شعر برای سنگ قبر جوان ناکام

  • نوشته های روی سنگ قبر

    نوشته های روی سنگ قبر بنویسید بعد مرگم روی سنگ آنکه اینجا در زیر این سنگ هم آغوش با خاک شده عاشقی دل خسته بود عاشقی که عشقش را هیچ گاه فراموش نکرد عاشقی که عاشق او بود… بنویسید بعد از مرگم روی سنگ آن که خاک را نقاب چهره اش کرده عاشق کسی بود که او را از بحر غم نجات داده و فرشته ی نجاتش تنها او را یک دوست می دید نه یک معشوق … نوشته های روی سنگ قبر سنگ قبرم را نمیسازد کسی مانده ام در کوچه های بی کسی بهترین دوستم مرا از یاد برد سوختم خاکسترم را باد برد نوشته های روی سنگ قبر بنویسید بعد مرگم روی سنگ با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ اینکه اینجا خفته در این گور سرد بودنش را هیچ کس باور نکرد نوشته های روی سنگ قبر چندان بخورم شراب کاین بوی شراب آید ز تراب چون روم زیر تراب گر بر سر خـاک من رسد مخموری از بوی شراب من شود مست و خراب نوشته های روی سنگ قبر بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد نوشته های روی سنگ قبر چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانم نوشته های روی سنگ قبر چو رخت خویش بر بستم از این خاک همه گفتن با ما اشنا بود ولیکن کس ندانست این مسافر چه کفت و با که گفت و از کجا بود نوشته های روی سنگ قبر مرغ دل پر میند تا زین قفس بیرون شود جان بجان امد توانش تا دمی مجنون شود کس نداند حال این پروانه دلسوخته در بر شمع وجود دوست اخر چون شود نوشته های روی سنگ قبر بر سنگ مزارم بنویسید آشفته وسرد و خاموش همه دنیا کرده اند مرا فراموش فراموش نوشته های روی سنگ قبر نیه باخرسان منم کیمی – من باخاردم سنین کیمی – یاتاجاقسان منم کیمی – باخاجاقلار سنین کیمی! ( روی قبرم بنویسید!) نوشته های روی سنگ قبر تا بودم ای رفیق ندانستی که کیستم روزی به سراغ حال من آمدی که نیستم نوشته های روی سنگ قبر هذا جنایه ابی و ما جنیت ابدا (این جنایه پدرم است و من هرگز جنایت نکردم) نوشته های روی سنگ قبر اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان ، چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم! نوشته های روی سنگ قبر مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم مردن آن است که از خاطر تو با همه خاطره ها محو شوم نوشته های روی سنگ قبر چون مرده شوم خاک مرا گم سازید احوال مــرا عبرت مــردم سازید خاک تن من به باده آغشته کنید وز کـالبدم خشت سر خم سازید نوشته های روی سنگ قبر جوان ناکام شادروان جنت مکان خلد آشیان نوشته های روی سنگ قبر افسرده دلی خسته در این خلوت خاموش او زاده غمهای جهان بود گشت فراموش نوشته های روی سنگ قبر بر سنگ مزارم بنویسید که بیدار نبود او خفته به خاک از غم بسیار نبود بر سنگ مزارم بنویسید که هنگام سفر عاشق شده و در تب دیدار نبود ...



