معرفی رمانهای صحنه دار

  • معرفی کتاب 6 - سمفونی مردگان

    معرفی کتاب 6 - سمفونی مردگان

       نگاهی به " سمفونی مردگان " نویسنده عباس معروفی , علی رشوند سمفونی مردگان نویسنده عباس معروفی از آن دست رمانهای تاثیر گذار است و شاهکار ادبی محسوب می شود به قول پر فسور دنوشر"اثری را می توان شاهکار نامید که خالق و نویسنده اش حق مطلب را در پردازش موضوع ،روایی متن و تصویر سازی شخصیتها و ایهام نویسی ، تا انتهای داستان رعایت کرده باشد به عبارت دیگر یک اثر زمانی شاهکار محسوب می شود که تفسیرها ،برداشتها ی متنوع و متعددی از نقطه نظرهای انسان شناسی ،روان شناسی ،جامعه شناسی ،زیبا شناسی و... از ان استنباط بشود و فکر و اذهان اندیشمندان از هر حوزه را متوجه خویش کند.چاپ  پنجم  سمفونی مردگان  نشان از استقبال خوب خوانندگان و مخاطبان ایرانی دارد وقتی در حال و هوای رمان  قرار می گیری و باشخصیتهای اصلی و فرعی داستان در می آمیزیم روایت درد و عارضه ای است  که از نمونه های بارز و آشکار  جوامع جهان سوم خاصه کشور  ایران است .سمفونی مردگان روایت شفاف سرگذت محتوم تاریخ معاصر ماست .تاریخ پر فراز و نشیب جریان روشنفکری  که گاهی موفق و گاهی ناموفق  و سر در پیچ و خم افکار روشنگرانه خویش بوده است. سمفونی مردگان روایت تلخ زندگی مملو از سیاهی مرگ  و ناامیدی خانواده ای بنام "جابر اورخانی "استکه دارای چهار فرزند به نامهای آیدین ، آیدا -"دوقلوی همزادند" یوسف و اورهان  می باشد جابر که حجره تخمه و آجیل فروشی دربازار اردبیل دارد  دوست دار د فرزندان دنبال کننده شغل و پیشه  او باشند اما روزگار  بر وفق مراد او نمی چرخد .همه آنها ه غیر اورهان سرنوشتی غم انگیز دارند. سرنوشتی که خود انتخاب کرده اند. در بستر سرد و یخی  و زمستانی  خانواده خویش مجالی برای رویش استعدادها  و باورهای خویش ندارند  جابر نماد "ستمگری " اولین سد و مانع آنهاست  حوادث و اتفاقات  داستان همزمان است با یورش تجاوزگرانه روسها و انگلیسیها  و آمرکائیها در اردبیل آن روز  که هریک سر در پی اهداف منفعت طلبانه خویش هستند  اردبیل مکان جغرافیایی  داستان است اما مشتی است از خروار  نماد ایران تحت اشغال متفقین آن روز است و کارخانه  درحال فعالیت لرد نشان دهنده تسلط انگلیس بر دو رقیبش در تصاحب ایران آن روز است .در موومان اول متوجه می شویم زمستان سخت و پر برفی است که کلاغ ها بر شاخه های درختان آواز "برف ،برف" می خوانند نویسنده معروفی بی جهت  زمستان را انتخاب نکرده است  زمستان  نماد انجماد  و رکورد و خفقان است  فصلی که پرنده شومش  بر شاخ و بال درختان ندای "برف ،برف "سر می دهدسمفونی مردگان نویسنده عباس معروفی از ان دست رمانهای تاثیر گذار است و شاهکار ادبی محسوب می شود حال ...



