مقاله در مورد زندگی نامه سهراب سپهری

  • دانلود زندگی نامه سهراب سپهری ( شاعر )

    لینک مستقیم به دانلود زندگی نامه سهراب سپهری ( شاعر ) عنوان مقاله : زندگی نامه سهراب سپهری فرمت اجرایی : در قالب PDF تعداد صفحات : 57 صفحه توضیحی مختصر از مقاله در مورد زندگی نامه سهراب سپهری :  سهراب سپهری در ۱۴ مهر ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد که یکی از شاعران و نقاشان ایرانی بود که بطور رسمی زادروزش را ۱۵ مهرماه ثبت کرده‌ اند. پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رییس تلگراف‌ خانه کاشان، پدرش «اسدلله» و مادرش «ماه جبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند. سهراب سپهری یکی از مهم‌ ترین شاعران معاصر ایران است و شعر هایش به زبان‌ های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده‌ است. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت. سهراب سپهری دوره ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان خرداد ۱۳۲۲ گذراند و پس از فارغ‌ التحصیلی در دوره دوساله دانش‌ سرای مقدماتی پسران به استخدام اداره فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. شما عزیزان برای دانلود مقاله پیرامون زندگی نامه سهراب سپهری و مشاهده توضیحات تکمیلی به ادامه مطلب مراجعه نمایید… . (بیشتر…) لینک مستقیم به دانلود زندگی نامه سهراب سپهری ( شاعر )



  • تحقیق درباره زندگی نامه سهراب سپهری

    زندگی نامه سهراب سپهری      سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایران در ۱۵ مهر ماه ۱۳۰۷ در کاشان پا به عرصه حیات گذشت و در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران درگذشت.        سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایران در ۱۵ مهر ماه ۱۳۰۷ در کاشان پا به عرصه حیات گذشت و در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران درگذشت. وی پس از طی تحصیلات شش ساله ابتدایی در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) و به پایان رساندن دوره ی دو ساله ی دانشسرای مقدماتی پسران (خرداد ۱۳۲۴)، در آذر ۱۳۲۵ به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان در آمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره ی دبیرستان خود را دریافت نمود. سپس به تهران آمد و در دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران در آمد که پس از هشت ماه کار استعفا کرد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه ی شعر نیمایی خود را به نام «مرگ رنگ» انتشار داد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجه ی اول علمی نیز نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعه ی اشعار خود را با عنوان «زندگی خواب ها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در اداره ی کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه ها شروع به کار کرد و در ضمن در هنرستان های هنرهای زیبا نیز به تدریس می پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمه ی اشعار ژاپنی از وی در مجله ی «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس در رشته ی لیتوگرافی نام نویسی نمود. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. وی سفرهای دیگری به کشورهای جهان نمود. شعر سهراب شعر سهراب سپهری رنگارنگ است و خواننده را به افقهای تازه می کشاند. آثار وی پُر است از صور خیال و تعبیرات بدیع، که با وجودِ زیبایی ظاهری و تصویرهای بدیع و رنگارنگ، در مجموع از جریان های زمان به دور است. در اشعار او نقد و پیام اجتماعی کم رنگ است، و در آن پراکندگی و ناهماهنگی تصاویر به چشم می خورد. اما سهراب در اشعارش به طور کلی و در بعدی وسیع نگران انسان و سرنوشت اوست. سپهری روح شاعرانه و لطیفی داشت که برای هر چیز معنی و مفهومی خاص قائل بود. تخیل وی در همه ی اشیاء باریک می شد و از آنها تصاویری زنده و حساس می ساخت، بدین علت است که اندیشه ها و تجربه های فکری و عاطفی او به حالتی دلپذیر درآمده است. سهراب سپهری دارای ...

