خوش آمد گويي به حجاج

  • بازدید مسعود عاطفی ناظر گمرکات خراسان رضوی و مدیر کل گمرک مشهد از گمرک فرودگاه مشهد

    بازدید  مسعود عاطفی ناظر گمرکات خراسان رضوی و مدیر کل گمرک مشهد از گمرک فرودگاه مشهد

    وی در اين مراسم  که مصادف بود با  ورود گروه هایی از حجاج  ، ضمن خوش آمد گويي به زائرين سرزمين وحي ، مذاكراتی را در خصوص بهبود خدمات‌رساني به مسافران زیارتی با مسئولین ذیربط  انجام داد.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> عاطفی  ضمن حضور در جمع همکاران گمرکی ، ترمینال حجاج و ترمینال پروازهای خارجی بیان داشت : گمركات فرودگاهي به لحاظ ارتباط رودررو و مستقيم با مسافران از ويژگي خاصي برخورداراست ؛ از آنجا که آنچه ماندگار است رفتار و خدمات شايسته است ، تلاش مي‌كنيم تا براساس منشور خدمتگزاري در گمرك يعني احترام، اعتماد، سرعت، دقت و صحت، بهترين خدمات را به ارباب‌ رجوع ارائه دهیم. لازم به ذكر است با کار و همت مضاعف ناظر گمرکات خراسان رضوی و مدیر کل گمرک مشهد جناب آقای عاطفی ؛ ترمينال صادرات و واردات كالا فرودگاه بين المللي شهيد هاشمي نژاد مشهد به زودي مورد بهره برداري قرار خواهد گرفت.



  • زندگی نامه کیومرث صابری

    زندگی نامه کیومرث صابری

    زندگی نامه کیومرث صابری کیومرث صابری (گل‌آقا) در ۷ شهریور ۱۳۲۰ در صومعه‌سرا (منزلی در پشت محل فعلی کتابخانه عمومی میرزاکوچک) به دنیا آمد. یکساله بود که پدرش را از دست داد. پس از مرگ پدر، علی، برادر بزرگ صابری از همسر اولش که در آن زمان چهارده ساله بود، تحصیل را رها کرد تا به معیشت خانواده کمک کند. صابری نیز پس از گذراندن تحصیلات دبستانی برای کمک به مخارج خانواده به شاگردی در یک مغازه خیاطی پرداخت اما به اصرار دوستان و مادرش تحصیل را ادامه داد تا در سال ۱۳۳۶ در امتحان ورودی دانشسرای شبانه‌روزی کشاورزی ساری که از فومن فقط یک نفر را می‌پذیرفت قبول شد. پس از طی دوره دو ساله، در هجده سالگی به عنوان معلم یک دبستان در روستای کسما مشغول به خدمت شد و یک سال نیز در روستایی به‌نام کوچه‌چال مدرسه‌ای چهارکلاسه بدون معلم و ناظم و مدیر و خدمتگزار را اداره کرد. در ۲۰ سالگی به‌طور متفرقه در رشته ادبی امتحان داد و دیپلم گرفت. همان سال در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق تهران پذیرفته شد و چون در دبستان و دبیرستان فومن تدریس می‌کرد، به‌جز چند ماه اول سال، مابقی درسش را غیرحضوری گذراند. همچنین در سال ۱۳۵۳ در رشته ادبیات تطبیقی دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شد. صابری اولین شعرش را در چهارده سالگی سرود و در همان زمان یکی از شعرهایش در مجله امید ایران چاپ شد. در زمان تحصیل در دانشکده (۱۳۴۰) در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و از سوی نیروهای امنیتی از ناحیه گردن مضروب شد. او این ماجرا را به طنز سرود و با نام «گردن شکسته فومنی» برای مجله طنز توفیق فرستاد. پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، رسماً به طنزنویسی کشیده شد و تا سال ۱۳۴۵ گهگاه اشعاری به طنز برای توفیق می‌فرستاد. در این سال گزارش طنزآمیزی درباره عروسی نخست‌وزیر وقت نوشت که در دو صفحه توفیق چاپ شد و برایش موفقیت بسیار زیادی به همراه آورد. حسین توفیق، سردبیر نشریه که به استعداد این طنزنویس جوان پی برده بود تلاش کرد تا او به تهران منتقل و همکار ثابت مجله توفیق شود. به این ترتیب صابری به تهران آمد و ضمن تدریس در یکی از دبیرستانهای تهران، عصرها همکار ثابت توفیق شد و پس از مدت کوتاهی به معاونت سردبیری رسید. او در توفیق صفحه‌بندی، اصلاح و آماده چاپ کردن مطالب وارده و مطالب اعضای تحریریه را به عهده داشت و خود بعدها ستون ثابتی با عنوان هشت روز هفته می‌نوشت. امضاهای مستعار او در توفیق عبارت بودند از: میرزا گل، عبد الفانوس، ریش سفید، لوده، گردن شکسته فومنی و... . پس از تعطیلی توفیق در سال ۱۳۵۰، به تدریس ادامه داد و گهگاه در نشریات جدی همچون سپید و سیاه، فردوسی، ...

