روزهایی به رنگ تنهایی

  • سراج الدین

    سراج الدین

      سلام یه روز در میان هفته دوستی خواست که باهم هم صحبت شویم و محل قرار را زیارت تعیین کردیم اما من در حرم هرچه نشستم او نیامد تو این فاصله این شعرو با گوشی نوشتم: آقای من آقای من ای همدم تنهایی من                   مشکل گشای ساده و رویایی من در یک صدف مانند گوهر آرمیدی               آرام در یک خانه از زر آرمیدی اما جدا از این حرم غوغاست آقا                بیرون ازین خوان کرم غوغاست آقا این زائران اینجا چنین بی ادعایند               اینجا پر از اشک و غم و فکر دعایند می آمدی ایکاش بامن توی شهرم                 شاید بفهمی من چرا با خنده قهرم آقا نمیدانی که مردم از تو دورند                اینها فقط با جسمشان غرق حضورند آقای من بیرون ازینجا دیدنی نیست            همچون ضریحت زندگی بوسیدنی نیست دلها شده از معرفت خالی شدیدا               رزق از تقلب میخورند اینجا جدیدا این مردمان بیرون ازینجا خوابه خوابند             در فکر نان مفتی و در کار آبند از لطف آب و صنعتِ دلچسب حیله              حاجی شدن آسان شده دراین قبیله وقتی که رزق ملت از راه گناه است              آینده شان همچون شبی سرد و سیاه است آوای خشم ایزدی پیچیده کم کم              سرچشمه های آبها خشکیده کم کم آب قنات کمترشده از حدباور                در جویها جاریست یک شیر سماور دین میشود در ظاهر مسجد خلاصه            در خواندن قرآن خوشرنگه گلاسه از بند هر قانون و دین آزاد آزاد             دلهایمان ویران ومسجدها چه آباد اینها به ظاهر پیش قبرت اشک ریزند          در باطن اما صاحب قلبی مریضند آقا نبین این چهره های محترم را                لطفا بدقت بنگر اطراف حرم را هر نوجوانی درهوای خودنمایی             اطراف مرقد پرشده از بی حیایی اینسو جوانی لمس کرده دلبرش را             آنسو یکی دزدیده عقل خواهرش رااینجا فقط حاجی بفکر مردگان است           تنها حریم مردگان امن و امان است اینها خریدارند و این مرقد حراجیست            جنسش حیا و عفت و ناموس حاجیست آقا بگو با زایران علت کدام است           بی عفتی ها زاده مال حرام است حاجی که عمری آبها بال و پرش داد                حالا تقاص آبها را دخترش داد حاجی شده اما فقط در مغز پوکش               آب مقطر باعث سیر و سلوکش آقا بگو با زایرانت دین که این نیست               هرکس که حاجی شد کمال المومنین نیست کسب حرام و جمعه ها در اولین صف!              از کار این مردم خدا هم رفته در کف حاجی که با آب مقطر مهربان است                  افسار ناموسش بدست دیگران است فرزند آن بقاله دزد و کم فروش است            ...



