شعري در وصف خواهر

  • شعري زيبا از سهراب سپهري در وصف زندگي

       شب آرامی بود   می روم در ایوان، تا بپرسم از خود   زندگی یعنی چه؟   مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین :با خودم می گفتم  زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!! زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت   زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق   زندگی، فهم نفهمیدن هاست زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد   قدر این خاطره را دریابیم.  سهراب سپهری



  • امام رضا (شعر)

    <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> برای دیدن تمام اشعار در وصف امام رضا (ع) روی لینک زیر کلیک کنید http://www.aarezoha.blogfa.com/cat-68.aspx کعبه عشق ای دست خدا بر سر ایران بنما نظری به ما اسیران ما جمله اسیر عشقت هستیم زین عشق ببین که می پرستیم روشن ز تو هر منزل ایران آباد نما این دل ویران ما زنده ز تو کعبه عشقیم بهر تو چو پروانه عشقیم باید که جدا ز هر خطا شم از عطر تو بر خودم بپاشم الحق به دلم صفا تو دادی نوری به دل سیاه دادی نازم به تو ای امید یاران کردی شب ما ستاره باران مشتاق لقای تو رضایم صحن و حرمت چو کربلایم تو حج من و منایم هستی هم مروه و هم صفایم هستی جانم شود از بهر تو قربان ذکر تو چو آیه های قرآن ای داده به ما تو درس توحید خورشید تویی نه قرص خورشید نوری که ز گنبد تو تابید روشن بنموده روی خورشید طلب کن طلب ای آنکه حق راضی زتو در دلم بنگر بوَد رازی زتو ++ کن طلب بالی به پروازمبده رو به پایانم تو آغازمبده ++ کن طلب مولا علی موسیالرضا پور زهرا و علیمرتََضی ++ کن طلب بنما رهام از بیخودی این تویی ساکن به قلب ماشدی ++ کن طلب تا که بیایم سویتو تا بگیرم من کمی از بویتو ++ کن طلب تا اینکه پا بوستشوم نی که تا این حد فراموشتشوم ++ کن طلب گرچه گنهکار وبدم بر در لطف تو چون خوار آمدم ++ کن طلب جان جوادت ایرضا تا بیفتم روی خاکت ایرضا ++ کن طلب تا غم از این دلپرکشد تا مرا از اوج هم برترکشد ++ کن طلب بین عاشق زارَتمنم عاشقت نی بلکه بیمارتمنم ++ کن طلب رسوای بازارآمدم در شفا خانَه ت چو بیمارآمدم ++ کن طلب دستی بنه بر سینهام بنگر این سوز دل دیرینهام رضا جان سلام ای ضامن آهو رضا جان شفاعت کن حقیرت را رضاجان فدای آن کبوترهای عاشق به طوف آن حریمت ای رضا جان دل من هم شده همچون کبوتر به یاد گنبد زردت رضا جان طپش دارد ولی غمگین و خسته ز بسکه رو سیاه است ای رضاجان تو دستم گیر و از ظلمت رهاکن رها از معصیتها کن رضا جان بیا بنما ضمانت روسیاهت به درگاه خدایت ای رضا جان اگر فرزند تو رنجانده ام من ولیکن عاشقم بر او رضاجان توصیف ذره چون وصف کند مهر جهانافروزش چه سراید که رضا یابد از آنابرویش ملک را با ملکوت گو که تناسب چهبوَد مگر او خود دهدم تاری از آنگیسویش هشتمین نور درخشان امامت کههموست دهمین اختر معصوم و جهان روسویش نتوان شرح دهم یک صفت ازاوصافش تا مگربگذردم رایحه ای ازبویش زانکه تاریکِ وجودم نبرد ره سویاو نوری ام ده که نشانی دهدم برکویش تا که فرزند عزیزش قائم آلرسول او که جانها به فدای نفسدلجویش کند الهام و دهد نورو بتابد بردل قطره ای می دهدم از قدحنیکویش --- امام رضا   تو خورشیدی به ایران ای رضا جان           که می تابی بهدنیا از خراسان    به ظلمتها ...

