شعر حافظ كمك

  • فال حافظ

    هميشه هر وقت هر مسئله يا دل مشغولي داشتم ويا ذهنم درگير يه ماجرايي بوده، يه نفربوده كه هميشه حرفي براي راهنمايي يا براي همدرديم داشته. اسم اون يه نفرخواجه محمد حضرت حافظ شيرازيه. حافظ كه به راستي لقب لسان غيب برازنده ي وجودشه با زباني چندپهلو تونسته كه در هر مرحله از زندگيم و هر جا كه مي بايست تصميم مهمي بگيرم راهنماييم كنه. بعضي ها به فال حافظ عقيده ندارند و اونو نوعي خرافه پرستي ميدونن بعضي ديگه هم خيلي زياد اعتقاد دارن و براي هرمسئله اي حتي كوچكترين مسئله ي زندگيشون دوست دارن فال بگيرن. تجره به من ثابت كرده كه هروقت براي كسي كه زياد به فال حافظ معتقد نبوده فال گرفتم فالش خيلي با ارتباط به حال اون شخص و در عين حال عجيب بوده بطوري كه همون فرد از معني شعر و يا كلمه ي خاصي كه در شعرش اومده متعجب شده. من خودم به صداقت زبان حافظ و در عين حال بزرگيش معتقدم اما براي من فال فقط يه پيشگويي و خبر گرفتن از آينده نيست و خيلي كم پيش اومده كه از حافظ بخوام عاقبت كاري رو برام روشن كنه چون معتقدم آدم ميتونه خيلي چيزها رو عوض كنه بلكه بيشتر از حافظ راهنمايي خواستم و خواستم كه منو براي رسيدن به هدفم كمك كنه ويا مشخص كنه كه هدفم خوب هست يا نه. بعضي از فالهام خيلي برام عجيب و تأثيرگذار بوده كه هيچ وقت يادم نميره. يكي ازفالهاي خيلي عجيبم غزلي زيبا با مطلع : باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش بود كه در آن زمان خيلي خيلي كمكم كرد. يكي ديگه ازقشنگترين پاسخ هايي كه حافظ به نيتم داد موقعي بود كه از راديو پيام جناب رشيد كاكاوند در برنامه سه شنبه شبهاي راديو پيام (يا همون شبي با صاحبان نغمه هاي ماندگار يا شب مضراب و حنجره ) تفألي به ديوان خواجه زد. اول اينو بگم كه سه شنبه ها بين ساعت 12 تا 30/12 جناب كاكاوند با اون صداي بسيار بسيار گرم و گيراشون تفألي به ديوان خواجه حافظ شيرازي ميزنن و علاوه برخواندن خود متن شعر توضيحاتي هم پيرامون شعر ميدن البته هميشه هم مثبت تفسير ميكنن وحتي از نااميدكننده ترين شعر حافظ هم مثبت برداشت ميكنن، اينو خودشونم ميگن البته من با اين كارشون تا حد زيادي موافقم. پيشنهاد مي كنم حتماً اين برنامه رو ازراديو پيام  گوش كنيد باهاش نيت كنيد و ايشالا حتماً جواب ميگيريد. برگرديم روي اين موضوع كه فال حافظ اون سه شنبه شب راديو پيام براي من خيلي عجيب زيبا و در عين حال مؤثر بود. غزلي زيبا با اين ابيات: خوشست خلوت اگر يار يار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگين سليمان به هيچ نستانم كه گاه گاه براو دست اهرمن باشد روا مدار خدايا كه در حريم وصال رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد هماي ...