  • گروه ضربت

    گروه ضربت

     پول ندارید؟ زن ندارید؟ وضع مملکت خرابه؟ مشکلات هسته ای داریم؟ برای رفع مشکلات چرا به مجامع بین المللی و کنفرانسهای ژنو اینا دل خوش کرده اید؟ چرا دانشمندان را اسطوره میپندارید؟ ما بشما جمعی را پیشنهاد میکنیم که تواناییشان فوق تصور بشری است و در تمام نقاط برزک و سده ترجیحا در مناطق بافت سنتی یافت میشود  اینان کسانی هستند که قادر به حل مشکلات عالم از همه رقم در مدتی کمتر از سه سوت خواهند بود این جمع یعنی جمع حل مشکلات صعب و سنگین ماموریت آنان رفع هرچی درد و بلا تو جون بروبچسه اینان که هستند؟ الف: کبری ۱۱(زن ماشالاخان) ب: خدیج ماتادور(زن حیدر تلمبه) ج: صغری دبل زیرو(زن کبلعباس فانی) طریقه کار: ابتدا در جمعی اینچنین مشکلات بررسی میشوند: متخصصان ما پس از رایزنی و بررسی مشکلها یک تیم تخصصی تشکیل میدهند سپس اینجوری میشه:  پس از آن فرمول آماده میشود مواد اولیه که بسته به شدت مشکلات کیفیتشون متغییر خواهد بود: اینا: زینا: ازینا:   ازینا ازینا: ودرصورت شدت فجاعت مشکل ازینا: البته این مورد اخیر در اواخر عهد محمودی حرام اعلام شد سپس یک همت همه جانبه : وسرانجام تلاشها ثمر داد و این است علامت ماجون بزرگ: اینو به ظریف بدی ببره ژنو مشکلات هسته ایم حل میشه اما چه کنیم که اطلاع رسانی نشده یکیشو چندسال پیش دادن به یه خواننده ای بنام قیصر فرداش خوند:باتوای نورچشام حله همه مشکلام حله دیگه هرچی بخام حللله یکیشم امسال خورده میگه: حله حله گفتم تو همه محله گفتم باتوحله گفتم تو همه محله گفتم تو این چارده سالی که از خدا گرفتم(مرگ نخند) سالی بیستا اینارو خوردم الان این وضعمه اما بنظرم ایراد از مشکلات من باشه و الا این فرمول که ابدا خطا نمیره نه نه عزیزان دقت داشته باشن که اعتقاد به این چس فیل و اینا از مهمترین مسایل ایدئولوژیک مادربزرگهاست و عدم اعتقاد شما باعث خشم ایشان خواهد شد یکی اعتقاد نداشت یه روز صبح که از خونه اومد بیرون آخرین صحنه ای که دید این بود:  

  • تلوزيون

    تلوزيون

    از خدمتگزاران ماكاروني تا كنسرو هنر و فرهنگ عرضم به حضور انور كه گويا ديگه كفگير صداو سيما خورده به بيخ بيخ ديگ و كيسه رسما اعلان شپش زدگي كرده و از شدت درماندگي ضرغامي رسانه ملي رو تبديل كرده به يك فروشگاه بزرگ مواد غذايي، خدمات بانكي و غيره حالا بماند كه توجهي به كلاهبردار بودن بسياري از مشتريانش و تقلبي بودن برخي محصولات و خدمات هم نميكنه( صرفه توكوچه علي چپه) البته دوستي با حيوانات و طبيعتش قابل ستايشه، ملت تو حافظه تاريخيشون تا ابد ميمونه چنوقت پيش تلوزيون ما حلزون رو تبديل به مشهورترين جاندار ايران كرد بعدشم گندش دراومد و جمع كردن فلنگو بستن مث آهو دررفتن صداو سيمام روشو كرد سمت هوا و چارتا سوت بلبلي زد و چه يابوها كه سيراب نشدن..... واقعا قضيه تنتاك و اينارم كه قبلا گفتم دگه حوصلم نيس ولي خدايش تو تبليغاتا يكم دقت بشه بدنيست. مثلا تو تبليغ رب گوجه آواز ميخونه يارو ميگه: اون كدوم ربه كه طعم گوجه داره؟ دلپذير!!! اين به چه معناست؟ آيا واسه صاحبان شركت دلپذير مسبوق به سابقه بوده رب با طعم مثلا هلو؟! خب تمام ربها طعم گوجه داره! يا مثلا تبليغ چيتوز يارو ميمونه سوار موتور شده وسط استاديوم فوتبال!!! بيستا اتوبوسم گذوشتن، قبيله پفك خوراي قههارم تو جايگاها مستقر شدن، يكي يه دونه چيتوز دو هزارتومني تو دستشون تماشا ميكنن، ميمونه گازشو ميگيره و از روي اتوبوسا ميپره و ناگهان موتوره كمپلت به فنا ميره! چهلتا عقربش باهم خاموش ميشه! تو اين مواقع اصولا همه باهم باس بگن يا ابولفرض(عاميانه يا ابوالفضل) اما قيافه هاي وحشت زده يهو با اطمينان كامل همه باهم يكعدد پفك سق ميزنن، ناگهان موتوره به وجد مياد روشن ميشه!! خب تا اينجاش يجوري هضم ميكنيم كه دخيل بستن به ضريح پفك ولي جان مادرتون چرا با آگاهي هاي علمي بچه هاي ما بازي ميكنين؟ برفرضم كه موتور روشن شد تو هوااا چرخاشم چرخيد!! بر طبق كدوم قانون آيروديناميك مسيرشو با قدرت ادامه داد ردشد؟ نكنيد اينكارو بچه ها دچار تعارض ميشن . حالا از شوخي گذشته عمو پورنگ دوازده سال برنامه اجراكرد امسال قد دوازده ساله پيرشد! شمارو بخدا قيافشو دقت كنيد وقتي با اميرمحمد و شيره و پهلوونه باهم داد ميزنن تك ماكارون تك ماكارون و اينا.... امسال جشن پيروزي انقلابو تو مجتمع دنياي نور برگزار كردن!!!! يكي هي ميگه بياين جنس بخرين! يا بانك ملت برگزار ميكنه!!! همه اينا درست مردمم قبول ميكنن كه پول نيست بودجه نيست اما گاهي اوقات حركتاي ميشه كه از دايره تحمل بسياري از مردم خارجه اگر امثال خودمو چون شناختي نداشتم و تازه الان باهاش برخورد كردم ناديده بگيرم بازم وقتي به مردمي كه سالها با آهنگ بينظير فريدون ...