  • سهراب سپهري

    به نام حقبه نام آنكه دوستي را آفريد، عشق را ، رنگ را ...به نام آنكه كلمه را آفريد.و كلمه چه بزرگ بود در كلام او و چه كوچك شد آن زمان كه ميخواستماز او بگويم.كه هر چه بود، پيش از هر كلامي، خودش گفته بود. بايد اين واژه هاي كوچك را شست<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />   سهراب سپهري نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در كاشان متولد شد.خود سهراب ميگويد :... مادرم ميداند كه من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را ميشنديده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9)پدر سهراب، اسدالله سپهري، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر.وقتي سهراب خردسال بود، پدر به بيماري فلج مبتلا شد.... كوچك بودم كه پدرم بيمار شد و تا پايان زندگي بيمار ماند. پدرم تلگرافچي بود. در طراحي دست داشت. خوش خط بود. تار مينواخت. او مرا به نقاشي عادت داد... (هنوز در سفرم - صفحه 10)درگذشت پدر در سال 1341مادر سهراب، ماه جبين، اهل شعر و ادب كه در خرداد سال 1373 درگذشت.تنها برادر سهراب، منوچهر در سال 1369 درگذشت. خواهران سهراب : همايوندخت، پريدخت و پروانه.محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود.سهراب از محل تولدش چنين ميگويد :... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن، وسعت خوبي بود. خانه ما همسايه صحرا بود . تمام روياهايم به بيابان راه داشت... (هنوز در سفرم - صفحه 10)سال 1312، ورود به دبستان خيام (مدرس) كاشان.... مدرسه، خوابهاي مرا قيچي كرده بود . نماز مرا شكسته بود . مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود . روز ورود، يادم نخواهد رفت : مرا از ميان بازيهايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند . خودم را تنها ديدم و غريب ... از آن پس و هربار دلهره بود كه به جاي من راهي مدرسه ميشد.... (اتاق آبي - صفحه 33) ... در دبستان، ما را براي نماز به مسجد ميبردند. روزي در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديكتر باشيد.مذهب شوخي سنگيني بود كه محيط با من كرد و من سالها مذهبي ماندم.بي آنكه خدايي داشته باشم ... (هنوز در سفرم)سهراب از معلم كلاس اولش چنين ميگويد :... آدمي بي رويا بود. پيدا بود كه زنجره را نميفهمد. در پيش او خيالات من چروك ميخورد...خرداد سال 1319 ، پايان دوره شش ساله ابتدايي.... دبستان را كه تمام كردم، تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم . نميدانم تابستان چه سالي، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زيانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آباديها شدم. راستش، حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. اگر محصول را ميخوردند، پيدا بود كه گرسنه اند. وقتي ميان مزارع راه ميرفتم، سعي ميكردم پا روي ...

