شعر درباره خاطره

  • شعر-خاطره..

    شعر-خاطره..

      خاطره..   خاطره مثال رویاست مثال سراب افسانه خیال خواب قصه که برگشتنی نیست. نه؟؟ و رویایی که در ذهن است رویا میشود و سرابی که در چشم است اشک میشود و افسانه ای که در خیال است  و خیالی که در افسانه است و خوابی که بیدار خواهد شد و قصه ایست شیرین تر از: رویا سراب خواب خیال و افسانه نه؟؟                                                                                          نازنين زهرا اروانه<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> شاعـــــــــــــــــــــــــر:



  • شعر درباره شهدا

      تقدیم به شهدای هشت سال دفاع مقدس می خواهم امشب عقده از دل وا کنم من می خواهم امشب دیده را دریا کنم من امشب دلم مجنون ِ مجنون است ای عشق چون لاله های خفته در خون است ای عشق یاد کبوترهای بی بال وپر عشق یاد شقایقهای سرخ ِسنگر عشق شب بود وسنگر بود وشوقِ کربلا بود قناسه بود وترکش خمپاره ها بود شیران شب از هر چه غیر از خود گذ شتند یاد عزیزانی که دیگر بر نگشتند کردیم یارانِ غریب خود فراموش با دست خود کردیم شمعِ عشق خاموش آری شقایقها همه یکرنگ بودند مردان مرد جبهه های جنگ بودند رفتند وما ماندیم وعهد خود شکستیم دل را به دنیای دنی بستیم بستیم هر روز وشب بر لاله ها پا می گذاریم غیر از غم نان هیچ غم دیگر نداریم بر جانمان دلبستگی ها رنگ خورده دلهایمان چندیست آری زنگ خورده امشب دل خود را به دریا می زنم من مجنون تر از مجنون به صحرا می زنم من ((آئینه وار اما غیور رنج بودند مردان مرد کربلای پنج بودند )) پُست وریاست چشم مارا کور کرده دلهایمان از معنویت دور کرده آن روزها دلها صفای دیگری داشت جانهایمان قرب وبهای دیگری داشت آخر اسیر نفس بد کردار گشتیم با نفس بد کردار خود ما یار گشتیم ((ماندیم و خواندیم و دعا کردیم اما بیش از دعا مان ادعا کردیم اما)) شوق شهادت در وجود جا نشان بود چون کوه محکم همت وایما نشان بود وقت جدایی هر کسی چشم تری داشت سربند یا زهرا صفای دیگری داشت شب بود وسنگر بود وسوز ناله ها بود سجاده بود وترکشِ خمپاره ها بود آنان وضوی خویش را با خون گرفتند تا خاک را از دشمن مجنون گرفتند امروز مائیم وهزاران بی وفایی ای وای من از لاله ها تا کی جدایی شعر از حسین مسرور –کازرون  

  • خاطره امروز

    ازاین ایام سرد و بی تفاوت ازاین ساعات دور ازآشنائی نشانده ام خاطره در سینه چندان که فردا آشنائی را نخواهم تورا که دیده ام امروز من ازتو                                     جفا ،دوری وبسیار بی وفائی.

  • شعر های زیبا درباره ی حجاب

    شعر های زیبا درباره ی حجاب

          چادرمَـــ باشد مرا معیار ایمان و شَرفــــــــــ   ***    همچـــو مروارید زیبایمـــ درون یک صدفــــــ   دید نامحرم نیفتد لاجرم بر سوے مـَــــــــــن *** افتخارمـــــــ باشد این،زهرا بود الگوے مــــن   مدعے گوید که چادر یک نشان فانے است *** من ولے گویم که با چادر تنم اسلامے است   مدعے گوید که با چادر کلاست باطل است* * *من ولے گویم که ایمانم ز چادر کامل است   مدعے خواهد مرا بے دین کند با لفظ دوست *** چادر من همچو تیر زهرگین،بر چشم اوست    

  • شعر شب يلدا !