  • گوشه اي از زندگاني امام حسن عليه السلام

        پيش از اين در تاريخ زندگانى پيامبر بزرگوار اسلام در حوادث سال سوم هجرت ذكر شد كه سبط اكبر آن حضرت، امام حسن(ع)، در سال سوم به دنيا آمد، و مشهور آن است كه اين مولود فرخنده در شب نيمه ماه رمضان-بهترين ماههاى خدا-متولد شده، و البته در اين باره در كتابهاى شيعه و سنت اقوال ديگرى هم نقل شده كه خلاف مشهور است (1) . داستان ولادت و مراسم نامگذارى و اما داستان ولادت به گونه‏اى كه در روايات شيخ صدوق(ره)در امالى و علل و عيون اخبار الرضا(ع)و روايات ديگر محدثين شيعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روايت‏شده اين گونه است كه فرمود: چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنيا آورد، به پدرش على(ع)عرض كرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من چنان نيستم كه در مورد نامگذارى او به رسول خدا پيشى گرفته و سبقت جويم.در اين وقت رسول خدا(ص)بيامد، و آن كودك را در پارچه زردى پيچيده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زردنپيچيد؟سپس آن پارچه را به كنارى افكند و پارچه سفيدى گرفته و كودك را در آن پيچيد، آنگاه رو به على(ع)كرده فرمود: آيا او را نامگذارى كرده‏اى؟ عرض كرد: من در نامگذارى وى به شما پيشى نمى‏گرفتم! رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمى‏جويم! در اين وقت‏خداى تبارك و تعالى به جبرئيل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبريك و تهنيت گوى و به وى بگو: براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه! جبرئيل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنيت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارك و تعالى تو را مامور كرده كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسيد: نام پسر هارون چيست؟عرض كرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض كرد: نامش را«حسن‏»بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن ناميد... (2) و در برابر اين روايت، روايات ديگرى هم در كتابهاى علماى شيعه و اهل سنت آمده كه چون حسن(ع)به دنيا آمد، على(ع)او را«حرب‏»ناميد، و چون رسول خدا(ص)اطلاع يافت‏به على(ع)دستور داد آن نام را به‏«حسن‏»تغيير دهد... (3) و يا اينكه على(ع)نام اين نوزاد را«حمزه‏»گذارد و چون حسين به دنيا آمد نام او را«جعفر»گذارد، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)راطلبيده و به او فرمود: به من دستور داده شده كه نام اين فرزند خود را تغيير دهم، سپس به على(ع)دستور داد كه نام آن دو را«حسن‏»و«حسين‏»بگذارد، و على(ع)نيز به دستور آن حضرت عمل كرد... (4) ولى همان گونه كه صاحب كشف الغمه گفته است، اين مطلب بعيد به نظر مى‏رسد، و خلاف مشهور و ضعيف است، و مشهور همان است كه در روايت‏بالا ذكر شد، و ...

