شعرتولدت مبارک

  • شعرتولدت مبارک

    تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی .......... با یه گریه ساده به دنیا بله گفتی   ببین تو آسمونا پر از نور و پرندس .......... تو قلبا پر عشقه ، رو لبها پر خندس   تا تو هستی و چشمات ، بهونه س واسه خوندن .......... همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس   روز تولد توست ، نیستم اما کنار تو .......... کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو   درسته ما نمی تونیم این روز و پیش هم باشیم .......... بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم   واسه تولد تو باید دنیا رو آورد .......... ستاره رو سرت ریخت ، تو رو تا آسمون برد   اینا یه یادگاری توی خاطره هاته .......... ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد   تولدت عزیزم پر از ستاره بارون .......... پر از بادکنک و شوق ، پر از آینه شمعدون   الهی که همیشه واسه تبریک امروز .......... بیان یه عالم عاشق ، بیاد هزار تا مهمون   بازم شادی و بوسه ، گلای یاس میخک .......... میگن کهنه نمی شه ، تولدت مبارک



  • دانلود اهنگ های تولد مبارک

    دانــلــــود یـــکـجـــــا

  • تصاویری از حاشیه ها و کادر های زیبا

    http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/104.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/440y4rfxcr4vzsw8in.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/81.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/82.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/84.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/83.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/89.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/bordure-coloriage-82.gif http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/nyvlkmftqfiied1ifei2.jpg http://hiran67.persiangig.com/image/کادر/untitled.bmp      

  • نمونه هایی از کادرهای زیبا برای پوشه کار

    نمونه هایی از کادرهای زیبا برای پوشه کار

  • طرح درس بخوانیم اول-لوحه ی سوم

    بسمه تعالی                                              تعداد فراگیران: عنوان درس : لوحه سوم                     روش تدریس : پرسش و پاسخ      تاریخ تدریس : ....../03/1389                هدف کلی : آشنایی دانش آموزان با محیط اهداف جزیی : 1-آشنایی با اصطلاحات موجود در محیط اطراف 2 –آشنایی با مفاهیم بالا : پایین و کنار 3-آشنایی با مفاهیم روی –پشت و خارج 4-آشنایی باسمت های چپ وراست. 5- آشنایی با رنگها . اهداف رفتاری : انتظار می رود پس از اجرای این روش دانش آموزان قادر باشند . 1-اصطلاحات موجود در محیط اطراف خودرانام ببرید . (دانشی ) 2-مفاهیم بالا و پایین و جلو وکنار را توضیح دهند . (دانشی ) 3-مفاهیم داخل و خارج و روی پشت را نشان دهند .(مهارتی ) 4-سمت های چپ وراست را نشان دهند . (مهارتی ) 5-نسبت به شناخت محیط اطراف خود ابراز علاقه کنند (نگرش ) ارزشیابی ورودی : 1-رنگهای را که می شناسید را نام ببرید ؟ 2- اعضای خانواده را نام ببرید ؟ 3-از محل زندگی دانش آموزان سوالاتی پرسیده می شود ؟ مدل و فضای کلاس :  سنتی یا دانش آموزان رابه شکل میزگرد در کلاس گروه بندی  می کنیم . وسایل کمک آموزشی : کتاب – تصاویر . لوحه . دانش آموزان و و سایل موجود در کلاس   . ایجاد انگیزه : تصاویر بزرگ از لوح های موجود را روی دیوار و تخته کلاس می چسبانیم . ارائه درس : کار با این لوحه ها منحصرا شفاهی  واز طریق داستان  سازی  است بدین معنی  که معلم با پرسش های مناسب از دانش آموزان می خواهد که بگویند در تصاویر چه چیزهایی می بینند و به این ترتیب آن ها را به سمت یک داستان برای لوحه  می کشند سرانجام از پاسخ های دریافت شده از دانش آموزان به کلمه های  کلیدی که هدف لوحه است تکیه لفظی می کند. هدف لوحه شمردن و یاد دادن عدد نیست شاید دانش آموزان در پاسخ به عدد یا تعداد هم اشاره کنند ولی آموزگار باید آن ها را نشنیده بگیرد فقط آن ها را تشویق  کند .معلم باید سوال را طوری  طرح نکند که دانش آموزان مجبور باشد با عدد پاسخ گوید و در ادامه  معلم یک داستان در رابط با لوح که به صورت جای خالی می باشد ارائه می دهد سپس  جاهای خالی را به کمک دانش آموزان  پر می کنند. لوحه ی  شماره 3 : در حالی که معلم لوح شماره سه را نشان می دهد: می پرسد  این جا کجاست ؟ چه کسانی این جا هستند ؟ چه چیزهایی در اتاق می بینید ؟ تابلو کجا قرار دارد ؟ ساعت کجا است : پنجره چگونه است :گلدان و مولاژ کره  زمین  کجا قرار دارد ؟کیف بچه ها کجاست ؟مادر بزرگ کجا نشسته است ؟رنگ لباس مادر بزرگ را بگویید ؟سیب ها کجا قرار دارند ؟قند کجاست ؟آب را کجا می بینی ؟اعضای خانواده چگونه کنار هم نشسته اند ؟صندوق کجا قرار دارد ؟ لباس مادر ...