  • زندگی نامه ی سهراب سپهری

    سهراب سپهري   سهراب سپهري گروه : علوم انساني      رشته : زبان و ادبيات فارسي      گرايش : شعر      محل تولد : كاشان      تاريخ تولد : 1307  خلاصه : سهراب سپهري در چهارم دي ماه سال 1307 هجري شمسي در شهر قم قدم به عرصه ي هستي نهاد . وي تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود و دوره ي متوسطه را دركاشان به پايان رسانيد ، از آن پس به تهران رهسپار شد و در هنر كده ي نقاشي دانشگاه به تحصيل پرداخت و فارغ التحصيل گرديد و در سال 1332 به دريافت نشان درجه اول علمي از دانشكده ي هنرهاي زيبا نايل آمد ، آنگاه به تاسيس كارگاه نقاشي همت گماشت . سهراب در آغاز كار شاعري تحت تاثير شعر هاي نيما بود و اين تاثير در « مرگ رنگ » به خوبي مشهود است .و در آثار بعدي او كم كم كارش شكل گرفت و شعرش با ديگر شاعران هم دوره ي خويش متمايز گشت . سهراب سپهري سرانجام در اول ارديبهشت ماه 1359 شمسي بدرود زندگي گفت و در امام زاده سلطان اردهال در صحن معروف به سردار مدفون گرديد. اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : پدر سهراب كارمند اداره پست وتلگراف بود ، او در آغاز جواني فلج شد و ديگر توان كار كردن نداشت ، به ناچار همسرش بار سنگين كار شوهر را در آن اداره به عهده گرفت . دوره ي كودكي و نوجواني سهراب در باغ خانوادگي گذشت و انس با طبيعت و زندگي در بطن آن ، از همين دوره در او شكل گرفت . از همان دوره كودكي به نقاشي علاقه ي وافري داشت . [سخنوران نامي معاصر ايران ، تاليف سيد محمد باقر برقعي ، ج 3 ، ص1826 ؛ هنر نامه ، شماره 7 ، سال سوم ، تابستان 1379 ] تحصيلات رسمي و حرفه اي : سهراب سپهري پس از پايان تحصيلات دوره ي ابتدايي و متوسطه به دانشسراي مقدماتي تهران رفت و در خردادماه 1314 دوره دو ساله اين دانشسرا را به پايان رساند . با اتمام دوره متوسطه وارد دانشسراي مقدماتي پسران شد . در خرداد ماه 1319 دوره 6 ساله ابتدايي را در دبستان خيام كاشان و در خرداد 1322 دوره اول دبيرستان را در دبيرستان پهلوي سابق كاشان به پايان رساند . در خرداد ماه 1324 دوره سه ساله دانشسراي مقدماتي پسران تهران را به پايان رساند . در شهريور سال 1327 در امتحانات ششم ادبي شركت كرد و ديپلم كامل دوره دبيرستان را اخذ كرد . در مهرماه 1327 وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشكده تهران برد . ودر خرداد 1332 دوره ي ليسانس دانشكده هنرهاي زيباي تهران را در رشته نقاشي به پايان رساند . [ زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف : ليلا صوفي ،ص 339 ] استادان و مربيان : معلم نقاشي سهراب ابراهيم بني احمد بود . سهراب در مورد اين معلم چنين مي گويد: كه روز اول كه به كلاس آمد خواست اين شعر را در صفحه ي نخست دفتر نقاشي بنويسد : ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم ، موجيم كه آسودگي ما عدم ماست ...

