محمدرضا آسبان

  • آکادمی تکواندو میلاد نور

    1 داود جعفری طاوسلوئی 57 محمد امین  آسبان 2 سجاد بهدوج 58 امیررضا تقی لو 3 شايان جعفر نيا  59 اشکان زمانی 4 امير محمد الله ياري 60 یاسین  زادپور 5 كيوان عباس پور 61 امین  نظری  6 محمد سعيد ابراهيم پور 62 علی اکبرپور 7 امیر حسین ارشدفر 63 علیرضا  رزمی 8 میلاد ابراهیم زاده 64 حامد  مورج 9 محمد حسين بدري 65 امیر اشکان  شمس 10 رضا معطوفي 66 ایمان دولت 11 اميرعباس به دوج 67 رضا اکبری 12 ميلاد  واعظي 68 محمد اکبری 13 فرزین زارع کمالی 69 امیر کریمی  14 محمد مهدی  صوفی 70 محمدحسن بمانی  15 امیر حسین صمدی  71 رضا نثاری 16 سید امیر ارسلان میرخانی 72 پویا  حق پرست 17 محمد امین کوه خضری 73 ابوالفضل اسدی 18 سعید حسنینی 74 محمد حسن خانی 19 سید علی صالح کوتاه 75 علی همراهی 20 علی  حیدری 76 علی کریمی 21 میر مهدی حمدی 77 حامد  اسدی  22 محمد علی زاده 78 سام میربهاء  23 اشکان طباطبایی 79 نریمان میربهاء  24 محمد حسین مهربان زاده 80 محمد عبدالله نژاد 25 مهدی جعفری 81 مهدی میراحمدی 26 فرامرز  لال محمد 82 احسان فرمانی 27 شهریار  آسیان 83 سید ارشیا حسینی 28 ميلاد  لطفي 84 مهدی عبدالرحیمی  29 محمد رضا دهنوی 85 امیر حسین یادگاری 30 علیرضا  وظیفه شناس  86 محمد امین نوری 31 بهرخ عباسی امجد 87 حمیدرضا حیدرقلی زاده 32 علی محمد پرنیان 88 محمد قدمی 33 محمدرضا پارسا مهر 89 علی حجت دوست 34 محمدرضا غفاری 90 محمد مهدی  پایکانی 35 پدرام عشوریان 91 امیر رضا تقی خانی 36 بهادر به دوج 92 آبتین عطاراهوازی 37 مهدی محمدی فرد 93 شهاب جواهری 38 علی محمدی فرد 94 هومن شهروز 39 سالار حاتمی  95 محمد امین هادیی 40 سجاد حیدری 96 کمال جعفری 41 محمد فرج 97 محمد جواد صابری 42 علی فرج 98 امیر محمد  قاسمی 43 مجتبی  رحمت آبادی 99 متین قاسمی 44 شایان  خیر اله زاده 100 پویان معصوم زاده 45 محمد یوسفی 101 امیرحسین قربانی اطهر 46 محمد حسین نصرتی 102 امیرحسام قربانی اطهر 47 محمد علی نصرتی 103 سیدعلی میرخانی 48 حمیدرضا عباسی  104 مهیار امیراصلانی 49 محمد فرحان نوری 105 سینا یوسفی  50 امین اولی 106 پوریا نسیمی 51 پرهام رمضانی  107 محمد مهدی شفائی 52 جواد والی 108 سهیل سلمانیان 54 محمد سجاد ابراهيم پور 109 سينا شيخ حسني 55 علیرضا  کریمی 110 امير پورمرادي ...



