دانلود رمان پناهم باش

  • رمان پناهم باش1

    پناهم باش ساعت از نیمه شب گذشته بود با این که شهریور ماه بود و هوا کم کم رو به خنکی میرفت ولی اتاقم هنوز هوای گرمی داشت کنترل کولر رو دستم گرفتم و درجه ی کولر رو زیاد کردم . نفسم رو با شدت بیرون فرستادم و نگاهم رو روی پرونده ی روبه روم ثابت کردم . برگه ی پزشکی قانونی که تإیید می کرد مرگ مقتول سامان رشیدی قتل عمد بوده. در ابتدا شکنجه می شه و بعد با ضربه ی جسم محکمی که به سرش اصابت می کنه از هوش میره و با دو تا تیر از اسلحه ای به اسم رولور ویژه ots-38 بوده که از فاصله ی نزدیک شلیک شده به قتل می رسه که در آخر مشخصاتی از این اسلحه نوشته شده. کالیبر 41×62.7 میلیمتر فشنگ مصرفی sp4 طول سلاح 191 میلیمتر برد هدفگیری 50 متر گنجایش توپی 5 تیر برگه ی تاییدیه ی پزشکی قانونی رو توی پرونده جا دادم و روی تخت خوابم دراز کشیدم سرم که به بالشت رسید یادم اومد با چه بدبختی استاد رو راضی کردم اجازه بده من هم توی این پرونده همراهیش بکنم ...البته همکاری که چه عرض کنم پا دویی کنم ..اما همین هم خوبه میتونم خیلی تجربه برای آینده شغلیم کسب کنم ....! 1 ماه تمام اصرار و التماس دیگه پاک داشتم ناامید میشدم که استاد بهم گفت که حاضره اجازه بده توی پرونده کمکش کنم اونم نه به خاطر من فقط به خاطر دوستی که سالها پیش با پدر مرحومم داشته. ذهنم کشیده شد به گذشته های دور وقتی ۸ سالم بود پدر و مادرم رو توی یه تصادف رانندگی از دست دادم .از اون به بعد عمو محمدم سرپرستی من رو به عهده گرفت و بخاطر من هیچ وقت ازدواج نکرد ...عموی من محمد رضایی بعد از پایان دوره ی خدمت سربازیش به دلیل علاقه ای که به کار پلیس و ارتش داشته به استخدام نیروی ارتش در اومد و الان درجه ی سرداری رو داره . ومن هم به دلیل علاقه ای که به شغل وکالت داشتم عزمم رو جزم کردم تا بتونم در این رشته موفق بشم و حالا دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق شاخه ی جزا و جرم شناسی هستم و علاقه زیادی به اینطور پرونده های پیچیده و مشکوک دارم. به پهلو چرخیدم نگاهم به قاب عکس روی میز کنارم افتاد ...یه آه کشیدم ..ای کاش مامان و بابا پیشم بودن. بابا ...چقدر ساله که این کلمه رو نگفتم ... مامان ,کلمه ای که حالا برام غریب شده بود ...آه ه... یاد اون روزی افتادم که بابا و مامان سر این که من شبیه کدوم یکیشون هستم با هم بحث میکردن ..بابا میگفت : به خودم رفته مامان : یه حرفی بزن آدم خنده اش نگیره ،نیاز کجاش شبیه توئه .چشم میشی رنگش یا موهای سیاه پرکلاغیش که قربونش برم مثل موهای خودم صاف و پرپشته. -خب معلومه پوست گندمیش... مامانم خندید و بغلم کرد ..... و من تو همون عالم بچگی از خوشحالی جیغ کشیدم که چه خوشبختم که از هر کدومشون یه چیز به ارث بردم ...هنوز هم این عادت از سرم ...