  • شعرهای روی سنگ قبر چند تن از بزرگان

    شعرهای روی سنگ قبر چند تن از بزرگانمتن سنگ قبر پروین اعتصامی:اینکه خاک سیه اش بالین است اختر چرخ ادب پروین استگرچه جز تلخی ازایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین استمتن سنگ قبر فروغ فرخزاد :مناز نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکیواز نهایت شب حرفمی زنم اگر به خانه من آمدی برای منای مهربان چراغ بیارویک دریچهکه از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرممتن سنگ قبر کوروش کبیر:ای انسانهر که باشی واز هر جا که بیایی میدانم خواهی آمد من کوروشم که برای پارسیها این دولت وسیع را بنا نهادم بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر متن سنگ قبر فریدون مشیری:سفر تنرا تا خاک تماشا کردی سفر جان را از خاک به افلاک ببین گر مرا می جویی سبزه ها را دریاب با درختان بنشین متن سنگ قبر فردین: بر تربت پاکتبنشینم غمناک کوهی زهنر خفته بینم در خاک از روح بزرگ هنریت فردین شایدمددی به ما رسد از افلاک متن سنگ قبر بابک بیات: سکوت سرشاراز ناگفته هاستمتن سنگ قبر خسرو شکیبایی: در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد متن سنگ قبر حافظ: بر سر تربت ماچون گذری همتی خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود متن سنگ قبر شاپور: قلبم پر جمعیتترین شهر دنیاست...... متن سنگ قبر سهراب سپهری: به سراغمن اگر می آیید نرم وآهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من متن سنگ قبر اسکندر مقدونی: اکنون گور او را بس است آنکه جهان اورا کافی نبود متن سنگ قبر نیوتن: طبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید..... وهمه روشن شدمتن سنگ قبر لودولف کولن(ریاضی دان)3.14156235358979323 8462633862279088 متن سنگ قبر ویرجینیا وولف(نویسنده): در برابرت خود را پر میکنم از فرار نکردن ای مرگوقتی که من مردم:من را در تابوتی سیاه بگذارید تا همگان بدانند زندگی سیاهی داشتمچشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند هنوز هم چشم به راه هستمدستانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند به خیلی چیز ها دست نیافتمدهانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند حرف هایی بر لبانم خشکیده اما به لب نیاوردم...الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورمچه میخواهی چه میجویی در این کاشانه ی عورمچسان گویم چه میجویی حدیث قلب رنجورماز خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردننمی دانی چه میدانی که اخر چیست منظورم؟تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورمکجا میخواستم مردم حقیقت کرد مجبورمفتادم در شب ظلمت به قعر خاک پوسیدمز بس کی با لب محنت زمین فقر بوسیدمهمان دهری که با پستی بسندان کوفت دندانمبه جرم اینکه انسان بودم و میگفتم انسانمکنون ای رهگذردر قلب این سرمای سرگردانبه جای گریه بر قبرم بکش با خون دل دستیکه تنها ...

  • شعر مرگ

    مرگ: مرگ در قلب من است مرگ در ذهن من است مرگ هم راز و هم آواز من است لحظه ای از بدنم دور نمی گردد... پیش من جفت من است من همیشه به همه می گفتم: نکند ترس به دل راه دهید از مردن و هنوزم به همین معتقدم زندگی مثل گلیست که سر قبر عزیزی رویید و تو آن را چیدی پس تو هم یک مرگی یا که چون شعلهی شمع وسط راه سراشیبی باد باد هم یک مرگ است مرگ همچون سنگیست که رها می گردد از سر انگشت پسر بچه ی شاد شیشه ی پنجره ی خانه ی دل میشکند سنگ هم یک مرگ است و پسر بچه خدا... مرگ همچون آسیست که خدا در وسط بازی مشروط قمار شرط آن عمر بشر لحظه ای رو کرده ست حال آن شاخه گل زیبا را در درون یک تنگ که پر از اب زلال و قند است گر گذارید ز لطف زندگی می گیرد زندگی بعد از مرگ یا که آن شعله ی شمع در پناه تن یک آیینه ی پراحساس زنده می ماند و خوش زندگی منشوریست که اگر نور درونش تابی هفت رنگش بینی از جهنم تا حور از سرخ تا اوج بنفش من از این مرگ نمی ترسیدم تا زمانی که به من گفت: بیا تا برویم من از او ترسیدم لحظه ای لرزیدم رو به خود کردم و با خود گفتم: تو که این گونه قشنگش خواندی پس چرا ترسیدی؟! مرگ در پاسخ من چیزی گفت: لحظه ی تلخ وداع از دوصد دلبند است عمر تو شیشه ی آن پنجره ایست که به دست پسرک می شکند دل من از سنگ است. هیچ کس از پس این لحظه نبردست خبر هر کسی از نظر خویش کند تفسیرش زندگی پست ترین بازی تکرار زمانست ولی همه در بازی تکراری ان می لولند هیچکس خسته از این بازی نیست پس بیا تا برویم هیچ کس تا نرود پی نبرد ان جا چیست؟ پس تو هم هیچ مگو لحظه ای خشکم زد و سپس مرگ به من گفت: که ای گل روییده به قبر بغلی تو بیا تا برویم مرگ من کودک دلبند خودم بود که من را می چیدشاعر: شهاب س