  • وبلاگ

    وبلاگ

    وبلاگ نویسی یک پدیده جدید در کشور ما و جدیدتر از اون در شهر ماست شاید ابتدا فکر کنیم کار پیچیده و مشکلیه یا اساسا نیاز به تخصص و فرد خاصی داره هرچند این تفکر صحیحه اما جدی نیست در جامعه کوچکی مثل شهرما این فعالیت مجازی طرفداران بسیاری پیدا کرده و ثمره اون ایجاد تعداد زیادی وبلاگ و درمواردی وبسایت بوده است.جالب اینجاست که تک تک آنها در سبک و موضوع متفاوتند شاید انگشت شمارند شباهتهای موضوعیه این وبلاگها. از مجموعه عکس گرفته تا معرفی شهر وخاطرات و انتقاد همه رقم موضوعی هست .از سایتهایی مثل شهرداری و بخشداری و اینها که بگذریم بسیاری هستند که در فضای مجازی واقعا خوب عمل کردند آقای رفیعی سالهاست که وارد این عرصه شده و پیشتازه البته بگم که من فقط اونایی که میشناسمو میگم ممکن بوده باشن باسابقه تراش حاج محسن جانجانی هم جزو وبلاگنویسان توانمنده که در حیطه خاص خودش فعاله وبلاگ احمد حداد هم از موفق ترینها بود که الان مدتیه خبرش نیست مشت عباس کاردان هم بیسته،وبلاگ محمدرضا سعیدی مهرهم یه وبلاگ ادبیه بسیار زیباست احمد راستی از وبلاگ خودش که بگذریم تو وب ستاد کارش خوبه وبلاگ بسیج رو هم داره ، کانون فرهنگی مسجد جامع هم از معدود تشکل های فرهنگیه که وبش مرتب بروز میشه و خیلی وبلاگای دیگه...حمید هنرمند با وبلاگ مافیا برزک فضای مجازی و مخاطبای اینترنت رو متحول کرد و حرف و حدیث وبلاگ رو سر زبونها انداخت و تونست ظرف مدت کوتاهی مخاطبین بسیاری رو جذب کنه.البته کم نیستند کسانی که بدون مشخصات کامل فعالیت میکنن و خوب هم کار میکنند مثل وبلاگ برزک پایتخت گل و گلاب برزکهرچند مافیا برزک و یا خط خطی های یک مبتدی رو باید رکورد دار جذب مخاطب و یا تعداد بازدید در درازمدت دونست اما رکورد آماری و کمی تعداد بازدید و نظر در دستان کسی نیست جز نویسنده دلسرشت یعنی حسین راستی برزکی.دلسرشت با اینکه یک وبلاگ بومى با مخاطبان برزکیه همچنان درصدر آمار بازدید در یک روز  باقی مونده و با داشتن رقم دویست و بیست نفر بازدید دریک روز و نزدیک به دویست نظر برای یک پست در سکوی اول آماری ایستاده است۰  داشتن چنین رکوردی رو باید بخاطر وجهه اجتماعی بالای نویسنده صداقت و تنوع مطالبش دونست. http://www.rastibarzok.blogfa.com/