  • صد درس مهم برای داستان نویسان حرفه ای55 -قسمت پنجاه و پنج

        سال روز ورود امام خمینی (ره) به میهن اسلامی و آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی  بر همگان مبارکباد . وبلاگ همه چیز در باره قصه و داستان   قسمت های قبلی این عنوان گفتگوی واقعی و گفتگوی مکتوب   149. گفتگوی واقعی و گفتگوی مکتوبگفتگوی مستقیم شخصیتها، آنی است. اما گفتگویی که نویسنده نقل می کند همیشه لحظاتی از حوادث عقب تر است. بیشترِ گفتگوهای زندگی واقعی، بیهوده و پر از «عرض کنم که»، «اِم، اِم»، مِن من و تکرار است. حال آنکه گفتگوی مکتوب باید دقیق و برگزیده باشد. گفتگو قویترین، جذابترین و مناسبترین شیوه برای دادن اطلاعات مشخص به خواننده است. به همین جهت هم نویسنده به شخصیتها، اجازه صحبت می دهد. اگر وضعیت داستان، واکنش آنی شخصیت را بطلبد و صحبت شخصیت در آن لحظه، حیاتی باشد باید اجازه داد  شخصیت حرف بزند. اما اگر حرفهای او پیش پاافتاده و یا مستقیماً به حادثه ی آن لحظه ی داستان، ارتباط نداشته باشد باید مکالمه هایشان را نقل و یا حذف کرد. بقیه در ادامه مطلب فرق جمله ی «احساس خیلی خوبی دارم» با جمله ی «احساس خیلی خوبی داشت» فقط در کیفیت حسی آنها نیست، بلکه این دو جمله به لحاظ شدت و حِدّت احساس نیز با هم فرق دارند. در حقیقت «احساس خیلی خوبی دارم» بازآفرینی احساس واقعی شخصیت، به طور همزمان است؛ طوری که گویی خواننده نیز در صحنه حضور دارد. اما «احساس خیلی خوبی داشت» شرح احساس شخصیت به نحوی غیرشخصی و از راه دور است. بین «خود صحبت» و «نقل صحبت» فاصله مکانی و زمانی (اگر چه برای چند لحظه) وجود دارد و همین فاصله، از شدت احساسی گفتگو می کاهد. به بیان دیگر اگرچه محتوای دو جمله یکی است، اما زبان آنها یکی نیست. مثال، بیانِ احساس: امروز دلم گرفته است؛ گرفته از آسمان ابری. نقلِ گفتگو: آن روز احساس افسردگی می کرد. اعتماد به نفس نداشت. بیان افکار: چون دیروز افسرده بودم، امروز افسرده ام. نقلِ افکار: به نظرش چون دیروز افسرده بود، امروز احساس افسردگی می کرد.راهنمایی کلی: هنگامی که لازم است خواننده افکار و احساسات شخصیت را فوری بشنود، باید از گفتگوی مستقیم که انکار ناشدنی و موثق است استفاده کرد. در حالی که نقل گفتگو، بیانِ غیرمستقیم گفتگوی شخصیتها از زبان نویسنده است.   150. رمانهایِ اودیسه وارهیچ نویسنده نباید بهانه بیاورد که مایه ای برای رمان نویسی ندارد. چون با وجودی که نویسندگان همواره می توانند یکی از انواع رمان: رمان اودیسه ی جوان را بنویسند، این نوع رمان (رمان اودیسه ی جوان) هیچگاه تازگی و عام بودن خود را از دست نمی دهد. رمان اودیسه ی جوان، داستان ماجراهای مرد یا زنِ جوانی است که خانه و کاشانه ی خود را ترک می کند و در سرزمینی در جستجوی ...