  • شعر ولادت آقا زین العابدین حضرت علی ابن الحسین علیه السلام

    سرود ۱   مژده یاران مژده یاران          نور حق شد آشکارا   سرزد از بیت ولایت              قرص ماهی عالم آرا                  چرخ گردون شرف را     محور آمد محور آمد                    سالکان راه حق را      رهبر آمد رهبر آمد آمده روح عبادت    آمده روح شجاعت آمده دلبند زهرا    لاله سرخ شهادت              بحر دین را بحر دین را         گوهر آمد گوهر آمد             ساجدین را ساجدین را      سرور آمد سرور آمد              جلوه حسن خداوند مبین بادا مبارک                 لیله میلاد زین العابدین بادا مبارک میرسد از آسمان           این ندای دلنشین این ندای دلنشین یاعلی ابن الحسین           انت زین العابدین انت زین العابدین در وداع   شام غم    صبح سپید دیگر آمد اهل دل را   بر در رحمت    کلید دیگر آمد              لیله القدر امامت            ناز پرودحسین است             از دوعالم  آشناتر             با غم و درد حسین است  میرسد از آسمان             این ندای دلنشین این ندای دلنشین یاعلی ابن الحسین           انت زین العابدین انت زین العابدین ای به نخل دین و قرآن     شاخه و برگ وشکوفه خطبه خوان بی نظیر       کربلا و شام وکوفه         ای ولایت هستی ما              مهر تو دارم به سینه          در شب میلاد پاکت          از تو میخواهم مدینه ای امید عالمین    برهمه دلبر توئی برهمه دلبر توئی در دل امواج غم    حامی رهبر توئی حامی رهبر توئی ×××××××××××××××××××××××××××××××××××× سرود ۲ امشب شب شادی شادی آفرین است امشب جهان را جلوه حق الیقین است امشب عروس فاطمه قرص قمر زاد امشب شب میلاد زین العابدین است شهر مدینه      بنشسته امشب      در هاله نور بنگر بدست     فرزند زهرا           نور علی نور نور دو چشم عالمین آمد خوش آمد مولا علی ابن الحسین آمد خوش آمد ------- این یوسف طاها و یاسین حسین است این سرو بستان و ریاحین حسین است نسل حسین ابن علی از اوست باقی این حامل فریاد خونین حسین است از مقدم او        زهرا به جنت          گردیده شادان زینب گرفته      قنداقه اش را         بر روی دامان نور دو چشم عالمین آمد خوش آمد مولا علی ابن الحسین آمد خوش آمد ------- توکل قرآن کل ایمان کل دینی ممدوح حق با انت زین العابدینی عین اله و عین الحیات عین الیقینی مشهور تر در آسمانها اززمینی                  عالم اگر گردد فرزدق در فرزدق             مدح تو نتواند کسی جز حضرت حق شادم که دارم       مهر و ولایت       در کنج سینه دارم تمنا            من از تو مولا          اذن مدینه ------- گردون چو تو قرص قمر ...

  • اشعار میلاد امام سجاد 2

    مژده یاران مژده یاران          نور حق شد آشکارا   سرزد از بیت ولایت              قرص ماهی عالم آرا                  چرخ گردون شرف را     محور آمد محور آمد                    سالکان راه حق را      رهبر آمد رهبر آمد آمده روح عبادت    آمده روح شجاعت آمده دلبند زهرا    لاله سرخ شهادت              بحر دین را بحر دین را         گوهر آمد گوهر آمد             ساجدین را ساجدین را      سرور آمد سرور آمد              جلوه حسن خداوند مبین بادا مبارک                 لیله میلاد زین العابدین بادا مبارک میرسد از آسمان           این ندای دلنشین این ندای دلنشین یاعلی ابن الحسین           انت زین العابدین انت زین العابدین در وداع   شام غم    صبح سپید دیگر آمد اهل دل را   بر در رحمت    کلید دیگر آمد              لیله القدر امامت            ناز پرودحسین است             از دوعالم  آشناتر             با غم و درد حسین است  میرسد از آسمان             این ندای دلنشین این ندای دلنشین یاعلی ابن الحسین           انت زین العابدین انت زین العابدین ای به نخل دین و قرآن     شاخه و برگ وشکوفه خطبه خوان بی نظیر       کربلا و شام وکوفه         ای ولایت هستی ما              مهر تو دارم به سینه          در شب میلاد پاکت          از تو میخواهم مدینه ای امید عالمین    برهمه دلبر توئی برهمه دلبر توئی در دل امواج غم    حامی رهبر توئی حامی رهبر توئی ×××××××××××××××××××××××××××××××××××× سرود ۲ امشب شب شادی شادی آفرین است امشب جهان را جلوه حق الیقین است امشب عروس فاطمه قرص قمر زاد امشب شب میلاد زین العابدین است شهر مدینه      بنشسته امشب      در هاله نور بنگر بدست     فرزند زهرا           نور علی نور نور دو چشم عالمین آمد خوش آمد مولا علی ابن الحسین آمد خوش آمد ------- این یوسف طاها و یاسین حسین است این سرو بستان و ریاحین حسین است نسل حسین ابن علی از اوست باقی این حامل فریاد خونین حسین است از مقدم او        زهرا به جنت          گردیده شادان زینب گرفته      قنداقه اش را         بر روی دامان نور دو چشم عالمین آمد خوش آمد مولا علی ابن الحسین آمد خوش آمد ------- توکل قرآن کل ایمان کل دینی ممدوح حق با انت زین العابدینی عین اله و عین الحیات عین الیقینی مشهور تر در آسمانها اززمینی                  عالم اگر گردد فرزدق در فرزدق             مدح تو نتواند کسی جز حضرت حق شادم که دارم       مهر و ولایت       در کنج سینه دارم تمنا            من از تو مولا          اذن مدینه ------- گردون چو تو قرص قمر دارد ندارد ...