  • باز آمد گند ماه مردسه

    باز آمد گند ماه مردسه

      مردسه چرا باهم روراس نباشيم|؟ آقا گندترين آشغالترين و مزخرف ترين موقع بچگي روز اول مدرسه بود نه فقط كلاس اولا نه كلا تو هرپايه اي اون كسي كه آهنگ باز آمد بوي ماه مدرسه رو ساخته اگه ميدونس چقد حال ملتو گرفته اصلا نميساخت هروق ما ميشنيديم ميگفتيم مرگ البت حالا كه خوبه اون زماناي ما بچه رو به گوش خودشونم حساب نمي كردن هركسي هفشتا بچه داش مث گله بز تو دمبمو ميزدن كه گمشو برو مدرسه مانم مث خر لال ميرفتيم حالا روز اول كلاس اول باشه باشه يادمه حدود سي تا بوديم اونم فقط از سرگول حالا كلي دم و دسگاش ميچينن جشن مي گيرن مادر پدرا ميان شيريني ميدن گل ميدن و هزارتا مسخره بازي دگه اولش اينجوريه :   اما ديري نمي گذرد كه ميشود اين:   البت ما گل دسمو نبود گريم كه ميكرديم تو پوزمو ميزدن ولي اينو ميخوام بگوام كه حالام همونه بچه كه از مدرسه خوشش بياد بچه ني  ولي خدايش من موندم مردسا زمان ما مث طبيله بو صدتا بچه چلمو كه تنبوناشون پاره بود و هميشم مث خر برهم ميزدن و مث قاطر دوشيفت ميرفتن مدرسه پيادم ميرفتن اما عين حالا نبو كه انقد تلفات بده            معلمام يه مش در دهاتي سبيل كلفت و چوپون و راننده خاور و هموركرده اي بودن كه خدايش بعضيشون دس راس و چپشونو نميشناختن حالا كه خوبه خانم معلم با تحصيلات روانشناسي كودك درس ميده    

  • برزك و زاهدان

     زاهدانامروز میخوام یه قیاسی برای زاهدان و برزک بنویسم بخاطر دوتا علی که تو زاهدان هستند.زاهدان که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه یکی از بهترین!!!!!! شهرای کشور بی آب و علف ما ایران است و برزک هم هرچند درمقابل زاهدان گوگولویی بیش نیست برای ما ارزشمنده. صحبتم با علی سبزبانیه علی همشهریم گوش کن.شهرای ما نیازها و مشکلات تقریبا مشابهی دارن اگه شما بیابونید و بی آب و علف ماهم کم کم داریم بشما میپیوندیم البت کاشون که ما بهش میگیم شر(شهر)!!!! یکی از گنده هواترین شهرای ایرانه.ما گاهي صبحاكه از خواب بيدارميشيم ميبينيم زير برف مدفونيم!! شما بعضي وقتاكه بيدار ميشيد ميبينيد زير تلي از ماسه هاي روان گومبا گومبا شديد حالا جالبش اينه كه تابستوناي ما مث شما در خشكساليه اعظم سپري ميشه انقد آب نداريم بريزيم تو بيست ليتريا بهش اسانس بمالیم برفسيم واس شما!! غصه شهداريه ما چاله چوله هاي جاده هاس و باز كردن راه در زمان برف، غصه شما پاكسازيه سنگرگاهاي بين راهي و پاك كردن جاده ها از تروريسته!! مسئولين شما اينور اونور مشغول كشتن تروريستا وتكفيريان شهداري مام تو كوچه خيابونا مشغول انهدام سگهاست با اين تفاوت كه شما خودتونم گاهي كشته ميشيد اما هيچ سگي بر نميگرده شهدار مارو بكشه. يكي از سخت ترين مشاغل سمت شما مسئول امنيت و اينا بودنه اما اينجا خبري نيست يكي از سخت ترين مشاغل يخ حوض شكستنه! تعجب نکن اينجارو داشته باش يخ حوض ماست: بيست سانته!!!! تازه نگاكن هنوز چنددقيقه نشده شكسته شدن دباره حوض يخ بسته!!! اینجا فاجعه بهتر پیداست: شما تو راه مردسه يا محل كار گاه گداري يه گلوله از پس گوشتون عبور ميكنه و به مسيرتون ادامه ميديد وقتي هم يه كشته ميبينيد انقد آبدیده شدید که حتي اشكتون در نمياد مام گاهي يه گوله برف از بغلمون رد ميشه پاپيون ميكنيم يا اگه خورد تو كلمون خون زرد مياد از جاي ديگه. شهرشما گرفتاره معضل مواد مخدره منطقه مام هست، فرقش اينه كه سمت شما ميكُشن و كشته ميشن سمت ما ميكِشن و نعشه ميشن(جهت اطمينان بيشتر رجوع كنيد به آباديه پدري من ) ماها وقتي ميريم مسجد يكم كه جاده گل و لايه يا مسجد سرده فرداش نميريم شمام وقتي ميريد مسجد مسجد منفجر ميشه ده بيست نفر میرن هوا و به هیجده قسمت نامساوی تقسیم میشن فرداش پنج برابر ميشيد مشكلات شما نجات زن و بچه ها و سربازاييه كه گروگان گرفته شدن ومشكل مام دعواهاي عجيب و غريب مسئولينه سمت ما آدمای حسابی تحصیلکرده یا پولدار یا معتبر برا مسئولیت سرودست میشکنن سمت شما هیچ گاگولی به میل خودش مسئول نمیشه، نه شهرما نه شهر شما شهدار بخودش نگه نمیداره با این تفاوت که شهردارای ما قهر میکنن عمودی میرن شهدارای ...