  • ناگفته های خاندان پهلوی

    ناگفته های خاندان پهلوی

     ثريا اسفندياري همسر دوم محمدرضا در کتاب خاطراتش که بارها تجديد چاپ شده است، پيرامون رويدادهايي که در کاخ سعدآباد شخصاً شاهد و ناظر بوده است مي نويسد: محمدرضا چون وارث تاج و تخت پدرش بود طبيعتاً انتظار داشت همه او را نفر اول سعد آباد بدانند، اما اشرف که معتقد بود بر اثر اشتباه طبيعت دختر به دنيا آمده و شايستگي او براي پادشاهي بيشتر از برادرش محمدرضا است هيچکس را به رسميت نمي شناخت و در تمام امور زندگي ساکنان سعدآباد دخالت ميکرد. من از خدمه قديمي و با سابقه سعدآباد داستان هاي شگفت انگيزي در مورد رويدادهاي زشت و ناپسند سعدآباد شنيده ام. زهرا مشهدي که از زمان رضا شاه سرپرست خدمتکاران زن سعدآباد بود تعريف مي کرد: در زمان رضاشاه هيچ يک از فرزندان او جرأت آوردن دوستان دختر و معشوقه هاي خود را به سعدآباد نداشتند و فقط زن جواني به نام فيروزه بود که رضا شاه شخصاً به عنوان معشوقه محمدرضا انتخاب کرده و گاهي اوقات سر و کله اش در کاخ اختصاصي وليعهد پيدا مي شد. اما اشرف که دختري با روحيه اي ستيزه جو بود، تنها فرزند رضاشاه بود که به خود جرأت مي داد، در کاخ خود ميهماني بر پا کرده و از جوانان ژيگولي آن زمان تهران پذيرايي کند! بطوريکه زهرا مشهدي تعريف مي کرد اشرف سوابق بدي نزد رضاشاه داشت و يکبار پدرش او را داخل اصطبل کاخ در وضعيت ناپسندي به اتفاق يکي از مربيان سوارکاري غافلگير کرده بود. زهرا مشهدي مي گفت: مرد قوي هيکلي به نام عليشاه مسؤول اصطبل بود که ضمن نگهداري اسبان شاه، فرزندان رضاشاه را هم تعليم سوارکاري مي داد. بعدازظهرها اشرف و شمس به اصطبل مي رفتند تا اسبهاي خود را بردارند و در محوطه وسيع کاخ سوارکاري کنند. عليشاه سبيل پرپشت و خشني داشت و رضا شاه او را در سفر خرم آباد پيدا کرده و به خاطر مهارتي که در تربيت اسب داشت و قادر به آموزش سوارکاري بود به تهران آورد. رضا شاه يک روز متوجه مي شود اشرف وقت زيادي را در اصطبل مي گذراند و رفت و آمدهايش به اصطبل بيشتر از ساير فرزندانش است، چون ذاتاً آدم باهوش و کهنه سرباز دوره ديده اي بود به اين عمل اشرف مشکوک مي شود و کشيک دخترش را مي دهد و سرانجام اشرف را که در آن موقع دختري دوازده- سيزده ساله بوده است در وضعيت نامناسبي همراه با عليشاه به دام مي اندازد... آن روز يک ظهر گرم تابستان در اواسط مرداد ماه بود. رضا شاه شخصاً آنقدر با شلاق سيمي به سرد و صورت عليشاه ضربه زده بود که ديگر ناي نفس کشيدن نداشت... بعد هم دستور داد عليشاه را بردند.... به کجا و چه بلايي سرش آوردند اين را ديگر هيچ کس نمي دانست... همانطور که از خاطرات ثريا معلوم مي شود، گويا فساد اخلاقي در خاندان پهلوي موروثي ...

  • ناگفته هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف پهلوی

    آشیانه نمی گرفت. شاید به درستی رضا شاه به این مطلب پی برده و تصمیم به تربیت فرزند خود محمدرضا گرفته بود، ولی گویا ذات محمدرضا با ذات و درون پدر تفاوتهایی داشت . خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود. محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان 1289هـ.ش چند ساعت زودتر از اشرف خواهر همزاد خود، در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد گویا رسوایی اخلاقی در نزد او و اشرف از همان آغاز جوانی نمایان بود چنانچه اشرف در 13-12 سالگی و محمدرضا هنگامی که برای تحصیل در مدرسه «له روزه» سوییس فرستاده شده بود به این امر دست یافتند که در ادامه تا حدودی شرح آن خواهد آمد.* لانه فساد، سعدآباد!محوطه وسیع چند صد هکتاری سعدآباد و مجموعه کاخ های سلطنتی آن پس از شهر ممنوعه چین، بزرگترین مجموعه قصرهای سلطنتی در قاره آسیا است .قصرها و پارک وسیع سعد آباد در شمال میدان تجریش تهران قرار دارد.روستای سعدآباد در دوران قاجاریه ملک «سعدالدوله» وزیر امور خارجه محمدعلی شاه قاجار بود که بعدها به تصرف رضاخان میرپنج درآمد.رضاشاه پس از تصدی سلطنت تصمیم گرفت در آنجا مجموعه کاخ هایی برای خود و فرزندانش بسازد، زیرا رضاخان تا قبل از کودتای سوم اسفند1299(سوم حوت) در خانه ای واقع در محله سنگلج تهران زندگی می کرد.قصرها و پارک سعدآباد و میهمانخانه دربند در طول سالهای 1300تا 1318هـ .ش به مرور ساخته شدند. به دستور رضاشاه کریم آقا بوذرجمهری شهردار تهران و سرهنگ درگاهی به زور ساکنان اصیل سعدآباد را که نسل اندر نسل در آنجا زندگی می کردند را از این قریه خوش آب و هوا اخراج و آن منطقه را دیوار کشی و منضم به قصر شاه کردند.رضا شاه به سعدآباد علاقه ویژه ای داشت و می خواست دامنه جنوبی البرز را جنگل کاری کند و مهندسین آلمانی را مسؤول بررسی و ارایه طرحی جهت ایجاد تونل و ساختن راهی از دربند به شمال کشور کرده بود که اشغال ایران در سال 1320 و خروج رضاشاه از ایران این طرح را عقیم گذاشت.سعدآباد در آن زمان خارج از تهران محسوب می شد و 9 کیلومتر با مرکز شهر فاصله داشت. فاصله کاخ رضا شاه با قصر محمدرضا( ولیعهد) چیزی در حدود یک کیلومتر بود.سعدآباد در واقع یک کاخ سلطنت نبود، بلکه مجموعه کاخ هایی را تشکیل می داد که رضا شاه در فواصل دور و نزدیک به هم برای همسرش ملکه تاج الملوک و فرزندانش ساخته بود بعدها در زمان محمدرضا شاه قصرهای جدیدی از جمله یک کاخ کوچکتر برای شهناز (دخترملکه فوزیه) در این مجموعه احداث گردید. این قصرهای پرتجمل سلطنتی را ...