  • زندگی نامه ی سهراب

    سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت: یکی روز که به خاطر بیماری در خانه مانده بود و به مدرسه نرفته بود، با ذهن کودکانه اش نوشت: « ز جمعـه تا سه شنبه خفتـه نالان نکـردم هیچ یادی از دبستـان ز درد دل شب و روزم گرفتـار ندارم من یک دمی از درد، آرام» [ پروانۀ سپهری ، ص 11] از 1319 تا 1324 هـ.ش در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم می گذارد؛ دوره اول دبیرستان، و در خرداد ماه 1322، آن را به پایان می رساند. با«محمود فیلسوفی» و « احمد مدیحی»، هم درسان هم شهری اش در یک نیمکت می نشیند: «برنامه ما تمام مدت روز محالست هم همدیگر بود و بعد از خوردن زنگ [و] تعطیل مدرسه تا روز دیگر طاقت فراق نداشتیم. سهراب از سال چهارم ما را تنها گذاشت و به دانش سرا رفت»[ فیلسوفی، ص 101] . به دانش سرای مقدماتی؛ ئوره دو ساله، در تهران، تا خرداد 1324 که این دوره  را به پایان رسانید. سپهری درباره دوره دبیرستان، می نویسد:« دبستان به سر رسید. و من به دبیرستان پا نهادم. راه من از خانه به سویی دیگر می کشید، از کوچه هایی دیگر می گذشت، تا به مدرسه می رسید. حیاط مدرسه دیگر آن نبود. برنامه آن نبود. معلمان، دیگر بودند. اما سستی عناصر تعلیم همان بود. و بی منظوری تربیت همان. آموختن به حافظه سپردن بود. و غایت نمره گرفتن بود. کلاس از زندگی بیرون بود» [ اتاق آبی، ص 37]. درس فارسی به درس اخلاق تبدیل می شد:«تکه هایی از برگان ادب فارسی در آن بود. اما دست کوتاه شاگرد دبیرستان کجا و دامن بلند مثنوی. پسرکان بی خبر کجا و طرفه خبرهای تذکره الاولیاء. هرگز به معنی عزت نفس و همت عالی و خرد و اخلاص پی نبریم». کتاب های فارسی چهل تیکه بود. دور از معنا، تنها به الفاظ پرداخته می شد. بالاخره یک روز در درس ادبیات، با طنزی نکته سنجانه، اعتراض خود را نشان داد و البته از کلاس اخراج شد:« تکه ای از محمد عوفی در میان بود در ذم خیانت. ما سر در کتاب داشتیم. و دبیر بلند می خواند. و بدین جا رسید که: خیانت در نبشتن صورت جنایت دارد تا خردمندان را معلوم شود که خیانت و جنایت هر دو یکی است. بلند شدم. و اجازه خواستم. و گفتم: چنار و خیار هم در نوشتن مانند هم اند. پس باید هر دو یکی باشند. که دبیر از جا دررفت. و مرا از در بیرون راند. اما عوفی در کلاس ماند» [همان،ص40-41]. در این دوره علاقه سپهری به نقاشی هم چنان حفظ می شود، بلکه شدت میگیرد: نقاشی فکر و ذکر من شده بود. هر فراغتی را نقاشی گرفته بود. تازه مداد کنته آمده بود. عاشق این مداد بودم. سیاهی اش خیلی بود. شیرین سایه می زد. و سایه سبک ملایمت می گرفت. مدادم را دست کسی نمی دادم. پنهانش می کردم. شب هاش زیر بالش می نهادم. در باغ ما فراوان درخت بود، اما درخت نقاشی من همتا نداشت. نمونه اش در ...

  • بررسی اشعار کتاب حجم سبز سهراب سپهری (8) غربت: مقدمه -3

    بررسی اشعار کتاب حجم سبز سهراب سپهری (8) غربت: مقدمه -3هنوز سهراب و شعرش آن گونه که باید در میان مردم مشهور و محبوب نشد ه بود. از یک سو، به شهادت و اعتراف آنها که او را می شناختند خودش هم به این نوع خودنمایی اهمیت نمی­داد. محمد حقوقی در مصاحبه ای با عنوان «معماری کلام» گفته است:در هر حال یک امتیاز بزرگ سپهری همین صمیمیت اوست. صمیمیت با خود، با زندگی و با هنر. چون او از معدود شاعرانی است که با هنرش زندگی می کند و چیزی که در او نیست جاه طلبی و شهرت پرستی. شما نمی دانید در این مملکت، کسانی هستند که شعر می گویند برای شب شعر یا چاپ در فلان مجله و نقاشی می کنند برای نمایشگاه، منتها اول نمایشِ خودشان و بعد تابلوهاشان.مفصل­ترین بحث محمد حقوقی در مورد سهراب و شعرش مربوط به همین مصاحبه می­شود که در کتاب شعر و شاعران در سال 1368 منتشر شد. این بحث در واقع به همت یکی از دانشجویان محمد حقوقی به سمت سهراب سپهری کشانده شد. او که نسبت به سهراب و شعرش تعصب داشت در مصاحبه­اش با محمد حقوقی نظر این استاد را در مورد سهراب و شعرش با جزئیات بیش­تری دریافت و ثبت کرد و حاصل آن متنی شد که پس از سالها از روی نوار کاست پیاده و در این کتاب با عنوان «معماری کلام» چاپ شد.  این مصاحبه از زمستان 56 تا تابستان 57 انجام شده بود.البته محمد حقوقی در مقاله ی­ «کی مرده کی بجاست» که در شماره سوم «جنگ اصفهان» تابستان 1345 منتشر شده بود به سبک سهراب و مقایسه­ی آن با اشعار دیگران پرداخته بود، امّا این مقاله نیز با کتاب شعر و شاعران زمانی آسان در دسترس دوستداران جوان شعر نو قرار گرفت که یک دهه از انقلاب گذشته بود. (آن روزها کامپیوتر و اینترنت در ایران هنوز خوب معرفی نشده بود چه برسد به همگانی شدن آن تا مانند امروز بتوان هر گونه مقاله­ای را با چند دقیقه جستجو زود پیدا و دریافت کرد.) از سوی دیگر، شعر سهراب به کار اهل سیاست که همه جا نفوذ داشتند نمی خورد.  به خودنمایی و روشنفکر بازی­هایشان هم کمک نمی­کرد تا اینجا و آنجا آن را شعار کنند. مردم و حتی اغلب منتقدانی که دنبال شعر سیاسی و انقلابی بودند شعری می خواستند که با آن بشود به قول احمد شاملو کسی را دار زد، و یا دست کم شاعری می خواستند که خودش از دار آویزان باشد، حالا شعرش در هر سطحی می خواهد باشد باشد.اینها را نمی گویم که بگویم ناراحتی سهراب در شعر «غربت» برای غربتِ اشعارش بود؛ نه.  حتی ناراحتی سهراب برای این نبود که منتقدها از او تعریف نمی­کنند، برای او تبلیغ نمی­کنند. ناراحتی­اش از شعر پُر طرفدار دیگران هم نبود. در آن غربت و تنهایی عرفانی اش بخشی از ناراحتی اش برای آن شعری بود که شعور عادّی مردم بر حسب عادت در ذهن­شان ...

