دكتر مهدي راستي جراح بيني

  • دعوت ۱۶۰۲ نفره نخبگان استان فارس از جليلي و لنکرانی

    به گزارش پايگاه رسمي جبهه پايداري انقلاب اسلامي، پس از آنكه دانشجويان دانشگاه هاي تهران، علم و صنعت، شهيد چمران اهواز، صنعتي شريف، غرب استان مازندران، نوشيرواني بابل و مدرسه معصوميه قم طي نامه هاي جداگانه از كامران باقري لنكراني و سعيد جليلي براي حضور در انتخابات دعوت كردند، بيش از 1600 نفر از اساتيد، طلاب، دانشجويان، دانش آموختگان و نخبگان استان فارس نيز طي نامه اي جداگانه از وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي دولت نهم و دبير شوراي عالي امنيت ملي خواستند در اين عرصه حضور داشته باشند.متن كامل و اسامي امضاكنندگان اين نامه به شرح ذيل است:بسم ا... الرحمن الرحيم لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط (سوره حديد آيه 25)آن چيزي را كه (مردم) طلب مي كنند و از مسئولان مطالبه مي كنند، اين است: يك جامعه ي برخوردار از علم و اخلاق و عدالت. (از بيانات مقام معظم رهبري)برادران عزيز؛ آقايان دكتر باقري لنكراني و دكت رجليلي با سلام و تقديم احترام؛ صلابت و سرفرازي امروز نظام اسلامي و ملت عزيز ايران، مرهون رشادت راست قامتاني است كه فرامين الهي امام خويش را لبيك گفتند و در عرصه جهاد و شهادت از همه چيز خود گذشتند و جاودانه تاريخ شدند.بي شك امانت مقدسي كه آن پاكبازان عزت آفرين، براي ما و آيندگان به ميراث گذاشتند، فقط از طريق خط روشن اسلام ناب محمدي صل الله عليه و آله وسلم و حركت در مسير ولايت و عدالت علوي و با سپردن مسئوليت ها به اهلش استوار و ماندگار خواهد ماند.مردان سياست و ديانت!با عنايت به اينكه شما عزيزان از مصاديق بارز و برجسته ي رجل سياسي و مذهبي مي باشيد و بحمدالله از چهره هاي شايسته و خوشنام با سوابق روشن و خدمت صادقانه در مسئوليت هاي اجرايي، بدون حاشيه، پايبند به ارزشهاي انقلاب اسلامي، برخوردار از روحيه انقلابي، هوشمندي، بصيرت و قدرت تحليل مومنانه، ساده زيستي، پاكدستي و نشاط جواني هستيد؛ و با توجه به اينكه اكنون شما به لطف الهي، بين آحاد مردم آگاه ايران اسلامي، بويژه علماي بصير و متخصص حوزوي و دانشگاهي و خيل جوانان تحصيل كرده اي كه براي اعتلاي اسلام و پيشرفت كشور عزيزمان خود را مهيا نموده اند، با شور و اميد، به عنوان مصداق اصلح و گزينه شايسته رياست جمهوري اسلامي ايران، مطرح گرديده ايد، لذا در اين برهه حساس از شما دعوت مي گردد يكي از شما بزرگواران، در عرصه خطير انتخابات رياست جمهوري، خود را در معرض انتخاب ملت رشيد ايران اسلامي قرار دهيد تا حق انتخاب اصلح براي مردم خوب، صبور و عدالتخواه ايران اسلامي با حضورتان مهيا گردد.تحقيقا" ...