  • اى گل انتظار يامهدى --تازه ‏تر از بهار يامهدى

    اى گل انتظار يامهدى --تازه ‏تر از بهار يامهدىاى ز نسل على و آل‏اللَّهبهترين يادگار يامهدىجمعه ‏هامان چقدر طولانى استبى تو با انتظار يامهدىاى خوش آن جمعه كه با اين دل زارباتو گيرد قرار يامهدىآنچه خوبى كه آفريده خدادر تو شد آشكار يامهدىتو بيا و تمام عصمت رابه تماشا گذار يامهدىكاش مى ‏شد شود همين جمعهجمعه ى وصل يار يامهدىدر دفاع از حريم مرتضوىوارث ذوالفقار يامهدىكن تو فتح دوباره‏ ى خيبرحيدر روزگار يامهدىشيعه بى پناه مى‏باشندبه تو اميدوار يامهدى ****************************** اى غايب از نظرها كى مى ‏شود بيايىما را ز غم رها كن بر درد ما دوايى اى حُسن بى نظيرت كرده مرا اسيرتناديده در كمندم دردا از اين جدايىمن در خيال خالت در حسرت نگاهمترسم كه طى شود عمر اى نازنين نيايىخود باعث حجابم بس كه دلت شكستمشرمنده ى تو هستم تو غايب وفايىشكرا كه اين سعادت بر من شده عنايتاين تاج افتخارم داده به من بهايىجانا به جان زهرا بر»سالكت« نگاهىثابت قدم بماند در راه كبريايى ************************** يارب اين آرايش خلقت به يمن روى كيست؟وين منظم چرخ دراز خم ابروى كيست؟مقصد لولاك را دانستم و افلاك راتار و پود خلقت آيا طرّه ى گيسوى كيست؟خلقت افلاك باشد از طفيل پنج تنخلقت آن پنج تن خود از طفيل روى كيست؟چارده محور، تو بر گردونه ‏ى هستى زدىگردش گردونه آيا جز تو با نيروى كيست؟آنكه باشد آخرين محور بر اين چرخ كمالغير قائم تا قيامت، قامت دلجوى كيست؟بود از خلقت، تو را مقصد، عبوديت ولىقدرت آن بندگى امروز در بازوى كيست؟عالمى را چشم اميدست بر باغ جنانآنكه دل دارد هوايش جلوه ى مينوى كيست؟شهره ‏ى آفاق باشد ديده‏ ى جادوى حورحور را مسحور، چشم از نرگس جادوى كيست؟زلف شب مى‏گردد عطرآگين ز شبنم، دم به دماين همه عنبر فشانى از شكنج موى كيست؟شام هجران مى‏ دمد بوى نسيم صبح وصلاين نسيم است از كدامين سو و اين بو، بوى كيست؟لاله ‏هاى سرخ خونبارند در راه وصالاين خط خونين مگر در امتداد كوى كيست؟مقدم مهدى ست گلباران و با خون لاله گونورنه اينسان عالم آرا طلعت نيكوى كيست؟عاشقان را سوى او باشد همه چشم )اميد(ديده ى حق بين او تا آنكه بينى سوى كيست؟ ******************************* بيا اى عاشقان را دلبر و دلدار، مهدى جانخريدار توام اى يوسف بازار، مهدى جانبيا مپسند عالم را پريشان همچو گيسويتبده رنگ سحر، ديگر به شام تار، مهدى جانبيا تا بشكفد در باغ دلها غنچه ى اميدتو مپسند اى گل بى ‏خار، ما را خوار، مهدى جانز هجر گل بود بلبل غمين وقت خزان، امامنم بى تو بهار و هم خزان افكار، مهدى جانبيا اى منتظر ما را تو بنگر، منتظر بر رهعيان بر ما شود كى وعده ى ديدار ، مهدى جانببين يارا سرشك غصه ى ...