  • تباین و تنش در ساختار شعر « نشانی» سروده "سهراب سپهری"

    شعر کوتاه «نشانی» در زمره ی معروف ترین سروده های سهراب سپهری است و از بسیاری جهات ‏می توان آن را در زمره ی شعرهای شاخص و خصیصه نمای این شاعر نامدار معاصر دانست. این شعر ‏نخستین بار در سال ۱۳۴۶ در مجموعه ای با عنوان حجم سبز منتشر گردید که مجلد هفتم (ماقبل ‏آخر) از هشت کتاب سپهری است. همچون اکثر شاعران، سپهری با گذشت زمان اشعار پخته تری ‏نوشت که هم به لحاظ پیچیدگیِ اندیشه های مطرح شده در آن ها و هم از نظر فُرم و صناعات ادبی، ‏در مقایسه با شعرهای اولیه ی او (مثلاً در مجموعه ی مرگ رنگ یا زندگی خواب ها) در مرتبه ای ‏عالی تر قرار دارند. لذا « نشانی» را باید حاصل مرحله ای از شعرسراییِ سپهری دانست که او به مقام ‏شاعری صاحب سبک نائل شده بود.‏ از جمله به دلیلی که ذکر شد، بسیاری از منتقدان ادبی و محققانِ شعر معاصر « نشانی» را در ‏زمره ی اشعار مهم سپهری دانسته اند و بعضاً قرائت های نقادانه ای از آن به دست داده اند. برای مثال، ‏رضا براهنی در کتاب طلا در مس به منظور ارزیابی جایگاه سپهری در شعر معاصر ایران از «نشانی» ‏با عبارت « بهترین شعر کوتاه سپهری» یاد می کند (۵۱۴) و در تحلیل نقادانه ی آن به منزله ی « یک ‏اسطوره ی جست وجو» (۵۱۵) می نویسد: «”نشانی“ از نظر تصویرگری و از نظر نشان دادن روح ‏جوینده ی بشر، یک شاهکار است» (۵۱۹). ایضاً سیروس شمیسا هم در کتاب نقد شعر سهراب ‏سپهری اشاره می کند که: « یکی از شعرهای سپهری که شهرت بسیار یافته است، شعر ”نشانی“ از ‏کتاب حجم سبز است که برخی آن را بهترین شعر او دانسته اند»، هرچند که شمیسا خود با این ‏انتخاب موافق نیست (۲۶۳).‏ صَرف نظر از دلایل متفاوتی که منتقدان و محققان برای برگزیدن «نشانی» به عنوان بهترین ‏شعر سپهری برشمرده اند، نکته ی مهم تر این است که همگیِ ایشان تفسیری عرفانی (یا متکی به ‏مفاهیم عرفانی) از این شعر به دست داده اند. برای مثال، براهنی در تبیین سطر اول شعر («خانه ی ‏دوست کجاست؟») استدلال می کند که «خانه وسیله ی نجات از دربه دری و بی هدفی است؛ و ‏دوست، عارفانه اش معبود، عاشقانه اش معشوق، و دوستانه اش همان خود دوست است. و یا شاید ‏تلفیقی از سه: یعنی هم معبود و معشوق و هم محبوب» (۵۱۶). لذا « رهگذر» در این شعر « راهبر ‏است و نوعی پیر مغان است که رازها را از تیرگی نجات می دهد» (همان جا) و « گل تنهایی » ‏می تواند « گل اشراق و گل خلوت کردن معنوی و روحی » باشد (۵۱۸). شمیسا نیز با استناد به ‏مفاهیم و مصطلحات عرفانی و با شاهد آوردن از آیات قرآن و متون ادبیِ عرفانی از قبیل مثنوی و ‏گلشن راز و منطق الطیر و اشعار حافظ و صائب، « نشانی » را قرائت می کند. از نظر او، « در این شعر، ‏دوست ...

