روشا هدیه ای از سوی خدا

  • پیش به سوی ختنه!!!

    پیش به سوی ختنه!!!

    پیش به سوی ختنه!!!   الهی فدات شم عزیزم ، امروز بردمت دکتر دعوام کرد و گفت چرا ختنش نکردی ؟؟ گفت دیر شده و باید تو ۴۰ روزگی ختنش میکردی ! گفتم دلم نیومد و دکتر گفت حالا الان هم دردش بیشتره هم دیرتر خوب میشه ولی باز هنوز خیلی دیر نشده و باید زودتر ختنت کنیم ! اعصاب خوردی من شروع شد ... همش نگران بودم ، چندتا دکتر سراغ گرفتم ، نتیجه کارهای همشونو چک کردم ، یکی گفت حلقه بهتره ، یکی گفت جراحی بهتره ، یکیشون گفت ۵/۲ ماه دیر شده و بچه دردش میاد باید بیهوشش کنیم !!!!  خلاصه کلی ماجرا داشتیم چون وقتی شنیدم ممکنه خیلی دردت بیاد ، تا حدی که باید بیهوش بشی ، از ناراحتی دلم میخواست گریه کنم ... مامان بزرگ و خاله ماندانا هی دلداریم میدادن و میگفتن هیچی نیست و این دکترها بیخودی شلوغش میکنن ... خلاصه دکتر کاظمیان رو انتخاب کردیم و چون حلقه مینداخت همه گفتن خیلی راحت تره. روز ۱۲ خرداد ۱۳۸۷ آراد کوچولومون رو بردیم برای ختنه کردن ، مامان ضحی و عمه عرفانه اومدن دنبالمون و با بابا امیر رفتیم مطب دکتر ، مامان بزرگ هم از اونطرف اومده بود تا این نوه ناز نازی که تو هر دو خانواده نوه اوله و حسابی خاطرخواه داره ختنه بشه... منشی دکتر بهت قرص دیاسپام رو تو آب حل کرد و یک قاشق بهت داد تا تحرکت کمتر بشه و کمتر ورجه وورجه کنی ... همینکه به زور خوردی حوابت برد.... الهی قربون بدن کوچولوت برم که انقدر زود دارو روش اثر میکنه ! دکتر و منشیش خودشون کار رو انجام میدادن و هیچ کس دیگه ای رو تو راه نمیدادن  و من با تعاریفی که از ختنه شنیده بودم انتظار گریه زیاد ازت داشتم واسه همین به همه گفتم من بیرون وای میستم  چون تحمل گریه کردنتو نداشتم  عزیز دلم. وقتی بردنت تو اتاق دل تو دل من نبود هر لحظه منتظر جیغ و گریه بودم، عمه عرقانه داشت فیلم میگرفت و پشت در وایساده بود تا صدای گریتو ضبط کنه ، منم به اصرار بابا امیر بیرون مطب نرفتم و پشت در وایساده بودم. دقیقه ها میگذشت ولی از گریه خبری نبود !!!! منشی دکتر در رو باز کرد و اومد بیرون همون موقع یک لحظه کوتاه یه کوچولو صدای گریت اومد و تموم شد !!! منشی برگشت تو اتاق ببینه چی شده که تو گریت تموم شده بود و داشتی بهش نگاه میکردی ، ما همگی رفتیم تو اتاق دکتر ، الهی فدای پسر شجاعم برم که گریه نکرد و درد و تحمل کرد... آقای دکتر کاظمیان متعجب بود از اینکه گریه نکردی و منشیش میگفت پسرتون خیلی شجاعه و این لحظه آخر نمیدونم چی شد که گریه کرد ؟؟ بعدش گفت احتمالا جیش کرده و سوخته !!!! پسر شجاع من ، عزیز دل من ، قربونت برم ، دوست دارم ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ تا . وقتی اومدیم خونه هنوز یکم بیحال بودی ولی کم کم سرحال شدی و شروع کردی به دست و پا زدن ، هی دوچرخه ...