  • روز میلادت...

     روز میلادت...

    بشنو این صدای خسته میگه تولدت مبـــــــــــــــارک بشنو با دلی تـنگ میگه تولدت مبـــــــــــــــارک گرچه دوری از من اما روز میـــــــــــــــــــــــلادت به یاده جای خالی تو امروز آتیش زده وجودم کاش بودی بهت میگفتم که تویی بود و نبودم روز میلادت شد و نیستم اما من کنار توکاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تودرسته ما نمیتونیم این روزو پیش هم باشیمبیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیممن باشم و تو باشی و فرشته های آسمونچراغونی آسمون، ستاره های کهکشونبه جای شمع میخوام برات غمهاتو آتیش بزنمهر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنمتو غمهاتو فوت بکنی منم ستاره بیارماشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم شاید یه روزیی بیاد تو بمونی کنار من برات بخونم شعر تولدت مبـــــــــــــــــــــــارک . . . تولدت مبـــــــــــــــــــــــارک عزیز دلم     پ.ن:امسال دومین سالیه تولدتو اینجا میگیرم تنهایی با دلی تنگ مینویسم    

  • رمان رو اعصابم قدم نزار پست چهارم

    بااخم وترس برگشتم ببینم کیه؟با دیدنش دلم هری ریخت ترسم فرو کش شد اما اخمم نه بیش ترشد تو اون تاریکی مردمک عسلی چشماش خیلی قشنگ شده بود با اون چشمای شیطونش بهم خیره شده بود دستشو دراز میکنه سمتم ومیگه-سلام لعیا خانوم پارسال دوست امسال آشنا به دستش خیره میشم وبا تردید نگاش میکنم با لبخندمیگه-نمیخوای دست بدی؟از رو رفتما بهش دست میدم با تماس دستای گرمش با دستای سردم بدنم مورمور میشه با اخم میگم-تو اینجا چیکار میکنی؟ با اون چشمای عسلیش زل میزنه تو صورتمو میگه-ناسلامتی تولدپسر خالمه باید به تو هم جواب پس بدم؟البته اونا راجب نامزدی منو تو هیچ اطلاعی نداشتن وندارن هنوزم گستاخی قبل رو داشت .به قیافه اش نگاه میکنم اصلا تغییر نکرده بود چشمای درشت عسلیش موهای خرماییش بینی استخونیش لبای قلوه ای وصورتیش هیکل ورزشکاریش هیچکدوم تغییر نکرده بودن وهنوزم برام جذابیت گذشته رو داشتن بهم میگه-تغییر کردی با اینکه دوسال گذشته ولی خیلی تغییر کردی پوزخندی میزنم که به نظرم براش از صدتا فحش بدتره ومیگم-ولی تو اصلا تغییر نکردی همون آشغال همیشگی هستی غیر قابل بازیافت اینو میگمو در برابر قیافه ی بهت زدش میرم تو سالن بغض گلومو میگیره لعنت بهت پویان همه جا هستی همه ی دخترا وپسرا داشتن وسط میرقصیدن سالن هم که خیلی بزرگ بود سنگینی نگاهی رو روی خودم حس میکنم سرمو میارم بالا نگاهم با نگاه خیره مهرداد که داره نگام میکنه تلاقی میکنه با اخم میاد سمتم کنارم میشینه ومیگه-اون عوضی چیکارت داشت؟ من-چرت وپرت میگفت مهرداد -اصلا بهش محل نمیدی خودتو بی تفاوت نشون بده فهمیدی؟ من-باشه بابا همون لحظه پسری میاد سمتمون که خیلی شباهت زیادی به پسر توی عکس یا بهتر بگم همون آروین داشت با این تفاوت که رنگ چشمش خاکستری بود بینیش معمولی بود موهاش هم مشکی بود ورنگ پوستش هم برنز بودباصداش به خودم میام-پس لعیا خانوم که مهری جون تعریفشو میکرد شمایید؟ من-مهری جون دیگه کیه؟ پسره لبخندی میزنه ومیگه-همین مهرداد خودمونو میگم دیگه مهرداد-دارم برات آرتین من-پس شما هم آقاآرتین هستید درسته؟ پسر لبخندی میزنه ومیگه-آره وشما هم باید لعیا خانوم باشید درسته؟ من-بله از آشنایی باهاتون خوشبختم آرتین باهام دست میده ومیگه -لطفا راحت باش هرچی خواستی به الهه بگو مهرداد-آرتین مشروب سرو نمیکنی؟ آرتین-پسر دیوونه شدی مگه من گارسونم که مشروب سرو کنم ؟بعدشم اگه آروین بفهمه مشروب خوردیم پوست سرهردومون رو میکنه میدونی که چقدر ازین چیزا بدش میاد مهرداد-هووو ماشین نزنت بابا آرتین-برو گمشو برقص از جرو بحثشون خندم میگیره ولی با دیدن قیافه پویان خندم میماسه اونم همین ...