  • بهار خاموش از احمد شاملو

      بهار خاموش از احمد شاملو بر آن فانوس که ش دستی نیفروخت بر آن دوکی که بر رف بی صدا ماند بر آن آئینه ی زنگار بسته بر آن گهواره که ش دستی نجنباند   بر آن حلقه که کس بر در نکوبید بر آن در که ش کسی نگشود دیگر بر آن پله که برجا مانده خاموش کَسَش ننهاده دیری پای بر سر-   بهار منتظر بی مصرف افتاد! به هر بامی درنگی کرد و بگذشت به هر کویی صدایی کرد و اِستاد ولی نامد جواب از قریه، نَز دشت.   نه دود از کومه یی برخاست در ده نه چوپانی به صحرا دم به نی  داد نه گل روئید، نه زنبور پر زد نه مرغ کدخدا برداشت فریاد.   به صد امید آمد، رفت نومید بهار- آری بر او نگشود کس در. درین ویران به رویش کس نخندید کسی تاجی ز گل ننهاد بر سر.   کسی از کومه سر بیرون نیاورد نه مرغ از لانه، نه دود از اجاقی. هوا با ضربه های دف نجنبید گل خودروی برنامد ز باغی.   نه آدم ها، نه گاوآهن، نه اسبان نه زن، نه بچه... ده خاموش، خاموش. نه کبکنجیر می خواند به درّه نه بر پسته شکوفه می زند جوش.   به هیچ ارابه ئی اسبی نبستند سرود پتک آهنگر نیامد کسی خیشی نبرد از ده به مزرع سگ گله به عوعو در نیامد.   کسی پیدا نشد غمناک و خوشحال که پا بر جاده ی خلوت گذارد کسی پیدا نشد در مقدم سال که شادان یا غمین آهی برآرد.   غروب روز اوّل لیک، تنها درین خلوتگه غوکان مفلوک به یاد آن حکایت ها که رفته ست ز عمق برکه یک دم ناله زد غوک...   بهار آمد، نبود اما حیاتی درین ویرانسرای محنت آور بهار آمد، دریغا از نشاطی که شمع افروزد و بگشایدش در!   عجیب است که کتابِ هوای تازه ی احمد شاملو با بهاریه ای شروع می شود که پر از غم و غصه است و نشان می دهد که هوا چندان هم تازه نیست. این شعر که چند دهه از عمرش می گذرد ناقل حکایت دورانی است که بهار با شوق و ذوق می آمد تا هوای کهنه را بروبد و مردم را به چند نفس از هوای تازه مهمان کند، ولی کسی تحویلش نمی گرفت. هوای شعر شاملو حاکی از کهنگیِ همه چیز است. حتی ساختار شعر شاملو نیز هنوز  کاملا از جامه ی کهنه خلاص نشده   تا به جامه ی شعر نو دربیاید. تنها جنبه ی تازه ای که این هوای تازه ی شاملو دارد این است که در هوای کهنه ی سکوت، اعتراض به بهارگریزی دیگران تازگی دارد. بهاری که با پای خودش به در خانه ی مردم می آید و به دست خودش برایشان دف می زند،  از آن هوای کهنه نمی تواند آنها را پایین بیاورد. هوا با ضربه های دف نجنبید. شاملو در انتهای شعرش، همان غوکی است که در میان غوکان مفلوک ناله می کند. گاهی ناله ی تازه بهتر از خنده ی کهنه است. شاملو همصدا با بهار از چه می نالد؟ شاملو در دو چهارپاره ی اول نشان می دهد که مقدمات آمدن بهار فراهم نشده است. بهار می آید و می بیند که کسی فانوسی برای روشن کردن ...