  • شاداب سازی محیط مدارس

    شاداب سازی محیط مدارس   مدرسه باید مثل بهشت باشد       بیاییم در آبادانی خانه های علم کوشا باشیم  تا دانش آموز احساس شور و نشاط و شادابی نمایند  زیرا که محیط در بهداشت روان و سلامت جسم نقش بسزایی دارد.       راه های افزایش نشاط در محیط مدرسه: -         گاهی اوقات با پرداختن به ظاهر مدرسه و ساختمان مناسب ، میز و صندلی مناسب ،رنگ مناسب ،اتاق مناسب و..... باعث نشاط می شویم . -         داشتن همکارانی مجرب ،بدون دغدغه باعث شادی می شود. -         داشتن طرح ها و ابتکارات تازه از سوی متولیان آموزش و پرورش باعث نشاط می شود. -         دانش آموزان باهوش و علاقه مند به تحصیل باعث سرور و شادی مدرسه است .   اگر می خواهیم مدرسه ای با نشاط داشته باشیم: -  باید زهر نفوذی فرهنگ بیگانه را ترمیم کنیم. -  برنامه ای مشخص و مدون و به دور از هرگونه خطا و کارشناسی داشته باشیم. - باید به معلمین و مربیان بپردازیم تا روح لطیف و پاک آنها ، مرده و خموده نباشد .که روح آزرده نمی تواند با خود نشاط را به به مدرسه و کلاس ببرد. - باید فضا ها مورد توجه قرار گیرند . خانواده ها آموزش ببینند. آیا می دانید: « شور و نشاط از ایمان است» «اگر رفتگر خیابان هستید ، طوری خیابان را جارو کنید که گویی میکل آنژ نقاشی می کند  یا بتهوون موسیقی می سازد و یا شکسپیر شعر می گوید. چنان خیابان را جارو کنید که مالکین آسمان و زمین با دیدن آن درنگ کنند و بگویند این کار ، کار رفتگر ارزشمندی بود که کارش را خیلی خوب انجام داده است .»    حال راه های نشاط در مدرسه را این گونه ترسیم می کنیم : الف)- توکل به خدا داشته باشیم.   ب)- مدیریت مشارکتی را  درعمل قبول داشته باشیم.   ج)- بهبود کیفیت حول محور های زیر باشد: 1-   ارزشیابی از پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و عملکرد کارکنان 2-   پیشرفت حرفه ای معلمان و ، قبل از خدمت و ضمن خدمت 3-   روشهای تدریس همراه با نشاط و تعادل 4-   تجهیز آزمایشگاه 5-   تحقیق و پژوهش(می توان از دبستان آغاز نمود) 6-   توجه به فن آوری و تکنولوژی 7-   ورزش و تربیت بدنی 8-   اردوهای علمی و فرهنگی(که زیبا ترین دوستی ها را در خود می پروراند.) 9-   تجهیزات و کیفیت آموزشی 10-تشویق و تنبیه دانش آموزان با توجه به الهام از دستورات اسلام. با تمامی این تفاسیر ((بیاییم در سیستمی وارد شویم حلقه ای از آن عشق و صحبت و حلقه ای دیگر عزت نفس دیگر حلقه آن اشتیاق و خدمت به مردم باشد))برای رضای خدا ،به امید خدا.      نقش آراستگی ظاهر معلم در فرآیند تعلیم و تربیت:   آراستگی ظاهر معلم ،اولین ابزار تاثیر گذار بر دانش آموز می باشد  واین عوامل به همراه دیگر عوامل شخصیتی، نقش تعیین کننده ای بر جذب ...