  • نویسنده ای با چشمانی سینماتوگرافیک

    ژرژ آندری مالرو به تاریخ سوم نوامبر 1901 متولد شد. در نخستین سالهای کودکیش پدر و مادر او از هم جدا شدند. اما مالرو با پدر و خانواده پدری اش که در حومۀ دنکرک به حرفۀ شمع سازی و کشتی سازی اشتغال داشتند، روابط گرمی داشت. مالرو تحصیلات درخشانی نداشت و هرگز امتحان سال آخر دبیرستان را نگذارند.مالرو برای گذران زندگیش در کار خرید و فروش کتابهای نایاب با دکانها و دکه های کنار رود سن بود و بعد به کارکردن با ناشران خرده پا روی آورد.مالرو ابتدا ماه های کاغذی و " قلمرو عجایب " منتشر کرد که با استقبال چندانی مواجه نگردید اما وسوسۀ غرب که در 1926منتشر شد نظرها را به خود جلب کرد. پس از آن مالرو به سرعت راه ترقی پیمود. نسخۀ تجدید نظر شدۀ قلمرو عجایب (1928) جاده شاهی و سرنوشت بشر را عرضه کرد که رمان اخیر در 1933 توانست جایزه گنکور را از آن او کند. مالرو معروف شد و به گروهی پیوست که نوول دوو فرانسز را منتشر می کردند. هنگامی که شعلۀ جنگ در اسپانیا شعله ور شد، مالرو در صف نخستین داوطلبان خارجی قرار داشت و در سازماندهی نیروی هوائی ارتش جمهوری مشارکت داشت و خود در بمباران مناطق دشمن جزو خدمۀ هواپیما بود. در جنگ جهانی دوم مالرو اندکی سرباز تانک بود، اسیر شد، فرار کرد و نگارش" گردو بنهای آلتنبورگ" رانخستین بار در سوییس منتشر شد را آغاز کرد. مالرو مدتی را هم مخفیانه زندگی کرد اما موقعی که احتمال پیاده شدن قوای آمریکا در جنوب فرانسه قوت گرفت از مخفیگاهش خارج شد و  مسئولیت یافت گروههای پراکنده در جنوب غربی را متفق کند و آنها را به صورت نیروی منسجمی تشکل دهد تا بتواند در برابر عقب نشینی آلمانها دست به یکسری عملیات بزند. مالرو مطالعات اولیۀ هنری خود را که پراکنده بود از سر گرفت. روانشناسی هنر در سه جلد مستقل در سالهای 1947 تا 1950 منتشر شد. اما "ساتورن، رساله ای در باب گویا" بیش از روانشناسی هنر او را راضی کرد به شکلی که حتی پس از اتمام روانشناسی هنر ضرورت بازنگری آنرا احساس کرد. سرانجام پس از بازنگری و بسط مطلب آنرا در یک جلد با عنوان "صداهای سکوت"منتشر کرد.در واژگان آندره مالرو "فاتح" سازندۀ انقلاب است. حال آنکه نوعی دیگر از شخصیت انقلابی که از آن به نام " متولی" یاد می شود راهنمای جامعۀ نوین است. استعدادهای دومی بیشتر در حوزه های امور اداری و اجرایی است اما خصیصه ای اصلی فاتح اراده ای است خدشه ناپذیر. شخصیت اصلی رمان فاتحان یک نفر روسی-سوییسی به نام گارین است. دور و بر گارین عده ای جمع شده اند که حضورشان در تمامی رمانهای مالرو تکرار می شود، رانسکی، باستان شناسی که خود را به دست خیالات می سپارد و بر دیوارهای بناهای تاریخی با خط کج و کوله اصطلاحات ...