  • تصاویر ی از سپهری

    برای مشاهده تصاویر با اندازه بزرگتر ، بر روی عکس مورد نظر کلیک نمایید سهراب سپهری

  • زندگی نامه شاهیین نجفی

    در مصاحبه با خبرگزاری اشپیگل مطرح شد زندگینامه شاهین نجفی از زبان خودش شاهین نجفی در مصاحبه با خبرگزاری اشپیگل، به بیان گوشه هایی از زندگینامه ننگین خود پرداخت.  [-] اندازه متن [+] به گزارش سرویس دینی جام نیوز، خبرگزاری اشپیگل به تازگی با شاهین نجفی خواننده هتاک مصاحبه ای کرده است که قسمت هایی از آن در ذیل می آید:اشپیگل: آقای نجفی شما حالا نزدیک به 3 هفته است که پنهان شده اید، با زندگی روزمره چه می کنید؟نجفی: می خوانم، می نویسم، گیتارم رو با خودم دارم. من به تهدید اصلا فکر نمی کنم.اشپیگل: آیا کسی شما رو ملاقات کرده؟نجفی: نه، هیچکس. فقط مدیر برنامه هام و آقای والف راف.اشپیگل: شما در آلمان ازدواج کردید. برخورد خانواده شما با این شرایط چه بود؟نجفی: دشواره، ترجیح می دهم بیشتر در این مورد حرف نزدم.اشپیگل: آیا با خانواده تان در ایران تماسی گرفته اید؟نجفی: با چند تا از دوستانم تماس داشتم. آنها مشکلی خاصی نداشتن. مادر من قضیه رو فهمیده، اون خیلی پیره.اشپیگل: پدر شما چه کار کرده است؟نجفی: پدر من وقتی 5 سالم بود مرد. او توی اداره پلیس کار می کرد.اشپیگل: کجا بزرگ شدید؟نجفی: در بندر انزلی، شهری در شمال ایران. من یه فروشگاه سازهای موسیقی بین سال های 2000 تا 2004 داشتم و بعدش ایران رو ترک کردم.در ادامه این مصاحبه، شاهین نجفی مدعی می شود که در نوجوانی یک فرد بسیار مومن و مذهبی بوده و حتی می خواسته قاری قرآن شود؛ تا اینکه زمانی که قرآن را با قرائت یک مصری در مسجد می شنود.او در این باره می گوید: «این موسیقی قرآن عمیقا منو به خودش فرو برد و اشکم رو جاری کرد. از یک پسر بچه ای که آنجا بود پرسیدم این چه موسیقی هست و اون به من گفت. طول نکشید که که من دوباره به چنین موردی برخوردم. او در جنوب آلمان زندگی می کرد، گیتار میزد و پینک فلوید گوش می کرد. من دریافتم که علاقه و اشتیاقم به خواندن قرآن مسیری است که به پایان خودش رسیده است.»هم اکنون شاهین نجفی در مکانی نامعلوم در آلمان پنهان شده و در حالی که هر روز در انتظار مرگ است زندگی ننگین خود را می گذراند.۴۰۹