  • رمان داماد اجاره ای 4

    هههههههههه، مگه میشه ؟.... شهرام رئیسه؟ شهرام که معاون امین شده بود .. جلل خالق .. چه خنده ای هم می کنه ، تا مخرجش پیداست حالا چرا سایلنت می خنده ؟_سلام خانم محبی چه رسمی_بفرمائید بشینید ..وا این چرا ابرو بالا می ندازه ، سرمو تکون دادم یعنی چه مرگته؟دوباره ابروشو انداخت بالا که یه نگاه به اطراف دفترش انداختمو یه مرد دیگه رو دیدم که کنار قفسه کتابا ایستاده بود ... لالمونی گرفتم اروم رفتم رو یه صندلی نشستم ..._ جناب ایزدی بفرمائید خانم محبی هم نشریف اوردن ایزدی اومد سمت ما رو صندلی جلویی نشست _سلام خانم به احترامش یه خورده از جام بلند شدم _سلامشهرام _ خانم محبی می خواستم با شما در مورد پرونده کارخونه .. صحبت کنم _بله _ ایشون رئیس کارخونه مدنظر هستن سرمو به احترام برا یارو تکون دادم _راستش ایشون یه شرایط خاصی داشتن که ما خواستیم شما اینجا حضور داشته باشین ._ بله اوهوکی چه لفظ به قلم حرف می زنه ایزدی_ راستش من میخوام بیمه کارخونم مطابق با بیمه شرکت های اروپایی باشه اما با توجه به تحریم، اونا مارو ساپورت نمی کنن من هم اومدم اینجا و این قضیه رو مطرح کردم یه خورده با هم در مورد شرایط بیمه کارخونه ایزدی صحبت کردیم و بعد از یک ساعت ایزدی رفت ... من همچنان نشسته بودم .. یعنی خنگ منم وقتی دیروز دیدم کارمندا به شهرام سلام و خداحافظی می کنن هیچ شکی نمی کنم _ خب شما اینجا چیکا ر می کنین؟ مگه معاون امین نشده بودین؟_ خب گفته بودم بهتون که چند وقت پیش اومده بودم اینجا و با پدرتون صحبت کرده بودم که ایشون این پیشنهاد رو دادن ، منم قبول کردم _ چرا با من هماهنگی نکردین ؟_ به هر حال یه خورده سورپرایز خوبه ... تازه با این کار، من به پدرتون خیلی نزدیکتر شدمو می تونم لیاقتمو نشون بدم ... از همه مهمتر پوریا خیلی راحت تر از میدون به در میشه . دروغ نگم یه خورده حسودیم شده .. اخه اینو چه به ریاست _پدر من بر چه اساسی این پیشنهاد رو دادن؟ مگه شما سابقه کار دارین؟_خب اولا به خاطر میزان تحصیلات و تحقیقاتم که کلی ازشون تقدیر شده بود و دست بر قضا من اونروز که اومده بودم اینجا در موردشون با پدرتون صحبت کردم ایشون از من خوششون اومد ..... انقدر سابقه اجرایی دارم که بتونم یه حوزه رو اداره کنم .. . سابقه کار هم دارم دیگهاره جون خودت سابقت اینه که کمتر از یک ماه معاون امین بودیشهرام _ در ضمن سعی کنید تو شرکت اشنایی ندین چون ممکنه اسممون بیفته رو زبون کارمندا خوبه خودم اینو وارد زندگیم کردم حالا برام کلاس می ذاره پسره بی لیاقت _ اتفاقا منم می خواستم همینو بگم بهتره اشنایی ندیدن ... خب من دیگه برم .. فعلایه لبخند مهربون زد _ خداحافظ راحیل خانم سرمو تکون دادم و از ...