  • آفاق شعر سعدي‌ و حافظ‌ بحثي‌ در سهولت‌ و امتناع‌

    آفاق شعر سعدي‌ و حافظ‌ بحثي‌ در سهولت‌ و امتناع‌ علي‌ محمد حق‌شناس‌ قصد من‌ اين‌ است‌ كه‌ با سنجش‌ همين‌ فضاها و افق‌هاي‌ موجود در اشعار سعدي‌ و حافظ‌ نخست‌ ببينيم‌ كه‌ آيا اين‌ دوشاعر از فضاها و افق‌هاي‌ يگانه‌اي‌ در اشعار خود بهره‌ مي‌جويند يا نه‌؟ ديگر اينكه‌ اگر افق‌ها و فضاهاي‌ شعر آنان‌ با هم‌فرق مي‌كند، آيا آن‌ فرق ريشه‌ در زندگي‌ متفاوت‌ و تجربه‌هاي‌ مختلف‌ خود آنان‌ دارد ‌؟   بايد بگويم‌ موضوع‌ بحث‌ من‌ در اين‌ مقال‌ آفاق فكري‌ و فضاهاي‌ معنايي‌ موجود در اشعار سعدي‌ و حافظ‌ نيست‌، بلكه‌صرفاً افق‌ها و فضاهاي‌ جغرافيايي‌ و هندسيي‌ است‌ كه‌ از رهگذر اشعار اين‌ دو شاعر بر روي‌ ما گشوده‌ مي‌شوند و ما به‌درون‌ آنها راه‌ مي‌يابيم‌؛ فضاها و افق‌هايي‌ مثلاً، از نوع‌ «بامداد»، «صحرا»، «صومعه‌»، «خيمه‌»، «گلزار» و «خانه‌» در اين‌ دوبيت‌ سعدي‌1: بامدادي‌ كه‌ تفاوت‌ نكند ليل‌ و نهار خوش‌ بود دامن‌ صحرا و تماشاي‌ بهار صوفي‌ از صومعه‌ گو خيمه‌ بزن‌ برگلزار كه‌ نه‌ وقت‌ است‌ كه‌ درخانه‌ بخفتي‌ بيكار قصد من‌ اين‌ است‌ كه‌ با سنجش‌ همين‌ فضاها و افق‌هاي‌ موجود در اشعار سعدي‌ و حافظ‌ نخست‌ ببينيم‌ كه‌ آيا اين‌ دوشاعر از فضاها و افق‌هاي‌ يگانه‌اي‌ در اشعار خود بهره‌ مي‌جويند يا نه‌؟ ديگر اينكه‌ اگر افق‌ها و فضاهاي‌ شعر آنان‌ با هم‌فرق مي‌كند، آيا آن‌ فرق ريشه‌ در زندگي‌ متفاوت‌ و تجربه‌هاي‌ مختلف‌ خود آنان‌ دارد يا مثل‌ فضاهاي‌ موجود در شعرشاعران‌ مديحه‌سرا، ريشه‌ در مجيزگويي‌ها و مصلحت‌بيني‌هاي‌ آنان‌؟ سوم‌ اينكه‌ آيا فضاها و افق‌هاي‌ موجود در شعر اين‌دو شاعر، درهر حال‌، در ساخت‌ و كيفيت‌ شعر آنان‌ نيز اثر گذاشته‌ است‌ يا نه‌؟ چهارم‌ اينكه‌ آيا مي‌شود به‌ كمك‌ نوع‌فضاها و افق‌هاي‌ موجود در شعر اين‌ دو شاعر به‌ گونه‌اي‌ تعيين‌ كرد كه‌ كدام‌ يك‌ از آن‌ دو به‌ زمانه‌ ما نزديكتر و لذا با حال‌و هواي‌ جهان‌ جديد و با روحيه‌ و مشي‌ و منش‌ انسان‌ امروزي‌ سازگارتر است‌؟ و بالاخره‌، پنجم‌ اينكه‌ آيا از اين‌ رهگذرمي‌توان‌ به‌ راز گرايش‌ بيش‌ از حد ما به‌ حافظ‌ و شعر او در اين‌ برهه‌ از زمان‌ پي‌ برد؟ با اين‌ مقدمات‌، اينك‌ به‌ برخي‌ غزل‌هاي‌ سعدي‌ و حافظ‌ از نظرگاه‌ بالا نگاهي‌ گذرا مي‌اندازيم‌ تا ببينيم‌ در هر يك‌ از آن‌غزل‌ها غلبه‌ با چه‌ فضاها و افق‌هايي‌ است‌. بديهي‌ است‌ در اين‌ ميان‌ آن‌ ابيات‌ از غزل‌هاي‌ در دست‌ بررسي‌ را كه‌ باموضوع‌ بحث‌ ما ربط‌ چنداني‌ ...

