه کنه. به سلامتی عروسی، گریه برای چیه؟! می دونم غربت هست، دوری هست و دلت گرفته. اما مادر جون، زن وقتی شوهر کرد دیگه همه کس و کارش اول شوهرش است. مبادا بری اون جا بی قراری کنی و جای مرهم دل اون بنده خدا بشی بار دلش!مردها طاقتشون به غصه از یک بچه کمتره، خصوصا اگر زنشون هی بیخ گوششون نق بزنه. هر وقت دلت گرفت سوره والعصر رو بخون با توجه هم بخون تا دلت آروم بگیره. خدا یار غریبونه، ولی پیش شوهرت نآراومی نکن مادر، زن باید آستر زندگی باشه. حالا اگه تو ته تغاری هستی و نوه خودم یکی یکدونه، گناه شوهرهاتون که نیست مادر جون، هست؟!کم کم با شوخی های خانم جون اشک های زری بند آمد و آخر سر پس از آن که چندین و چند بار صورت خانم جون را بوسید، خم شد تا دستش را هم ببوسد که خانم جون نگذاشت و هر چه من و زری برای بردنش به مهمانی اصرار کردیم قبول نکرد و گفت: مادر، حالم روبراه نیست، وگرنه خودم از خدایم بود ، بیام . شماها برین خوش باشین.رفتم، اما بعدها همیشه خودم را لعنت کردم که چرا خانم جون را آن شب تنها گذاشتم.آن ...

  • جهان آخرت

    جهان آخرت 1. جهان آخرت، جهان زندگی و حیات ابدی. در آخرت یکپارچه حیات است. زمین، جواهر و سنگریزه ها، درختان، میوه ها و حتّی آتش آنجا هم درّاک و فعّال است. «و ما هذه الحیوة الدّنیا الّا لهو ولعب و انّ الدّار الاخرة لهی الحیوان لوکانوا بعلمون» ؛ این زندگی پست (دنیا) جز سرگرمی و بازی نیست، و قطعاً سرای آخرت فقط زندگی (حقیقی) است، اگر (بر فرض) می دانستند. «الیوم نختم علی افواهم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسون» ؛امروز بر دهانهایشان مهر می نهیم،ودستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به آنچه همواره کسب می کردند گواهی می دهند! «وقالوا لجلودهم لم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کلّ شیءٍ و هو خلقکم اوّل مرّة و الیه ترجعون» ؛ و به پوست های (بدنشان) می گویند: چرا به زیان ما گواهی دادید؟! (پوست ها) می گویند: خدایی که هر چیزی را به سخن آورده، ما را به سخن آورده است، و او نخستین بار شما را آفرید، و فقط به سوی او باز گردانده می شوید. «وفیها ما تشتهّیه الانفس و تلّذُ العین و انتم فیها خالدون» ؛ هر چه را خودشان بدان میل کنند و چشم ها لذّت ببرند، درآن (بهشت موجود) است، در حالی که شما در آنجا ماندگارید. 2. جهان آخرت، جهان ثبات و قرار و جاودانی. «یا قوم انّما هذه الحیوة الدّنیا متع و انّ الاخرة هی دارالقرار» ؛ ای قوم (من) این زندگی پست (دنیا) تنها کالایی است، و در حقیقت فقط آخرت سرای پایدار است. 3. جهان آخرت بسیار وسیع است. «سابقوا الی مغفرة من ربکّم و جنّة عرضها کعرض السّماء والارض» ؛ پیشی گیرید به سوی آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که پهنه ی آن همچون پهنه آسمان و زمین است. 4.جهان آخرت، محل جزا و پاداش و درو کردن محصول بهره برداری است (نه دار تکلیف) «یوم یقوم الحساب» ؛ در روزی که حساب بر پا می شود. «مالک یوم الدین» ؛ خداوند روز جزاست. 5. جهان آخرت، جهان صلح و صمیمیت و صداقت «لایسمعون فیها لغواً و لاکذابا» ؛ که در آنجا هیچ بیهودگی و تکذیبی نمی شنوند. 6.جهان آخرت، جهان کامیابی و لذت واقعی است. «وانّ الدار الاخرة لهی الحیوان» ؛ و قطعاً سرای آخرت فقط زندگی (حقیقی) است. 7. جهان آخرت جهان سلامتی و تندرستی «وقالوا الحمدلله الذّی اذهب عنّا الحزن، الذّی احلّنا دارالمقامة من فضله لا یمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب» ؛ و می گویند: ستایش مخصوص خدایی است که اندوه را از ما برطرف ساخت، قطعاً پروردگار ما بسیار آمرزنده (و) بسی سپاسگزار است. (همان) کسی که از بخشش خود ما را در سرای ماندنی جای داد، در حالی که در آنجا هیچ رنج (جسمی) به ما نمی رسد، و (نیز) در آنجا هیچ خستگی (روحی) به ما نمی رسد. 8.جهان آخرت، جهان روشنایی یا بروز حقایق «لقد کنت فی ...