  • داستان جاده مرگ بر اساس خاطره مهرداد

    خاطره ای را که برایتان مینویسم، مربوط میشود به عید سال ۱۳۷۸٫ فریدون یکی از دوستان قدیمی ام که بالغ بر بیست سال قبل برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته بود، پس از این همه سال برای دیدن خانواده اش به ایران آمده بود، بعد از دو سه هفته اول که دیدارهایش را با خانواده و اقوام زنده کرد، نوبت رسید به من که قبل از مسافرتش به آمریکا، دوستان صمیمی همدیگر محسوب میشدیم. روزهای هشتم و نهم عید بود که به پیشنهاد فریدون، برای اینکه چندروزی با هم باشیم و در عین حال او هم گردشی بکند، راهی شهرهای شمالی کشور و دریا شدیم. در بین راه، موقعی که فریدون نوار موزیکی گذاشت و من به او یاد آور شدم که امروز روز شهادت یکی از ائمه است و به احترام چنین روزی موزیک را خاموش کند، فریدون که گویی در این بیست سال کاملآ به لحاظ عقیدتی دچار تغییر شده بود، مرا مسخره کرد و گفت: - ببینم مهرداد تو هنوز به این چیزها عقیده داری؟ من که یادم بود او قبل از رفتنش بچه ای معتقد بود، مطمئن شدم که در این سالها تحت تاثیر القائات غربی ها قرار گرفته و لذا با او وارد بحث شدم و چند دقیقه بعد صحبت به اینجا رسید که من میگفتم; (بدون اراده و مشیت پروردگار هیچ کاری در دنیا انجام نمیشود) و فریدون خلافش را میگفت که; - این حرف معنی ندارد، اگر انجام کاری از سوی انسان امکانپذیر نباشد، دیگر هیچ نیرویی نمیتواند دخالت کند. بحث من و فریدون همچنان ادامه داشت و ما در جاده چالوس در حال حرکت بودیم، تا اینکه ناگهان فریدون با اضطراب فراوان گفت: - مهرداد ترمز… ترمز ندارم… ترمز بریده… یک لحظه مرگ را پیش چشمانم دیدم. در سرازیری ها و شیب ها و پیچ ها، تنه جاده چالوس باشی و ترمز هم نداشته باشی، فقط دره های عمیق میتوانند مانعت شوند. در این لحظات ناخود آگاه به استغاثه افتادم و از پروردگار و ائمه معصومین طلب کمک کردم. و بعد وقتی دیدم فریدون در حال سکته کردن است سرش داد زدم; لعنتی تو هم یک چیزی بگو لااقل حالا که دیگه به آخر خط رسیدیم از خدا طلب مغفرت کن… فریدون یک دفعه بغضش ترکید و ناله کنان و رو به خدا نجوا کرد: - خدایا اگر کفر گفتم منو ببخش، خدایا توبه ام را بپذیر… و من نیز در همان حال گریه کنان میگفتم: (خدایا تو هرکاری مشیتت باشه انجام میدی… پروردگارا مارو از مرگ نجات بده…) می دانم باور نمیکنید! حق هم دارید باور نکنید، اما به همان خدا قسم، ماشین که داشت با آن سرعت سر پایینی ها را طی میکرد، بدون کمترین دخالتی از سوی فریدون -غیر از خاموش کردن و خلاص کردنش- پس از طی مسافتی حدود یک کیلومتر، ناگهان خود به خود و لب به لب یک دره از نفس افتاد و متوقف شد. من که هنوز گیج و منگ بودم از ماشین پیاده شدم و فریدون وقتی ...

  • اس ام اس های شب قدر ( SMS )

    آیا در رؤیاهایتان ، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده اید ؟ شب قدر، رؤیایی است که به حقیقت می پیوندد . . . التماس دعا