  • شهید دكتر مصطفي چمران

    زندگینامه سردار شهید دكتر مصطفي چمران      دكتر مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزدهم خرداد، بازار آهنگرها، سر پولك متولد شد. وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه نزديك پامنار آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند و در دانشكده فني ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يكسال به تدريس در دانشكده فني پرداخت.وي در همه دوران تحصيل شاگرد اول بود، در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات علمي در جمع معروفترين دانشمندان جهان در كاليفرنيا ، معتبرترين دانشگاه امريكا (با ممتاز ترين درجه عملي) موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.   گوشه اي از فعاليت هاي اجتماعي: از 15 سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقاني در مسجد هدايت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي اساتيد ديگر شركت مي كرد، از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران و يكي از مؤسسين و فعالين انجمن  دانشجويان ايراني در كاليفرنياي امريكا به شمار مي رفت. دكتر پس از قيام 15 خرداد 1342 به همراه تعدادي دوستان هم فكر خود رهسپار مصر مي شود و به مدت 2 سال در زمان عبدالناصر در مصر سخت ترين دوره هاي چريكي و جنگ هاي پارتيزاني را مي آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته مي شود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به او واگذار مي گردد. لبنان : بعد از وفات عبدالناصر ايجاد پايگاه چريكي مستقلي براي تعليم جانبازان ايراني ضرورت پيدا   مي كند و لذا دكتر چمران از طرف دوستانش رهسپار لبنان  مي شود تا چنين پايگاهي راتاسيس كند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران: دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران بعد از 23 سال هجرت به وطن باز  مي گردد. و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه هاي پاسداران در سعدآباد مي نمايد و سپس در شغل معاون نخست وزير در امور انقلاب ، شب و روز، خود را به ميان خطر مي اندازد تا سريع تر و قاطعانه تر مسئله را فيصله دهد و بالاخره در قضيه فراموش ناشدني (پاوه) قدرت ايمان ، اراده آهنين ، شجاعت و فداكاري او بر همگان اثبات مي گردد. وزارت دفاع: دكتر چمران بعد از اين پيروزي بي نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالي قدر انقلاب، امام خميني (ره) به سمت وزيردفاع منصوب گرديد. مجلس : دكتر مصطفي چمران ، در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي ، خصوصاً در ارتش حداكثر سعي و تلاش خود را بنمايد كه از نيايش هاي خود بعد از انتخاب ...

  • دعوت ۱۶۰۲ نفره نخبگان استان فارس از جليلي و لنكراني براي كانديداتوري+ اسامي

    بسم ا... الرحمن الرحيم لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط (سوره حديد آيه 25) آن چيزي را كه (مردم) طلب مي كنند و از مسئولان مطالبه مي كنند، اين است: يك جامعه ي برخوردار از علم و اخلاق و عدالت. (از بيانات مقام معظم رهبري) برادران عزيز؛ آقايان دكتر باقري لنكراني و دكت رجليلي با سلام و تقديم احترام؛ صلابت و سرفرازي امروز نظام اسلامي و ملت عزيز ايران، مرهون رشادت راست قامتاني است كه فرامين الهي امام خويش را لبيك گفتند و در عرصه جهاد و شهادت از همه چيز خود گذشتند و جاودانه تاريخ شدند. بي شك امانت مقدسي كه آن پاكبازان عزت آفرين، براي ما و آيندگان به ميراث گذاشتند، فقط از طريق خط روشن اسلام ناب محمدي صل الله عليه و آله وسلم و حركت در مسير ولايت و عدالت علوي و با سپردن مسئوليت ها به اهلش استوار و ماندگار خواهد ماند. مردان سياست و ديانت! با عنايت به اينكه شما عزيزان از مصاديق بارز و برجسته ي رجل سياسي و مذهبي مي باشيد و بحمدالله از چهره هاي شايسته و خوشنام با سوابق روشن و خدمت صادقانه در مسئوليت هاي اجرايي، بدون حاشيه، پايبند به ارزشهاي انقلاب اسلامي، برخوردار از روحيه انقلابي، هوشمندي، بصيرت و قدرت تحليل مومنانه، ساده زيستي، پاكدستي و نشاط جواني هستيد؛ و با توجه به اينكه اكنون شما به لطف الهي، بين آحاد مردم آگاه ايران اسلامي، بويژه علماي بصير و متخصص حوزوي و دانشگاهي و خيل جوانان تحصيل كرده اي كه براي اعتلاي اسلام و پيشرفت كشور عزيزمان خود را مهيا نموده اند، با شور و اميد، به عنوان مصداق اصلح و گزينه شايسته رياست جمهوري اسلامي ايران، مطرح گرديده ايد، لذا در اين برهه حساس از شما دعوت مي گردد يكي از شما بزرگواران، در عرصه خطير انتخابات رياست جمهوري، خود را در معرض انتخاب ملت رشيد ايران اسلامي قرار دهيد تا حق انتخاب اصلح براي مردم خوب، صبور و عدالتخواه ايران اسلامي با حضورتان مهيا گردد. تحقيقا" پيشرفت، تعالي، عدالت اجتماعي، مبارزه با فساد و رانت خواري و رسيدن به سبك زندگي صحيح با پايداري و همراهي با ولايت الهي و حضور موثر افراد هوشمند، دلسوز، داراي برنامه ي مدون و تيم كاري قوي، پاكدست و ديندار و همراهي و انتخاب صحيح مردم، محقق مي گردد. به فضل و عنايت خداوند قادر و حكيم، مردم بصير كشورمان نيز، با پيروي از رهنمودهاي رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، با انتخاب كارآمدي، ولايت مداري و مردم داري، مانع بسط قدرت كانون هاي قدرت، ثروت، فتنه و انحراف خواهند شد؛ تا در پرتو اين انتخاب به حق، ضمن رفع هر چه سريعتر مشكلات اقتصادي و معيشتي ...