    <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />   دو پیش در آمد... + خاطره شب یلدا   یک اس ام اس sms یلدایی:    میان دوستـــان افتاده ای تک!                     رخت هندونه ،زلفت عین پشمک!  برایت می زنم اینک پیامک  :(۱)                  شب یلدای تو ای گــــــل! مبارک!      این هم حکایت مهمانان شب چله!:             چون تیر رها گشتـه ز چلّــــه شده ایم!          مهمان شمـــا در شب چلّـــــه شده ایم!          از برکت ایـــن سفـــــره ی الــوان شما            تا خرخره خورده،چاق و چلّـه شده ایم! ......................................................   شب یلدا رسیده (شعر طنز)   کلیک شعر شب یلدا- ترکی   کلیک .....................................................   ...و اما خاطره  منظوم از شب یلدا :     چه خاطره ای! چه کشکی!...همه مشغول هندوانه خوردن باشند و تو کاغذ وقلم دستت ؛ مشغول درگیری فیزیکی با "وجدان"!.... شب یلدا در جمعی خیرسرمان خواستیم مثلا یک شعر جدی بگوییم ؛ اما اولین بیت شد آخرین بیت! چراکه "وجدان" رشته ی کار را از دست ما درآورد و شد مصیبتی به شرح ذیل!...(1)    اگرمـــــــــــا را شب يلدا  بلنــــد است ز يـــــــــــــاد زلف آن  بالا بلنـــد است...   (چو این مطلــــــع سرودم کیف کــردم که این مضمـــون بی همتا بلند است!   به ناگـــــــــــــــــه داد وجـدانــم در آمد: که داد مـــــن از این کارا(!) بلند است!   چقدر آخـــــــــــــر دروغ شاعــــــــرانه صدای کوست ای رســــوا! بلند است!   تو خود خندان و از هجــــــــر دروغين ز شعــــــــــــرت آه و واويلا بلند است!   نباف اینقــــــــــدر از بالا بلنــــــــــــدت! صد وپنجـــــــاه سانت آیـــا بلند است؟؟!!   دوازده شنبلیلــــه بــــر کــــــــــدویی – همان "گيسوي چون يلدا بلند" است؟؟!   بیــــــــــا این خط کش و آن زلف یارت! نه من گويم،توخود گو!...ها!...بلند است؟!   *** مگــــــــــر مبهوت شعـــــــــر بوالفضولي که دود از کلّـــــــــــه ات يارا ! بلند است؟!    هر آن آتش که از حســــــــن تو برپاست بدان از گـــــــــــــــور اين بابا بلند است!!   همــــــــه محصــــــــول خالي بندي اوست! گر اين آوازه در دنيــــــــــــــــــا بلند است!   *** الا اي طنز گــــــــوي   همچـــو مانکن(!) که قــــــــــدّ سروت از پهنا بلند است!!! ـ   برو پنـــــــــــد "نظامی" گوش میکن!(۲) اگر فکرت چو طبــــــــــــع ما بلند است!   مپیچ ای "بوالفضول" اینقــــــدر در شعر زبــــــــــــــــــــان کذب در آن تا بلند است!   از این "اکذب" سرایی هاست کاکنـــون دماغ کل شا عــــــــــــــــرها بلند است!!!   ******************************   1)      جرقه ...

  • نوروز

    نوروز

    شعر های درباره نوروز و بهار شعری در وصف بهار و نوروز بر چهره ی گل نسيم نوروز خوش است بر طرف چمن روی دلفروز خوش است  از دی که گذشت هر چه بگويی خوش نيست خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است   شعر از خيام شعر نو در وصف بهار از فریدون مشیریباز کن پنجره ها را،که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن می گیردو بهارروی هر شاخه،کنار هر برگشمع روشن کرده ست.******همه چلچله ها برگشتندوطراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده ستو درخت گیلاسهدیه ی جشن اقاقی ها راگل به دامن کرده ست.******باز کن پنجره ها را،ای دوستهیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگ ها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟******هیچ یادت هست؟توی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با تاک چه کرد؟با سر و سینه ی گل های سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟******حالیا معجزه ی باران را باور کنو سخاوت را در چشم چمن زار ببینو محبت را در روحنسیمکه در این کوچه تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقی ها راجشن می گیرد!******خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن.با تشکر از آیدا که این شعر فریدون مشیری را برای وب شاعره ارسال کرده است برای شنیدن ترانه ای درباره عید روی خط پایین کلیک کنید دانلود از سرور پریسا موزیکشعر زیبایی از حافظ شیرازی درباره عید نوروز: ساقیا آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراقبرگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگی دختر رز گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافتبوستان سمن و سرو و گل و شمشادت چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد طالع نامور و دولت مادرزادت حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادتشعر نو در باره بهار از فریدون مشیریصدای بوسه باران صدای خنده ی گل صدای کف زدن لحظه ها برای بهار. دوباره معجزه ی آب و آفتاب و زمین شکوه جادوی رنگین کمان فروردین شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود دوباره چهره ی نوروز و شادمانی عید دوباره عشق و امید... دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار. غم زمانه به پایان نمی رسد، برخیز.. به شوق یک نفس تازه در هوای بهار.شعر درباره نوروز از سعدی شیرازی: برآمد باد صبح و بوی نوروز *********************به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال ***********************همایون ...