  • حمایت از کمپین من عاشق محمد (ص) هستم

    حمایت از کمپین من عاشق محمد (ص) هستم

    در پی اهانت دوباره نشریه شارلی ابدو به ساحت پیامبر اسلام(ص)، حجت الاسلام والمسلمین شهاب مرادی کمپین «من عاشق محمدم» را به چهار زبان زنده دنیا راه‌اندازی کرد و از همه علاقه‌مندان دعوت میشود تا به این کمپین بپیوندند.در پی اهانت مجله فرانسوی به رسول الله الاعظم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، پیشنهاد و درخواست می کنم این تصویر و متن زیر؛ شعارهای آن به صورت هشتگ ها را بازنشر بدهید: I love Mohammad "P.B.U.H"I hate terrorism.I condemn insulting the holy prophets.٠٠٠٠٠٠٠٠من عاشق محمدماز تروریسم متنفرمتوهین به پیامبران الهی را محکوم میکنم٠٠٠٠٠٠٠٠أنا أحب محمد صلی الله علیه و آلهأنا اکره الأرهابأنا ادین الأهانة على الأنبیاء کلهم٠٠٠٠٠٠٠٠J'adore MuhammadJe suis déteste le terrorismeJe condamne insulte aux messagers de Dieu٠٠٠٠٠٠٠٠#IloveMohammad "P.B.U.H"#Ihateterrorism#Icondemninsultingtheholyprophets#prophet#mohammad#muhammad#اسلام #دین #مهربانی#من_از_تروریسم_متنفرم#اهانت_به_انبیاء_الهی_را_محکوم_میکنم#ilovemykindprophet#stopinsultingholyprophets#charlie#توهین_به_پیامبران_ممنوع#من_عاشق_رحمة_للعالمینم#پیامبر_مهربانم#أنا_أحب_محمد#توقفوا_الاهانة_علی_الانبیاء#شیعه #سنی #ایرانتوجه: این جریان سیاسی از یک سو به مقدسات مسلمانان توهین می کند و از سوی دیگر از گروهک تروریستی داعش که جنایات وحشیانه ای مرتکب شده حمایت می کند.

  • لب هاى خاموش (2)

    سر از میز بلند کرد چشمان سرخش را بی پروا به ارشیا دوخت ارشیا لحظه ای تامل کرد و سپس نگاه از او گرفت و زمزمه وار گفت:اینجور نگام نکن خواهش می کنم منو با چوب خانواده ام نزن..کیفش را از روی میز چنگ زد:باید برم ..ارشیا بلند شدم:باشه بریم برسونمت..هر دو سر در گریبان و با قامتی خمیده یکی پر از حس اطمینان همراه با شرمندگی و درد و دیگری سرشار از انزجار و ذهنی پر سوال از در کافی شاپ خارج شدند..بدون کمک از جوی سر راهش پرید یک لحظه سکندری خورد اما با دست گذاشتن بر کاپوت ماشینِ ارشیا تعادل خود را حفظ کرد در ماشین جای گرفت سرش را بر تکیه گاه صندلی فشرد اشک از لای پلک های به هم فشرده اش روی گونه اش جاری شد.. ارشیا استارت زد و با اهی سرد زیر لب نجوا کرد:کمربندت و ببند مدیا..مدیا ان لحظه به هیچ چیز اهمیت نمی داد چه برسد به کمربند بسته نشده و رانندگی دیوانه وار ارشیا..ارشیا خم شد و در نزدیکی گوش مدیا زمزمه کرد:ببخشید فقط می خوام کمربندتو ببندم..مدیا بدون عکس العمل همچنان درگیرِ دنیای سیاه خودش بود دنیایی که بی رحمانه در ان پرتاب شده بود. چه ساده لوح بود که فکر می کرد بیتا خانم به فکر تنهایی و بیماری اوست..ارشیا کمربند مدیا را بست و خود را کنار کشید..قلبش فشرد روحش از درد و بغض مچاله شد. دلش یک حامی می خواست دلش یک شانه ی محکم و استوار برای گریه هایش می خواست، دلش یک قلب مهربان برای عشق ورزیدن، دلش یک گوش شنوا برای شنیدن، اصلا دلش یک ادم می خواست البته اگر در حوالیش ادم پیدا می کرد..چرا هرکس که به او می رسید به طمع خانه و حساب بانکی او پیش می امد چرا هر کس که به می رسید قصد کندن و بردن ذره ای از مال او را داشت مالی که مدیا ان را برای خود نمی دانست ..ارزو داشت دختر فقیرِ بی چیزی بود اما یک خانواده، یک دوست مهربان و قابل اعتماد داشت.._مدیا خوبی!؟سرش را بیشتر بر صندلی فشرد و با صدایی که گویا از ته چاه عمیقی خارج می شد گفت:هیچ ادمی دورم نیست یعنی واقعا مدیای مهرجوی بینوا چیزی به جز خونه و حساب بانکی نداره!؟ چرا همه فکر می کنن حالا که قلبم خرابِ از احساس و عاطفه بویی نبردم، چرا فکر نمی کنن همین قلب خراب هم می تونه عاشق بشه می تونه محبت کنه می تونه با دیدن کسی بی قرار و دیونه وار تو سینه م بالا و پایین بپره.. _مدیا کسی تو زندگیت هست!؟به من بگو کمکت می کنم..سرش را محکم به طرفین تکان داد و تلخ مثل همان قهوه ی لب نزده اش زمزمه کرد:نه من حق عاشق شدن ندارم این حق رو دکتر تهرانی ازم گرفت این حق رو مادرت ازم گرفت شاید هم این حق رو خدا ازم گرفته.._مدیا اینطور نگو.._متاسفم ارشیا اما جز این نمی تونم بگم.._مدیا به خودت ظلم نکن، اگر کسی رو دوست داری بهش بگو به خودت و اون ...