  • شعري زيبا از سهراب سپهري در وصف زندگي

    مادرم سینی چایی در دستگل لبخندی چید ،هدیه اش داد به منخواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجالب پاشویه نشستپدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی دادشعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین:با خودم می گفتم زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریستزندگی فاصله آمدن و رفتن ماسترود دنیا جاریستزندگی ، آبتنی کردن در این رود استوقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایمدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟هیچ!!!زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماندشاید این حسرت بیهوده که بر دل داریشعله گرمی امید تو را، خواهد کشتزندگی درک همین اکنون استزندگی شوق رسیدن به همانفردایی است، که نخواهد آمدتو نه در دیروزی، و نه در فرداییظرف امروز، پر از بودن توستشاید این خنده که امروز، دریغش کردیآخرین فرصت همراهی با، امید استزندگی یاد غریبی است که در سینه خاکبه جا می ماندزندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگزندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رودزندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذرزندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگزندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشقزندگی، فهم نفهمیدن هاستزندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجودتا که این پنجره باز است، جهانی با ماستآسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماستفرصت بازی این پنجره را دریابیمدر نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیمپرده از ساحت دل برگیریمرو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیمزندگی، رسم پذیرایی از تقدیر استوزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ستزندگی، شاید شعر پدرم بود که خواندچای مادر، که مرا گرم نمودنان خواهر، که به ماهی ها دادزندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیمزندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوتزندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماستلحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ستمن دلم می خواهدقدر این خاطره را دریابیم.  

  • در وصف حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها)

    در وصف حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها)

    خديجه دختر خويلد از نيكوترين و عفيفترين زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامي نخستين زني كه به پيامبر اكرم ( ص ) ، شوهرش ، ايمان آورد و آن چه از مال دنيا در اختيار داشت - در راه پيشرفت اسلام - كريمانه بذل كرد.خديجه آن قدر ارزش الهي داشت كه براي او مانند مريم مايده هاي آسماني نازل مي شد. رسول خدا (ص) مي فرمايند:خداوند از ميان زنان چهار زن را برتري داده است. آسيه .مريم.خديجه.فاطمه از عايشه ، زوجه پيامبر ( ص ) ، نقل شده است كه گفت : " احترام هيچ يك از زنان به پايه حرمت و عزت خديجه نمي رسيد . رسول الله ( ص ) پيوسته از او به نيكي ياد مي كرد و به حدي او را محترم مي شمرد كه گويا زني مانند خديجه نبوده است " .عايشه سپس نقل مي كند : روزي به پيغمبر ( ص ) گفتم : خديجه پير زني بيش نبوده و خداوند بهتر از او را به تو عطا كرده است. پيغمبر(ص) سخت برآشفت به طوري كه رگ پيشاني اش برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خديجه كسي براي من نبود . روزي كه همه مردم كافر و بت پرست بودند ، او به من ايمان آورد.روزي كه همه مرا به جادوگري و دروغگويي نسبت مي دادند ، او مرا تصديق كرد ، روزي كه همه از من روي مي گردانيدند ، خديجه تمام اموال خود را در اختيار من گذاشت و آنها را در راه من بي دريغ خرجكرد خداوند از او دختري به من بخشيد كه مظهر پاكي و عفت و تقوا بود . عايشه مي گويد : با خود گفتم ديگر از خديجه به بدي نام نخواهم برد. عايشه مي گويد:‹‹من در مورد زنان پيامبر از هيچ كدام به اندازه خديجه حساس نبودم زيرا پيامبر مرتب از او تعريف مي كرد و من هرگز او را نديده بودم..در شجره ي طوبي آمده است:خديجه عليها سلام زيباترين زنها از نظر جمال، كاملترين از نظر عقل، تمام ترين از نظر راي وتصميم گيري،وزيادترين از نظر عفت،دين،حيا، مرووت ومال بود. پیامبر(ص) فرمود ‹‹ اسلام با شمشير علي(ع)و مال خديجه(س) بر پا و استوار شد واستقامت يافت.›› اگر خديجه نبود كدام زن شايستگي آن را داشت كه مادر حضرت فاطمه عليها سلام باشد و اگر فاطمه نبود چه كسي شايستگي فرزندي خديجه را داشت و اگر پيامبر(ص) نبود خديجه وفاطمه چگونه مي توانستند به مقام سروري زنان عالم نايل آيند.درباره خديجه همسر گرامي پيامبر اكرم ص ، اطلاعات زيادي گزارش نشده است و كاش فقط با كمبود اطلاعات روبه رو بوديم زيرا همان گزارشاتي هم كه واصل شده داراي تناقصات فراوان و شگفت آور است و متاسفانه آن قسمتي كه بر سر زبانها جريان دارد، زندگي واقعي آن بانوي بزرگوار را به نمايش نمي‌گذارد و اين مقاله در پي آن است تا علاوه بر آنچه كه بر افواه جاري است سيماي ديگري از خديجه كبري عرضه كند. در سرزمين حجاز، مردي پا به عرصه زندگي گذاشت ...