  • رمان پناهم باش2

    چرا هر چي اتفاق بده سر من مياد روي تخت دراز کشيدم و بامشت به بالشت کوبيدم لعنتيها حالا من چکار کنم اگه عمو واقعا ديگه نذاره با استاد پويان کار کنم تمام آرزوهام نابود ميشن .....ديگه هيچ وقت نمي تونم يه وکيل درست و حسابي بشم خنديدم خنده اي که تلختر از گريه بود نياز تو چي خيال مي کني فکر مي کني عمو محمد بذاره ديگه ادامه بدي...عمرا بذاره ادامه بدي اما من عاشق اين کارم ........آخه مگه تقصير منه که شاهد يه قتل شدم اگه نميرفتي دنبال صدا که شاهد قتل نمي شدي چه فرقي مي کرد اون مرد که آخرش کشته مي شد سرم رو توي بالشت فشار دادم و گفتم چرا من توي اون لحظه به فکرم نرسيد که به پليس زنگ بزنم خوب معلومه از بس کله شقي دوست داري خودت همه کارا رو بکني ..فکر کردي الان تونستي به اون مرد کمک کني.....نه فقط خودت رو هم توي هچل انداختي چشام از بس گريه کرده بودنم ديگه داشتن مي سوختن ........چشمام رو بستم و نفهميدم کي خوابم برد *************** سه روز از اون شب مي گذره توي اين سه روز عمو بهم اجازه نداد که از خونه بيرون برم منم مجبور بودم توي خونه بمونم......... عمو ديشب مي گفت که هم شماره و هم گوشيم رو دارن رديابي مي کنن اما هم شماره خاموشه و هم از گوشي هيچ تماسي برقرار نشده به نظرم که عمو چون پليسه زيادي قضيه رو بزرگ مي کنه والا اون قاتلا اينقدر بيکار نيستن که بيان منو بکشن خب نياز از بس خلي اين حرف رو ميزني مثل اينکه يادت رفته که تو شاهد قتلي پس کجان چرا نميان منو بکشن راحتم کنن همونجور که روي مبل نشسته بودم دستم رو زير چونه ام گذاشتم و به تلويزيون خيره شدم با صداي تلفن به خودم اومدم به طرف تلفن رفتم ....اول نمي خواستم جواب بدم چون شماره رو نمي شناختم بعد گفتم شايد با عمو کار دارن بهتره جواب بدم -الو ..... -الو -سلام صداي يه مرد بود به نظر جوون ميومد -سلام بفرماييد -ببخشيد خانم من يه گوشي پيدا کردم که يکي از شماره هايي که توش بود اين شماره است مي خواستم ببينم مال شماست پس دست قاتلا نيفتاده.....خدا رو شکر ...با خوشحالي گفتم بله آقا مال خودمه -پس من آدرس ميدم که امروز بياين بگيرينش -بفرماييد ياداشت مي کنم آدرسي بهم داد که اصلا تا حالا من اونجا نرفته بودم........خداحافظي که کرد با تعجب گفتم اين از کجا مطمئن بود مال منه .......چرا نشونيهاش رو ازم نخواست..........تازه فقط شماره اينجا که توي گوشي نبود چرا به اينجا زنگ زد نياز چقدر فوضولي مي کني تو ....خوب حتما مي خواسته از دست گوشي راحت بشه به آدرس نگاه کردم بهتره قبل از اينکه عمو بياد برم گوشي رو بگيرم و برگردم اما عمو گفت خطرناکه نبايد برم بيرون.......نياز تو چقدر خنگي ....خطرناک مال زماني بود که عمو فکر مي کرد گوشي دست قاتلاست نه الان که دست ...