  • دانش آموزان کلاس سوم واولیائ گرامی حتما این مطلب را بخوانید.

               دانش آموزان کلاس سوم واولیائ گرامی حتما این مطلب را بخوانید. حتي چند جلسه آغاز سال با روند نگارش مخصوصاً با توجه به گروه سني دانش آموزان آموزش داده شوند‌، براي اين کار بهتر است چندين مورد از انشاي دانش آموزان سال قبل براي بچه‌هاي کلاس سوم خوانده شود و در مورد آنها بحث و بررسي شود و نقاط ضعف و قوت آنها مورد تاکيد قرار گيرد .    اين آموزش‌ها با توجه به توانايي و ذوق و سليقه هـر معلـم و ديـدگاه وي مي‌تـواند گوناگون باشد.   1- موضوعي که براي انشا انتخاب مي‌شود بايد کاملاً واضح و محدود باشد و توضيحات لازم در خصوص آن موضوع ارائه شود . 2- چگونگي ربط دادن جملات و گسترش حوزه واژگان و افزايش کميت جمله ها به طور خيلي ساده و خلاصه آموزش داده شود. 3- تصاويري در اختيار دانش آموزان قرار دهيم و از آنها بخواهيم در مورد تصاوير چند سطري براي ما بنويسند. 4- جملات درهم ريخته را با اندازه هاي متفاوت در اختيار آنها قرار دهيم تا آنها کامل نمايند. 5- پاکيزه نويسي‌, رعايت اصول نگارش در دوره ابتدايي‌، چگونگي تنظيم ساختار انشا و پيش نويس و پاکنويس نيز مورد تاييد و پيگيري قرار گيرد. 6- با تعريف يک کارتون يا داستان مي توانند يک انشاي خوب بنويسند‌، البته بهتر است اين کارتون نمايش داده شود يا داستان را خودشان بخوانند. 7- در مناطق دو زبانه بهتر است از ابتدا دانش آموزان علاوه بر زبان مادري از زبان فارسي که زبان نوشتاري و معيار و ملاک ارزيابي ما مي‌باشد، به خوبي استفاده کنند و از زبان مادري در کلاس استفاده نکنند تا گنجينه ي لغات آنها افزايش يابد.   تعریف علمی انشا: انشا یعنی درست اندیشیدن درباره ی موضوعی و آن را روی کاغذ پیاده کردن است .   تعریف انشا در اصطلاحِ ادبیّات به چه معنی است؟ در اصطلاح  ادبیّات ، انشا عبارت است از : نگارش جملات و عباراتی که افکار نویسنده را به صورت روشن و زیبا بیان کند ، که خواننده آنها را به سهولت بفهمد و برایش خوش آیند و مطلوب باشد.     انشا از نظر لغوی :   انشا در لغت به معنی آفریدن‌، آغاز کردن و از خود چیزی نوشتن است و در اصطلاح ادب پارسی انشا نویسی عبارت است از : بیان خاطره ها ـ پندارها ـ خیال ها ـ  احساس ها ـ عقیده ها ـ مشاهده ها و اندوخته های فکری و ذهن از راهِ نوشتن . ـ برای نویسنده ویژگی هایی بر شمرده اند که برخی  از آنها فطری و ذاتی و برخی دیگر اکتسابی است . ـ انشا نویسی تقریباً «همان مقاله نویسی» است. ـ ساده نویسی یکی از شرایط خوب نویسندگی است.   مراحل آموزش انشا:   1ـ تصویر خوانی   2ـ بصورت شفاهی               مثال : برای «بابا» جمله ای بگو و بنویس                                                   ...