  • از خدا به انسان!

    سلام. امروز ميخوام در مورد يه نوع خاصي ازشعرا حرف بزنم. همونطور كه ميدونيم بعضي از شعرها هستن كه به اونا شعرهاي عرفاني ميگن و در اون شعرا  مخاطب شاعر، خداونده. در اينگونه از اشعارعشقي كه از اون صحبت ميشه عشق يك بنده  به خداي خودشه و معمولاً شاعر ازدرد دوري و هجران ناله سر ميده و دائماً آرزوي وصال ميكنه و كلاً خودش رو در مقابل معشوقش خارو كوچك ميبينه و سعي ميكنه هيچگونه منيت و غروري از خودش باقي نداره و در اصطلاح خودش رو فنا كنه تا بقاي هميشگي نصيبش بشه. كه اين نوع شعرا در ديوان هاي شاعران بزگي مثل مولوي عطار حافظ و .... فراوان يافت ميشه. <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> اما بعضي از اشعار يا ابيات هستن كه وقتي آدم در موردشون بيشترفكر ميكنه و روي اونا دقيقتر ميشه متوجه يه نكته ي ظريف ميشه. و اون نكته اينه كه گويي اون شعرها از زبان خداوند خطاب به انسان هستن. به عقيده من شاعران بزرگي مثل حافظ مولوي عطار وسعدي و ... در مرتبه اي پايين تر از پيامبران و در مرتبه اي در حد اولياء الله تونستن حرف خدا رو به گوش ما برسونن. پيامبران وحي رو به ما ميرسونند و اولياء خدا الهامات روحيشون رو به ما ميگن كه هدف هردو ي اونها هم سعادت و هدايت ماست. و هردو حرف خدا رو به انسان ميرسونن. به انساني كه به دليل غفلت خودشو از خدا دور كرده و به عهد ازلي خودش با خداي خودش پايبند نمونده و نسبت به عهدش بيوفايي ميكنه. انساني كه به ياد خدا نيست و اين نكته هم از يادش رفته كه خدا چقدر اونو دوست داره. اين دست از اشعار هم زياد هستن. در واقع اكثر اشعاري كه به نوعي بيانگر گله عاشق از بي وفايي معشوقند و يا ناراحتي عاشق ازبي خبري معشوق از حال خودشون رو بيان ميكنند ميتونن جزء اين نوع اشعار باشند. سعدي چند تا شعربسيار زيبا داره كه ميشه اونارو جز همين دسته از شعرا يعني شعراي از طرف خدا خطاب به انسان گذاشت: اگر تو فارغي از حال دوستان يارا فراغت از تو ميسر نمي شود مارا  در اين بيت بسيار زيبا ميتونيم اوج عشق خدا رو به بنده هاش ببينيم و ببينيم كه با وجود اينكه ما به ياد خدا نيستيم ولي اوست كه هميشه به ياد مونه.   تو هيچ عهد نبستي كه عاقبت نشكستي مرا برآتش عشقت نشاندي و ننشستي و سست پيمانا به يكره دل زما برداشتي آخر اي بد عهد سنگين دل چرا برداشتي در دو بيت بالا خدا عهد شكني ما بنده هاش رو به يادمون مياره. البته هر كس خودش بهتر ميدونه كه چقدر عهد شكني كرده. اما خدا خيلي مهربونتر از اين چيزاست كه بعد از اينكه ما عهدمون رو شكستيم، ما رو به حال خودمون بذاره. سعدي در يه شعر ديگه كه باز هم گمان ميكنم از زبان خدا خطاب به بنده هاشه، اينچنين ميگه كه: مشتاق توأم با همه ...

  • كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ

    كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ

    كتاب عرفان و رندي در شعر حافظ نويسنده:داريوش آشوري نشر:مركز قطع:رقعي جلد:شوميز قيمت:125000 صفحه:402   اين كتاب همان هستي شناسي حافظ است كه نخستين بار در سال ۷۷ منتشر شد.هدف اصلي در اين پژوهش ، نشان دادن پيوند و درهم تنيدگي "عرفان" و "رندي" در شعر حافظ و شناختن آن منطق دروني هدايت كننده اي است كه تمامي نمادها و مفهوم ها و تعبيرهاي گوناگون و پر معناي او را يگانگي مي بخشد و به كمك آن مي توان جهان معنا و انديشه حافظ را بازيافت و بازساخت اين كتاب از چهار بخش به ترتيب زير تشكيل شده است: ۱-بنيادهاي انسان شناسي صوفيانه ۲- مطالعه ميان متني ۳- شعر و عرفان ۴- عرفان و رندي در ديوان حافظ مرجع شعر هاي حافظ در اين كتاب ،حافظ به تصحيح خانلري است.    

  • حافظ شيرين سخن( قسمت اول)

    به نام خدا<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> حافظ شيرين سخن( قسمت اول) مرحوم دكتر محمد معين به حافظ بسيار علاقه داشت، بطوريكه از وقتي خواندن و نوشتن را آموخت، ديوان حافظ مونسش بود. اشعارش را مي خواند و حفظ مي كرد و براي ديگران تعريف مي نمود. به همين دليل او را حافظ پرست ناميدند. مرحوم معين به اين امر مباهات مي كرد و مي گفت:   * فتاد از بهره ي روز الستم                           يكي جام جم از حافظ به دستم معين ار مست و مخمورم شب و روز              مكن منعم كه من حافظ پرستم   ايشان اين مقالات را درباره ي حافظ نوشته اند: 1-    حافظ شيرين سخن 2-    زيارتگه رندان 3-    جام جهان نما 4-    يادداشتهايي درباره ي اشعار حافظ 5-    حافظ و غني 6-    آيينه ي اسكندر   كتاب حافظ شيرين سخن سالها پس از درگذشت استاد معين ، به همت فرزندش خانم مهدخت معين به چاپ رسيد. خانم مهدخت معين با جمع آوري يادداشتهاي فراواني كه از پدرشان باقي مانده بود، با كمك و تشويق چندتن از اساتيد محترم توانستند اين كتاب را به چاپ برسانند. اين كتاب اطلاعات جامعي درباره ي حافظ به خوانندگان عرضه مي دارد. در اين كتاب ،درباره ي هويت حافظ چنين مي خوانيم: شهرت وي خواجه حافظ  و گاهي خواجه(تنها) است. كلمه ي خواجه از زمان سامانيان به وزرا و عيون اطلاق مي شده وچون بزرگان علم و ادب در عصر حافظ بدين كلمه مشهور بودند، وي را نيز كه از عيون ادب و حكمت بودند، بدين نام خواندند. خودگويد:   * دي ميشد و گفتم صنما عهد بجاي آر             گفتا غلطي خواجه دراين عهد وفا نيست   لقب اصلي او شمس الدين بوده است، چنانچه از بيت زيرين نيز كه قطعه اي در تاريخ وفات اوست برمي آيد: به سوي جنت اعلي روان شد          فريد عهد شمس الدين محمد حافظ در غزليات خود، صفات و نامهايي را كه حقاً شايسته ي آنهاست به خود نسبت داده كه درضمن القاب او به شمار مي رود؛ مانند: شيرين سخن، خوش لهجه، غزلخوان، خوش آواز، خوشگوي، خوش كلام،پشمينه پوش، خلوت نشين، شب خيز ، سحرخيز.   * سرود مجلست اكنون  به رقص آرد                     كه شعر حافظ شيرين سخن ترانه ي تست   * خوش چمني است عارضت، خاصه كه  در بهار حسن           حافظ خوش كلام شد مرغ سخن سراي تو   *حافظ خلوت نشين ، دوش به ميخانه شد              از سر پيمان گذشت، بر سر پيمانه شد   * به خدا كه جرعه اي ده تو به حافظ سحرخيز        كه دعاي صبحگاهي اثري دهد شما را   *دلم از پرده بشد حافظ خوشگوي كجاست            تا به قول  و غزلش ساز نوايي بكنيم       همه ي تذكره نويسان نام او را محمد نوشته اند و تخلص وي حافظ بوده است. حافظ لقب بسياري از بزرگان بود. از قديم اين ...