  • لیست آثار و کتابهای نویسندگان خارجی

    لیست آثار و کتابهای نویسندگان خارجی     ( برای جستجو از منوی  Edit  بالا و گزینه (Find (on this page  استفاده کنید )   آرام متسیکه ویچ ارواح آواره - زائران لهستان - سیب زمینی - قصیده ای برای  جوانان – نیاکان - کونرادوالزود آلفرد هیچکاک پرندگان – تارنی – تجسم – توپاز - ربه کا – روح – سرگیجه - شماره 17 - گربه سیاه – مارنی - مردی که زیاد میدانست ادگار الن پو  (‌آمريكا ) ادم کش کوچک - ادم کشیهای کوچه بزرگ – اسرافيل - افسانه هاي راز و خيال – الیور – الیوزا – اورکا – اولالوم - ايوان مداين - برای انی - برگ سرخ – برينس - تعیین وقت - تيمور لنگ - خانه رهنما - داستانهاي عجيب و غريب (شگفت انگیز) - دره بیقراری - دو قتل – دوزخ - زنده به گور - سرگذشت عجیب - سوسك طلايي - قتل در كوچه مورگ - قلب رازگو – كلاغ - گربه سياه به خواب رفته - لنور اورکا - لی جیا - متن گرشتاین - مردی از میان مردم – مورلا - نوشته ای در بطری پیدا شد – هلن – ولادیمیر - ویرانی کاخ اشر - یولالی ادن روزگاری دیگر – سخنرانان - سفری بسوی  جنگ - سگ در زیر پوست - مجموعه رقص مرگ - کنار مرز ادوارد براون تاریخ ادبیات ایران - یکسال در میان ایرانیان ارام خاچاطوریان خوشبختی - گایانه ارتور شینستلر انتقام گربه – بئاتریس - بازگشت کازانو - چرخ و فلک – خواهران – داوطلب - در راه ازادی - راهی بسوی ازادی - رقاصه یونانی - عشق و عاشقی - فرار (گریز ) در تاریکی – مراجعت - مرگ یک مرد عرب ارتور ميلر  تمام پسرانم - جادوگران شهر سالم - حادثه درویشی - خالت طبیعی - قیمت - مردی که کاملا خوشبخت بود - مرگ یک پیشه ور - منظره ای از پل – کانون ارسطو  اخلاق و سیاست – ادموس - ارغنون و فلسفه – سیاست -عدل و داوری ارسكين كالدول ( آمريكا ) احمق - اسمش را تجربه بگذار - اغتشاش ژوییه - افتاب جنوبی – باری - تعظیم در برابر خورشید فروزان - جاده تنباکو - چهره ای ناپیدا - حرام زاده - خانه ای در کوهستان - خانه ای در یوپلند - خاک خوب - خشم و خون - داستانهای کنار خلیج - در برابر نخل - در سراسر شب - دست (چپ) خدا - رانده شده - راههای جنوب - روشنایی در ماه اوت - زمین حزن اور - زمین کوچک خدا - زنان معصوم - سرزمین امریکا - شمال دانوب - عشق و پول – گرتای - ما زنده ایم - کلودلانگ لیا - یک وجب خاک خدا ارنست همينگوي ( آمريكا) پس از طوفان - ادم کش ها - انسوی رودخانه - بر چوب تاک - براه خرابات - برفهاي كليمانجارو - برنده چيزي نمي بازد - پرنده سهمي ندارد - تپه هاي سبز افريقا - خورشید همچنان میدرخشد - داشتن و نداشتن - در زمان ما - در میان درختان - زندگی خوشی - زنگها براي كه بصدا در ميايد - ستون پنجم - سیلابهای بهاری – قاتلین - ماجرای یک مرد جوان - مرد پير و دريا - مردان ...

  • الکساندر دوما (پدر)