  • نان های تولیدی همچنان کیفیت پائینی دارند

    نان های تولیدی همچنان کیفیت پائینی دارند

    دنیای اقتصاد: انتقاد کارشناسان از کیفیت نان تولیدی : عنوان  1391/12/20 : تاریخ انتشار گروه صنعت و معدن- توزیع آرد ارزان به نانواها با این توجیه که نان باید با قیمت ارزان به دست مصرف‌کنندگان برسد، سابقه ای بیش از نیم قرن دارد. این روش و این هدف موجب شده است صنعت تولید نان در ایران بدترین موقعیت به لحاظ استفاده کارآمد از گندم، همچنین نان تولید شده را داشته باشد. با وجودی که از سال 1389 به این طرف قیمت فروش نان تا اندازه‌ای آزاد شد، اما گرفتاری‌های صنعت آرد و نان ادامه دارد. کارشناسان صنعت آرد و نان در تازه‌ترین نشست کمیسیون کشاورزی اتاق بازرگانی تهران ابعاد گوناگون دشواری‌های صنعت آرد و نان را تشریح کردند که می‌خوانید: رییس کمیسیون کشاورزی و صنایع غذایی اتاق بازرگانی تهران در ابتدای این نشست با اشاره به مساله نان و اخباری که در نشست قبلی کمیسیون پیرامون آن مطرح شد، تاکید کرد که باید با مساله نان که رابطه‌ مستقیم با سلامت جامعه دارد، کاملا کارشناسی برخورد کرد و به مردم و مسوولان آگاهی داد. به گزارش سایت خبری اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران، شاهرخ ظهیری ادامه داد: به همین منظور کمیسیون از کارشناسان برجسته که سال‌های متمادی در مورد نان تحقیق و پژوهش داشته‌اند دعوت کرده تا در مورد گندم، آرد و نان و نحوه پخت آن سخن بگویند.نان متولی واحد نیاز داردوحید پورآرام، نماینده وزارت بهداشت در این نشست که به پیشنهاد کمیسیون که در حال تدوین آیین‌نامه‌ای برای مساله نان و نظارت بر آن در کشور است، توضیح داد: دست نانوایی‌ها همیشه بسته بوده است. آرد با سهمیه مشخص، با کیفیت مشخص و با قیمت تعیین‌شده به آنها داده شده و بعد هم همه انتظارات از همین نانوایی‌ها بوده که نان باکیفیت به مردم بدهند. پورآرام با اشاره به مسائلی که بعد از هدفمندی یارانه‌ها برای نان پیش آمده اعلام کرد: در حالی که تصور این بود که با ایجاد رقابت در بین نانوایی‌ها، کیفیت نان بهتر می‌شود، اما این اتفاق رخ نداد. وی گفت: قیمت آرد در حال حاضر چیزی حدود 23 تا 25 هزار تومان برای هر کیسه است و نانوایی‌ها به طور طبیعی به سمت آرد ارزان‌تر می‌روند. در نهایت برای تهیه سریع‌تر و بیشتر نان می‌بینیم که برخی نانوایی‌ها به استفاده مجدد از جوش شیرین روی آورده‌اند. این کارشناس کمیسیون کشاورزی و صنایع غذایی اتاق تهران با تاکید بر اینکه نان نیاز به متولی واحد دارد اعلام کرد: آیین‌نامه‌ای به همین منظور تدوین کرده که برای اظهارنظر در اختیار اعضای کمیسیون قرار می‌گیرد.محمدجعفر ملکوتی نیز یکی از کارشناسانی بود که به دعوت کمیسیون ...

