دستور زبان فارسی

  • متمم و انواع آن در دستور زبان فارسي

    دکتر باطنی در کتاب توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی در ذیل بند متمم چنین می گوید : « دستگاه متمم شبکه ای است که امکانات مختلف متمم را در بند در بر می گیرد .» انواع متمم: امّا درمورد انواع متمم باید گفت که از میان خیل ِکتاب های دستور زبان فارسی تنها در چند کتاب معدود به آن ها اشاره شده است . از جمله می توان به کتاب های «دستور زبان فارسی» دکتر پرویز خانلری و نیز به کتاب « گفتارهایی درباره ی دستور زبان فارسی » دکتر خسرو فرشیدورد اشاره کرد که در ذیل قسمت هایی از آن ها بیان می شود: استادِ فاضل، پرویز خانلری در دستور زبان فارسی، انواع متمم را متمم فعل ، متمم اسم و متمم صفت بر می شمرند. متمم فعل: متمم فعل ،یک یا چند کلمه یا عبارتی است که با یکی از حروف اضافه به جمله می پیوندد و توضیحی به مفهوم فعل می افزاید: ایرج از کتاب خانه آمد متمم اسم( مضاف الیه): اسم  یا ضمیری است که به اسم دیگری می پیوندد تا معنی آن را تکمیل کند.  اسمی که مقصود گوینده بوده و این کلمه برای توضیح و تکمیل معنی آن آمده است « مضاف » گویند.  متمم صفت : متمم صفت، گاهی صفت دیگری است که مقدار آن را بیان می کند: حسن ِبسیاردونده و گاه متمم صفت عادی ،اسم است: حسن ، رفته گر محله آمد. امّا در کتاب « گفتارهایی درباره ی دستور زبان فارسی » دکتر خسرو فرشیدورد اشارات مبسوط تری درباره ی انواع متمم وجود دارد که بدان اشاره می کنیم: انواع متمم : 1- متمم فعل         2- متمم اسم         3- متمم صفت            4 - متمم قید                 5- متمم صوت متمم فعل : که خود بر دو قسم است : یکی مفعول و دیگر متمم قیدی   مفعول ، گروه اسمی یا اسمی است که عملِ فعل متعدی از فاعل به آن سرایت می کند و بدون آن معنی فعل متعدی ناتمام می باشد. مفعول معمولاً با حروف اضافه ی « را» ، « به » و « از » و غیره به فعل مربوط می گردد: هوشنگ را دیدم                               کتاب را به فریدون سپردم متتم قیدی: گروه اسمی یا اسمی است که به یاری حرف اضافه نقش قید را بازی می کند. یعنی چیزی بر معنی فعل بیفزاید . بنابراین از وابسته های افزاینده است: او را در دانشگاه دیده ام متمم اسم : گروه اسمی یا اسمی است که به وسیله ی حرف اضافه چیزی بر معنای اسم می افزاید. بنابراین از وابسته های افزاینده است.متمم اسم بر دو قسم است : یکی مضاف الیه دیگر شبه مضاف الیه مضاف الیه: اسمی است که پس از حرف اضافه ی کسره بیاید . مانند: کتابِ تاریخ   شبه مضاف: اسمی است که به وسیله ی حرف اضافه غیر از کسره به اسم هسته ی خود مربوط شود . مانند   کار در مدرسه ، کوشش برای صلح متمم صفت : صفت نیز مانند فعل و اسم و صوت متمم می گیرد. متمم های صفت مانند ...