  • زندگينامه سهراب سپهری

    سهراب سپهری نقاش و شاعر ، 15 مهرماه سال 1307 در كاشان متولد شد. خود سهراب ميگويد: .....مادرم ميداند كه من روز 14 مهر به دنيا آمده‌ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را ميشنيده‌است..... پدر سهراب ، اسداله سپهری ، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان ، اهل ذوق و هنر بود ، وقتی سهراب خردسال بود ، پدر به بيماري فلج مبتلا شد و تا پايان زندگي بيمار ماند ، او در طراحی دست داشت. خوش‌خط بود ، تار مينواخت ، پدر سهراب را به نقاشی عادت داد.... مادر سهراب ، ماه جبين ، اهل شعر و ادب كه در خرداد سال 1373 درگذشت. تنها برادر سهراب ، منوچهر در سال 1369 درگذشت. خواهران سهراب : همايوندخت ، پريدخت و پروانه. محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل تولدش چنين ميگويد: ....خانه ، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن ، وسعت خوبی بود. خانه ما همسايه صحرا بود. تمام روياهايم به بيابان راه داشت... سهراب در سال 1312 به دبستان خيام (مدرس) كاشان وارد شد. سهراب درباره ورودش به مدرسه چنين می‌گويد: ....مدرسه ، خوابهای مرا قيچی كرده بود. نماز مرا شكسته بود. مدرسه ، عروسك مرا رنجانده بود. روز ورود ، يادم نخواهد رفت : مرا از ميان بازيهايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند. خودم را تنها ديدم و غريب... از آن پس و هر بار دلهره بود كه به جای من راهی مدرسه ميشد.... سهراب از معلم كلاس اولش چنين ميگويد: ...آدمی بي رويا بود. پيدا بود كه زنجره را نميفهمد. در پيش او خيالات من چروك ميخورد... در خرداد ماه سال 1319 ، سهراب دوره شش ساله ابتدايي را به پايان رسانيد ، تابستان همان سال در كارخانه ريسندگی كاشان به مدت يكی دو ماه به عنوان كارگر كارخانه مشغول به كار شد. دوره متوسطه را در مهر ماه همان سال در دبيرستان پهلوی كاشان آغاز كرد. ....در دبيرستان ، نقاشی كار جدی‌تری شد. زنگ نقاشی ، نقطه روشنی در تاريكی هفته بود.... از دوستان اين دوره : محمود فيلسوفی و احمد مديحی بودند. در سال 1320 ، سهراب و خانواده به خانه‌ای در محله سرپله كاشان نقل مكان كردند. سال 1322 ، پس از پايان دوره اول متوسطه ، به تهران آمد و در دانشسرای مقدماتی شبانه‌روزی تهران ثبت نام كرد. در سال 1324 سهراب دوره دو ساله دانشسرای مقدماتی را به پايان رسانيد و مجددا به كاشان بازگشت. آذر ماه 1325 به پيشنهاد مشفق كاشانی در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) كاشان استخدام شد. سال 1326 و در سن نوزده سالگی ، منظومه‌ای عاشقانه و لطيف از سهراب ، با نام در كنار چمن يا آرامگاه عشق در 36 صفحه منتشر شد. سال 1327 ، هنگامی كه سهراب در تپه‌های اطراف قمصر مشغول نقاشی بود ، با منصور شيبانی كه در آن سالها دانشجوی نقاشی دانشكده هنرهای زيبا بود ...