  • رمان نیازم به تو ادامه رمان لحظه های دلواپسی 6

    سراغ ضبط رفتم ویه موسیقی لایت گذاشتم ... همه با هم برخاستن... فقط هالوژن ها روشن بود . درسته فامیل ما زیاد توقید وبند حجاب نبودن ، ولی به هیچ عنوان هیچکس ازمسن ها گرفته تا جوونها ازمشروب ودود ودم دوری می کردن ... هرکی توحال خودش بود. توآغوش پارسا فرورفته بودم ودستهاموروی بازوهاش گذاشته بودم وآروم نوازش می کردم . زیرگوشم گفت : پروا می شینی حواست باشه پاهاتو بازنکن !با چشمهای گرد شده نگاش کردم گفتم : وا..!!! من کِی پاهاموبازگذاشتم ؟!با دیدن قیافم خنده ش گرفت وگفت: یکی دوبارحواست نبود ، پاهات یه کوچولو باز شده بود شانس آوردی من وپویا روبروت بودیم !با قیافه کرفته گفتم : مثلا" اگه کسِ دیگه بود چی می شد ؟!چنان چشم غره ای بهم رفت که زهره م ترکید !گفتم : خب حالا ، مگه چی گفتم ؟با همون اخم ترسناک جواب داد مگه چی گفتی ؟! مثلا" برات فرقی نداره سیروس باشه یا فربد و فرزاد ؟!حسابی بهم برخورد . یعنی واقعا" فکرمی کرد من انقدربی قید وبندم که شوهرم وبرادرم با غریبه برام فرقی نداره ؟!!با صدای آروم ولی عصبانی گفتم : واقعا" برای خودم متأسفم که شوهرم درموردم همچین فکری می کنه ... بعد خودموازآغوشش کشیدم بیرون ورفتم روی مبل نشستم ... کلافه وعصبی بود ولی کاملا" مشخص بود به زورخودشو نگه داشته... اولین نفری که متوجه من شد شراره بود.اومد کنارم نشست وگفت : چی شد پروا ؟ چرا نشستی ؟- مگه قراره چیزی بشه ؟شراره : آخه قیافه ت گرفته ست .- نه بابا یه کم پام ذوق ذوق کرد .شراره : آخـــــی ؛ امروزخیلی خسته شدی ، بهتره کیک وبیاریم وکم کم جمعش کنیم که توهم بخوابی ... بعد با شیطنت گفت : البته اگه پارسا بذاره بخوابی !به زورلبخند زدم . تودلم گفتم : دلت خوشه ها ، خب نداری .کم کم بقیه هم اومدن . روبه درسا گفتم : درسا جون زحمت آوردن کیک با تو .درسا بدون حرف سرشوتکون داد وبه سمت آشپزخونه رفت وکیک به دست وارد سالن شد . مثل دیشب یک شمع روی کیک گذاشته بودم.درسا شمع وروشن کرد . پارسا پشت کیک نشسته بود .سیروس گفت : فوت کن دیگه . تا می خواست فوت کنه شراره گفت : صبرکن پارسا ! اول یه آرزوکن بعد .پارسا لبخند زد چشمهاشو بست وچند لحظه بعد بازکرد زل زد به من که درزاویۀ دیگۀ مبل نشسته بودم وازش فاصله داشتم ... یه لبخند خوشگل گوشۀ لبش نشست . دلم ضعف رفت ولی یاد حرفش که افتادم با اخم ظریفی روموازش گرفتم . به روی خودش نیاورد ... میترا با زیرکی گفت : غلط نکنم آرزوتون به پروا ارتباط داشتا . بعد با ساغرودرسا وشراره بهش کلید کردن باید بگی . یکی دستشومی کشید یکی لباسشو یکی با سرتقی التماس می کرد . شوهراشونم کنارایستاده بودن ومی خندیدن تنها کسی که ساکت وبی حرکت نشسته بود من بودم ، همچین پاهاموکیپ ...