  • چهل حکایت

    مجموعه اي از حكايت هاي جالب و خواندني: حكايت اول : آورده اند يكي از پادشاهان قديم چين به سگ بازي معروف بود ه است .در دوران سلطنت او ، سگ همه جاي كشور را فرا گرفته بود و كسي جر ئت نداشت كه با اين حيوان نگاه چپ بكند . سگها نه تنها در دوران حيات عزيز دردانه بودند و در ناز و نعمت مي زيستند ، پس از مرگ نيز جسد آنها را در گورستان مخصوصي كه بر فراز تپه اي بلند قرار داشت با احترام به خاك مي سپردند . قضا را يكي از سگان سوگلي دربار درگذشت ،شاه يكي از درباريان را امر فرمود كه شخصا" سگ فقيد را بر دوش بكشد و به بالاي تپه برساند و مراسم تدفين را انجم دهد . در ميان راه ،درباري بيچاره به دوستي برخورد كرد و نالان وعرق ريزان زبان به شكوه و شكايت گشود . دوستش به او گفت : برو شكر كن كه پادشاه الاغ باز نيست ، وگرنه الان تو به جاي سگ مجبور بودي الاغي را بر دوش بكشي !!!!حكايت دوم :ابراهيم ادهم در ابتدا پادشاه بلخ بود و سلطنتي باشكوه داشت ؛ به طوري كه وقتي مي خواست از جايي بگذرد چهل سيني زرين را از جلوي او و چهل گرز زرين را از پشت سر او مي بردند . مي گويند شبي بر تخت سلطنت خوابيده بود ، نيمه هاي شب با صداي لرزيدن سقف قصر از خواب بيدار شد . گويي كسي بر بام قصر راه ميرفت . ابراهيم فرياد رد : كيستي ؟ كس گفت : آشنايم ؛ شتر گم كرده ام . ابراهيم گفت : اي نادان بر پشت بام دنبال شتر مي گردي ؟! شتر كجا و بام قصر ما كجا ؟آن مرد گفت : ايغافل تو خدارا بر تخت زرين و در جامه ي اطلس مي جويي آيا يافتن شتر بر بام عجيب تر از آن است ؟ ابراهيم از شنيدن اين حرف به لرزه افتاد و آتشي در دلش شعله ور شد و تخت پادشاهي را رها كرد وبه جستجوي حقيت رفت . حكايت سوم :در مجلسي كه از حجاج بن يوسف بدگويي مي كردند ،شخصي سوگند خورد كه اگر حجاج اهل دوزخ نباشد ، زن خود را طلاق خواهد داد . مردم او را سرزنش كردند كه وقتي حقيقت كار معلوم نيست ، نبايد چنين سخن بگويد . سزانجام ،نزد يكي از فقيهان رفتند و او خطاب به مرد گفت : زن خود را نگاه دار ؛ كه اگر خداوند تعالي حجاج را به سبب آن همه ظلمي كه كرده است نيامرزد و به دوزخ بفرستد ؛ با تو هم به سبب همين گناهي كه مرتكب شدهاي ؛ همانطور عمل خواهد كرد.حكايت چهارم : مرد توانگري انگشتر بي نگيني را به واعظي خوش سخن داد و خواست كه بر سر منبر براي او دعا كند . واعظ هم اين گونه دعا كرد : خدايا \ دربهشت قصري به اين مرد بده كه سقف نداشته باشد . پس از پايان مجلس ؛ توانگر نزد او آمد و گفت : اين چه دعايي بود كه در حق من كردي ؟!! واعظ گفت : اگر انگشتر تو نگين داشت قصر تو نيز سقف داشت . حكايت پنجم : شخصي نزد طبيب رفت وگفت شكم من به غايت درد مي كند و بي طاقتم آن را علاج ...

  • فرقة وهابیت چگونه به وجود آمد وعقایدش چیست؟

    فرقة وهابیت چگونه به وجود آمد وعقایدش چیست؟ عوامل شکل گیری فرقه وهابیت مانند برخی از فرقه‌های دیگر، ریشه در مبانی و عملکرد رهبران و بنیانگذاران آن دارد. بر این اساس لازم است مبانی و عملکرد بنیانگذار این فرقه بررسی شود.این فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است که در سال 1115 ق در شهر عُیینه متولد شد که پدرش در آن شهر قاضی بود . وی از کودکی به مطالعه کتاب‌های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد.او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود. مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند. در این هنگام که 1139 هجری بود، پدرش عبدالوهاب از "عیینه" به "حریمله" انتقال یافت. وی با پدرش همراه شد و کتاب‌هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم "نجد" پرداخت. به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنین بین او و مردم "نجد" منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت. تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت. وی پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار نمود. جمعی از مردم حریمله از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت. وی از شهر حریمله به شهر عینیه رفت. رئیس شهر عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقاید شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و قول داد که وی را یاری کند.شیخ محمد نیز اظهار امیدواری کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمایت کنند.خبر دعوت شیخ محمد و کارهای او به امیر احسا رسید. وی نامه ای برای عثمان نوشت که سرانجام, عثمان عذر شیخ را خواست و او را از شهر بیرون کرد. شیخ در سال 1160 پس از آن که از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهر‌های معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد. شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همة بلاد نجد بشارت داد. بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت. حمایت محمد بن سعود از شیخ محمد موجب شد که وی بر عقاید و افکار خود پافشاری کند. هر کدام از مسلمانان که از عقاید وی پیروی نمی کردند، کافر محسوب می شدند و برای جان و مال و ناموس آنان ارزشی قایل نبود.جنگ‌هایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن ...

