لباس جشن عقد

  • مدل های لباس عقد و عروسی و جشن

    مدل های لباس عقد و عروسی و جشن



  • سفره عقد

    سفره عقد سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ، سفره عقد ، عقد ، عروسی ، جشن ،

  • مراسم عقد ×××××××××××× جشن قسمت اول

    مراسم عقد ×××××××××××× جشن قسمت اول

    سلام به دوستای گلم بعد از مراسم عقد محضری قرار شد یه جشن نامزدی تهران بگیریم ... من و مامان رفتیم لباس نامزدی رو خریدیم یه لباس طلایی بود ... ولی بعدش تصویب شد که یه دفعه یه جشن عقد بگیریم ... و اینطوری کارها ریخت به هم .. من دوست داشتم مراسمم شب تولدم باشه واسه همین زیاد وقت نداشتیم ... یه عالمه گشتیم ولی تالار پیدا نکردیم و بنا بر این مجبور شدیم از تالاری که توی شهرک بود ( آخه اون زمان ما به خاطر شرایط شغل پدرم ساکن خونه های سازمانی بودیم  ) وقت بگیریم ... راستش تا حالا اونجا از این برنامه ها بر گزار نشده بود و ما اولین عروس وداماد بودیم که اونجا جشن عقد گرفتیم ... اون سالن برای مراسمهایی مثل ولیمه و کنفرانس و اینا استفاده شده بود ... خیلی زود پدرم دستور داد تا جایگاه عروس و داماد و اتاق پرو و یه سری  پارتیشن برای جدا کردن مجلس آقایون و خانم ها آماده کنن و خوب زود هم آماده شد ... تو ی این مدت منم کارم شده بود دنبال خنچه بگردم و لباس ببینم و این کارها ... همه رو خودم با کمک یکی از دوست هام که قبلا توی یه مزون عروس کار میکرد انجام دادم... کارتهای جشن رو هم خودم به همراه پروا و شوهرش گرفتیم و خودم همه رو آماده کردم .یادش به خیر اولین کارت دعوت رو هم برای خودم و مهدی نوشتم ... آقای مهدی به همراه بانو ... به حدی در عرض 1 هفته پیاده روی کردم که کلی لاغر شدم ... اینو وقتی برای پرو مجدد لباس عروسم رفتم فهمیدم ... بابای من فکر میکرد من از این وصلت راضی نیستم  و دارم همش غصه میخورم که انقدر لاغر شدم ... بعد از اینکه همه چی رو پسند کردم متینم با خاله اومدن تهران تا بریم خرید حلقه و لباس و اونا هم سالن رو ببینن و نظر بدن  ...یادمه صبح زود رسیدن تهران ویک هفته ای میشد که من و متین محرم شده بودیم دیگه ... دلم کلی براش تنگ شده بود ... صبحانه خوردیم و راه افتادیم برای خرید ... من و مامان و مهدی و خاله و پروا... آیینه و شمعدان و قرآن و لباس داماد و کفش و ..... ناهار هم به پیشنهاد من کباب ترکی زدیم که متین بهش میگه جعفری ترکی ... چون از جعفری خوشش نمیاد و به نظرش جعفری های ساندویچش زیاد بود ...بعد از ناهار هم یه سر اومدیم خونه خرید ها رو گذاشتیم و رفتیم برای حلقه ... یه ست گرفتیم ... حسابی خسته شده بودیم شب اومدیم خونه دیدیم بابای مهربون برامون شام درست کرده بود و منتظرمون بود ... هروقت میرسم خیابون جمهوری میدون استقلال یادم میوفته اونروز چقدر خوب بود ..... فکر کنم ما اونروز 100 بار از روی اون پل هوایی رد شدیم  و اونجا اولین باری بود که مهدی دست منو گرفت تو دستاش .... به قول خودش میگفت جیبمو بده ....... هههههههه روز دوم هم رفتیم برای لباس من و خنچه و کیک و بقیه کارها ، لباسم که ...

  • جشن عقد

    جشن عقد

    ۱- از اول با جشن مفصل موافق نبودم ... ولی نشد که نظر من بشه ... به هر حال با وجود تمام سختی هاش یکی از بهترین شبای زندگیم شد ...   ۲-  از 4 ماه قبل ترش دنبال کارای جشن بودیم ... تالار و ارایشگاه و لباس و این جنگولک بازیا ... همه اینا شاید 2 یا 3 روز نهایتا 1هفته وقت می گرفت ... ولی ما خود آزاری داشتیم ... کلی دوندگی کردیم ...همینجوری ... خیلی الکی ... ۳- تا روز جشن رسید... از 6 صبح تا1-2 شب بکوب از جسم و جون مایه گذاشتیم ... شاید اون روز چند لیوان اب تنها چیزی بود که به این دستگاه گوارش من رسید  .... (لبته میثم سهم شام من رو هم خوردا ، گفته باشم ) .... ۴- هیچ وقت فکر نمیکردم روز جشن عقدم بیشتر از 2یا 3 دقیقه برم وسط و اینا ... ولی نمی دونم چی شد همش 2 -3 دقیقه نشستم... این همه سبک بازی در شان من نبود به جون خودم ... ولی واقعا نمی دونم مرا چه شده بود!!!! .... ۵- حالا که فیلممو می بینم ، به این نتیجه رسیدم که جدا از ارایش خیلی کمرنگم (که به نسبت مهمونای جشن واقعا هیچی نبود ) با اون لباس قرمز و شیطنتای زیادم هیچ شباهتی به عروسا نداشتم ... ۶- شش هم اینکه شب ، شب گرمی بود ... پ.ن1: عکس و فیلم ما دست هر بنی بشری هست ... گفتم تو وب هم بزارم یهو دلگیر نشه از دستمون ...  