  • توفيق اجباري

    توفيق اجباري

    دمدماي غروب قرارشد بريم پيش اوس رمضون شيري براي گرفتن يه تعداد وسايل دكور براي محفل ادبيه پيش رو خلاصه روح اله صرافيان كه تو اين مدت خيلي زحمت كشيده بود ماشينشو براي حمل وسايل آورد اما وا هرچي وايساديم اوسا نيومد تلفنشم جواب نداد! تو سرما وايساده بوديم كه يه آدمه با صفايي مارو به ضيافت گرماي بخاری آتيشيش مهمون كرد: گاز نداري چرا؟ -اولا درخواست كردم ندادن دگم نرفتم پيش با چيچي ميگذروني؟ -بانفت نفت از كجا مياري؟ -كپن دارم از سده ميگيرم -كاري چيزي داشتي بمن بگو خواستي نفت برات بيارم -(خنده) با پژو!؟!؟ نه حاج عباس قاسمي دسش درد نكنه مياره برام اينا چيچيه اينجا؟ -اينا دم و دسگا فيلمه بچا اووردن فيلم قبليه رو ديدي؟ -نه والا كسي به من كه نشون نداد فقط ميگن سي دي كردن اما یه چیز جالب: این چیه؟ -اینو میزنم به صورتم که حرارته آتش نسوزونه صورتمو واقعا که دشواره با چنین سختی و مرارتی آدم خونشو گرم کنه اما بامزه و باحاله:   صحنه دوم زير كرسي: روح اله: ازين وسيلا كه اينجاس استفادم مي كني؟ -آره از خيلياش استفاده ميكنم راديو تلويزيون ميبيني؟ -فقط شبا راديو قرآن گوش ميكنم پدر و مادرتم همينجا بودن؟ -آره مادرم خدابيامرز تسبيحه نمازش دسش بود كه از دنيا رفت بابامم بيس روز مريض بود تو خونه بالايه فوت شد الان سیزده ساله که پدرمادر ندارم كسيم مياد سرت بزنه -آره برادرامو اينا ميان يوقتي، هرروز خيلي ديرتر آتش روشن ميكردم امروز بسرم زد زودتر دس بكار شم فك كنم شانس شما بوده صحنه سوم دم در: يه مقدار آجيلي كه برامون آورده بود تو دستمون بود و مشغول بودیم كه قاسم آقا رسيد قاسم آقا كه آدم شوخ طبعيم هست از تو كوچه يه حال و احوالي كرد روح اله: قاسم آقا هماهنگه؟ -برگشت دم در وايساد و با خنده گفت: آره برا شما حقه بازا هماهنگ كردم چه حقه بازي؟ -نه كه تو رنگ كاري همه رو رنگ ميكني اصا مث شكيب ميموني گنجشك و رنگ ميكني جا قناري ميرفوشي هرچند كه اوس رمضون نيومد و ما خيت شديم اما خداييش تو اون مدت حال كرديم از صفاي اون موقعييت نوستالوژيك و قديمي و گرماي وجود آدمايي كه هنوز قديمين و رنگ و ريا نميدونن چيه. به اين نتيجه رسيدم كه خدا خيرو تو وجود بعضيا نهادينه كرده كه ناخودآگاه اين خيرو به ديگران برسونن مثل اين زنه تنها واقعا فكرشو كه ميكنم ميبينم از صدتا آدم تحصيلكرده و با پست و مقام يا پولدار پیش خدا و خلق محبوب ترو بالاتره