شعر طنز بازنشستگی

  • حکم حقوق بازنشستگی

    حکم حقوق بازنشستگی

    امروز صبح  به اداره رفتم وآخرین حکم حقوقیمو گرفتم و دیدم بله  قانون مدیریت خدمات کشوری ،با نظام هماهنگ پرداخت، مو به مو اجرا شده  و مبلغ قابل توجهی که فکرش را نمی کردم به حقوق بازنشسگیم اضافه شده. بعد از مدت ها  گل لبخند در چهره ی خزون زدم شکوفا شد . مادرم همیشه به من می گفت الهی عاقبت بخیر بشی و حالا از این که دعای او درگیر شده بود و عاقبت بخیر شده بودم از خوشحالی، سر از پا نمی شناختم. ازاداره خارج شدم و به طرف نونوایی بربری براه افتادم  تا چارپنجتا نون دوآتیشه خاشخاشی بخرم ببرم خونه.مثل همیشه تو صف ایستادم ، نوبتم که رسید و نونهامو گرفتم  هزارتومن دادم به شاگرد نونوا  و منتظر شدم دویست تومن پسم بده  اما اون با تعجب گفت دویست تومن دیگه بده، گفتم  یعنی چی ؟ گفت نون خاشخاشی شده چارصد تومن. حقیقتش  یه کم وارفتم، اما گفتم خب حالا گیریم  یه نونی ام گرون بشه به جایی بر نمی خوره، ما که دیگه دستمون به دهنمون می رسه  و می تونیم از این برج، لنگه لنگه برنج بخریم واونچنان به نون نیاز نداریم.  از نونوایی به مغازه ی میوه فروشی رفتم تا بعد از سالها با دست پر بخونه برم ، وقتی به اتیکیت ها  نگاه کردم دیدم بله قیمت ها  نسبت به دیروز پرویز کلی بالاتر رفته اما یاد ارقام نجومی حکمم که افتادم دل و جرات پیدا کردم و دوسه کیلو انگور و پرتقال خریدم و بیست هزار تومن بابتشون پول دادم  و اومدم خونه،  وقتی در را باز کردم دیدم خانمم با سگرمه های درهم،یه  گوشه ماتم گرفته، گفتم چیه؟ گفت صاحب خونه زنگ زده و گفته حالا که حقوقتون زیاد شده  یا ماهی دویست هزار تومن بکشید رو اجاره یا تخلیه . لبخدی که تو اداره رو لبام نشسته بود بطور کلی پژمرد و خشک شد . با خودم گفتم نخیر مثل اینکه هنوز تا عاقبت بخیری خیلی فاصله دارم



  • دشمن دوست نما

    دشمن دوست نما

    http://www.shereno.ir/32322/28534/234793.htmlhttp://www.shereno.ir/list/%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A8+%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%86+%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA+%D9%86%D9%85%D8%A7.html http://www.shereno.ir/28120/25690/223288.html

  • حقوق بازنشستگی

    ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش..من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگمی‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم.کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟بهت زده شدم.. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم:همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!!ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟گفتم: نه !گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟گفتم: نه !گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟گفتم: نه !گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟گفتم: نه !گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟گفتم: نه !گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟با درماندگی گفتم: آره، …. نه، … نمی دونم !!!ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ….حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیرزندگی‌ام را به کلی عوض کرد.ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟جواب دادم: نه !ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی.

  • مایه اصل و نسب

      مایه ی  اصل و نسب در گردش دوران زر است     دائما خون می خورد تیغی که صاحب جوهراستکره ی اسب از نجابت در  تعاقب   می رود          کره ی خر از خریت پیش روی مادر است شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند       پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟ دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست         جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون        آن یکی شمشیر تیز و این یکی نعل خر است ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب   نیست        روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است

  • شعر طنز معلم!!!!!!!!!!!!!!!

    ای معلم بهر نان و کفش و تنبان، غم مخور! مسگرآباد است آخر جای انسان، غم مخور! گر نداری مال دنیا و لباس و خورد و خواب معنویات است قوت اهل ایمان، غم مخور! گر شد اعصابت ضعیف و ناتوان، دل بد مکن گر شدی دائم علیل و زار و نالان، غم مخور! روی تو چون زرد شد مانند روی کهربا گر شدی رنجور و بیمار و پریشان، غم مخور!                                                       گر نداری همسر و دلدار، حرفش را مزن آن جهان بسیار بینی حور و غلمان، غم مخور! در کلاست گر به شوق علم خواهی داد درس سرزنش ها گر کند شاگرد شیطان، غم مخور! چون چنین گردیده مفهوم جدید تربیت گر کتک خوردی ز شاگرد تن آسان، غم مخور! تا توانی نمره ی عالی و قلابی بده چون چنین باشد صلاح کار رندان، غم مخور!                                                                                              