  • رمان پناهم باش1

    "پناهم باش" ساعت از نیمه شب گذشته بود با این که شهریور ماه بود و هوا کم کم رو به خنکی میرفت ولی اتاقم هنوز هوای گرمی داشت کنترل کولر رو دستم گرفتم و درجه ی کولر رو زیاد کردم . نفسم رو با شدت بیرون فرستادم و نگاهم رو روی پرونده ی روبه روم ثابت کردم . برگه ی پزشکی قانونی که تإیید می کرد مرگ مقتول سامان رشیدی قتل عمد بوده. در ابتدا شکنجه می شه و بعد با ضربه ی جسم محکمی که به سرش اصابت می کنه از هوش میره و با دو تا تیر از اسلحه ای به اسم رولور ویژه ots-38 بوده که از فاصله ی نزدیک شلیک شده به قتل می رسه که در آخر مشخصاتی از این اسلحه نوشته شده. کالیبر 41×62.7 میلیمتر فشنگ مصرفی sp4 طول سلاح 191 میلیمتر برد هدفگیری 50 متر گنجایش توپی 5 تیر برگه ی تاییدیه ی پزشکی قانونی رو توی پرونده جا دادم و روی تخت خوابم دراز کشیدم سرم که به بالشت رسید یادم اومد با چه بدبختی استاد رو راضی کردم اجازه بده من هم توی این پرونده همراهیش بکنم ...البته همکاری که چه عرض کنم پا دویی کنم ..اما همین هم خوبه میتونم خیلی تجربه برای آینده شغلیم کسب کنم ....! 1 ماه تمام اصرار و التماس دیگه پاک داشتم ناامید میشدم که استاد بهم گفت که حاضره اجازه بده توی پرونده کمکش کنم اونم نه به خاطر من فقط به خاطر دوستی که سالها پیش با پدر مرحومم داشته. ذهنم کشیده شد به گذشته های دور وقتی ۸ سالم بود پدر و مادرم رو توی یه تصادف رانندگی از دست دادم .از اون به بعد عمو محمدم سرپرستی من رو به عهده گرفت و بخاطر من هیچ وقت ازدواج نکرد ...عموی من محمد رضایی بعد از پایان دوره ی خدمت سربازیش به دلیل علاقه ای که به کار پلیس و ارتش داشته به استخدام نیروی ارتش در اومد و الان درجه ی سرداری رو داره . ومن هم به دلیل علاقه ای که به شغل وکالت داشتم عزمم رو جزم کردم تا بتونم در این رشته موفق بشم و حالا دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق شاخه ی جزا و جرم شناسی هستم و علاقه زیادی به اینطور پرونده های پیچیده و مشکوک دارم. به پهلو چرخیدم نگاهم به قاب عکس روی میز کنارم افتاد ...یه آه کشیدم ..ای کاش مامان و بابا پیشم بودن. بابا ...چقدر ساله که این کلمه رو نگفتم ... مامان ,کلمه ای که حالا برام غریب شده بود ...آه ه... یاد اون روزی افتادم که بابا و مامان سر این که من شبیه کدوم یکیشون هستم با هم بحث میکردن ..بابا میگفت : به خودم رفته مامان : یه حرفی بزن آدم خنده اش نگیره ،نیاز کجاش شبیه توئه .چشم میشی رنگش یا موهای سیاه پرکلاغیش که قربونش برم مثل موهای خودم صاف و پرپشته. -خب معلومه پوست گندمیش... مامانم خندید و بغلم کرد ..... و من تو همون عالم بچگی از خوشحالی جیغ کشیدم که چه خوشبختم که از هر کدومشون یه چیز به ارث بردم ...هنوز هم این عادت از ...

  • دانلود رمان در همسایگی گودزیلا

    نام رمان: رمان در همسایگی گودزیلا نویسنده: آنیلا خلاصه داستان: یه دخترشیطون ودیوونه به اسم رهاشایان...یه پسرشیطون به اسم رادوین رستگار...هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه روباتیرمیزنن...رهابه شدت ازرادوین متنفره واین تنفرباعث میشه که واسه اذیت کردنش نقشه های مختلفی بکشه...البته این وسط رادوینم ساکت نمی شینه و هرکاری می کنه تاحرص رهارودربیاره...این نقشه کشیدناواذیت کردناوحرص دادناباعث میشه که اتفاقای خنده داری بیفته.همه چیز خوبه وزندگی به خوبی می گذره اما به دلیل یه سری ازمشکلات،رها مجبورمیشه ازخانواده اش جدابشه وتویه خونه دیگه زندگی کنه...اماباورودش به خونه جدید  دانلود با فرمت جار دانلود با فرمت pdf 

  • دانلود رمان پروای بی پروای من

    رمان پروای بی پروای من نویسنده:ebrahimi.fari تعداد صفحات:۲۵۹۴ خلاصه رمان:پروا تک فرزند خانواده که در عین رفاه مالی با سرخوردگی های عاطفی رشد می کنه و به خاطر مسایلی که در ادامه براتون روشن میشه یاد میگیره به هیچ کس وابستگی عاطفی پیدا نکنه چون تصورش اینه که همه مردا مثل همن ! اما زندگی تو یه مسیر متفاوت از تفکرات اون ، هلش میده و ناخواسته وارد یه رابطه میشه که کل سیستمشو متحول میکنه و ... دانلود با فرمت جار

  • دانلود رمان شکیبا باش

    دانلود رمان شکیبا باش

      قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون) پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com با تشکر از گیسوی پاییز عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .   دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)  

  • دانلود رمان نقطه کور

      منبع رمان سایت نودوهشتیادانلود با فرمت جار   

  • دانلود رمان داده ام بر باد

    نام رمان :داده ام بر باد نویسنده:ترنم بهار خلاصه داستان: مهرآسا دختري با احساسه كه هنوز بعد از چندين سال در كشمكش عشق كودكانه اش گرفتاره ... الان كه بيشتر از هر وقتي به معشوقش نزديكه يكي اونو از بيژن جدا مي كنه ... يه ادم جديد ... ادمي كه خاص نيست ولي خاص رفتار مي كنه ... خاص به زندگي مهرآسا قدم ميزاره ...و خاص تر گرفتار مهرآسا میشه... يه ادمي كه عشق ِ زندگی ِ مهرآسا رو بیدار می کنه ...دانلود با فرمت جاردانلود با فرمت پی دی اف