  • شعر خاطره انگیز

    شعر خاطره انگیز

    یکی از ویژگیهای بارزمردم روستای هرائین عشق و علاقه به خواندن و نوشتن بود وباوجود کارهای سخت وطاقت فرصت پرداختن به آموزش فراهم نبود اما می بینیم در اندک زمان یکی دو ماهه که بدست می اوردند با حضور در مکتب خانه ها به آموختن قرآن مشغول می شدند واگرهریک از نوآموزان برای اولین بارموفق به قرائت کامل قرآن می شد برایش جشن گرفتهو قربانی می کشتند. اما آنهایی که توانایی خواندن نداشتند به حفظ قرآن وشعر می پرداختند .یکی از این شعرهای زیبا که اغلب افراد آنرا حفظند و خاطرات خوبی از آن در اذهان شان دارند در ذیل می آورم. امیدوارم که شیرینی یادآوری آن را با اشکالات وتفاوت های ذهنی خود ازبین نبریم.پاجادان با خان ایلدیران گوز                بیری کهر بیری بُزمینیم بؤزون بُینُونا                              سیلدیم سیلان یُولُوناسیلان یولو سر به سر                       ایچیندَ ماهو گزَرماهولا رو هایلادوم                          امبر بگ پایلادومامیر بگ بیر بَگیمیش                         بُئرکُنوی اوجو گُئگوموشآرواد آلدو دوواقسوز                        اوغلان دوغدو قولاقسوز [....................]                          آدینی قُویدو علی پاشاعلی پاشا گِئدِر اوئدونا                      قارقا بادور بُؤدوناقارقا دئیل [بایقوشدی]                      بِئش بارماقی گئوموشدیگئوموشچیلَر ایش تُوخور                   باغچادا بلبل اؤخورمَندن کِیچیک قارداشوم                     تاری کلامون اؤخورنوع قافیه بندی ؛ موضوع وشکل روایی آن بیانگر قالب مثنوی آنست واین خود بیانگر ویژگی بارز این نوع شعرها یعنی حافظه ای بودن آنهاست نه مکتوب بودنشان . بدین معنی که به مرور زمان بسیاری از ابیات آن بخاطرفراموشی ، کج سلیقگی و... ازبین رفته است در داخل شعر هم [.....]بعنوان نمونه آوردم . اما با همه نارسائیهای آن نمی توان ازکنار زیبائی هایش گذشت.زیبائی هایی مانند:1-تصویر گری فوق العاده ( باخواندن شعر تابلوی نقاشی آن درذهن ترسیم می شود.)2- استفاده ازآرایه ی واج آرایی برای آهنگین کردن آن3-داشتن درونمایه فرهنگی4-اشاره بسیار ظریفانه به عبرت از زندگی بگها وخانها که دچارنوعی سرافکندگی بین مردم میشوندو مردم دل خوشی از آنها نداشتند(عروسی با زنی که لیاقت پوشیدن لباس عروس را ندارد وبه دنیا آوردن بچه بدون گوش)5- اشار به فرهنگ مذهبی مردم ( خواندن قرآن توسط بچه ها )««منتظر نظرات راهگشایتان هستم.»»

  • یک شعر زیبا و خاطره انگیز

      بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم ،   همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ،   شدم آن عاشق ديوانه که بودم در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ،   باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد ،   يادم آمد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ،   ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ،   من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام ،   بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب ،   شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ ،   همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر کن ،   لحظه اي چند بر اين آب نظر کن آب آيينه عشق گذران است ،   تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا که دلت با دگران است ،   تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ،   سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم روز اول که دل من به تمناي تو پر زد ،   چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم ،   بازگفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ،   حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم ،   اشکي از شاخه فرو ريخت مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت ،   اشک در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد ،   يادم آيد که دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه کشيدم ،   نگسستم نرميدم رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم ،   نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کني ديگر از آن کوچه گذر هم ،   بي تو اما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم فريدون مشيري

  • چند قطعه شعر زیبا درباره شهید

    ای روشنای خانه امید، ای شهید / ای معنی حماسه جاوید، ای شهیدچشم ستارگان فلک از تو روشن است / ای برتر از سراچه خورشید ای شهیدچشم پاک دختری از جمله‌ای تر مانده است / چشم‌های پاکش اما خیره بر در مانده استروی دیوار اتاق کوچک تنهایی‌اش / عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .ای شهیدان ، عشق مدیون شماست / هرچه ما داریم از خون شماستای شقایق ها و ای آلاله ها / دیدگانم دشت مفتون شماست . . .کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو / دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی توتو التماس نگاه کدام پنجره‌ای / که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ / ای کاش کسی از تو خبر داشته باشدآن باد که آغشته به بوی نفس توست / از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .ای روشنای خانه امید، ای شهیدای معنی حماسه جاوید، ای شهیدچشم ستارگان فلک از تو روشن استای برتر از سراچه خورشید ای شهید« زهره » به نام توست غزلخوان آسمانبا یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زددر گسترای ساحت تحمید ای شهیدتیغ سحر زجوهره خونت آبدارگشت و شکست لشکر تردید، ای شهیدآئینه‌دار خون تو اند آسمانیانرنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهیدایمن شدند دین و وطن تا به رستخیزفارغ شدند زآفت تهدید، ای شهیددر فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماستبانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهیدصرافی جهان زتو گر نقد جان گرفتجام شهادتش به تو بخشید، ای شهیدنام تو گشت جوهر گفتار عارفان« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهیدکتاب حماسه های همیشه