  • جلوه جمال در ‌شعر ‌خواجه شیراز

    جلوه جمال در ‌شعر ‌خواجه شیرازاو عاشق عشق است و عشق كه یكی از زیباترین جلوه‌های جمال است در شعر حافظ به آشكارترین و زیباترین اشكال ممكن خود را می‌نمایاند.....             غزلیات حافظ، انسان را از عشق زمینی به عشق آسمانی می‌رساند حافظ شاعر زیبایی است، كاشف زیبایی و حتی خالق زیبایی. جلوه جمال در شعر او آنقدر آشكار، وسیع و ژرف است كه به نظر می‌رسد كل دیوان او را در بر می‌گیرد. زیبایی در شعر حافظ به عرصه‌های درونی و برونی، لفظی و معنوی و ظاهری و باطنی تعمیم می‌یابد. اولین جلوه جمال در شعر حافظ زیبایی‌های معنوی، درونی و لاهوتی جهان است. اندیشه‌های زیبا، عرفان متبلور و درخشان ایرانی و اسلامی، آیین مهر و مهرورزی و ... به زیباترین شكل ممكن و نازنین‌ترین واژه ها در غزل حافظ بازتاب یافته است . حافظ ، مرد خداشناس و خداگرای و خداباور است. خدا را حتی ورای ادیان و نحله‌های مشخص مذهبی با همه دل و جان خود می‌پذیرد. گرچه حافظ به دیگر ادیان احترام می گذارد ، اما او یك شاعر مسلمان است و «قرآن» محوری‌ترین چشمه الهام و استفاده حافظ بوده است. می‌دانیم حافظ بشدت دلبسته قرآن بوده تا جایی كه به زعم گروهی از حافظ‌پژوهان، تخلص او هم از این رهگذر است.‌ او در استفاده از آیات قرآن به ابهام و ایهام نگراییده و مصرحا به آیات و مفاهیم قرآنی استناد می‌جوید، اما در عین حال بیان زیبایی‌گرایانه هنری را نیز فراموش نمی‌كند. معماری شعر حافظ با معماری الهی قرآن مطابقت دارد. عدم ارتباط الزامی آیات قرآن و پیگیری نكردن یك موضوع خاص در غزل‌های حافظ هم بخوبی نمایان است. كمتر دو بیتی از غزل‌هایش را می‌بینیم كه با هم ارتباط منطقی داشته باشند به طوری كه هر بیتش استقلال مشخص خود را دارد و هیچ بیتی ابتر نمی‌ماند مگر در مواردی اندك‌شمار در دیوان حافظ ، حدود 45‌ غزل را می‌شود احصاء كرد كه در آنها به آیه‌ای از قرآن اشاره شده است . او ‌ واژه قرآن را هم چند بار در غزلیاتش آورده است.اخلاق یكی از جلوه‌های جمال در شعر حافظ زیبایی‌های اخلاقی است. سلوك انسانی كه حتی فوق سلوك عرفانی است. راست است كه او شاعری رند و نظرباز است و خود بارها به این موضوع اشاره كرده یا مصرحا بیان نموده ولی در عین حال شاعری است مبشر اخلاق انسانی والا و رهایی‌بخش. او دین‌باور است، اما با ریا، سالوس، تظاهر، دین‌فروشی و عوام‌فریبی بشدت مخالف و معارض. حافظ به رندی خود اعتراف دارد و می‌گوید:ما عاشق و رند و مست عالم سوزیمبا ما منشین وگرنه بدنام شوی یا:شراب و عیش نهان چیست؟ كار بی‌بنیادزدیم بر صف رندان هر آن چه باداباد همین اصطلاح انذاری «هر چه باداباد» مبانی ...