  • دستور زبان فارسی

    دستور زبان فارسی جمله: انسان هميشه مقصودخود را به صورت جمله بيان مي كند. جمله ،يك يا مجموع چند كلمه است كه بر روي هم پيام كاملي را از گوينده به شنونده برساند.هرجا كه جمله تمام شود،نقطه اي مي گذاريم. مثال:ابوعلي سينا از بزرگترين دانشمندان ايران است. هيچكس به دليل رنگ و نژاد بر ديگري برتري ندارد. انواع جمله: جمله اي كه خبري را بيان ميكندجمله خبري ناميده ميشود. مثال:فردا سالگرد پيروزي مردم نيكاراگوئه است. جمله اي كه درآن پرسشي باشد جمله پرسشي ناميده ميشود. مثال:فردا چه روزي است؟ جمله اي كه درآن فرماني داده شده است جمله امري خوانده ميشود. مثال:همه در جاي خود بايستند. جمله اي كه عاطفه اي را بهمراه داشته باشد جمله عاطفي يا تعجبي ناميده مي شود. مثال:چه باغ باصفايي! ساختمان جمله جمله،نهاد،گزاره: هرجمله به دو قسمت تقسيم مي شود: قسمت اول،كه درباره آن خبري مي دهيم كه به آن نهاد مي گوييم. قسمت دوم ، خبري است كه درباره قسمت اول مي گوييم و آن را نهاد مي ناميم. مثال:كوروش بابل را فتح كرد . كوروش=نهاد                     بابل را فتح كرد =گزاره فعل: در هر گزاره يك جزء اصلي وجود دارد كه بدون وجود آن جمله ناقص و ناتمام است كه به آن فعل مي گوييم،مثل كلمه گذشت در اين جمله. مثال:فصل تابستان گذشت. فصل آن كلمه اي است كه دلالت مي كند بر كردن كاري يا روي دادن امري يا داشتنحالتي در زمان گذشته يا اكنون يا آينده. گفتيم در گزاره كلمه اصلي«فعل» است.هر جمله اي بايد«فعل»داشته باشد عبارتي كه در آن «فعل»نباشد جمله نيست. فعل كلمه اي است كه كاري يا حالتي را مي رساند و معني آن با زمان رابطه دارد. زمان داراي سه مرحله است: گذشته،اكنون،آينده اكنون يا حال وقتي است كه در حال گفتن جمله هستيم. گذشته يا ماضي مرحله اي است كه پيش از گفتن جمله بوده است.آينده يا مستقبل زمان بعد از گفتن جمله است. فعل علاوه بر زمان بر يكي از سه شخص «گوينده»، «شنونده»،«ديگركس» نيز دلالت دارد. مثال:در فعل«ميروي»سه مفهوم وجود دارد: يكي مفهوم انجام دادن كار كه «رفتن» است،ديگر مفهوم زمان كه در اينجا «حال» است.سوم مفهوم كسي كه كار رفتن را انجام مي دهد كه در اينجا شنونده يا دوم شخص است. هر فعل سه مفهوم،كار يا حالت و زمان شخص را در بر دارد. فعلي كه به يك تن نسبت داده شود،مفرد خوانده مي شود. مثال:آن مرد با عجله آمد فعلي كه به بيش از يك تن نسبت دادهه شود،جمع ناميده مي شود. دانش آموزان با عجله رفتند با توجه به مسايل مطرح شده مي توانيم صورتهاي فعل «آمدن» را درزمان گذشته بنويسيم. آمدم ـ آمدي ـ آمد آمديم ـ آمديد ـ آمدند كه در هر كدام از اين شش صورت مي توانيم علاوه بر زمان ـ شخص و يا نفرد ...