  • شعر «و پيامي در راه» از سهراب سپهري-با نگاهي ديگرگونه به آن

    شعر «و پيامي در راه» از سهراب سپهري با نگاهي ديگرگونه به آن محمدرضا نوشمند   و پيامي در راه  روزي خواهم آمد، و پيامي خواهم آورد. در رگ ها، نور خواهم ريخت. و صدا خواهم در داد: اي سبدهاتان پر خواب! سيب آوردم، سيب سرخ خورشيد.                                                                                                 خواهم آمد، گل ياسي به گدا خواهم داد. زن زيباي جذامي را، گوشواري ديگر خواهم بخشيد. كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ! دوره گردي خواهم شد، كوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد:آي شبنم، شبنم،‌شبنم. رهگذاري خواهد گفت: راستي را، شب تاريكي است، كهكشاني خواهم دادش. روي پل دختركي بي پاست، دب اكبر را بر گردن او خواهم آويخت.   هر چه دشنام، از لب ها خواهم برچيد. هر چه ديوار، از جا خواهم بركند. رهزنان را خواهم گفت: كارواني آمد بارش لبخند! ابر را، پاره خواهم كرد. من گره خواهم زد، چشمان را با خورشيد، دل ها را با عشق ، سايه ها را با آب، شاخه ها را با باد. و بهم خواهم پيوست، خواب كودك را با زمزمه ي زنجره ها بادبادك ها، به هوا خواهم برد. گلدان ها، آب خواهم داد *** خواهم آمدپيش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ريخت مادياني تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد. خر فرتوتي در راه، من مگس هايش را خواهم زد.   خواهم آمد سر هر ديواري، ميخكي خواهم كاشت. پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند. هر كلاغي را، كاجي خواهم داد. مار را خواهم گفت: چه شكوهي دارد غوك! آشتي خواهم داد آشنا خواهم كرد. راه خواهم رفت نور خواهم خورد. دوست خواهم داشت. شعر «پیامی در راه» از مشهورترین اشعار سهراب سپهری است که خیلی ها آن را به مناسبت یا بی مناسبت در اینجا و آنجا می خوانند و می نویسند. امّا بیش تر افرادی که شروع به خواندن این شعر می کنند بعد از خواندن چند مصرع جوری دست از خواندن می کشند انگار که شعر به آخرش رسیده است. حتی در صدا وسیما کمتر شنیده و دیده شده است که این شعر آخری داشته باشد. چرا؟ به نظر من، نیم بند بودن کار این «نیمه خوان ها» به اُفت و خیزها ی موجود در خودِ شعر برمی گردد، که بعضی از آنها را اگر نتوانيم به پيام سهراب ربط بدهيم بايد ایرادی در ساختار بیرونی و يا درونی شعر بدانيم. شعر خیلی خوب شروع می شود. حتی عنوان شعر «و پیامی در راه» جوری در ابتدای شعر می آید که گذشته و حال و آینده را با خود دارد. «و» در ابتدای آن اتصال به گذشته ای را نشان می دهد که دارای عیب و نقصی بوده است که زمان حال هم آن را باخود یدک می کشد. روزي خواهم آمد، و پيامي خواهم آورد.    عنوان شعر و جمله ی اوّل آن ظاهراً ابلاغ پیام را به آینده موکول می کند، در حالی که هر چه جلوتر می رویم ...

  • شب غم نوحه ای ازآقای رسول زاده ویژه شام غریبان

    شب غم نوحه ای ازآقای رسول زاده ویژه شام غریبان   شیعه امشب شب غمهاست بیا گریه کنیم

  • غصه دار غصه های بی قرینه

    غصه دار غصه های بی قرینه

    غصه دار غصه های بی قرینه شاعر : حبیب الله موحد من یادگار روزهای خاک وخونممن یادگار چهره های لاله گونم من تشنگی را در حرم احساس کردمیاد دو دست خونی عباس کردم من کودکی بودم که آهم را شنیدنددیدم سر جد غریبم را بریدند من دیده ام در وقت تشییع جنازهاسبان دشمن را که خوزده نعل تازه من با خبر هستم ز باغی بی شکوفهخورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه گرچه کنون مسموم از زهر هشامممن کشته ویران ای در شهر شامم من روضه خوانی در منا بر پا نمودمخود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم من سوختم از داغ بانوی مدینهسنگ مدینه می زنم هر دم به سینه حالا که نقش زهر کین در جسم ماندهاز جسم پاک من فقط یک اسم مانده یا رب قرارم را ز نیرنگش ربودهدر مجلس مستی مرا دعوت نموده زهر عدو خون کرده قلب آتشین راگریان نموده چشم زین العابدین را