  • حافظ شیرین سخن

    مرحوم دكتر محمد معين به حافظ بسيار علاقه داشت، بطوريكه از وقتي خواندن و نوشتن را آموخت، ديوان حافظ مونسش بود. اشعارش را مي خواند و حفظ مي كرد و براي ديگران تعريف مي نمود. به همين دليل او را حافظ پرست ناميدند. مرحوم معين به اين امر مباهات مي كرد و مي گفت:   * فتاد از بهره ي روز الستم                           يكي جام جم از حافظ به دستم معين ار مست و مخمورم شب و روز              مكن منعم كه من حافظ پرستم   ايشان اين مقالات را درباره ي حافظ نوشته اند: 1-    حافظ شيرين سخن 2-    زيارتگه رندان 3-    جام جهان نما 4-    يادداشتهايي درباره ي اشعار حافظ 5-    حافظ و غني 6-    آيينه ي اسكندر   كتاب حافظ شيرين سخن سالها پس از درگذشت استاد معين ، به همت فرزندش خانم مهدخت معين به چاپ رسيد. خانم مهدخت معين با جمع آوري يادداشتهاي فراواني كه از پدرشان باقي مانده بود، با كمك و تشويق چندتن از اساتيد محترم توانستند اين كتاب را به چاپ برسانند. اين كتاب اطلاعات جامعي درباره ي حافظ به خوانندگان عرضه مي دارد. در اين كتاب ،درباره ي هويت حافظ چنين مي خوانيم: شهرت وي خواجه حافظ  و گاهي خواجه(تنها) است. كلمه ي خواجه از زمان سامانيان به وزرا و عيون اطلاق مي شده وچون بزرگان علم و ادب در عصر حافظ بدين كلمه مشهور بودند، وي را نيز كه از عيون ادب و حكمت بودند، بدين نام خواندند. خودگويد:   * دي ميشد و گفتم صنما عهد بجاي آر             گفتا غلطي خواجه دراين عهد وفا نيست   لقب اصلي او شمس الدين بوده است، چنانچه از بيت زيرين نيز كه قطعه اي در تاريخ وفات اوست برمي آيد: به سوي جنت اعلي روان شد          فريد عهد شمس الدين محمد حافظ در غزليات خود، صفات و نامهايي را كه حقاً شايسته ي آنهاست به خود نسبت داده كه درضمن القاب او به شمار مي رود؛ مانند: شيرين سخن، خوش لهجه، غزلخوان، خوش آواز، خوشگوي، خوش كلام،پشمينه پوش، خلوت نشين، شب خيز ، سحرخيز.   * سرود مجلست اكنون  به رقص آرد                     كه شعر حافظ شيرين سخن ترانه ي تست   * خوش چمني است عارضت، خاصه كه  در بهار حسن           حافظ خوش كلام شد مرغ سخن سراي تو   *حافظ خلوت نشين ، دوش به ميخانه شد              از سر پيمان گذشت، بر سر پيمانه شد   * به خدا كه جرعه اي ده تو به حافظ سحرخيز        كه دعاي صبحگاهي اثري دهد شما را   *دلم از پرده بشد حافظ خوشگوي كجاست            تا به قول  و غزلش ساز نوايي بكنيم       همه ي تذكره نويسان نام او را محمد نوشته اند و تخلص وي حافظ بوده است. حافظ لقب بسياري از بزرگان بود. از قديم اين كلمه به كساني كه قرآن را از بر داشتند، اطلاق ميشد. حافظ نيز قرآن را با روايات مختلف ...

