مرگ عزیز

  • مرگ عزیز

    سخت دل تنگم، کسی چون من مباد سوگ، حتی قسمت دشمن مبادا! مصیبت رویارویی با فقدانی تاسف بار از دست رفتن دل بندی، تنش زاترین رخداد زندگی است که چه بسا به پیدایش بحران جان گاه عاطفی می انجامد . آدمی پس از جان سپردن عزیز دلش، داغ دیده می شود و این حالتی است که در واقع آن را «بی نصیبی ناشی از مرگ » می  نامند . آگاهی از توقعاتآن دم که عمر کسی به پایان می رسد، حتی زمانی که چشم به راه مرگ باشد، احتمالا دست خوش هیجانات زیادی می شود . بسا افراد نقل کرده اند که بلافاصله بعد از بروز نشانه های جان بازی، نخستین مرحله از کرختی و بهت زدگی را احساس نموده اند، ولی فرآیند غم و درد، هیچ ترتیب حقیقی ندارد . پاره ای از احساسات احتمالی انسان به قرار زیراست: انکار ناباوری آشفتگی ضربه، تکان اندوه آرزو خشم خواری یاس گناه این احساسات، واکنش های طبیعی و به هنجار در برابر نیستی است . شاید خود را آماده ی شدت و تداوم عوطف و این که حالات روحی تان با چه شتابی دگرگون می شوند، نکرده باشید . ممکن است در مورد ثبات بهداشت روانی خود تردید کنید; اما یقین بدانید که چنین احساساتی سالم و مناسبند و به شما یاری می کنند که با ضایعه کنار بیایید .  درک عمیق تاثیر فقدانی جان گداز، نیاز به زمان دارد . هرگز دمی ز یاد عزیز از دست رفته غافل نمی شوم، خدایاکمک کن اندک اندک درد و رنج این مصیبت فرو  نشیند و  به زندگی عادی  بر گردانم .



  • چگونه با مرگ عزیز کنار بیایم(روان شناسی)

    چگونه با مرگ عزیز کنار بیایم  مرگ عزیزان از جمله اتفاقات ناگوار زندگی هر انسانی است. انسان طوری آفریده شده که بدون داشتن رابطه با دیگران نمی تواند زندگی کند و هنگامی که بر اثر یک تصادف یا در گذر ایام یکی از این رابطه ها به مرگ بینجامد، تاثیرات شگرفی را در روحیه فرد می گذارد. واکنش آنی افراد پس از شنیدن خبر مرگ نزدیکان به ویژه اگر فوت ناگهانی و غیرمنتظره باشد، اغلب با شوک و ناباوری همراه است. البته همه افراد به طور یکسان مراحل سوگواری را نمی گذرانند به طوری که ممکن است ماه ها و سال ها طول بکشد تا فردی به زندگی عادی بازگردد.    چند روز اول مرگ یک عزیز، روزهای سخت و پرفشاری است. اطرافیان گریه می کنند و سعی در آرام کردن و تسلی دادن به یکدیگر دارند. مراسم مختلفی برگزار می شود، دوستان و نزدیکان و اهل فامیل جمع می شوند تا خانواده غمزده خود را تنها و بی کس احساس نکنند و به نوعی فشار روحی آنان تخلیه شود بماند که مراسم سوگواری باتوجه به خاستگاه قومیتی متفاوت است.بر این اساس افراد درمقابل مرگ عزیزان هم موضع گیری های متفاوتی می کنند بعضی ها غمگین می شوند، بعضی دیگر نگران یا حتی بعضی ها به شدت می ترسند، شوکه شوند، گیجی و سردرگمی یا بهم ریختگی ذهنی، فاصله گیری از اجتماع، احساس پوچی و بی پناهی و خالی شدن از درون از جمله تصوراتی است که بعد از مرگ عزیزان در افراد تجلی پیدا می کند.به گفته کارشناسان در این شرایط روحی بعضی ها دوست دارند از دیگران فاصله بگیرند تا با خاطرات فرد از دست رفته دوران را بگذرانند. بعضی دیگر آنقدر افسرده می شوند که از همکاران و حتی از محیط هایی که با عزیز از دست رفته سپری کرده اند دوری می کنند تا عزیز خود را به یاد نیاورند در شرایط بسیار حاد هم بعضی از افراد به قرص های خواب آور یا الکل و مواد مخدر رو می آورند و با مصرف این مواد می خواهند خود را تسکین دهند. بعضی ها هم سعی می کنند برای تسکین آلام خود، دلمشغولی های خود را افزایش دهند، خود را در کار غرق کنند، اما همه این کارها مسکنی زودگذر است شاید هم تقلایی بی حاصل...    سعید برومند روانشناس اجتماعی و پژوهشگر می گوید: غم و اندوه واکنشی از سمت سیستم عاطفی است و وقتی بروز می کند که ما فقدان و از دست دادن چیزی یا شخص ارزشمندی را تجربه کنیم. بنابراین چون فقدان ها و از دست دادن ها متنوع و متفاوت است، در بسیاری از موارد غم و اندوه دامنگیر ما انسان ها می شود و مثلاً حتی طلاق، دوری پدر و مادر و یا از دست دادن شغل یا قبول نشدن در یک آزمون هم ما را اندوهگین و غصه دار می کند.    وی می افزاید: اندوه و غم درمورد از دست دادن عزیزان قسمتی از فرایند به حساب می آید. این فرایند ...