  • 40. چرا تراشيدن ريش جايز نيست؟ (2)

    ده خصلت سبب هلاكت قوم لوط شد آقا امام حسن مجتبي عليه السلام از جدش نقل مي‎كند كه انجام ده خصلت سبب هلاكت قوم لوط شد ، كه يكي از آنها تراشيدن ريش و بلند كردن شارب است تا آنكه مي‌گويد : ممكن است براي حرمت تراشيدن ريش ، به ادلة حرمت شبيه شدن مردها به زنها استدلال كرد همينطور به ادلة حرمت هم شكل شدن با دشمنان دين و راه آنها را پيمودن تمسك نمود ،‌ به هر حال تراشيدن ريش حرام است و علماي اماميه به اين فتوا تصريح كرده‌اند. « بحار الانوار  جلد 2 ، كتاب التوحيد علامه جلسي   بر مسلك كفار سلوك نكنيد شيخ عباس قمي مؤلّف مفاتيح الجنان مي‌گويد: از آيات و روايات و اخبار بسيار استفاده مي‌شود كه مسلمان بايد از دوستي با كفّار و محبت و ميل به ايشان و تشبه به ايشان اجتناب كند و بر مسلك آنها سلوك نكند .    (‌ 3 ) دليل عقل و ريش تراشي  يكي از ادلة تحريم تراشيدن ريش ، دليل عقل است به اين بيان عقل سالم حكم مي‌كند كه عبد و بنده در چيزي كه از طرف مولا و صاحبش به آن إذن داده نشده تصرف نكند و بركسي مخفي نيست كه همة مخلوقات بنده و مملوك آفريننده كه مالك واقعي است مي‌باشند  معني عبوديت و بندگي آنست كه عبد آنچه را كه رضايت مولاي حقيقي او در آن است انجام دهد و در موضوعاتي كه مولايش رخصت نداده ، تصرف نكند وگرنه از وظيفه بندگي خارج شده و بر مولاي خود تعدي نموده است .   و اين مطلب از نظر عقل ، ظلم بوده و زشت است روي اين اساس مي‌گوئيم تراشيدن ريش از اموري است كه شارع ( خداوند كه مولاي واقعي است ) آنرا رخصت نداده ، پس انجام دادن آن بيرون رفتن از مرز عبوديت است و خروج از وظيفه بندگي هم از نظر عقل زشت است . پس تراشيدن ريش از نظر عقل ، قبيح و ناپسند است  بزرگان فرموده‌اند : احكام شرع انور تابع مفاسد و مصالح است و چنان مطابقه‌اي با اصول عقل دارد كه اصل : » كُلّ ما حَكَمَ بِهِ الشَّرْع حَكَمَ بِهِ الْعَـقْل وَ كُلّ ما حَكَمَ بِهِ الْعَـقْل حَكَمَ بِهِ الشَّرْع  « هر چه شرع به آن حكم كند عقل هم به آن حكم مي‎كند و هر آنچه را كه عقل به آن حكم مي‎كند ، شرع هم به آن حكم مي‎كند.   و اين از اصول مسلّمه است ، منتهي عقول عاديه از دركش عاجزند و محتاج به عقل كامل حضرت خاتمند تا به خير و صلاح گرايند و از فساد و نقص بركنار مانند به نص فرمايش نبوي در حجه الوداع ، تمام اوامر آن حضرت موجبات رستگاري در دارين و مقربات حيات جاويد است و كلية نواهي آن مبعدات از هلاكت و جحيم است.    (‌ 4 )دليل اجماع و ريش تراشي 1ـ شيخ بهائي در كتاب » الأعتقادات » خود مي‌فرمايند : تراشيدن ريش ، مانند ساير گناهان كبيره ، همانند قمار سحر و رشوه است ، احدي از علماي اعلام در حرمت ريش تراشي ...