  • مدل لباس جشن عقدکنان

    مدل لباس جشن عقدکنان

  • جشن عقد آبجیم

    سلام پرسیده بودین منو امیر متولد چه ماهی هستیم من 1/1/71 یعنی سال کبیسه ای هستم.... و امیر هم متولد 28/9/65 جشن عقد خواهرم هم تموم شد پنج شنبه عقد آجی ام بود مراسم تو باغ بابابزرگم برگزار شد. باغ بابابزرگ یه باغ باصفا تو هفت سنگانه جشن از ساعت 5 بعدازظهر تا 1،12 شب بود من ساعت 2 رفتم آرایشگاه.... تعریف از خود نباشه خیلی خوشگل شده بودم. ساعت 4:30 بود که علیرضا اومد دنبالم(الهی....امیرعلی در مقابل علیرضا خلع سلاحه می گفت آیلار دلم می خواد علیرضا رو بندازم تو یه اتاق و درش هم قفل کنم که اینقدر مزاحم نشه) -         سلام داداش -         سلام آبجی خوشگله به نظرت زیادی خوشگل نکردی می ترسم تو جشن تورو با آیناز اشتباه بگیرن باخنده گفتم: -         نه خیالت راحت اشتباه نمی گیرن... چرا راه نمی افتی؟؟؟ -         تا بوسم نکنی که راه نمی افتم... -         علیرضا لوس نشو برو دیگه دیر می کنیما... -         به جون آیلار تا بوس ندی نمی رم... -         ببین بوست کنم گونه ات رژلبی می شه ها.... -         اشکال نداره پاکش می کنم -         دیوونه... یه دونه از گونه اش بوس کردم و خودم جای رژ رو از صورتش پاک کردم -         آخی چقدر چسبید حالا محکم بشین که رفتیم... ساعت 5:10 بود که رسیدیم باغ و من سریع رفتم لباسی رو که با امیرعلی خریده بودیم رو پوشیدم به خودم تو آینه نگاه کردم انصافا خواستنی شده بودم خصوصا که چشمام هم رنگ لباسم آبی شده بود(من چشمام توسیه اما تحت تاثیر محیط و رنگ لباسام رنگش عوض می شه و هم رنگ اونا می شه.... به خاطر همین چشمای من تو فامیل خیلی طرفدار داره.... فقط هم تو فامیل چشمای من و عمه کوچیکم این مدلیه و هیچ کس دیگه ای رنگ چشماش مثل ما نیست) خلاصه وقتی فهمیدم دیگه هیچ کم و کسری ندارم زدم بیرون مهمونا اکثرا اومده بودن صدای موزیک هم پخش بود با بیشتر مهمونا سلام و احوالپرسی کردم منتظر امیرعلی بودم.... الهه دخترخاله ام اومد پیشم و گفت: -         چطوری آیلار؟؟؟ -         مرسی تو خوبی؟؟؟ایشاالله دست به تو باشه الهه جون مرسی چرا این طوری لباس پوشیدی؟؟؟؟ -         چطوری؟؟؟مگه لباسم زشته؟؟؟ -         نه خیلی خوشگله....فقط چرا این قدر لباست پوشیده اس؟؟؟ -         همین طوری...دوست داشتم.... -         عین این عقب مونده ها.... از عصبانیت می خواستم موهاش رو بکشم و حالش رو بگیرم گفتم: -         خوشم نمیاد بدنم رو بندازم بیرون و پسرا دور و برم جیک جیک کنن -         آخی.... افکارت هم عین عقب مونده ها می مونه همه می خوان خوشگل بشن که مورد توجه قرار بگیرن اما تو.... نذاشتم حرفش رو ادامه بده گفتم: -         ببخشید الهه جون من عین تو مرده ی پسرا نیستم دلم نمی خواد که مورد ...

  • « مراسم عقد و عروسی »

    « مراسم عقد و عروسی »

    قبل از خواستگاری دختر و پسر همدیگر را جایی می بینند و بعد از آشنایی کامل به خواستگاری می روند. مراسم خواستگاری در روستای ما به این صورت انجام می گیرد که دامادبه همراه پدر و بزرگترها به خانه ی دختر می روند و با اجازه پدر دختر، دختر او را خواستگاری می کنند و پدر بعد از سؤال و جواب از دختر ،جواب را به خانواده ی داماد می دهند اگر جواب مثبت بود قرار عقد را یک روز معین می کنند و مراسم عقد را برگزار می کنند.

  • دسته گل ویژه عروس، نامزدی و مراسم عقد ست با رنگ لباس عروس (سری اول)

    قبول سفارش دسته گل ویژه عروس، نامزدی، جشن حنا و مراسم عقد و ساقدوش ها، ست با رنگ لباس عروس با رنگ بندی دلخواه شما     سفارش ساخت، ست با رنگ لباس عروس پذیرفته می شود. قبول سفارش ساخت دسته گل از روی مدل مورد درخواست شما خارج از مدل های وبلاگ انجام می گیرد.دوستان به دلیل اینکه برخی از نگین ها عینا یافت نمی شوند سعی میشه حتی المکان شبیه ترین نگین روی دسته گل کار بشه و اگر نگینی مشابه اش یافت نشد بخصوص درمورد نگین های رنگی، اونها رو به روش تاج سازی براتون میسازم و روی دسته گل قرار میدم.سعی میشه گل ها تا حد نهایت مشابه مدل براتون آماده شوند.جهت سفارش با ایمیل وبلاگ مکاتبه نمایید[email protected]