  • تقدیم به مرگ عزیز

    سلاممی دونی چند وقته که ندیده بودمت؟ چن وقته که حتی یادتم نیفتاده بودم! حالا چی شده ؟ چی شده که اینقدر زیاد درگیرم کردی؟ چه گیری پیدا کردی که این روزا مدام به پر و پام می پیچی؟ من چم شده ؟ یه زمانایی تا حالتو نمی پرسیدم شبم روز نمی شد... حالا چم شده که وسه اینکه تو گیرات نیفتم یا می خورم یا می کشم یا می بلعم؟ خوبی و بدی رو که دیگه بی خیال! اما چی شد تو که اینقد عزیز بودی حالا اینقد بی ارزش شدی ؟ اینقدر که گاهی دلم می خواد با خاک انداز جمعت کنم بندازم تو سطل آشغال ناخودآگاه خود خواسته ام؟ چرا دیگه دلم برات تنگ نمی شه . چرا حسم بهت تبدیل شده به ناچاری؟ یه زمانایی بود برام با حورا عجین بودی ... یه وقتایی از ته دلم دوست داشتم... شلوارم؟ شاید شلوارم دو تا شده باشه .. شاید ! خب شاید همبستری با زندگی لحظه ای لذتش از عشقبازی با تو بیشتر باشه! اما تو این چند روز فهمیدم خیلی از هم فاصله گرفتیم . دیگه تفاهم نداریم . تو که دیگه عزیز دیرینم نیستی شاید منم دیگه معشوقه دور از دسترست نباشم! منطقی باش و قبول کن . دست خودم نیست . دیگه دوست ندارم . دست از سرم بردار... این یکی دو هفته رو به گند کشیدی از بس اومدی و رفتی ! آخه مرگم این قدر زیگیل؟ نمی خوامت ... می فهمی؟ بذار زندگیمو بکنم. تموم شد اون روزایی که می پرستیدمت. اون روزای چشم انتظاری. دست از سر من و این دختر بچه ناخودآگاهم بردار. بردار . بردار.... 

  • خداحافظ عزیز من

    خداحافظ عزیز من

    خداحافظ عزیزمن     فقط جواب بده نه برای من برای خودت شاید بفهمی چرا ما شد من شد تو به تقدس عشقت قسم توان دلم دیگر زیاد نیست تحمل این فراق برای دل پاره پاره ام کافیست میدانم میدانم که شاید تو هم حال و روزی بهتر از من نداشته باشی اما دیگر تحمل کنایه دیگران را ندارم حال تو را از من میپرسند می فهمی یعنی چه؟؟؟ خود دلیل از هم پاشی ما هستند و باز حال تو را از ...... از دیگران بیزارم بیزار بگذار همه چیز تمام شود  و یادمان نرود که ما فقط یک تفاهم کوتاه بودیم و چه خوب ویا چقدر بد که بودیم بگذار همه چیز تمام شود یعنی همان چیزی که تو دوست داری بگذار نام من از یادت فراموش شود یعنی همان چیزی که تو دوست داری بگذار برم بگذار بروی برو عزیزم سریع برو سریع برو که دیگر تاب دیدن رفتنت را ندارم خدا میداند که گفتن این کلمات چقدر برایم دشوار است اما میدانم این چیزیست که تو میخواهی برو و بدان که همیشه خواستمت که همیشه می خواهمت بروکه برایم عزیزی برو و بگذار همه چیز آبرومندانه تمام شود.