  • حافظ ابراهیم(نقل قول)

    حافظ ابراهیم در چهار سالگى پدرش را از دست داد و همراه مادر به قاهره نزد دایی‌اش رفت و تحت كفالت او قرار گرفت. در آنجا، به‌رغم تنگى معیشت، توانست تحصیلات ابتدایى و بخشى از مقطع دبیرستان را بگذراند، كه در آن دوره موفقیت كمى نبود . در 1304 همراه دایی‌اش به طَنْطا رفت و مدتى در مدرسه احمدیه، كه به شیوه الازهر اداره می‌شد، تحصیل كرد.از همین زمان مطالعه جدّى در شعر و ادب را آغاز كرد و از طریق كتاب مورد علاقه‌اش، الوسیلةالأدبیة تألیف مرصفى*، با برخى سروده‌هاى دوره عباسى و اشعار محمود بارودى* آشنا شد. همچنین بخشهایى از كتاب الأغانى* را چندین بار مطالعه كرد و به سبب حافظه قدرتمندش، در ادب عربى و سنّتهاى آن تواناییهاى بسیارى كسب نمود. از رهگذر همین تواناییها بود كه وقتى عبدالوهاب نجار در مدرسه احمدیه با وى آشنا شد او را ادیب و شاعرى توانا و خوش‌محضر یافت . در همین زمان وقتى دریافت كه هزینه تحصیل او براى دایی‌اش سنگین است، از وى جدا شد و مدتى در دفتر حقوقى چند وكیل مشغول به كار گردید ، اما پس از مدتى كوتاه از این شغل سرخورده شد و در 1305 به قاهره رفت و وارد مدرسه نظام شد و در 1308 فارغ‌التحصیل گردید. سببِ رفتنش به مدرسه نظام یكى این بود كه می‌خواست از تنگى معیشت رها شود و دیگر اینكه به سبب ارادت به بارودى می‌خواست چون او خداوندِ شمشیر و قلم باشد.پس از مدتى كه در وزارت جنگ با درجه ستوانى مشغول به كار بود به اداره پلیس وزارت كشور منتقل شد و در 1313 در حمله ارتش مصر، تحت فرماندهى نظامیان انگلیس به سودان، به آن كشور اعزام شد. در سودان با شیخ‌محمد عبده* به صورت منثور و منظوم مكاتبه داشت و یك بار هم از وى خواست كه وساطت كند تا او به مصر بازگردد . در 1317 كه هجده تن از افسران مصرى برضد ارتش انگلستان قیام كردند، حافظ ابراهیم با اینكه سهمى در این كار نداشت، به اتهام مشاركت در شورش، منتظر به خدمت گردید و به مصر بازگردانده شد و در 1321 با حقوق ناچیز بازنشسته گردید.سالهاى 1319 تا 1330 سخت‌ترین مراحل زندگى حافظ ابراهیم از حیث فقر و تنگدستى، و پربارترین دوره زندگى او به لحاظ آفرینشهاى ادبى بود. وى پس از تلاش نافرجام براى كار در روزنامه الأهرام، به حلقه درس شیخ‌محمد عبده رفت و با او محشور شد و از طریق او با ادیبان برجسته مصر، نظیر مصطفى كامل*، سعد زغلول*، قاسم امین*، آشنا گردید. خوش‌محضرى، ظرافت و شوخ‌طبعى حافظ ابراهیم سبب شد كه به شخصیتهاى برجسته دیگر مصر معرفى شود و او هم براى آنها مدیحه یا اشعارى با مضامین اجتماعى و سیاسى بسراید. وى در این دوره اثر منثور خود، لَیالى سَطیح (قاهره 1306)، را منتشر كرد كه در آن به مسائل جامعه معاصر عرب پرداخته ...