  • رمان از پيله تا پروانه ، از مهسا تا مهسا

    رمان از پيله تا پروانه ، از مهسا تا مهسامهسا : آخه نداره همين كه گفتم.آرش : مي دوني چيه مامان خانوم من خر نيستم ، اين همه شباهتي كه پرهام مي گفت و تشابه اسمي و يكي بودن فاميل و .... قبول كن كه هر كي ديگه هم جاي من بود مي فهميد .مهسا : چي ميگي ؟آرش : خودت خوب مي دوني دارم چي ميگم مامان ، الانم عمه پايين وايساده مي خواد باهات حرف بزنهمهسا : عمه ؟؟؟!!!آرش : چيه ؟ انقدر عجيبه كه تو تمام اين مدت ما اين همه خانواده داشتيم و تو به خاطر خودخواهي خودت ازمون دريغ كردي ؟اشك تو چشمام حلقه زده بود انتظار اينكه آرش اين طوري باهام برخورد كنه رو نداشتم ، حق من اين نبود ، مني كه تو طول اين مدت اين همه سختي كشيده بودم نبايد الان مي شدم آدم بده ي داستان ، نه ... به هيچ وجه نبايد اين طوري ميشد ، آرش رفت تو اتاقش و محكم در رو كوبيد به هم ، رفتم سمت موبايلش كه داشت زنگ مي خورد ، شماره آشنا نبود ، وقتي صداي اون ور خط گفت سلام ، فهميدم خودشه ، حق با آرش بود ، تا اينكه همراهش اومده بود ، صداش فقط يكم پخته تر شده بود ، هيچ فرق ديگه اي نكرده بود ، وقتي صداش رو شنيدم سريع قطع كردم . اصلا آمادگي رو به رو شدن با بقيه رو نداشتم ، هيچ وقت فكر نمي كردم آرش اين طوري باهام برخورد كنه ، مني كه به خاطر آرش ( پدر ) از خانواده ام زده بودم و چندين سال بدون اون ها زندگي كرده بودم نبايد به خودخواهي متهم مي شدم ... بغض وحشتناكي گلوم رو گرفته بود ، رفتم تو اتاق و روي تخت دراز كشيدم و به تنها عكسي كه از آرش داشتم نگاه كردم ، حق با آرش بود ، از اين همه شباهت گذشتن خيلي كار سختي بود ، هر كسي مي تونست بفهمه كه آرش پسرشه .مهسا : مي بيني ؟ اونم مثل خودته ، گاهي وقتا يه دنده و لجباز ميشه ، دارم ديوونه ميشم ، من كه به زندگي تو كاري نداشتم ، چرا مي خواي زندگيمون رو به گند بكشي ؟ مگه تو خودت نبودي كه مي گفتي آرش رو نمي خواي ؟ خوب حالا هم همين رو بگو و بذار پيشم بمونه ، اين انصاف نيست كه مزد 16 سال زحمت من رو تو بگيري ... اون الان تنها عضو خانواده ي منهبا صداي در با دست اشك هام رو پاك كردم و گفتم : بيا توآرش همون طور كه سرش رو انداخته بود پايين اومد تو و دستش رو انداخت دور گردنم و گفت : مامان ببخشيد خيلي بد باهات حرف زدم ، خوب قبول كن به منم شوك بزرگي وارد شد ، حالا مي خوام همه چي رو واسم بگي از اول تا آخر ... واي نكنه اين عكس باباست ؟لبخند زدم و گفتم : آره خودشه ، تو اين عكس 27 سالشهآرش : جدي خيلي شبيه منه ، خوب مامان اگه ميشه حالا بگو ، من دوست دارم بدونم ، چيزهايي رو كه تو اين مدت يه علامت سوال بزرگ جلوش بود رو مي خوام بدونم ، از بابام ، از اينكه چرا فلج شد ، از اينكه چرا تركش كردي ؟ و اينكه چرا تو اين همه ...