  • شرح کامل ادبیات فارسی سوم انسانی

    شرح کامل ادبیات فارسی سوم  انسانی درس اول/ ستایش خدا 1- به نام آن نگارگری که این جهان خاکی را با چهره ی زیبای فرشتگان به وجود آورد. 2- خداوندی که به علتی نیاز ندارد و علت العلل است و خداوندی که هیچ گونه سستی در جهان او وجود ندارد . 3- عقل وخیال انسان هرگز او را در نخواهد یافت و عقل انسان با چگونگی و چرایی او کاری ندارد (یعنی او را نمی توان به طور کامل شناخت .) 4- کسی با خدا نیست اما او با همه هست تمام جهان فانی هست اما او باقی. 5- خداوندی که ابتدای وجودی برای او قائل نمی شویم و آن بخشنده ای که همیشه است و  پایانی ندارد 6- خداوند به ماه دستور داد که روشنایی را در همه جا بگسترد و به ستاره ی عطارد دستور داد که بنوسید. 7- خداوند پیامبر را دوست خود خوانده است و او را از پایین ترین رتبه به بالاترین مقام یعنی معراج رسانده است.   نعت پیامبر(ص) 1- او پیامبری داری خوی نیک و عادات پسندیده است پیامبر خداست برامت و شفاعت کننده ی گروه های مردم است. 2-پیامبر خدا رسول پیامبران است و رسول پیشوایان راه و او کسی است که جبرییل بر او فرود می آمد.(پیامبر اسلام، آخرین پیامبر و کسی است که جبرییل با او صحبت می کرد) 3-پیامبری که هنوز وحی بر او تمام نشده بود ، با رسالت خود آثار همه ادیان را منسوخ کرد. 4-هنگامی که پیامبر تصمیم به انذار مشرکان گرفت، با معجزه ی خود ماه را به دو نیم کرد. 5- هنگامی که شهرت پیامبر در همه ی دنیا پیچیده ، کاخ کسری هنگام تولد پیامبر شکافت برداشت (حکومت ساسانیان سست شد). 6- پیامبرشبی بر اسب خود سوار شد و به آسمان رفت چنانکه از نظرجاه و مقام نیز از فرشتگان بالاتر رفت . 7- پیامبر در شب معراج آن چنان بالا رفت که  در آسمان هفتم دیگر جبرییل نتوانست با او بیاید. 8- پیامبر به حضرت جبرییل گفت : ای آورنده ی وحی بالا  تر بیا 9- جبرییل گفت : دیگر اجازه ندارم بالا تر بیایم ، من این جا می مانم زیرا که دیگر قدرتی برای بالا آمدن ندارم. 10-جبرییل گفت :اگر به اندازه ی سرمویی بالاتر بیایم نور تجلی ذات خداوند مرا می سوزاند . 11-ای فرستاده ی خدا بر مردم چگونه می توانم تو را ستایش کنم که شایسته ی تو باشد. 12-خدا تو را وصف و ستایش کرد و تو را بزرگ شمرده و حضرت جبرییل به خاطر مقام و منزلت تو زمین را بوسید. 13-سعدی این انسان ناقص چگونه تو را ای پیامبر توصیف کند.درود بر تو ای پیامبر.   درس دوم/رستم و اسفندیار (1) 1 . بلبل در باغ و بوستان حکایت از یک داستان غم انگیز دارد و گل با شنیدن صدای بلبل رشد می کند. 2 . چه کسی زبان بلبل را می فهمد و می داند که او چه می گوید و چه کسی می داند آواز (ناله و       زاری) بلبل بر روی شاخه ی گل (کنارگل – زیر گل ) به چه علت است. 3 ...