  • شعر طنز:: رفاقت مشهدی

        شعر طنز:: رفاقت مشهدی مو دِلُم مِخه بُرُم حرم برات دعا کُنُمبا دعام هرچی گره به کار دِری مو واکنمچَن روزه که تو لَبی گِمون کُنُم که پَکَریدردِته بِهِم بگو، تا دردته دِوا کُنُماگه قرض دِری به مَش حسن یا به کَبل ِ رضاتو فقط آمار بده تا قرضاته ادا کُنُمعاشق دختر ِ همساده شدی، بـِت نِمِدَن؟خِنه شا ره نشون بده تا بختِ تا ره وا کُنُمچک دِری، سُفته دِری، تارُف نکن جون دِداشجون ما وَردار بیار، پوشتِ شا ره امضا کُنُمچَن ساله ر یفیقُمی مُخوام بُگُم بـِرارُمیمِخی ثابت شه بذار که جونُمه فِدا کُنُمیَره گه ره تو خواج ربی او روز زدی یادِت می یه؟مو ره با خودت بُبُر کلانتری، حاشا کُنُمموتوره هزاره دیدی دَم در؟ مال مویهچِشِته اگه گیریفت بگو، بِهِت اِهدا کُنُمدوست دِری با بـِچّه ها بِر ِم جَغَرق عشق و صِفا؟سور و ساتِشَم با مو، بـِچّه ها ره صدا کُنُم؟آتیش قلیون اگه سرده و خوب کام نِمِدهتو فقط ندا بده، قهوه چی ره رسوا کُنُمفقط او برگه لا مصّبـِته بالا بگیرامتحان سخته بذار چن تا سوالِ نگا کُنُم کلماتی که شاید نشنیده باشید:مِخه: می خواهدبُرُم : برومدِری : داریکَبل ِ : کربلاییبـِت نِمِدَن : بهت نمی دهندخِنه شا : خانه ی شانخواج ربی: مخفف خواجه ربیع. نام خیابان و آرامگاهی در مشهدمی یه : می آیدتارُف: مخفف تعارفبـِرار : برادرجَغَرق : دهی ییلاقی نزدیک مشهد سید حسین عمادی سرخی    

  • ازدواج

      پيمان ازدواج   پيمان ازدواج نه عهديست سر سری   آگاه باش گر پسری يا که دختری   شرط است عاقل و بالغ شود پسر   وآگه شود به رموزات شوهری   معيار ازدواج به پول و مقام نيست   هر کس فراخور حالش زند دری   "شهزاده و گدا" سخنی بيش نيست   نشنيده ام حکايت باز و کبوتری   خوشبخت آن پسر که برای سعادتش   با چشم باز پسنديده دختری   نوباوگان به عفت و پاکيست نامشان   وانگه به اختيار گزينند همسری   ای دخت با نژاد وصالت خجسته باد   کامروز همسری و در آينده مادری   الگوی ازدواج چو عاليست خوش بود   ای شيعه امام تو از ديگران سری  ۸۳.۵.۱۸  ساعت ۵.۵۰ صبح کشتی شيروان ***********************    حقيقت پدر و مادر و زن و فرزند   چو ملتی است که نگهبان يک مرزند   نفاق و تخم عداوت درون خانه مباد   که خانواده شود سرنگون و دشمن شاد   سکوت و صبر و مدارا اگر شود پيروز   بهشت ميشود اينک جهنم ديروز ***************************** شنيده بودم و ديدم که زن وفادار است    برای شوهر خود يک طناب با دار است   بگو مگوی زن و شوی تيغه قيچی است   وکودکی که هميشه بريده و زار است   طلاق حاصل نادانی و پريشانيست   طلاق باعث نالانی و پشيمانيست   تاسف است که يک خانواده در جدلند   ونقش هر يک از انان مجازی و بدلند   چرا بجای محبت  جدل کنيم با هم:   ((((که تو ضعيفی و من از نواده شاهم   تو خود پرستی و من را نميتوانی ديد   تو ظالمی که ستم کرد و شادمانی چيد   ********* منم که خسته و فرسوده از جدلم   و من که دشمن هر کذب و هر بدلم   شکايت از که کنم از چه کس کمک خواهم   که نفس دشمن عقل و عقيده و راهم   از عمر خسته ام و آرزوی من مرگ است   به قبر من بنويسيد خزان زده برگ است   ۱۳۸۳.۵.۱۲ ساعت ۳:۳۰ بامداد