  • پنج وارونه چه معنا دارد؟

    پنج وارونه چه معنا دارد؟

    خواهر كوچكم از من پرسیدپنج وارونه چه معنا دارد؟من به او خندیدم.كمی آزرده و حیرتزده گفت:روی دیوار و درختان دیدمباز هم خندیدمگفت دیروز خودم دیدممهران پسر همسایهپنج وارونه به مینو می داد.آن قدر خنده برم داشت كه طفلك ترسیدبغلش كردم و بوسیدم و با خود گفتم:بعدها وقتی بارش بی وقفه دردسقف كوتاه دلت را خم كردبی گمان می فهمیپنج وارونه چه معنا دارد؟

  • يادي از ميرعماد قزويني(به مناسبت سالمرگ استاد مسلم خوشنویسی)

    يادي از ميرعماد قزويني(به مناسبت سالمرگ استاد مسلم خوشنویسی)

    بي‌شك ميرعماد الحسني سيفي قزويني را بايد مشهور‌ترين خوشنويس تاريخ هنر ايران به شمار آورد. هنرمند چيره‌دستي كه توانست پايه خط نستعليق را چنان مستحكم نمايد كه تمام صاحب نظران خطوط اسلامي آن را عروس خطوط ناميدند . قلم او بيشترين تاثير خود را در عرصه خط نستعليق گذاشته است .   زندگي او در تذكره ها و رسالات و متون مختلف آمده اما واقعیت این است که گوشه هاي پنهان زندگي او همواره ناشناخته مانده است . <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />         زنده‌ياد علامه محمد دهخدا در لغت نامه جاودانه خود در باره اين هنرمند نامي قزويني نوشته است: عماد قزويني خطاط مشهور ( 961-1024 ) نام او عمادالملك قزويني حسني بود و در خط نستعليق دستي توانا داشت . خط مير براي حسن خط مثل بوده است و برخي خط او را برخط ميرعلي هروي ترجيح ميدادند .در سال 1024 ه.ق شاه عباس صفوي وي را متهم به پيروي از مذهب تسنن نمود و امر به قتل او شد وي در آخرين شب ماه رجب همان سال در راه حمام بقتل رسيد . گويند ميرزا ابوتراب خطاط اصفهاني شاگردش جنازه او را در دروازه طوقچي دفن نمود و چون ميخواستند براي او مقبره ايي بسازد مانع شدند . فرزندان و ياران او را هم طرد كردند و همگي به هندو روم پناه بردند خاندان او همگي در خط سر آمد بودند .

  • شعري فوق العاده زيبا از سهراب سپهري در وصف زندگي

    شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم : زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!! زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ زندگی ، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی ، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست آسمان ، نور، خدا ، عشق ، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره ، با شوق ، سلامی بکنیم زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد                                                    قدر این خاطره را دریابیم