  • دستور زبان فارسی

    دستور زبان فارسی« کلیات »انواع کلمه :فعل – اسم – صفت – ضمیر – قید – حرف – شبه – جمله .جمله :مجموعه ای از کلمه هاست که اندیشه ها، خواستها و عواعطف ها را نشان می دهد . مثال : علی می نویسد ، هوا مطبوع است .نقش کلمه ها در جمله :1. نهاد (فاعل – مسندالیه)              2. مسند        3. مفعول4. متمم                   5. صفت                 6. مضاف الیه7. بدل       8. معطوف           9. قید        10. منادا             از میان نقشهای فوق؛ صفت، مضاف الیه، بدل و معطوف را نقشهای وابسته گویند .نهــاد :بنیاد و پایه ی جمله بر آنها نهاده شده یا به سخن دیگر اساس و نهاد جمله هستند « علی»، «آب» و «هوا» در جمله های زیر نهاد هستند . مانند:   علی می نویسد      -     آب می جوشد      -     هوا گرم بود .به نهاد مسندالیه نیز گفته می شود از آن جهت که چیزی به آنها نسبت داده می شود. در مثالهای فوق « علی ، آب و هوا » مسندالیه هستند . اگر نهاد کاری انجام داده باشد به آن نهاد فاعل یا «فاعل» می گوییم. فاعل یعنی کننده کار.مانند:  « علی و مادر » در جمله های زیر فاعل هستند:علی می نویسد -    مادر غذا پخت .هر فاعل را مسندالیه می گویند اما هر مسندالیه را فاعل نمی توان گفت .مفعول :در جمله ای که فعل آن متعدی باشد. علاوه بر فاعل، نیاز به رکن دیگری است که جمله را کامل می کند و عمل فعل بر آن واقع شود، چنین کلمه ای را « مفعول » گویند .مفعول هر جمله پاسخی است که به پرسش « چه ، چه چیز ، چه چیز را ، که، که را ، چه کسی را » داده می شود . مثال :علی « درس » می خواند . چه چیز ؟ درسابو علی « شفا » را نوشت . چه چیز را ؟ شفا رااحمد « حسین » را دید . چه کسی را ؟ حسین رابعضی مفعول همراه « را » ( نشانه مفعولی) می آید که به آن مفعول معرفه گویند .مثل : کودک «غذا را» خورد و مفعولی که بدون « را » می آید آن «معرفه» نیست .کودک « غذا » خورد(مراد ؛ بیان غذا خوردن کودک است نه غذای معین)صفت :صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمی همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود.برای یک موصوف می توان چند صفت آورد : مثل کلمه های « آنچه،  خوب،  به درد بخور » در این عبارت: آنچه کتاب خوب و به درد بخور در قفسه بود جمع کردم .مضاف الیه :اسم یا جانشین اسم هرگاه به وسیله کسره اضافه (حرف نشانه) وابسته قبل از خود(مضاف) گردد ، مضاف الیه نامیده می شود. مثل «حق، مجید » در این ترکیبات :لطف حق -             توپ مجیداز جهت ظاهری فرقی میان مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف نیست . اما ار لحاظ معنایی آن دو فرق دارند. برای تشخیص این ترکیب راههایی وجود دارد از جمله :1.اگر « ی » میان دو ترکیب بیاوریم ساختمان ترکیب ...