                             الکساندر دوما نویسنده ی چیره دست فرانسوی                                            دوما، الکساندر(پدر) Dumas (pere), Alexandre رمان­نویس و نمایشنامه­نویس فرانسوی (1802-1870) پدر الکساندر دوما، ژنرال ارتش جمهوری بود و پس از مرگ خود در 1806 خانواده را در فقر شدید باقی گذارد. الکساندر پس از چند سال تحصیل نامنظم ناچار گشت که برای تأمین معاش بکار بپردازد، در پانزده سالگی در چندین دفتر وکالت دعاوی مشغول شد و در بیست سالگی به پاریس رفت و به سفارش یکی از دوستان متنفذ در دفتر یک دوک بکار پرداخت، اما جز به فکر کسب شهرت از راه نویسندگی نبود و همین که وضع مالیش بهبود یافت، با مطالعه شخصی بر وسعت معلوماتش افزود و به نشر چند شعر و داستان دست زد و از 1825 برای تئاترها نمایشنامه نوشت، اما شهرت اصلی را در 1829 با نوشتن نمایشنامه "هانری سوم و دربارش" Henri III et sa Cour به دست آورد. این اثر منثور در پنج پرده در 11 فوریه 1829 در کمدی فرانسز بر صحنه آمد و موفقیت بزرگی به دست آورد. موضوع نمایشنامه اشکال‌تراشیها و دسیسه­های پیچیده سیاست درباری، در ضمن ماجراهای عشقی درباریان بود. این اثر استادی خارق­العاده دوما را در بهره گرفتن از منابع تاریخ ملی فرانسه و استخراج نمایشنامه‌های رمانتیک از این ذخایر پایان­ناپذیر نشان می­داد و او را راهگشای هنر تئاتر جدیدی معرفی می­کرد که تقریباً ربع قرن بر صحنه­های تئاتر فرانسه تسلط یافت. ادراک عمیق دوما از هنر نمایشی و سهولت بیان او را از چنان پیروزی­ای در این راه برخوردار کرد که ویکتورهوگو، پیشرو واقعی تئاتر رمانیتک هرگز به آن دست نیافت. از جمله نمایشنامه­های تحول­انگیز دوما این آثار است: "آنتونی" Antony (1831) تئاتر رمانتیک موفق. موضوع این نمایشنامه عشقهای افراطی بود که حد و مرزی نمی­شناخت و با آیین و قراردادهایی که بر اجتماع حکومت داشت، پیوسته در مبارزه بود. "برج نل" La Tour de Nesle در پنج پرده که در 1832 برصحنه آمد و از توفیق بسیار برخوردار گشت. عنوان نمایشنامه مربوط به افسانه­ای است که از برج نل مخفیگاهی برای جنایت می­سازد، خاصه این افسانه که همسر لوئی دهم پادشاه فرانسه و خواهرش در پی شبی عاشقانه عشاق خود را در آن به قتل می‌رسانند و این خود موضوعی برای تئاترهای رمانتیک می­گردد. نمایشنامه برج نل با بیانی پرطمطراق و رنگین حوادث جالب توجه و در عین حال غم­انگیز عاشقانه­ای را که جا به جا با این برج رابطه می­یابد، پیش چشم می­گذارد."دون ژوان مارانیا یا سقوط فرشته" Don Juan de Marana ou la Chute d’un ange (1837) نمایشنامه­ای خیال­انگیز که نویسنده در آن آسمان و زمین را در برابر تجاوز این اغواگر معروف قرار می­دهد، ...

  • معرفی "بزرگ علوی"

    معرفی "بزرگ علوی"