  • آسانسور 2

    با احساس سردي رو صورتم چشمامو از هم باز كردم ...با باز كردن چشمام دوباره به پا به اين دنياي فاني گذاشتم .......كمي گنگ بودم ...اولين چهره اي كه جلوم مثل خرمگس ظاهر شد..خود عزرائيلش بوددقيقا ..خود محسني كه با يه ليوان اب تو دستش جلوم نشسته بود ..پشت سرشم نيما با همون چشماي توپ گلفشي..صبا و دو تا پرستار ديگه هم كمي اين طرف تر ...و خود ولوم ....كه روي يكي از راحتياي اتاق استراحت پرستارا افتاده بودم ....چقدر مهم بودمو و خودم نمي دونستم ....صبا با يه ليوان اب قند بهمون نزديك شد و از دكتر خواست تا بلند شه كه بتونه بهم اب قند بده...محسني صدام كرد..محسني - صالحي ...؟خوبي ؟..صدامو مي شنوي ...؟صبا با قاشق... كمي اب قند به خوردم داد...صبا- بهتره امروزو... مرخصي بگيري ..فكر كنم زياد حالت خوب نباشه ...به مرواريد زنگ مي زنم ..بياد دنبالت ...سرمو تكون دادم...و با صداي ارومي - نه من حالم خوبه ....الان بهترم ميشم .همه بهم نگاه مي كردن ....ولي من فقط چشمم به ليوان تو دست صبا بود كه هي با قاشق توشو هم مي زد ....چقدر تشنم بود ....بدون حرفي دست دراز كردم و ليوان اب قندو از دست صبا گرفتم و يه سره بدون مكث سر كشيدم .....از بالاي ليوان محسني رو ديدم كه از خوردنم به خنده افتاده واقعا به این اب قند احتياج داشتم ..جوني دوباره بهم داد .....بذار اينم بخنده ...الكي خوشه ديگه .....با پشت دست ..اب دهن دور دهنمو پاك كردم ..مقنمه امو كمي كشيدم جلو...محسني- قبلا اينطوري مي شدي؟سرمو تكون دادم- نه محسني -.بهتره يه معاينه بشي ...اينطوري خيال خودتم راحت مي شه- نه چيزي نيست دكتر ...صبا- چرا لج مي كني دختر.... شايد مريضيو... خودت نمي دوني - اي بابا من هي مي گم چيزيم نيست... تو هم هي سعي كن يه عيب رو دختر مردم بذاري صبا كه از حرفم خنده اش گرفته بود از بقيه خواست كه اتاقو ترك كنن و برن به كارشون برسن ....تلفن نيما صداش در امد...بهش نگاه كردم نيما- بله مامان ...نمي تونستم تحملش كنم...براي همين با حالت انزجار به بيرون رفتنش نگاه كردم از اتاق خارج شد...چشمم دوباره افتاد به محسني ...محسني - خانوم فرحبخش اون دستگاه فشار بديد ...صبا- بفرمايد..همزمان صداي تلفن بخش در امد ..صبا- ...الان ميام ../صبا هم از اتاق خارج شد ...استينتو بزن بالا..- بله؟محسني - تا حالا فشار نگرفتي ؟- ...من كه چيزيم نيستمحسني - بزن بالا ...استينو دادم بالا ......بهش نگاه نمي كردم ....محسني - چرا انقدر فشارت پايينه ...اروم با خودم ..عشقش كشيده عزرائيل جون محسني –چيزي گفتي؟سريع سرمو تكون دادم - نه نه چشماش كه رنگ شيطنت گرفته بود محسني - چيزي خوردي ...؟سرمو دوباره مثل بوقلمون تكون دادممحسني - اصلا چيزي خوردي ...؟كمي با خودم فكر كردم ....اصلا به اين چه كه هي داره سوال مي كنه ..نكنه ...