  • آموزش دستور زبان فارسی به زبان ساده

    جمله ی فعلیه : جمله ای است که در آن فعل خاص یا تام به کار رفته است.مثل  علی گفت.جمله ی اسمیه یا اسنادی  : جمله ای است که در آن فعل ربطی به کار رفته است.مثل : هوا آلوده است.در هر نوشته یا گفته به تعداد فعل ها جمله وجود دارد. مثلاًدر این بیت:         برید و دریدو شکست و ببست                   یلان را سر و سینه و پا ودست   چهار جمله وچود دارد چون چهار فعل در آن به کار رفته است.جمله ساده = جمله اى که داراى یک فعل است . مثال: امین خوابید.جمله مرکب = جمله اى که داراى بیش از یک فعل است .همین که به خانه رسیدم، مهمانان آمدنداز اتصال وانضمام جمله های ساده ی کوتاه  یا بلند جمله های مرکب به وجود می آید.مثال:- افسوس می خورم که او را ندیده ام.-  پسری که رفت برادر مرا زد.- او تقی را دید وبا او صحبت کرد.به جمله ی اصلی ، جمله ی پایه  وبه جمله ای که جای یکی از ارکان جمله ی اصلی یا پایه را گرفته است اصطلاحاً جمله ی پیرو می گویند. جمله ی پایه  غرض ومقصود اصلی گوینده یا نویسنده است وجمله ی ساده ی دیگری که علت یا تفسیر یا توضیحی در باره ی جمله ی پایه می دهد جمله ی پیرو است.دو یا چند جمله ی ساده ی بلند به وسیله ی حرف ربط به هم مربوط یا معطوف می شوند ؛ اصطلاحاًبه این حروف ،حروف ربط همپایگی می گویند. در مثال : او تقی را دید وبا او صحبت کرد. ( و) حرف ربط همپایگی است. یا  فریدون هم به دانشگاه می رود هم کار می کند.که به وسیله ی حرف ربط همپایگی  دو گانه هم ...هم  جمله ی مرکبی را ساخته اند.اقسام جمله از لحاظ معنی1. جمله ی خبرى یا اخباری: جمله اى است که در آن مطلبی  به صورت خبر  مثبت یا منفی بیان گردد:مثال: هوا گرم است. او نامه را نوشته بود.2. جمله ی پرسشى یا استفهامی: اگر به وسیله ی جمله ای درباره امرى پرسش شود  یا یکی از ارکان جمله مورد پرسش قرار گیردآن جمله راجمله ی پرسشی می گویند: مثال: آیا او آمده است ؟ حال شما چطور است؟تذکر: گاهی کلمه ای که دلالت بر استفهامی بودن جمله دارد ،در جمله ذکر نشده است واز آهنگ جمله می توان پرسشی بودن آن را دریافت .مثل : او رفته است ؟3. جمله ی امرى: جمله اى که در آن مفهوم فرمان ،دستور ،خواهش،توصیه،نهی وباز داشتن وجود داشته باشد :مثال:عصبانی نشوید. از اینجا برو . به خانه ی او بروید.4. جمله ی تعجبی وعاطفى: جمله اى که با آن، یکى از عواطف و احساسات انسانى از قبیل تحسین ، شگفتی، تعجّب، آرزو، و افسوس ،ناراحتی ،درد بیان شود، .مثال: شما چقدر خوش ذوق هستید!    چه روز خوبی!         آخ از این درد کشنده !5-جمله ی التزامی : به جمله ای می گویند که معمولاًفعل آن دارای وجه التزامی باشد ودر موارد گوناگونی به کار رود.از قبیل:- تردید مثل: شاید او بیاید.  ...

  • دستور زبان فارسی

    « کلیات » انواع کلمه : فعل – اسم – صفت – ضمیر – قید – حرف – شبه – جمله . جمله : مجموعه ای از کلمه هاست که اندیشه ها، خواستها و عواعطف ها را نشان می دهد . مثال : علی می نویسد ، هوا مطبوع است . نقش کلمه ها در جمله : 1. نهاد (فاعل – مسندالیه)              2. مسند        3. مفعول 4. متمم                   5. صفت                 6. مضاف الیه 7. بدل       8. معطوف           9. قید        10. منادا              از میان نقشهای فوق؛ صفت، مضاف الیه، بدل و معطوف را نقشهای وابسته گویند . نهــاد : بنیاد و پایه ی جمله بر آنها نهاده شده یا به سخن دیگر اساس و نهاد جمله هستند « علی»، «آب» و «هوا» در جمله های زیر نهاد هستند . مانند:    علی می نویسد      -     آب می جوشد      -     هوا گرم بود . به نهاد مسندالیه نیز گفته می شود از آن جهت که چیزی به آنها نسبت داده می شود.  در مثالهای فوق « علی ، آب و هوا » مسندالیه هستند .   اگر نهاد کاری انجام داده باشد به آن نهاد فاعل یا «فاعل» می گوییم. فاعل یعنی کننده کار. مانند:  « علی و مادر » در جمله های زیر فاعل هستند: علی می نویسد -    مادر غذا پخت . هر فاعل را مسندالیه می گویند اما هر مسندالیه را فاعل نمی توان گفت . مفعول : در جمله ای که فعل آن متعدی باشد. علاوه بر فاعل، نیاز به رکن دیگری است که جمله را کامل می کند و عمل فعل بر آن واقع شود، چنین کلمه ای را « مفعول » گویند . مفعول هر جمله پاسخی است که به پرسش « چه ، چه چیز ، چه چیز را ، که، که را ، چه کسی را » داده می شود . مثال : علی « درس » می خواند . چه چیز ؟ درس ابو علی « شفا » را نوشت . چه چیز را ؟ شفا را احمد « حسین » را دید . چه کسی را ؟ حسین را بعضی مفعول همراه « را » ( نشانه مفعولی) می آید که به آن مفعول معرفه گویند . مثل : کودک «غذا را» خورد و مفعولی که بدون « را » می آید آن «معرفه» نیست . کودک « غذا » خورد(مراد ؛ بیان غذا خوردن کودک است نه غذای معین) صفت : صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمی همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود. برای یک موصوف می توان چند صفت آورد :   مثل کلمه های « آنچه،  خوب،  به درد بخور » در این عبارت: آنچه کتاب خوب و به درد بخور در قفسه بود جمع کردم . مضاف الیه : اسم یا جانشین اسم هرگاه به وسیله کسره اضافه (حرف نشانه) وابسته قبل از خود(مضاف) گردد ، مضاف الیه نامیده می شود. مثل «حق، مجید » در این ترکیبات : لطف حق -             توپ مجید از جهت ظاهری فرقی میان مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف نیست . اما ار لحاظ معنایی آن دو فرق دارند. برای تشخیص این ترکیب راههایی وجود دارد از جمله : 1.اگر « ی » میان دو ترکیب بیاوریم ...