    زندگینامه بزرگ علوی : سید مجتبی بزرگ علوی در بهمن ماه ۱۲۸۲ (دوم فوریه ۱۹۰۴) در تهران به دنیا آمد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نماینده ی نخستین دوره مجلس شورای ملی بود... مادر وی نوه ی آیت اله طباطبایی رکن رکین مشروعست ایران بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که خانواده اصیل سنتی و طرفدار مشروطه بودند دارای شش فرزند، سه دختر و سه پسر که مجتبی بزرگ فرزند سوم آنان بود. پدر آقا بزرگ از اعضای حزب دمکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغاز مشروطه با نفوذ بیگانگان یعنی انگلیس و روس که در آن زمان چشم طمع به ایران دوخته بودند، مقابله می کرد. او به عنوان بازرگان با آلمان معاملات تجاری داشت و در هنگام جنگ جهانی اول در این کشور اقامت داشته و پس از اتمام جنگ نیز اینجا ماند. آقا بزرگ به همراه برادر بزرگش مرتضی در سال ۱۹۲۰ (۹۹/۱۲۸۹ شمسی) جهت تحصیل روانه ی آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ شمسی) پدر وی یک شکست بزرگ تجاری را تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این واقعه تلخ بود که آقا بزرگ از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد اما نتوانست تاب بیاورد و به ایران بازگشت. در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در آلمان به وی تعلق می گرفت اما با این وجود علاقه ای نشان نداد و در شیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعه ای ار آثار شیلر تحت عنوان « دوشیزه اورلئان » آغاز کرد. آقا بزرگ در آن سالیان ناآرام بود و قرار ماندن در یک جا نداشت. او را در شهرهای گوناگونی در شمال می یابیم که گاهی هم برای مدتی به تهران می آمد. این سرگردانی ها و ناآرامی ها با استخدام برای معلمی در هنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال ۱۹۳۱ (۱۰/۱۳۰۹) کار در هنرستان را آغاز کرد که با دستگیریش در سال ۱۹۳۷ (۱۶/۱۳۱۵) به همراه ۵۲ تن دیگر پایان یافت، داستان ۵۳ نفر را او در کتابی به همین نام آورده است اما برای آنان که کتاب ۵۳ نفر را خوانده اند و تصاویری از آن را به خاطر دارند بد نیست بدانند که آقا بزرگ این نماد فروتنی و وقار در آن باره در سالیان اخیر چه می اندیشید، چند سال پیش در گفتگویی با مجله ی جوانان گفت: « من ... گهگاهی که کتاب ۵۳ نفر را ورق می زنم تعجب می کنم که مردم چطور آن را می خوانند، با تحلیلی که من تز آدم های این کتاب، که بعدها به عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بار آوردند دارم، شرمنده می شوم. به هر حال من پیغمبر نبودم از کجا می دانستم که روزی شاهد چنین صحنه ...

  • رمان تازیانه ام نزن

    رمان تازیانه ام نزن

     نام رمان : تازیانه ام نزن   نویسنده : hotsummer001 کاربر انجمن نودهشتیا  حجم کتاب (مگابایت) : ۰٫۷ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۲ مگابایت (epub)  ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub   تعداد صفحات : ۷۲  خلاصه داستان : تاریک است…صدایی نمی اید…جز شنیدن صدای ناله های زنی تنها و زخم خورده…ناله ها شدید تر میشود…تاریکی محو میشود…قدم های ارامی برمیدارم و به سمت ناله های زن می شتابم…پشت به من با شانه های خمیده رو به دریایی پر از خون ایستاده است…شانه هایش می لرزد…حال صدای شیون و ناله هایش بهتر به گوشم میرسد…صدایش پر از درد…نزدیک میروم…نزدیک تر…حال در پشت او ایستادم…دستم را بالا می اورم و بر روی شانه های خمیده اش میگذارم…صدایش قطع میشود…سرش را برمیگرداند…با چشم های گرد شده صورتش را میکاوم…میخواهم از او دور شوم اما نمی توانم…بدون حرف فقط در چشم هایم نگاه میکند…سعی میکنم دستم را از روی شانه هایش بردارم اما انگار او زرنگ تر از من است…دست هایم را با خشونت می گیرد و به سمت دریای پر از خون میکشد…     قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)  پسورد : www.98ia.com  با تشکر از hotsummer001 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .    دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)  دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)  دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)  دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)    قسمتی از متن رمان : به کدامین گناه ناکرده…تازیانه ام می زنیبه حقیقت ،که هویتت را دیر زمان ایست که در زیر پای رهگذران به عرضه نهاده اینقابت را بردار…صفحات کتاب را با بی حوصلگی ورق میزنم..ذهنم دیگر قدرت پذیرش یک کلمه را هم ندارد…دستم را روی گوش هایم فشار میدهم تا چیزی نشنوم…چیزی نفهمم…کلافه چشم هایم را روی هم فشار میدهم و سعی میکنم به اعصابم مسلط باشم…دیگر کشش این همه جروبحث را ندارم….صدای فریاد بلندشان مدام تو گوشم است…از وقتی که یادم می اید با هم دعوا داشتند…نمیدانم ان ها بزرگ تری نداشتند که بهشان بگوید شما مال یک دیگر نیستید…هنوز هم درکشان نمیکنم با وجود این همه مشکل چطور تن به بچه دار شدن دادند؟حتما میخواستند با وجود یک بچه زندگی شیرینشان را شیرین تر کنند…با کلافگی کتاب را میبندم و از روی تخت بلند میشوم…از پشت در مانتویم را برمیدارم و ان را سریع میپوشم…نگاهم به شلوارک پایم میافتد…از داخل کشو شلوار جینی بیرون میکشم…شالم را روی سر میاندازم و در اتاق را باز میکنم…حالا به خوبی ناسزاهایی را که بهم میگفتند را میشنیدم…با تاسف سری تکان میدهم و از ...