  • شعری از میرزا محمد علی خان چورسی که ما را با اندیشه های او آشنا می کند

    بسم الله الرحمن الرحيم یک بیت از شعر های حسام درج شد لذا این مطلب مجددا در وب قرار داده شد آنان که گل ز گلشن موقوفه بو کنند کمتر هوی حور و قصور آرزو کنند لا تقربو به مال یتیمان صحیح بود لا حذف شد فقط عمل تقربو کنند ! ميرزا محمد علي خان  حسام ديوان  شاعر دوره مشروطه يا حسام  چورسي   پسرا گوش کن به پند حسام        با ادب باش تو ، مباش عوام ( شعر از حسام) از روزگاران گذشته در چورس طايفه اي زندگي ميكردند كه به كمال،معرفت،ملايمت و فرهنگ پروري ، ذوق معروف بودند . اين طايفه به" ميرزا خليل لر" معروفند و هنوز هم مردان و زنان اين طايفه دوست دارند اسم نوزادان خود را خليل بگذارند با اين اسم آنها هم خاطره ي اجداد خود را حفظ مي كنند همچنين اين اسم  براي بچه هاي آنها موفقيت  و خوشبختي مي آورد . حقيقت اين است كه باور آنها در مورد  خوش يمن بودن اين اسم دور از واقعيت نيست . در جمع اين خانواده افرادي دانشمند و صاحب كمال  هنوز هم ظهور مي كنند. كه فعلا درمورد آنها صحبت نمي كنيم .     ميرزا محمد علي خان طاهري   ميرزا محمد علي خان (متخلص به حسام ) در اين طايفه بزرگ شد . از تاريخ تولد ايشان خبري نداريم اما مي دانيم در سال وفات (1321 هجري شمسي برابربا 1365 هجري قمري ) حدود 90 سال داشته اند .  از آنجايي كه چورس در دوره هاي مختلف مقر و پايگاه حگومتي بوده است .  لذا وجود افراد كاردان و با سواد پديده اي طبيعي بوده است منتهي به دليل عمده ي تغيير مراكز  قدرت و حكومت در دويست سال اخير ( از زمان عباس ميرزابه بعد چورس جاي و موقعيت خود را به مناطق ديگر مي دهد) و به اين دليل ، علاوه بر اينكه خودش فراموش مي شود افراد صاحب  نام آن نيز  از ياد مي روند.      در اين نوشتار به سيماي اين مرد بزرگ مي پردازيم امّا در اين راه مشكلي داريم و آن چيزي نيست جز دست خالي ما – در مجلات پيك دانش آموزي دوره خود ما گاها مطالبي مي نوشتند كه جالب و خواندني بود از جمله لطيفه هايي مي نوشتند كه خواندن آنها در آن دوره محروميت ؛ فقر و نداري مزه هايي شيرين داشت  يكي از اين لطيفه ها كه با موضوع ما سازگار است اين بود كه كودكي هنوز خواندن و  نوشتن را بلد نبود وداشت با مداد خط هايي مي كشيد و به ظن خود  چيزهايي مي نوشت  مادرش از او مي پرسد چه كار مي كني ؟ كودك جواب مي دهد :به دوستم نامه مي نويسم !!! مادرش مي گويد بچه تو كه نوشتن بلد نيستي  كو دك جواب مي دهد كه دوستم هم خواندن بلد نيست! قصه ي نوشتن ما هم از اين فقره نگارش مي باشد ما چيزي بلد نيستيم و چيزي هم  در دست نداريم . اما به حول و قوه الهي نا اميد نخواهيم شد چون  درته دلمان باور داريم كه با مطرح كردن اين مسئله خوانندگان محترم و كسانيكه به ...

  • مطرب‌ عشق‌ : بحثي‌ پيرامون‌ استفاده‌ حافظ از اصطلاحات‌ موسيقي‌

       مطرب‌ عشق‌ : بحثي‌ پيرامون‌ استفاده‌ حافظ از اصطلاحات‌ موسيقي‌ پديدآورنده: شهرستاني‌، حسن‌؛ حافظ، شمس الدين محمد بن محمد نشريه: هنرنامه‌،: 4             هنرنامه‌ - شماره‌٤ - پا‘يز١٣٧٨