  • خلاصه کتاب تكنولوژي فكر

    تكنولوژي فكر(تاثيرافكارمثبت ومنفي برزندگي و تحصيل)             خلاصه کتاب:   تكنولوژي فكر (تاثيرافكارمثبت ومنفي برزندگي و تحصيل)مؤلف:افسانه بوستاني كاشانيويراستار:حسينعلي پورمدنيآماده سازي متن:واحد فني و تحقيقات انتشارات مرسلچاپ دوم/1389/2000 نسخهليتوگرافي:مدينچاپخانه:نهضتشابك:7-051-972-964-978انتشارات مرسلمقدمه«زندگي هديه ي خداوند به شماست و شيوه ي زندگي شما،هديه ي شما به خداوند»      (لئوبوسكاليا)                           دانستن اين بسيار مهم است كه حال شما با هدف هايتان بسيار مرتبط است؛اگرحالتان خوب باشد و احساس خوشبختي داشته باشيد،هدف هاي عالي تري را نيز انتخاب خواهيد كرد.پس هميشه سعي كنيد حال بدتان را به حال خوب تبديل كنيد.هيچگاه زماني كه افسرده يا غمگين هستيد،هدف تعيين نكنيد؛زيرا در اين مواقع هدف شايسته اي را انتخاب نخواهيد كردو اصولأ انرژي كافي براي حركت به سوي آن را در خود نمي بينيد.1-تكنولوژي فكر(خودباوري)تكنولوژي فكر آخرين دست آورد بشر درباره ي تحول يك انسان است.تكنولوژي فكر،علم توسعه انساني و تحول در زندگي انساني است كه به موفقيت و ثروت مي انجامد.فرق بين داشتن و نداشتن يك «خواستن» است و «خواستن»،يك «فكر»؛بخواه تا انجام شود،بينديش تا به دست آوري.عملكرد انسان حاصل انديشه هاي اوست و انديشه هاي او از نظام باورهايش دستور مي گيرد؛پس عملكرد انسان به باورهايش بستگي دارد و زندگي هركس عكس العمل نظام باورهاي او در دنياي بيرون است.كساني كه اعتماد به نفس بالا دارند،هيچ جمله اي را با فعل منفي تمام نمي كنند.هرگز نمي گويند شكست خوردم؛بلكه مي گويند تجربه كسب كردم.هرگز نمي گويند در زندگي مشكل دارم؛بلكه مي گويند مسئله اي دارم كه انشاءالله حل مي شود.1-بپذيريد كه هرجا و هر كه هستيد،به اين دليل است كه خودتان خواسته ايد.اگر موفيتتان را دوست نداريد،خودتان را تغيير دهيد.2-آن قدر تجسم كنيد تا تحقق پيدا كند.طوري عمل كنيد كه گويي اعتمادبه نفس را خواستاريد،دارا هستيد و تا به واقعيت پيوستن آن،اين تصوير ذهني را حفظ كنيد.3-يك خوش بين تمام عيار باشيد و در هر شرايطي به دنبال يافتن نقاط مثبت.4-بزرگ ترين ويژگي انسان اين است كه مي تواند توقف ناپذير باشد.شما هنگامي توقف ناپذير مي شويد كه تحت هيچ شرايطي از ادامه ي كار خسته نشويد.5-در از بين بردن نيروهاي بالقوه ي دروني،ترديد داشتن نسبت به خود به تنهايي از تمام محدوديت هاي بيروني قوي تر است.6-از امروز تصميم بگيريد به جاي اين كه قرباني تغيير باشيد،استاد تغيير شويد.7-بهترين راه پيش بيني آينده،ساختن آن است.8-اعتماد به نفس هم مانند تايپ كردن يا دوچرخه سواري،يك مهارت است كه ...