  • توماس مان (زندگی و آثار ادبی)

                                         نویسندگی حرفه نیست (نگاهی به زندگی و آثار ادبی  توماس مان)توماس مان (1875-1955) یکی از بزرگترین نویسندگان نامی نیمه اول قرن بیستم است. شهرت و موفقیت او بدلیل نگارش رمان عظیم " بودنبروکها "( زوال تدریجی یک خاندان است، که به سال 1901 منتشر شد و با استقبال عظیمی روبه رو شد و این یکی از زمینه های اصلی اعطای جایزه نوبل در 1929 را برای مان فراهم آورد.او با نوشتن مجموعه داستان "تزیستان" به سال 1903 که داستان معروف "تونیو کروگر" یکی از داستانهای جذاب آن مجموعه است بر شهرت و اعتبار خود افزود. در 1912 نگارش رمان معروف کوه جادو را آغاز کرد و 12 سال بعد آنرا به پایان برد. رمانهای " اعترافات فلیکس کرول شیاد(1911) و " مرگ در ونیز(1913) از دیگر آثار وی هستند. توماس مان در سال 1933 رمان تاریخی " یوسف و برادرانش " را در چهار قسمت نوشت. "بودنبروکها " داستانی که به قول خود توماس مان بوی تباهی و مرگ می دهد. رمانی اجتماعی به حساب می آید هرچند نویسنده در آن کمتر به توصیف و تشریح واضح اوضاع سیاسی اجتماعی قرن نوزدهم آلمان پرداخته است و فقط به انقلاب 1848 اشاره می کند. وقایعی که تاثیری مستقیم بر روند داستان و قهرمانان آن دارد.بی هیچ شک و شبهه ای این عدم توجه به مسایل اجتماعی در تضاد با نگاه ناتورالیستی توماس مان در توصیف ظرایف و جزئیات زندگی شخصیتهایش قرار دارد. آنچه در بودنبروکها بیش از هرچیز اهمیت دارد، نگاه مان به مرگ زدگی و تباهی است. آیا وی به دنبال راهی است که هنر و زندگی را در کنار هم به تصویر کشد؟ توماس مان هنگامی به عرصه هنر پا گذاشت که جو حاکم بر ادبیات اروپا به شدت ناتورالیستی بود. نوشتن را تحت تاثیر ناتورالیستی همچون " تئودور اشتورم " آغاز می کند. او به شدت تحت تاثیر ادبیات انحطاط قرار دارد و تباهی، دنیا گریزی، گرایش به مرگ و جلوه های گونا گون نیستی در کلیه آثار وی به چشم می خورد. بودنبروکها مبنای زوال یک خاندان بورژوازی است و ظاهرا به روش رئالیستها پرداخته شده است اما در کل نمایانگر زایش هنر از فرهنگی رو به احتضار است. شخصیت اصلی این اثر طبعی حساس و زودرنج دارد لذا وی از هزارتویی به نام خانواده بودنبروکها سر بر میاورد و به دوره خاصی تعلق دارد که دلایل وجود اورا سبب شده اند, و این همان بن بست زیبایی شناسی آثار توماس مان است. بودنبروکها فضایی است آکنده از بیماری، زوال و میل به مرگ و نیستی است. چیزی که مان را از سایر ناتورالیستها متمایز می کند غیر از آن نیروی بی حد و حصر در صحنه پردازی و تشبیهات رئالیستی-ناتورالیستی ، عنصر نمادپردازی در هنر است که همچون روحی درپس پردۀ ناتورالیسم توانای توماس مان در حال حرکت ...