  • رمان دالان بهشت ـ فصل بیست و دوم

    همان شب محمد گفت: از این جمعه به بعد با هم می ریم کوه. و سه روز بعد بالاخره با اکراه و بی میلی برای اولین بار، همره امیر و محمد به کوه رفتم. ساعت پنج صبح بود که محمد با هزار زحمت بیدارم کرد. من آن قدر خواب آلود بودم و پلک هایم سنگین بود که به زحمت می توانستم از لای چشم ها نگاه کنم. در حالی که با حسرت رختخواب گرم را نگاه می کردم و بر خلاف محمد و امیر، با تبلی حاضر می شدم، با خود می گفتم چه کار بیهوده و مسخره ای است که آدم صبح زود، آن هم روز تعطیل از رختخواب گرم و خواب جدا بشود و راه بیفتد و برود کوه!اصلا هیچ آدم عاقلی توی این سرما و این موقع صبح ممکن است الان بیرون باشد؟! چشم هایم آن قدر می سوخت که با وجود شوخی و خنده های امیر و محمد توی ماشین، باز هم خوابم برد. وقتی رسیدیم هوا تاریک و روشن بود. از دیدن آن همه آدم، از پیر و جون و حتی بچه، که تنها یا دسته دسته به کوه آمده بودند، بهتم زد و فکر کردم پس فقط عقل محمد و امیر کم نیست!روحیه شاد و سرحال اکثریت آدم هایی که می دیدم از هر چیز دیگری عجیب تر بود. هیچ نشانی از خواب آلودگی و اکراه در صورت کسی نبود. انگار به جای همه آن آدم ها من بودم که عزا گرفته بودم.امیر به شوخی گفت: محمد ! الان همه می فهمن زنت از اون کوهنوردهای قهاره که اگر سرش بره کوهش نمی ره ها!!!و در جواب نگاه پر از غیظ من، خندان گفت: باورت نمی شه؟! به جان خودم قیافه ت از سه فرسخی نشون می ده به چه عشقی اومدی از این منظره و هوا و طبیعت استفاده کنی!بعد قاه قاه خندید.محمد به طرفداری از من گفت: انگار دفعه های اول خودمون رو یادت نیست....امیر پرید وسط حرفش: والله اگر این مثل که می گن سالی که نکوست از بهارش پیداست..درست باشه، اون وقت محمد جان برایت متاسفم . بی خودی به دلت صابون نزن...صدای جواد که می گفت: امیر دوباره چه خبره، صبح اول صبح معرکه گرفتی . حرف امیر را قطع کرد و چشممان به آن ها افتاد، جواد و ثریا که سرحال و قبراق به ما نزدیک می شدند.نمی دانم آن روزها واقعا چه مرگم بود؟! چطور آن صبح های با طراوت و سرزدن آفتاب را از دامنه کوه نمی دیدم، در حالی که تمیزی و پاکی هوا روح را تازه می کرد و رود جاری آدم ها با رویی گشاده پیچ و خم ها را طی می کرد.با این که هوا سرد بود، کمی که راه رفتیم نور خورشید که کاملا طلوع کرده بود و تلاش و فعالیت که به خاطر سر بالا بودن راه، برای من سخت بود باعث شد گرمم بشود. کاپشنم را در آوردم که صدای محمد از پشت سرم بلند شد: مهناز، زود کاپشنت رو بپوش.چرا؟ گرممه!می دونم، ولی قبل از این که عرق کنی باید این کارو می کردی، نه حالا. سرما می خوری.از گرما کلافه بودم.در حالی که کمکم می کرد، گفت: تنت کن، یک جا می شینیم ...

  • یا ستار العیوب . داستان عیب پوشی عباسقلی خان از طلبه مدرسه

    ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته باشد. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم. به گزارش دیساپ به نقل از فرهنگ، در مورد اسامی قیامت هشت اسم آمده است. ما می توانیم در دنیا نقش بازی کنیم ولی در قیامت جای نقش بازی کردن نیست و همه چیز ظاهر می شود. حجت الاسلام حسینی قمی در برنامه سمت خدا درمورد اسامی قیامت اشاره نمود و ضمن مطرح کردن این موضوع گفت: در سوره غافر هشت اسم از اسامی قیامت آمده است: یوم التلاق (روز ملاقات) و یوم البارزون. در مورد یوم البارزون باید گفت که مثل یوم تبلی السرائر است یعنی روزی که همه ی پنهان ها آشکار می شود هم نیات و هم اعمال ما در دنیا بروز پیدا می کند. اگر نیات ما ریا یا اخلاص بوده آشکار می شود. ما می توانیم در دنیا نقش بازی کنیم ولی در قیامت جای نقش بازی کردن نیست. و همه چیز ظاهر می شود. بعضی پرسیده بودند با اینکه ما در شب قدر توبه کردیم، آیا باز خداوند در قیامت همه ی اعمال ما را نشان می دهد (یوم تبلی السرائر)؟ باید گفت که با توبه سیئات به حسنات تبدیل می شود. وقتی خداوند در این دنیا ما را می بخشد، دیگر در قیامت تبلی السرائری وجود نخواهد داشت. پس برای کسانی که توبه می کنند جای نگرانی وجود ندارد. بعضی پرسیده اند که اگر ما گناهی از دیگری دیدیم آیا می توانیم آنرا به خانواده و دوستانش بازگو کنیم. ما حق نداریم گناهی که انجام داده ایم به احدی بگوییم ، حالا چطور حق داریم که در مورد گناهان دیگران صحبت کنیم؟ فردی که مرتکب گناه می شود حتی نمی تواند آنرا برای امام زمانش بازگو کند. پس وقتی ما نمی توانیم اسرار خودمان را آشکار کنیم، حتما هم اجازه نداریم اسرار دیگران را آشکار کنیم. درکتاب کافی کلینی داریم: فردی نزد امام علی (ع) آمد و گفت :من عمل خلافی مرتکب شده ام، حد الهی را بر من جاری کن. امام چهار بار روی از او برگرداند و خشمگین شدند و فرمودند: چقدر زشت است که انسان گناهش را نزد دیگران بگوید. چرا گناهت را به من می گویی مگر بین خود و خدایت توبه نکرده ای؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر او بین خود و خدا توبه می کرد بالاتر از این بود که پیش من اعتراف کند و من حّد را بر او جاری کنم. این فکر اشتباه است که با اعتراف به گناهان سبک می شویم. ما باید با توبه کردن نزد خدا سبک بشویم. ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج ...