حرف های معنوی

  • شب های معنوی قــــدر.........

    خبر آوردند که امشب از هزار شب بهتر است و يک اتفاق ويژه مي افتد و آن اينکه امشب دست ملکوت به طرف زمين کشيده مي شود... شهادت مولای متقیان حضرت علی(ع)بر تمام مسلمین جهان و شما دوستای گلم تسلیت باد... فرا رسیدن شب قدر بر همه شما عزیزان تسلیت باد... توی این شبها دعا برای خودمون و بقیه فراموش نشه! برای ببخش منم پیش خدای مهربون دعا کنید... یا علی... التماس دعـــا



  • سیزده رفتار اشتباه

    سیزده رفتار اشتباه

    سیزده رفتار اشتباه در این روزگار، همه حرف خوب می زنند اما آنچه برای دیگران توصیه، نصیحت و سخنرانی می کنند در عمل ناقص اجرا می شود. درست مثل روشنفکری ایرانی، که مثل بعضی چیزهای دیگر در مملکت ما، ناقص متولد شده است؛ مرور رفتار زشتی که به جهت تکرار تبدیل به فرهنگ فردی ما شده است. اما با کنار گذاشتن آنها می توان دنیای جدیدی را برای خود و کائنات ساخت . ۱. هیچکس عقل کل نیست! در این جهان و بین مخلوقات خداوند، از شما بهتر نیز وجود دارد. بعضی از ما تصور می کنیم خدا فقط ما را با نهایت درایت و تفکر آفریده است. نشانه دانایی؛ اقرار به نادانی و ناتوانی در برابر دانش حقیقی کائنات است. در بارگاه حضرت عشق، آنها که ندانستند، به نادانی خویش اعتراف کردند اما شیطان که فرشته مغرور خداوند بود به تصور دانایی خویش، جاهلانه عمل کرد. ۲. با یک بار دیدن یک نفر، قضاوت نکنیم یکی از کارهای زشتی که معمولاً ما انجام می دهیم، قضاوت غیر عادلانه درباره افرادی است که شاید فقط یک بار آنها را دیده باشیم! این نهایت ظلم در حق شخصی است که نمی شناسیمش. آن قدر مطمئن قضاوت می کنیم و به شایعات دامن می زنیم! هیچ اشکالی ندارد که در اظهارنظرهایمان درباره سایرین، عجله نکنیم و برای حرمت و آبروی افراد احترام قائل شویم. ۳. کارشناس چند رشته نباشیم یک اتفاق زشت در کشور ما خود متخصص انگاری خودمان در زمینه های مختلف است. راستی چرا در بیست موضوع متعدد، یک نفر ثابت احساس می کند که خبره است؟ شاید این نیز شهامت بخواهد که وقتی فردی در موضوعی از ما سوالی پرسید، به او بگوییم که «نمی دانم، بلد نیستم، نیاز به تحقیق و مطالعه دارم». ۴. مصرف زیاد، نشان شخصیت هست؟ خارج شدن از جاده اعتدال و میانه روی در هر زمینه ای زشت است. خود را اسیر مارک ها و برندها کردن، بسیار زشت است. بعضی از همسران و مادران ما، آن قدر درگیر وسواس تمیزی و مرتب بودن می شوند که فراموش می کنند، روح زندگی خانوادگی شان، در حال مرگ است! درست و به اندازه مصرف کردن را جایگزین بیماری خرید مدل های جدید کنید. ۵. همیشه فقط حق با ماست؟ همه حق دارند در مسیر احقاق حق خود، تلاش کنند. اما زشتی رفتار برخی از ما این است که همواره حق خود می دانیم که در هر مجادله ای، تصور کنیم حق با ماست. برای لحظه ای به موضوع فکر کنید که چند بار جمله «من اشتباه کردم حق با شماست» را شنیده اید؟ زشت است که فردی همیشه حق را برای خویش بداند! ۶. تفریحی، معتاد هیچ چیز نشویم خیلی از زشتی های جهان شوخی شوخی جدی می شود. تمام سیگاری ها و معتادان هیچ وقت فکر نمی کردند قرار است در مرداب رفتاری گرفتار شوند که خارج شدن از آن انگیزه مردانه و سلیقه زنانه می خواهد. ...

  • مهارت های معنوی 1

    خیلی برایم واضح است که بعد از نوشتن و گفتن این حرفها خداوند سبحان پدرم را در خواهد آورد. بالاخره هر حرفی را ادمی تا نزده باشد مالک آن حرف است اما وقتی حرف از لبان مبارک تو خارج شد تو مملوک آنی.خداوند متعال هم که نعوذبالله خواب تشریف ندارند(عالم الغیب و الشهاده) تا انسان یک ادعایی کند فورا بساط امتحان و ابتلا را برایش پهن خواهد کرد. و احتمالا خداوند در آن لحظه به آدمی خواهد گفت: بفرما این گوی واین میدان. به هر حال باید وارد میدان امتحان شد آخرش این است که 100 بار مردود خواهی شد و بار صد و یکم اگر خدا بخواهد قبول می شوی.(الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف) دینداری(دینداری اعم از دین دانی منظورم است)ما باید نتیجه بدهد.غرض از نتیجه خواب و مکاشفه وکرامت و ... نیست. غرض اصلاح و حرکت ماست به سمت خود شکوفایی.خود شکوفایی را با یک مثال معنی می کنم. درختان در فصل بهار شکوفه می زنند یعنی فصل بهار زمینه ای را برای درختان ایجاد کرده که استعدادهای درونی خود را به این صورت بروز داده است.و این عین خاصیت دینداری است (نه دین)چرا؟ به این دلیل: السلام علیک یا ربیع الانام. ولی عصر ارواحنا لتراب مقدمه فداه عین دین است. تجسم قرآن است. دولت مهدوی است که همچون فصل بهار درختان وجود ادمیان را شکوفا می کند.انشاالله ما آن دولت کریمه را درک کنیم. شاید خیلی از ماها این سوال برایمان پیش آمده که چرا ما اصلاح نمی شویم؟ یا چرا دینداری ما نتیجه نمی دهد؟(البته این سوالها را با این فرض می پرسیم که به غرض و نتیجه دینداری معرفت داریم)وبه احتمال خیلی زیاد هم گاهی بعد از این سوالها ناامیدی به سراغ ما می آید که فایده ندارد و من دیگر اصلاح نمی شوم. اما به واقع آیا ما خودمان مشکل داریم یا نحوه دینداری کردنمان؟طرف با خودش گفت من باید بروم ببینم فلان عارف چگونه زندگی می کند. رفت و چند روزی را در منزل آن مرد خدا ماند. اما هر چه ماند دید خبری نیست نه کشفی نه کرامتی نه ملائکه ای.او هم مثل خودش زندگی عادی دارد و نهایت امر این است که شبها برای نماز شب بیدار می شود. بعضی از ماها اینجوری فکر می کنیم که مثلا حضرت امام(ره) یا آیت الله بهجت  زندگیشان با ما فرق دارد. البته منظور فرق ظاهری است وگرنه همه فرق آن بزرگواران با ما در این است که آنها یاد گرفته بودند که چگونه دینداری کنند. مهارتهای دینداری را کسب کرده بودند و حالا به این نتایج رسیده اند. مشکل بسیاری از ماها در همین نکته است که انسانهای مشکل داری نیستیم واقعا، اما اینکه دینداریمان جواب نمی دهد بخاطر این است که روش صحیح دینداری را بلد نیستیم.و متاسفانه گاهی هم ابلیس پلید از این جهل ما نسبت به این مهارت ...

  • لحظه های حقیقی

     مدت زیادیه که از وب نویسی و وب گردی و کامنت و جواب کامنت و... خسته شدم و قلمم هم که کلا قفل شده. مطلب توی ذهنم هست اما واژه نمی شه. نمی دونم این حالت تا چند وقته دیگه طول می کشه. شاید زود حل بشه و شاید هم نه. به هر حال از دوستایی که میان و سر می زنند و به این صفحه لطف دارن ممنونم و متاسفم اگر اون طور که باید پاسخ گوی لطفشون نیستم... اما حالا که برگشتم یه سری بزنم ومطلبی بذارم بیشتر از همه فقط به خاطر ثبت یک اتفاق زیبا بود، یکی از روزهای فراموش نشدنی بین تمام این روزهایی که با بی حاصلی و بی خبری می گذره. روزی که توش پر از خبر بود، پر از عشق و پر از حس یکی بودن و وحدت...                 یه خونه ای هست که ما معمولا هفته ای یک بار توش جمع می شیم. یه خونه ای که توش همه چی بوی صلح و آرامش و امنیت می ده. اونجا کسی از پول و خونه و مدل ماشین و سفر خارجی و مد و اطلاعات الکی و زائد و منم منم های کاذب حرف نمی زنه. کسی دانش خورد نمی کنه. هر کی اگر هم نخواد انگار مجبوره که خود واقعیش باشه، چون اونجا همه چی واقعیه! خونه ی بی ریایی که توش دروغ نیست، غیبت نیست، بد بینی و بد خواهی و بدگویی نیست، ترس و غرور و دوز و کلک نیست... خونه ای که ما اونجا حداقل برای چند ساعت بدون نقابیم و سعی می کنیم دنیا و آدم ها رو بدون رنگ ها و حجاب ها ببینیم. توی این خونه گاهی لحظه هایی تجربه می شه که حس می کنی تمام حقیقت، قلبتو پر کرده. برای چند ساعت احساس می کنی که از تمام دنیا و اهل دنیا بی نیازی و اینقدر ارضا شدی که دیگه هیچ چیز این دنیای پر آب و رنگ به دهنت مزه نمی ده. یکی از این لحظات زیبا رو باز هفته پیش روز تولد یکی از دوستان دوست داشتنی و نازنین گروه تجربه کردیم. فاطی جون ، با یک جون جدا نشدنی از اسمش، که عزیز دل همه ی ماست و امسال خیلی حس خوبی به روز تولدش نداشت. دوست نداشت غیر از ما کسی تولدش رو براش جشن بگیره یا بهش تبریک بگه. تنها چیزی که دلش می خواست این بود که توی روز تولدش یک بار دیگه پوست دست مادرش رو که فوت کرده لمس کنه ... ما هم تصمیم گرفته بودیم که روز تولدش یک کار جدید و نو بکنیم و نذاریم این روزهم مثل تولد های قبلی بوی تکرار بده . هر چند منو یکی از بچه ها خیلی امیدوار نبودیم که نقشه سعیده عزیزم برای این کار نو عملی بشه اما به هر حال گفتیم چیزی رو از دست نمی دیم و امتحانش کردیم. حالا بماند که نقشه چی بود و چقدر ماهرانه فاطی جون رو گول زدیم و سر کارش گذاشتیم و لحظه های آخر هم که بنده خدا حسابی ترسیده بود، اما وقتی با فشفشه و برف شادی یهو غافل گیرش کردیم نمی تونم توصیف کنم که چقدر هیجان زده و خوشحال شد. این قدر که می گفت بهترین جشن تولد زندگیم بود و من امروز احساس کردم خوب ...

  • شعری زیبا از(مثنوی معنوی )

    آدمی خوارند اغلب مردمان                 از سلام علیكشان كم جو امان   خانه دیو است دلهای همه                 كم پذیر از دیو مردم دمدمه از دم دیو آنكه او لاحول خورَد               هم چو آن خر در سر آید در نبردهر كه در دنیا خورد تلبیس دیو             و ز عدوی دوست رو تعظیم و ریودر ره اسلام و بر پول صراط                 در سر آید همچو آن خر از ُخباطعشوه های یار بد منیوش هین           دام بین، ایمن مرو تو بر زمین صد هزار ابلیس لاحول آر بین              آدما ابلیس را در مار بین دم دهد گوید ترا ای جان و دوست       تا چو قصابی كشد از دوست پوست دم دهد تا پوستت بیرون كشد            وای آن كز دشمنان افیون چشدسر نهد بر پای تو قصاب وار                دم دهد تا خونت ریزد زار زارهمچو شیران، صید خود را خویش   كن ترك عشوه اجنبی و خویش كن همچو خادم دان مراعات خسان          بی كسی بهتر ز عشوه ناكسان در زمین مردمان خانه مكن                  كار خود كن كار بیگانه مكن كیست بیگانه تن خاكی تو                  كز بر ای اوست غمناكی توتا تو تن را چرب و شیرین میدهی        جوهر جان را نبینی فرگر میان مُشك تن را جا شود               روز مردن گند او پیدا شودمشك را بر تن مزن بر دل بمال            مشك چه بود؟ نام پاك ذو الجلالآن منافق مشك بر تن می نهد           روح را در قعر گلخن می نهدبر زبان نام حق و، در جان او                گندها از فكر بی ایمان اوذكر با او همچو سبزه ی گلخن است   بر سر مبرز، گل است و سوسن استآن نبات آن جا یقین عاریت است        جای آن گل مجلس است و عشرت است طیبات آمد به سوی طیبین                 مر خبیثین را خبیثات است هین  كین مدار، آنها كه از كین گمرهند        گورشان پهلوی كین داران نهنداصل كینه دوزخ است و، كین تو           جزو آن كل است و خصم دین توچون تو جزو دوزخی هین هوش دار     جزو سوی كل خود گیرد قرارور تو جزو جنتی ای نامدار                  عیش تو باشد چوجنت پایدار *تلخ با تلخان یقین ملحق شود             كی دم باطل قرین حق شود؟ای برادر تو همان اندیشه ای              ما بقی تو استخوان و ریشگر گل است اندیشه ی تو گلشنی     ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی   گر گلابی، بر سر و جیبت زنند             ور تو چون بولی، برونت افكنندطبلها در پیش عطاران ببین                 جنس را با جنس خود كرده قرین

  • آرایه های ادبی

    «آرایه های ادبی» الف ) بدیع                      ب ) بیان الف ) بدیع علمی است که به باز شناسی آرایه های لفظی و معنوی می پردازد . بدیع بر دو نوع است : ۱- آرایه های لفظی     ۲- آرایه های معنوی آرایه های لفظی : یعنی زیبایی کلام که با لفظ انجام می شود . آرایه های لفظی عبارتنداز : واج آرایی ، سجع ، ترصیع ، جناس ، قلب ، مُلمّع .                                 واج آرایی ( نغمه ی حروف )   تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است ، در کلمه های یک مصراع یا بیت یا عبارت به گونه ای که کلام را آهنگین کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تأثیر سخن بیفزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را « واج آرایی » گویند . توجه : در زبان فارسی بیست و نه واج داریم ( بیست و سه صامت و شش مصوت) صامت ها همان حروف الفبای فارسی هستند و مصوت ها « -َ –ِ -ُ » و « ا » ، « ی » ، « و » می باشند. مثال1 : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است  /  باد خنـک از جـانب خـوارزم وزان اسـت توضیح : در این بیت تکرار واج « خ » و « ز » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است . مثال2: مرا مادرم نام مرگ تو كرد   (واج آرايی در حرف «م») مثال۳: شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی / غنیمت است چنین شب که دوستان بینی مثال۴: نرگس مست نوازشگر مردم دارش / خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد                                  سجع   آوردن کلماتی در پایان جمله های نثر که در وزن یا حرف یا حرف آخر یا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم یکسان باشند . نکته ۱ : سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله یا دو قسمت باشد . نکته ۲ : سجع باعث آهنگین شدن نثر می شود به گونه ای که دو یا چند جمله را هم آهنگ سازد . نکته ۳ : سجع در نثر حکم قافیه در شعر را دارد . نکته ۴ : اگر در پایان جمله ها کلمات تکراری وجود داشته باشد ، سجع پیش از آن می آید . مثال : الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است بــی دیــدار تــو درد و داغ اســت. نکته ۵ : گاهی در جملات سجع ، ممکن است افعال به قرینه ی لفظی یا معنوی حذف شوند . مثال ۱ : منّت خدای را عـزّ و جل که طاعتـش موجب قـربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . ( فعل « است » به قرینه ی لفظی حذف شده است .) مثال ۲ : خـلاف راه صواب است و نقض رأی اولـوالالباب « است » (حذف لفظی )            ذوالفقـار علی در نیـام « باشد » و زبان سعدی در کام « باشد » ( حذف معنوی) . توضیح : فعل « باشد » در دو جمله ی پایانی به قرینه ی معنوی حذف شده است . مثال3 : الهی عذر ما بپذير ، بر عيب های ما مگير.            توجه : به نثری که دارای سجع باشد ، نثر مسجع یا نثر آهنگین می گویند .                                    انواع سجع الف ) سجع متوازن : آن است که کلمات سجع فقط در وزن اشتراک دارند ...

  • تبعیض جنسیتی زیارتی !!!

    شب که می شود گنبد زرد خواهر امام رضا ، مثل یک قصر جواهر چنان برقی می زند که هر چشمی را خیره می کند . از پنجره ی اتاقم خیلی راحت می توانم گنبد کاملش را با ابعاد واقعی ببینم . مادرم گاهی که دلش می گیرد می آید کنار پنجره و چشم به گنبد ، شروع می کند به ذکر گفتن و بعد دو دستش را می کشد به صورتش و می رود . اما خودمانیم ، تا حالا ندیدم که اشکی بریزد و چیزی بخواهد . یا حتی برود توی حرمش و یک رکعت نماز بخواند . حرم خواهر امام ، خیلی به ما نزدیک است . یک جورهایی همسایه ایم . می شود همه ی 17 رکعت نمازت را بدون دردسر همانجا بخوانی و فکر کنی که خانه ی خودت است اما ... .اصلاً این خواهر امام دستش نمک ندارد . من چندان مذهبی و معتقد نیستم ، اما به تا بحال چندین بار به هوای یک فضای معنوی ، سرزده راهم را کج کردم و رفتم دیده بوسی خانم . و در همان چند دفعه ، هرگز جمعیت خاصی ندیدم . همان چند نفری هم که آمده بودند ، بیشتر قصدشان نان و پنیر دادن و نان و پنیر خوردن بود تا ... .نمی دانم چه ژن خاصی در امام رضا هست و در خواهرش نیست که مردم اینقدر بین شان تبعیض قائل می شوند . خب هر دو نوه ی حضرت فاطمه(ص) هستند و هر دو قدرت های معنوی خاصی داشتند و دارند . اما ، امان از این دنیای مردسالار که به نذر و نیاز و زیارت آدم هم جهت می دهد . آن هم چه جهتی ، از شمال به شرق ! جداً که چه جذبه ای دارند این مردها که خلق الله برای گرفتن حاجاتشان رشت را با آن همه جاذبه های توریستی ول می کنند و می روند شرق کشور ، حتی خود رشتی ها ! خب البته ، هرچه باشد ، زن ( استغفرالله ) ضعیفه است و به قانون برابرتری (!!!) جنسیتی باید احترام گذاشت . خصوصاً اینکه زنش ، از جنس رشتی باشد ( همان حکایت دختر رشتی و ابروی هشتی و ما رو تو کشتی و ... )خلاصه من نمی دانم این بانو دقیقاً چه هیزم تری به بندگان خدا انداخته که اینقدر همه خاطر داداشش را می خواهند و خودش را ... .البته یک طرفه هم نباید به قاضی رفت . هر چه باشد امام رضا برای خودش کسی بود ، پست و مقامی داشت ، برو و بیایی داشت . اما خواهرش احتمالاً در حد یک خانه دار ساده بوده و نهایتاً یکی دو نفری را هم بین مریض ارشاد می کرده . به هر حال درست است که امام رضا خیلی خیلی به گردن ما حق دارد ، اما قبول کنید اگر تاریخ نویس ها زن بودند ، الان این تکه از رشت هم برای خودش زیارتگاهی شده بود !خانواده ام امروز از زیارت مشهد بر می گردند . با امروز شش روز است که رفته اند و چون مادرم کلی درد دل داشت تا الان مانده اند و هنوز هم خیال برگرشتن ندارند . مادرم کلی درد دل زنانه دارد که تعجب می کنم چرا از خواهر نخواسته و رفته است سراغ برادر ؟!بالاخره خانم ها حرف هم را بهتر می فهمند ، نه ؟! تازه دل نازک ...

  • مریم امینی، همسر شهید آوینی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران:

    سوی انجمن اسلامی دانشگاه تهران در تالار شهید دهشور دانشکده علوم دانشگاه تهران برگزار شد، مریم امینی همسر شهید آوینی به پرسش های دانشجویان پاسخ داد. همسر سید مرتضی آوینی در پاسخ به پرسش های دانشجویان تهران، با اشاره به برخی از این مخالفت ها و نیز برخی سوء استفاده ها در زمان کنونی، تعریضی به نوشته اخیر ابراهیم نبوی دارد. متن کامل سخنان وی که توسط برنا منتشر شده است در ادامه آمده است: در ابتدا مجری از امینی پرسید: شهید آوینی در دوره ای که تحصیل می کرد، هنرمندهایی مثل مخملباف و محمد رضا لطفی هم او را می شناختند. همین طور است؟ همسر شهید آوینی در پاسخ گفت: مخملباف را نمی دانم. چون از نظر سنی همسن نبودند. اما آقای لطفی چرا. چون دوره کوتاهی منزل ما می آمدند ولی آن هم آشنایی غیر مستقیم بود. امثال عطا امیدوار یا هم دوره های معمار ایشان بیشتر او را به یاد دارند. مرضیه برومند هم یکی دو دوره با آوینی اختلاف داشت و ایشان را کاملا به یاد دارند. منظورم برخوردهای فیزیکی است. تحصیل ایشان در دانشگاه تهران حدود 10 سال طول کشید و چون منظم نمی رفتند در این 10سال، افراد زیادی او را می شناختند. این ویژگی را داشت که آدم ها دور او جمع می شدند. سوال بعدی درباره علت ازدواج آوینی با مریم امینی بود که او پاسخ داد: اگر بخواهم آن چیزی که بود بگویم انگار از خود تعریف می کنم. اما احساس می کردم یک انسان منحصر به فرد است. نفوذ کلامش عادی نبود. نوعی خلوص و یک طور جست و جوگری در او بود احساس می کردم کلامش از یک یافتن حاصل می شود. یکی از سوال های کتبی دانشجویان درباره رابطه مرتضی آوینی با امام و انقلاب بود،که امینی جواب داد: ورود ما به انقلاب پس از آن و با امام بود. چون پیش از آن اصلا دغدغه این نبود ولی شخصیت امام این نقطه عطف را ایجاد کرد. جوهر وجود مرتضی یکی بود که بسیار جست و جوگر و آرمان خواه بود و تمام تفکرات فلسفی و حضوری که در حوزه های هنری داشت، زمینه هایی برای دست یافتن به حقیقت مطلوب او بود. وی ادامه داد: مرتضی کتاب هایی را به عنوان اینکه حدیث نفس بودند، سوزاند. در آن کتاب ها جملاتی دیدم که پس از انقلاب فقط فاعل و مفعولش عوض شده بود. یعنی مصداق و آرمان عوض شده بود، ولی جوهر یکی بود به نظرم در مرتضی یک پازل داریم که کامل بود ولی بعضی قطعات آن جابه جا بود. یعنی این فرد از اول تا آخر عمر فقط یک سوال داشته و برای آن تلاش می کرده. اینطور نبوده که خود را برکنار از مسایل نگه دارد و راجع به یک موضوع خاص فقط اظهار نظر کند. البته این اشکالی ندارد او خودش را در دهانه آتشفشان نگه داشت. همسر آوینی تصریح کرد: بعضی سوال می کنند تا جوابی که می خواهند بشنوند و از ...

  • دریافت کتاب مثنوی معنوی

    دریافت کتاب مثنوی معنوی

    مثنوی معنوی که به تعبیری تفسیر عرفانی شرح مراتب انسانی است، توسط عارف قیومی، مولانا جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی سروده شده است و سالها است که داستان ها و مثلهایش بر سر زبان ها است و ابیات موزون آن موجب تروّح طبعها است و نکات لطیف و ژرفش، خمیرمایه فکرها است و اسرارش نیز ناپوشیده و روشن برای عرفا است. اکنون کتاب مثنوی معنوی را بر اساس یکی از صحیح ترین نسخه ها (نسخه نیکلسون) و با صفحه آرایی زیبایی آماده کرده ایم که برای اولین بار میتوانید با این فونت و نگارش منحصر به فرد، کتاب ارزشمند مولانا را در قالب فایل pdf دریافت کنید. نمونه فونت دانلود کتاب مثنوی معنوی بر اساس نسخه نیکلسون: حجم: 8 مگابایت لینک دانلود

  • مولانا و مثنوی معنوی

    سخن از مولانا جلال الدین زیاد است.این مرد، مردی غیر از تمام گویندگان زبان فارسی است.کتابش ، آثارش،شعرش و زندگیش با همه شاعران اختلاف دارد.البته منظور بنده عظمت فوق العاده او نیست.در زبان فارسی نمونه های بسیار شگفت انگیز و زیبای دیگری هم داریم که هر یک در جای خود توانایی همسری و برابری با شعر او را دارند.اما قصد من جزییات زندگی و آثار اوست.حافظ شیرازی تقریبا صد و بیست سال بعد از مولانا دار فانی را وداع گفت اما هیچ نکته ی قطعی و یقینی از زندگی وی در دست نداریم.و آنچه می دانیم گوشه هایی تاریک و  گاهی افسانه های خنده دار درباره اوست.حتی در باره فردوسی هم ما اسم او را نمی دانیم(ابوالقاسم کنیه ی اوست نه اسم او!). اما در مورد مولانا وضع فرق می کند.آن قدر اسناد ومدارک معتبر درباره ی زندگی وی از خودش،از پدرش،از یاران نزدیکش،از مریدان و معاصرانش در دست است که گاه آدم سرگیجه می گیرد و توانایی تطبیق آن ها و برتر دانستن یکی نسبت به دیگری دشوار است. شگفتی دیگر: مولانا شاعری پرکار است.کارنامه ادبی او را 27000 بیت مثنوی و 42000 بیت دیوان کبیر(شمس) تشکیل می دهد که در مجموع از شاهنامه فردوسی نزدیک بیست هزار بیت بیشتر است! دو کتاب فیه ما فیه و مجالس سبعه(=هفت گانه) از کار های اوست.مجموعه ی نامه ها و رباعیاتش هم جداگانه به چاپ رسیده است. با هم یک رباعی از مولانا را با هم می خوانیم:   هر روز دلم در غم تو زارتر  است   هرروز از این عشق تو بیزارتر است بگذاشتی و غم تو مگذاشت مرا   انگار  غمت  از  تو  وفادار تر  است   اما تمام این میراث عظیم حاصل 22 سال شاعری و شیفتگی اوست حال آنکه حافظ در طول 50 سال شاعری تنها 486 غزل از خود بر جای گذاشته است. بر خلاف عقاید بسیاری از افراد، مولانا تا سن چهل سالگی و دیدار شمس شعر نسروده بود!در دوران وصال و همجواری با شمس هم موجی برای شعر گفتن نداشت.اما هنگام فراق آن هم نه به نام خود بلکه بنام شمس به سرودن آن غزل های آتشین می پردازد.به طوری که اگر کسی اطلاع کافی از زندگی او نداشته باشد فکر می کند این اشعار سروده شمس تبریزی است نه مولانا. مثنوی او هم همینطور است و مخاطب فکر می کند که این ها سروده فردی بنام  ضیا الحق حسام الدین چلبی است یا دست کم گوینده کتاب آن را ساخته و پرداخته ی او میداند. در آغاز دفتر چهارم می خوانیم:   ای ضیاالحق حسام الدین، تویی  که گذشت از مه  به  نورت  مثنوی گردن  این  مثنوی را   بسته ای   می کشی آن جا که تو دانسته ای مثنوی  را  چو  تو مبدا  بوده ای   گر  فزون  گردد  تو اش  افزوده ای   چلبی حسام الدین آخرین خلیفه و جانشین و یار محبوب  و مورد علاقه مولانا همواره او را به سرودن مثنوی تشویق می کرد.وقتی ...