  • حضرت یحیی (ع) و امام حسین(ع)

    شباهت حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع)   ششم محرم الحرام بنابر روایات معتبر سالروز شهادت حضرت یحیی بن زکریا است؛ پیامبری که همانند سید و سالار شهیدان سر از تن وی جدا کردند و بر اساس آیات قرآن زندگی ایشان شباهت زیادی به زندگی پسرخاله وی حضرت عیسی (ع) دارد.زندگی نامه اجمالی حضرت یحیی(ع) حضرت زکریا(ع)با بانویی به نام ایشاع (یا حنانه) خاله حضرت مریم(ع)ازدواج کرد. سالها گذشت و هر دو به سن پیری رسیدند ولی دارای فرزند نشدند. سرانجام زکریا(ع)در کنار محراب مریم(ع)غذاها و میوه‎های بهشتی دید، دریافت که باید امیدوار به خدا بود با این که ۱۲۰ سال از عمرش گذشته بود و همسرش ۹۸ سال داشت، ازدرگاه خداوند تقاضای داشتن فرزند کرد. سرانجام فرشتگان به اوبشارت دادند که خداوند پسری به نام یحیی(ع)به تو عطا خواهد کرد، و چنین نامی تاکنون کسی نداشته است. نبوت و کتاب حضرت یحیی(ع) حضرت یحیی (ع)در کودکی به مقام نبوت رسید، و خداوند در همین سن آن چنان او را از عقل و درایت و هوش برخوردار نمود که شایستگی مقام نبوت را پیدا کرد. مقام یحیی(ع)در پیشگاه خداوند آن چنان در سطح بالایی است که خداوند می‎فرماید: (وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‎میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‎شود.) از امتیازات حضرت یحیی (ع)این که: خداوند او را به عنوان تصدیق کننده نبوت حضرت مسیح (ع)و به عنوان رهبر، و بسیار عفیف و پرهیزکار و پیامبری از صالحان، معرفی می‎کند. گر چه از ظاهر آیه ۱۲ سوره مریم استفاده می‎شود که او دارای کتاب مستقل بوده، ولی منظور از کتاب در این آیه، همان تورات است. او مروج آیین موسی(ع)بود، وقتی که عیسی(ع)به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد، و مروج آیین حضرت مسیح(ع)گردید. حضرت یحیی(ع)سه سال یا شش ماه از حضرت عیسی(ع)بزرگتر بود.شباهت عیسی (ع)و یحیی (ع) حضرت یحیی(ع)و حضرت مسیح(ع)نسبت به هم شباهتهایی در امور زیر داشتند: زهد و پارسایی فوق العاده. ترک ازدواج،‌ که آنها براثر شرایط خاص زندگی برای تبلیغ احکام الهی مجبور به سفرهایی بودند و ناچار مجرد زندگی می‎کردند. تولد اعجاز آمیز، که یحیی در سنین پیری پدر و مادر، از آنها به دنیا آمد، و عیسی(ع)بدون پدر متولد شد. یحیی و عیسی، با همدیگر خویشاوندی نزدیک داشتند ، یحیی پسر خاله حضرت مریم(ع) مادر عیسی(ع)بود. شباهت دیگر این که هر دو در کودکی به مقام نبوت رسیدند. یحیی و عیسی(ع)با همدیگر الفت و انس خاصی داشتند، و هم چون دو برادر عرفانی، ارتباط تنگاتنگی در میانشان بود؛ تا آن جا که در روایت آمده: مدتی پس از فوت حضرت یحیی(ع) ، حضرت عیسی(ع)که از فراق او ...