  • رمان از پيله تا پروانه ، از مهسا تا مهسا

    مهسا : آخه نداره همين كه گفتم آرش : مي دوني چيه مامان خانوم من خر نيستم ، اين همه شباهتي كه پرهام مي گفت و تشابه اسمي و يكي بودن فاميل و ... قبول كن كه هر كي ديگه هم جاي من بود مي فهميد . مهسا : چي ميگي ؟ آرش : خودت خوب مي دوني دارم چي ميگم مامان ، الانم عمه پايين وايساده مي خواد باهات حرف بزنه مهسا : عمه ؟؟؟!!! آرش : چيه ؟ انقدر عجيبه كه تو تمام اين مدت ما اين همه خانواده داشتيم و تو به خاطر خودخواهي خودت ازمون دريغ كردي ؟ اشك تو چشمام حلقه زده بود انتظار اينكه آرش اين طوري باهام برخورد كنه رو نداشتم ، حق من اين نبود ، مني كه تو طول اين مدت اين همه سختي كشيده بودم نبايد الان مي شدم آدم بده ي داستان ، نه ... به هيچ وجه نبايد اين طوري ميشد ، آرش رفت تو اتاقش و محكم در رو كوبيد به هم ، رفتم سمت موبايلش كه داشت زنگ مي خورد ، شماره آشنا نبود ، وقتي صداي اون ور خط گفت سلام ، فهميدم خودشه ، حق با آرش بود ، تا اينكه همراهش اومده بود ، صداش فقط يكم پخته تر شده بود ، هيچ فرق ديگه اي نكرده بود ، وقتي صداش رو شنيدم سريع قطع كردم . اصلا آمادگي رو به رو شدن با بقيه رو نداشتم ، هيچ وقت فكر نمي كردم آرش اين طوري باهام برخورد كنه ، مني كه به خاطر آرش ( پدر ) از خانواده ام زده بودم و چندين سال بدون اون ها زندگي كرده بودم نبايد به خودخواهي متهم مي شدم ... بغض وحشتناكي گلوم رو گرفته بود ، رفتم تو اتاق و روي تخت دراز كشيدم و به تنها عكسي كه از آرش داشتم نگاه كردم ، حق با آرش بود ، از اين همه شباهت گذشتن خيلي كار سختي بود ، هر كسي مي تونست بفهمه كه آرش پسرشه . مهسا : مي بيني ؟ اونم مثل خودته ، گاهي وقتا يه دنده و لجباز ميشه ، دارم ديوونه ميشم ، من كه به زندگي تو كاري نداشتم ، چرا مي خواي زندگيمون رو به گند بكشي ؟ مگه تو خودت نبودي كه مي گفتي آرش رو نمي خواي ؟ خوب حالا هم همين رو بگو و بذار پيشم بمونه ، اين انصاف نيست كه مزد 16 سال زحمت من رو تو بگيري ... اون الان تنها عضو خانواده ي منه با صداي در با دست اشك هام رو پاك كردم و گفتم : بيا تو آرش همون طور كه سرش رو انداخته بود پايين اومد تو و دستش رو انداخت دور گردنم و گفت : مامان ببخشيد خيلي بد باهات حرف زدم ، خوب قبول كن به منم شوك بزرگي وارد شد ، حالا مي خوام همه چي رو واسم بگي از اول تا آخر ... واي نكنه اين عكس باباست ؟ لبخند زدم و گفتم : آره خودشه ، تو اين عكس 27 سالشه آرش : جدي خيلي شبيه منه ، خوب مامان اگه ميشه حالا بگو ، من دوست دارم بدونم ، چيزهايي رو كه تو اين مدت يه علامت سوال بزرگ جلوش بود رو مي خوام بدونم ، از بابام ، از اينكه چرا فلج شد ، از اينكه چرا تركش كردي ؟ و اينكه چرا تو اين همه سال حتي نخواستي ...