متن کارت دعوت ختنه سورانی

  • جشن ختنه سوران نور چشمی

     این سالها رسم شده بچه ها به محض تولد اگه  پسر باشند  داخل همان زایشگاه ختنه شده و مسلمان از بیمارستان بیرون آمده و وارد خانه پدر می شوند اما قدیم اینجور نبود ، پسر بچه ها گاهی تا سن 14 الی 15 سالگی هم نامسلمون بودن ، پس از سالها 3 الی 4 تا برادر قد و نیم قد و چند تا همسایه و پسر عمو و پسر دایی و پسرعمه و پسرخاله ، جمع می شدند تا آقا دلاک ( دلاک شخصی که هم کار آرایشگری می کرد و هم در امور جراحیهای سرپای تخصص داشت ) ( بیچاره بچه های معصوم ) آنها را به نوبت مسلمان کند یادم میاد زمانی که آقای خالق علی رو می خواستن ختنه کنند تقریبی 16 سال داشت ، جدی خیلی بزرگ بود ، گریه می کرد و می گفت من خجالت می کشم مسلمون بشم ، آخه چه جوری شلوارمو در بیارم ، من دیگه مرد شدم ، نمی خوام مسلمون بشم ، مادرش می گفت ، دایه جون ، عزیزکم ، کرکم ، ناراحت نباش ، خودم نگهت می دارم تا دلاک کارشو انجام بده  و هیچکس آنجا نیست که ببینه ، اما ما دوستان خالق از گوشه ای کنجکاوانه تماشا می کردیم ، امشب دعوت شدیم جشن ختنه سوران نور چشمی امیر عباس عزیز ( پسر خواهر زن ) به همین مناسبت گرامی هنگام قرض نمودن پنجاه هزار تومان یاد شعری از میرزاده عشقی افتادم که بیتی از آن  این است (البته این شعر هجو خود داستانی زیبا دارد) روزی کودکی را ختنه همی نمودند        دختی بر او نظر داشت در عالمی نهانی پیشنهاد می نمایم اشعار این شاعر انقلابی و خوش ذوق که در راه آزادی شهید شده را مطالعه بفرمائید