  • مرگ دوست عزیزم مریم

    مرگ دوست عزیزم مریم

         زنده ها خیلی برایش کهنه بودند          خودشو تو مرده ها جا زد و رفت چه زود رخت سفر بربستی و با لبخندي در بيكرانه آسمان به آغوش باز قدسيان پيوستی سوگت چنان عظيم بود كه بردل هرآشنا و بيگانه آتش زد اما روح آسماني ات بيش ازاين تاب ماندن نداشت..! هر چند كه دراين عمر كوتاهت گلهاي مهرباني را در دل دوستان كاشتی اما ماهي سرخي بودی  كه راه دريامي جستی و انگار كسي در گوشت گفته بود كه اين مرداب را به دريا راهي نيست .ما بر آن ماهي كه به دريا پيوست نمي گرييم چرا كه تو پاك بودی و پاك رفتی و به واقع انتخاب شده بودی و گلچين روزگار تو را ربود و رفتی...! دردا كه مرهمي نداريم جز قطره اي از اشك كه در سيل جوشان سينه  محو خواهد شد و ما بيش از اين با مويه هاي خود روح فارغت را از گلكشت در ملكوت باز نمي داريم روحت شاد كه زندگي كوتاه اين جهاني ات قرين بركت بود و كوچ نا بهنگام رفتنت آزمون بزرگ زندگي آنها که ماندند. و خوشا بحال آن مادر صبورت وبزرگ مرد پدرت كه دريا دلي پيشه نمود و اين بار گران را با استواري تاب آوردند و همانا كه آرزوي زندگيشان ـ با رفتنت ـ"درهاي بهشت" رابه سوي آنها گشودی.روحت شاد  

  • شعر مرگ

    مرگ: مرگ در قلب من است مرگ در ذهن من است مرگ هم راز و هم آواز من است لحظه ای از بدنم دور نمی گردد... پیش من جفت من است من همیشه به همه می گفتم: نکند ترس به دل راه دهید از مردن و هنوزم به همین معتقدم زندگی مثل گلیست که سر قبر عزیزی رویید و تو آن را چیدی پس تو هم یک مرگی یا که چون شعلهی شمع وسط راه سراشیبی باد باد هم یک مرگ است مرگ همچون سنگیست که رها می گردد از سر انگشت پسر بچه ی شاد شیشه ی پنجره ی خانه ی دل میشکند سنگ هم یک مرگ است و پسر بچه خدا... مرگ همچون آسیست که خدا در وسط بازی مشروط قمار شرط آن عمر بشر لحظه ای رو کرده ست حال آن شاخه گل زیبا را در درون یک تنگ که پر از اب زلال و قند است گر گذارید ز لطف زندگی می گیرد زندگی بعد از مرگ یا که آن شعله ی شمع در پناه تن یک آیینه ی پراحساس زنده می ماند و خوش زندگی منشوریست که اگر نور درونش تابی هفت رنگش بینی از جهنم تا حور از سرخ تا اوج بنفش من از این مرگ نمی ترسیدم تا زمانی که به من گفت: بیا تا برویم من از او ترسیدم لحظه ای لرزیدم رو به خود کردم و با خود گفتم: تو که این گونه قشنگش خواندی پس چرا ترسیدی؟! مرگ در پاسخ من چیزی گفت: لحظه ی تلخ وداع از دوصد دلبند است عمر تو شیشه ی آن پنجره ایست که به دست پسرک می شکند دل من از سنگ است. هیچ کس از پس این لحظه نبردست خبر هر کسی از نظر خویش کند تفسیرش زندگی پست ترین بازی تکرار زمانست ولی همه در بازی تکراری ان می لولند هیچکس خسته از این بازی نیست پس بیا تا برویم هیچ کس تا نرود پی نبرد ان جا چیست؟ پس تو هم هیچ مگو لحظه ای خشکم زد و سپس مرگ به من گفت: که ای گل روییده به قبر بغلی تو بیا تا برویم مرگ من کودک دلبند خودم بود که من را می چیدشاعر: شهاب س

  • مرگ بر...