  • دستور زبان فارسی (تکواژ)

    تكواژ: تكواژ دومين واحد زبان است كه از يك يا چند واج ساخته مي شود. نشانه ي تكواژ بودن هر يك از اين واحدها آن است كه مي توانند در ساختمان جمله هاي ديگر به كار روند. برخي از تكواژها ، واژه هستند اما در هر حال همه ي آنها در دو عامل مشتركند. يعني هم صوت دارند و هم معنا . و هم در زنجيره جانشيني مي توانيم به جاي هر كدام يكي ديگر از تكواژهاي زبان را در محور جانشيني قرار دهيم البته به شرطي كه آن تكواژها در يك طبقه جاي گيرند . [ كاميار – ص 7 ]           تکواژ کوچک ترین واحد معنایی یا دستوری زبان است که از یک یا چند واج پدید آمده است. به عبارت دیگر،کوچک ترین واحد معنا دار یا معنا ساز زبان را تکواژ می گویند. تکواژ های معنا دار (که کاربرد مستقل دارد ):  تکواژ هایی که بن ( ریشه ) فعلی دارند؛ مانند: رفت، آمد، شد، رو، گو، آ،دان............... تکواژ هایی که بن فعلی ندارند؛ مانند: سنگ، کوه، دست، اسم، خانه..............................       تکواژ هایی معنا ساز( که کاربرد مستقل ندارند ): تمام وند ها     ( پیشوند ها، پسوند ها و میانوند ها )،بعضی از نقش نماها(را،نقش نمای مفعول،--، نقش نمای اضافه، حروف اضافه ؛مثل:از ،برای،به،در،................ حروف ربط یا پیوند؛ مثل: که، تا، چون، زیرا که، هنگامی که ، پیوند های همپایه ساز؛ مثل: اما، ولی ، و، یا، « واو عطف »، « ی» نسبت، ..................... دسته بندی تکواژها:      اغلب زبان شناسان تکواژها را به دو دسته ی کلی به نام تکواژ واژگانی ( قاموسی ) و تکواژ دستوری تقسیم کرده اند. برخی به تکواژ های آزاد و وابسته تقسیم بندی بندی کرده اند وبرخی به تکواژهای اشتقاقی و تصریفی. تکواژ های دستوری و قاموسی زیر مجموعه ی تکواژ های آزاد و تکواژ های اشتقاقی و تصریفی زیر مجموعه ی تکواژ های وابسته هستند. بر همین اساس سعی داریم هر کدام را جدا گانه با مثال توضیح دهیم: الف) تکواژ آزاد: تکواژی را گویند که چه به تنهایی به کار رود و چه در ساختمان واحد بزرگ تر، معنی داشته باشد. مثال: کتاب،   کتاب خانه،   کتاب داری ،   رفت،   رفتیم،  می رفتیم  یادآوری: بن ماضی و بن مضارع، تکواژ آزاد هستند؛ چه به تنهایی به کار روند،چه با یک یا چند وند همراه باشند: رو، نویس، برو، بنویس،نوشت، نوشته................ 1-      تکواژ واژگانی یا قاموسی:         تکواژهایی که دارای معنی مستقلی هستند ، به یک مفهوم واژگانی اشاره دارند ، معادل واژه هستند و متعلق به گروه         نا محدود زبان. در فرهنگ لغت ها جای دارند وبسامد( کاربرد ) آن ها کم است. معمولا چه به تنهایی و چه در ساختمان واحد بزرگ تر از خود، معنی می دهند. می توان تکواژهای قاموسی را به دو دسته تقسیم کرد: الف) تکواژ هایی که بن ( ریشه ) فعلی ...