  • گذری بر آرامگاه

    گذری بر آرامگاه

    وای چه تلخ بود حادثه ی مرگ جوانی دیگر مرحومه جوان ناکام کبری قاسمی دختری قد بلند و لاغر از یک خانواده کم بضاعت ، تازه سری از سرها درآورده بود که گلچین روزگار در اوج جوانی او را از این دنیا چید.روحش شاد یادش گرامی باد.مرحومه سکینه زارع  فرزند علی، مادر جوانی که قبرش در پایین قبرستان کنار دیوار به سنگی سیاه نشسته است، زن داییم بود مادر ی مهربان دلسوز که خیلی زود از میان ما پرکشید.روحش شاد و یادش گرامی باد نگاهی به قبر ها انداخته فاتحه ای می خوانم و بر سر قبور دیگری میروم. معلم قرآن بود و منزلش مکتب ، هنوز صدای بند بند جوشن کبیرش که با گدسته های زیبای مسجد، محل را طنین زیبا میداد به گوشم می رسد ، هنوز نوای صوت قرآنش قلبم را جلا می دهد، هنوز شعر گفتن و شعر خوانیش لبخند را بر لبانم می نشاند ، پدربزرگم را میگویم سید علی اکبر احمدی معلم قرآن ، که اکنون میان گور سرد  کنار قبر مادربزرگم فاطمه شمشیربند خفته است. روحشان شاد یادشان گرامی باد. نگاهم به عکس سلمان می افتد با عکسی که لباس مشکی محرم بر تنش و زنجیر عزای امام حسین بر دوشش، جوان رشیدی که ماه محرم بر اثر عارضه ی قلبی درگذشت ، به دلیل رفاقتش با برادرهایم و نسبت فامیلی که ما داشت منزل ما زیاد می آمد هنوز خنده هایش را به یادمی آوررم ، چه حادثه ی تلخی برای همه ی اهالی و نزدیکان بود جوان ناکام سلمان ملایی کنار قبر پدر جوانش علی ملایی.روحشان شاد یادشان گرامی باد.چند قبر کمی دورتر از قبور دیگر در گوشه ی قبرستان وجود دارد وقتی بالای قبر رفتم چشمم به عکس روی قبر افتاد مردی که سالهای سال بالای منبر می نشست و اهالی پایین منبر پای صحبتهاش می نشستند ، مرحوم شیخ علی اصغر تقوی روحانی محل ، روحش شاد یادش گرامی باد.کنار قبر شیخ علی اصغر پدر و پسری به آرامی کنار هم زیر خاک خفته اند حاجی بابا شریفی، رمضانعلی شریفی ، پدبزرگم که هرگز ندیدمش و عمویم که چند سالیست از میان ما رخت بر بست ، ساکن تهران بود سالی یکبار به زادگاهش می آمد و همه از دیدنش خوشحال می شدیم.روحشان شاد و یادشان گرامی باد.جلوتر نیز سنگ قبرهایی بدون نام و شکسته را میبینم که بین درختان و سبزه ها پنهان شدندن میعادگاه عاشقایی که دل در گرو در خاک خفتگانی دارند که روحشان به پرواز درآمده و اسمشان همیشه می درخشد و زنده می ماند و در تمام طول تاریخ، یادشان گرامی است... آنها از این خاک برخاستند،در این خاک کوشیدن و نام وآوازه این خاک را به گوش همه رساندند و در نهایت تو همین خاک خوابیدن. و تعداد زیادی از قبرهایی که چادر مشکی بر سر آنها کشیده شده که هر کدامشان با فاصله ای کوتاه چشم از این جهان بستند، مرحوم نورزعلی وریجی ذاکر اهل ...

  • نوشته های روی سنگ قبر

    دلم پرزغم ودرداست ای وای هوای خانمان سرداست ای وای پدررفت واز او جزقاب عکسی نمانده ،در کنارم نیست ای وایپدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من آنکه در زیر زمین داد سر و سامانت کاش میخورد غم بی سر و سامانی منگنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی منپدر بی تو چه سرد و بی ستاره است شبامون تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آیینه بدانیم چوهست نه در آن وقت که اقبال شکست ********************************** چون مرده شوم خاک مرا گم سازید احوال مرا عبرت مردم سازید خاک تن من به باده آغشته کنید وز کالبدم خشت سر خم سازید در حيرتم از مرام اين مردم پست اين طايفه ي زنده کش مرده پرست تا هست مي کّشندش به خاري به جفا تا مُرد مي برندش به عزت سر دست ********************************** بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسته بود برسنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود برسنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمیشد نشسته بود ********************************** که آشفته ولی خفته در این خلوت خاموش آنجا بنویسید که او زاده ی غم بود و زغمهای جهان گشت فراموش ********************************** در این دنیای بی حاصل چرا مغرور می گردی سلیمان گر شوی آخر خوراک مور می گردی ********************************** آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدد ره ین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای و در خواب شدند ********************************** شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديم و برفت گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت ********************************** گور نوشته جبران خلیل جبران همچون شما زنده ام در بر شما ایستاده ام دیدگان خود را ببندید وپیرامون را بنگرید مرا در برابر خویش خواهید دید.هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما ********************************** مرغ شب خوابید و من از گریه بیدارم هنوز گر چه رفتی از برم مشتاق دیدارم هنوز گر چه رفتی ز برم حسرت روی تو نرف در این خانه به امید تو باز است هنوز ********************************** روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خوردست غم دل یا سم انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت روز میلاد همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن میترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و ...