     متن ترانه "مرگ بر..."  که حامد زمانی عزیز آن را خوانده است:   مرگ بر             تازيانه ها            تازيانه هاي بي امان               به گرده هاي بي گناه بردگان مرگ بر        مرگ ناگهانيِ                 صد هزار زندگي                               - در يكي دو ثانيه-                                    با سقوط علم از آسمان! مرگ بر         كشتن جوانه ها مرگ بر       انتشار سم              در زلال رودخانه ها مرگ بر فصاحت دروغ مرگ بر             بوق هاي بووووق مرگ بر           سيمهاي خاردار و كشتزارهاي مين مرگ بر                   گورهاي دسته جمعي و                               بندهاي انفرادي زمين  مرگ بر بريدن نفس مرگ بر قفسمرگ بر شکوه خار و خسمرگ بر هوسمرگ بر حقوق بی بشرمرگ برتبرمرگ بر شراره های شر مرگ بر سفارت شنودمرگ بر       کودتای دود   زنده باد زندگيِ او زنده باد زندگيِ من... تو... ما يك كلام: مرگ بر             آم...ري...كا مرگ بر ابولهب مرگ بر يزيد و شمر و ابن سعد مرگ بر               زاده زياد             بگو بلند: بيش باد!         مرگ بر      قطعنامه هاي بستن فرات                                 قحط آب    مرگ بر                   تير مانده بر گلوي كودك رباب مرگ بر      قتل خنده هاي روشن عليرضا مرگ بر گلوله ای که خط کشید              روی خاطرات آرميتا يك كلام:         مرگ بر                آمريكا

  • دکتر عزیز نبوی

    دکتر عزیز نبوی

    موسس موسسه عالی حسابداری و مولفی برجسته در دانش حسابداری نبوی را به عنوان مدیری موفق می‌شناسیم. وی مولفی برجسته بود. چاپ مکرر کتابهایش در طول 40 سال گذشته و انبوه متقاضی برای آنها حاکی از اهمیت و ارزش کاربردی تالیفاتش است. نبوی معلمی دانشمند و توانا بود که دانش وسیعش از مطالعات گسترده‌اش در زمینه‌های مختلف پدید آمده بود.مصطفی علی‌مدد -  یادنامه استاد عزیز نبوی ـ من مرگ این عزیزراباورنمی‌کنم ـ مجله حسابدار شماره 156عزیز نبوی فرزند میربابا نبوی از فرهیختگان و آزادی‌خواهان آذربایجان در صدر مشروطه است. ایشان در بیان شرح حال خود می‌گوید:« در سال 1311 در بندرانزلی متولد شدم، اما در تهران زندگی کردم. نخست لیسانس حقوق و پس از آن فوق‌لیسانس علوم اداری و سرانجام در اولین دوره دکترا در ایران، دکترای اقتصاد گرفتم و در سال 1340(1960 میلادی) موفق به اخذ درجه دکترای علوم اداری با تخصص در زمینه حسابداری از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شدم. استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاه تهران، استاد دانشکده اقتصاد و بانکداری دانشگاه ملی و بنیانگذار و رئیس موسسه عالی حسابداری بودم. افتخارم این است که هزاران جوان تحصیلکرده برای کشورم تربیت کرده‌ام. از سال 1355 به بعد استاد دانشگاه کشور سوئیس بودم و در دانشگاه اروپایی سوئیس روش علمی تحقیق، حسابداری مالی و حسابداری مدیریت تدریس کردم.»دکتر عزیز نبوی خدمات دولتی را در وزارت امور اقتصادی و دارایی آغاز کرد و سالها در مقام مشاور عالی وزارت دارایی، مشاور مالی وزارت کشور و مشاور مالی وزارت پست و تلگراف و تلفن بکار مشغول بود. مدیریت مجله تجارت دانشکده حقوق و علوم اقتصادی دانشگاه تهران، عضویت در هیئت مدیره انجمن حسابداران قسم خورده ایران، سردبیری مجله بانکها در وزارت دارایی و نمایندگی دولت ایران در کنفرانس جهانی امور مالی در ایتالیا در سال 1964 میلادی از دیگر اموری بود که ایشان به آنها اشتغال داشت. او ایده ایجاد یک دانشکده را داشت، آن را اجرا کرد و موفق هم بود. تاسیس موسسه عالی حسابداری در سال 1343 کاری بزرگ و دشوار بود که آن را به انجام رساند و با آموزش حسابداری در سطح دانشگاهی و تخصصی موجب شد که دگرگونی شگرفی در کار و زندگی شمار زیادی از جوانان آن روزگار پدید آید. زنده یاد دکتر عزیز نبوی ذهنی پر از ایده داشت: تحقیق، تالیف، ساخت و کارآفرینی. حاصل کار دکتر نبوی، دانش‌آموختگان موسسه عالی حسابداری هستند که بسیاری از آنها در کار و زندگیشان موفقند. وجود شمار قابل توجهی استاد دانشگاه در ایران و کشورهای دیگر، وجود شمار بیشتری حسابدار حرفه‌ای و وجود شمار مدیران بسیار در بین آنها ...