  • آموزش دستور زبان به زبان ساده- انواع فعل

    آموزش دستور زبان به زبان ساده- انواع فعل فعل کلمه ای است که برانجام کاری یا روی دادن حالتی وصفتی دریکی از سه زمان دلالت می کند صیغه ی فعل: آن است که بر مفهوم زمان وشخص از نظر مفرد وجمع بودن دلالت دارد.     اول شخص مفرد شنیدم                اول شخص جمع شنیدیم     دوم شخص مفرد شنیدی               دوم شخص جمع شنیدید     سوم شخص مفرد شنید                سوم شخص جمع شنیدند بُن(ماده)ریشه:جزءثابتی است که در همه ی صیغه های فعل ماضی یامضارع وجود دارد را بُن یا ماده ی فعل می گویند. بُن ماضی= مصدر مرخّم=سوم شخص مفرد ماضی مطلق.مثال:خورد ، گفت ، شنید بُن مضارع= دوم شخص مفرد فعل امر- « ﺑ » مثال:خور، گو ، شنوشناسه ی فعل :جزءمتغیری است که برشخص ومفرد وجمع بودن دلالت دارد.که به آن هاضمایر متصل فاعلی هم می گویند:  م – ی – د – یم – ید - ند زد م                          می روم زد ی                         می روی زد                          می رود زد ی                        می رویم زد ید                        می روید زد ند                        می روند اقسام فعل ازنظر زمان الف)فعل ماضی یا گذشته     ب) مضارع یا حال    ج) مستقبل یا آینده الف)فعل ماضی :فعلی است که در زمان گذشته روی داده است. مانند : زدم ، می زدم  ، زده بودم فعل ماضی بر 5 نوع است :    ماضی مطلق    ماضی استمراری    ماضی نقلی    ماضی بعید    ماضی التزامی 1- ماضی مطلق : فعلی است که در گذشته به طور ساده(مطلق) انجام گرفته است. خواه به زمان حال نزدیک و پیوسته و خواه دور باشد .وآن از بن ماضی وافزودن شناسه های لازم ساخته می شود: پارسال این کتاب را خریدم . مسعود الآن به خانه آمد . آمدم                آمدیم آمدی               آمدید آمد                  آمدند 2- ماضی استمراری ،آن است که دلالت کند بر صدور فعل در زمان گذشته به طریق استمرار و تکرار و تدریج و علامت آن " می " یا " همی " است در اول ماضی مطلق :  روزها در س می خواند . شب ها کار می کردند .گاهی نیزبا افزودن«می»یا «همی»در اول ماضی مطلق ویا(ی)در آخر ماضی مطلق ویا(می)در اول(ی)درآخروگاهی نیز(همی)دراول(ی)در آخر ماضی مطلق ساخته می شود.مانند:همی دیدم - می دیدمی- دیدمی- همی دیدمی می رفتم             می رفتیم می رفتی            می رفتید می رفت             می رفتند 3- ماضی نقلی :  فعلی است که از گذشته آغاز شده ومعمولاًتاحال ادامه دارد واز صفت مفعولی فعلی که می خواهیم بسازیم و(ام،ای،است،ایم،اید،اند) ساخته می شود. مانند:  سهراب ایستاده است . یوسف نشسته است. رفته ام          رفته ایم رفته ای          رفته اید رفته ...