  • زیتون 7

    شالم رو روی سرم مرتب کردم...e-mail رو سند کردم و لپ تاپ رو خاموش کردم...و هنوز داشتم اشک می ریختم...چمدونه قرمز رنگم جلوی در بود....خدایا این چندمین ضربه بود..چندمین پرده از نمایش من....با زهم که من قهرمان یه تراژدی دردناک شده بودم...گوشیم رو گذاشتم بین شونه و گوشم...تو سرم یه صدای وحشتناک بود...یه جفت چشم خشمگین و عصبانی...با زنگ دوم خندان گوشی رو برداشت : در خدمتتم..._الو..دنیز..._جانم biblo (به زبان ترکی عروسک چینی ویترینی) ..._بیرونی؟؟_با موگه نشستیم داریم می می زنیم جات خالی......دلم پر کشید به سمت بوی شور این شهر...._دنیز دارم میام...از جاش بلند شد این رو از صدای صندلیش فهمیدم..._چیزی شده؟؟!!!_نه دل تنگم...چهار ساعت دیگه پروازدارم...دارم 5 روز زودتر از برنامه میام..نیام؟؟_چرت نگو..باده می شناسمت...بیام ایران؟؟..._دیوونه من دارم میام...به سمیرا زنگ زدم نبودن خونه گوشیش هم خاموشه..._با بهروز و دریا رفتن کنسرت...خوب شنبه است...._دلم می خواد پیشتون باشم...._ساعت چند می رسی...من و موگه فرودگاه منتظرتیم......کل کل فایده نداشت...ساعت رو گفتم....باورم نکرده بود..اگه باور میکرد دنیز نبود...جلوی در ایستادم...چه قدر بغض داشتم..چه قدر حرف برای گفتن..چه قدر خستگی برای در کردن....من مگه با دید دیگه ای به این سرزمین اومده بودم که دوباره داشتم می رفتم؟؟...نباید می رفتم...نباید کم میاوردم..اما من هم آدم بودم...یه بار لوس بشم...یه بار پناه ببرم...در رو بستم آژانس بیرون منتظر بود...آهسته به سمت آپارتمانش رفتم و کلید رو آویزون دستگیره در کردم...انتظار داشتم من رو ببینه ندید...ندید...تو ماشین تو مسیر فرودگاه..سرم رو به شیشه پنجره تکیه دادم....برای ساره اس ام اس فرستادم که از اوونجا بهش زنگ می زنم...گوشیم رو خاموش کردم...هاکان سر به زیره داره من من می کنه....تو خونه ساحلیشون تو آنتالیاییم...عکاسا بیرون ازدحام کردن..منتظرن عروس و داماد برن و ژست خوشبختی براشون بگیرن...یه پیراهن دکلته با دامن پرنسسی و توری به تنم دارم بدون هیچ سنگ دوزی..دامن پیراهنم کوتاهه تا بالای زانو عین لباس بالرین ها....صندلهای رومی سفید که روش سنگ کاری شده و براقه به پا دارم ...تور ندارم...موهام بازه...رو سرم یه گل استوایی گرون قیمت و کم یاب صورتیه..از همون هم دسته گل دار...عقد کنار ساحله..روی شنها...صندلی ها چوبی آبی و سفیده...همه جا با ستاره دریای تزئین شده و لباس خدمتکارا ملوانیه..مادر و پدر هاکان رو ابران...همه خندن..من خون گریه می کنم...هاکان پریشونه..خسته است....100 نفر مهمون هستن..این نوع عقد پیشنهاد مادر هاکانه..تو ساحل اختصاصیه ویلاشون..بعد هم مثلا ماه عسل تو همون ویلا....هاکان عرقش رو پاک می کنه : چرا ...