نمايشنامه كوتاه

  • دانلود نمایشنامه کوتاه (2)

    قوی تر، نويسنده : اگوست استریندبرگ مترجم زانیار نقشبندی کاگه کی یو ، نويسنده : سه آمی مترجم قاسم غریفی كلكسیونر ، نويسنده : مشهود محسنیان و هادی جاودانی ما ابرها... نمايشنامه‌اي براي تلويزيون / ساموئل بکت مجلس ایوب پیغمبر(ع) ، نويسنده :  محمدحسن رجایی زفره ای مرگ بر مرگ ، نویسنده : رسول بانگین مرگ تصادفی یک آنار شیست ، نويسنده : داریوفو ، مترجم دکتر حسین اسماعیلی مرگ در پیاده رو ، نويسنده : قاسم غریفی من قاضي‌القضات‌ام كه مرگ مرد مُهر كردم به مِهر! ، نويسنده : نصرالله قادری نظمِ دنیایِ جدید ، نويسنده : هارولد پینتر نفرچهارم ، نويسنده : محمد صالح سلطانی سروستانی نقشه های کارتر ، نويسنده : مشهود محسنیان اتاق زرد ، نويسنده : رضا آشفته افسانه صبا ، نويسنده : بهمن مرتضوی فرشته ها ، نويسنده : علی بانگین مردی که مار شد ، نویسنده : رسول بانگین یکی برای راه ، نويسنده :  از هارولد پینتر نمک فروش (نمکی) ، نويسنده : صادق عاشورپور نوای خون ، نويسنده :  عباس شاهپیری نوبتِ رؤيــت ، نويسنده :  سعید تشکری واگویه های پندار باورمداران در آستانه حضور ، نويسنده : هوشنگ جاوید همسری برای زندگی ، نويسنده :  سیدحسین فدایی هنگامه ای که آسمان شکافت ، نويسنده :  نصرالله قادری هواپيمايي در آسمان ميگذرد ، نویسنده : رسول بانگین یرما ، نويسنده : فدریکو گارسیا لورکا ترجمه ی احمد شاملو زبان كوهستاني ، نويسنده : هارولد پينتر



  • یک نمایشنامه کوتاه

    گذری بر کودک درون.(نمایشنامه) ضدحال (پسربچه ای وسط اتاق نشسته و دور و برش پر از عروسک و اسباب بازی است.کمی آنطرفتر چند متکا روی زمین افتاده اند.او یک عروسک دختر و یک عروسک پسر را بر می دارد و خطاب به عروسک پسر) پسربچه: بیا سعید جون! یه دختر خوب برات پیدا کردم...خجالت می کشی؟! خجالت نداره که.شما می خواید تا آخر عمر مامان و بابای هم باشید.بیا،نگا کن خوشت میاد؟...پس مبارکه.لی لی لی لی لی. حالا بیاید سوار ماشین عروس بشید.(یک ماشین اسباب بازی می آورد و آن دو را سوار می کند.)بیب بیب،بیبیب بیب.(ماشین را به پایه تخت خوابش می زند)آخ! ماشین عروس تصادف کرد. بیاد کمک. بیاید.(چند عروسک کوچک را نزدیک ماشین می آورد.)آقا بیاید کمک. خانم شما برید عروسا کمک کنید. منو این چند نفرم می ریم کمک داماد.(دو عروسک را زمین می گذارد) سعید! حالتون خوبه؟ تکون نخورید  الآن می رم یه آمبولانس میارم.(ماشین دیگری می آورد و دو عروسک را درونش می گذارد)برید کنار،برید. عروس و داماد زخمی شدن.باید بریم بیمارستان.بَبو بَبو.(کمی آنطرفتر دو عروسک را روی زمین می گذارد) آقای دکتر! اینا رو خوب کن. امشب عروسی شونه. (پسربچه دکتر می شود.) دکتر: خب گفتی تصادف کردن،آره؟ بذار ببینم.(به عروسک پسر) تو که چیزیت نیست. فقط سرت زخمی شده. باید یه آمپول بزنیم. بعدشم سرتا ببندیم تا خوب بشی.(ادای آمپول زدن و بستن سر را در می آورد) داماد خوب شد. ولی عروس خیلی زخمی شده. باید عملش کنیم. (عروسک دختر را روی یک متکا می گذارد و دهان خود را با پارچه ای می بندد و خود را شبیه به جراح می کند و با یک چوب بستنی روی شکم عروسک دختر می کشد.) جراح: بذار اینجای شکمشا عمل کنم. آها . حالا اگه بدوزیمش و بعدشم از این قرصا بخوره خوب می شه.(ادای بخیه کردن شکم را در می آورد.) حالا از این قرصه هم بخور. عروسم خوب شد. پسربچه: دستتون درد نکنه آقای دکتر.(دو عروسک را بر می دارد)بیاید بریم ولی این دفعه حواستون بیشتر جمع باشه ها!بریم سوار ماشین عروس بشید.راستی ماشین خرابه بذار درستش کنم.(ماشین را بر می گرداند و با پیچ های آن بازی می کند که مثلا ماشین درست شد و بعد هر دو را سوار ماشین عروس می کند.) بیاید عروس و داماد خوب شدن. بیب بیب.بیبیب بیب.(کمی آنطرفتر متکاها را دور هم می چیند و با آنها یک چهار دیواری درست می کند)بیاید اینم خونتون. حالا برید توش زندگی کنید.چی؟ حیاط نداره؟ (یکی از متکاها را می اندازد)بیا اینم حیاطش.(دو عروسک را کنار هم می خواباند)منم برم خونمون فردا صبح بیام. (چند لحظه بعد) پسربچه: خب حالا صبح شد. (اشاره به عروسک دختر)تو باید تو خونه بمونی و کارای خونه رو بکنی، سعیدم باید بره سر کار.چرا؟ آخه باید پول در بیاره و گرنه ...

  • كوتاه درباره نمايشنامه «ژاك و اربابش»

    كوتاه درباره نمايشنامه «ژاك و اربابش»طنز، عشق، تقديرنمايشنامه «ژاك و اربابش» را منتقدان اروپايي مانيفست «خشم انسان بر جبر و تقدير» مي‌دانند. «كوندرا» در مقدمه اين كتاب ادعا كرده است اين كتاب يك «وارسيون» است و او در نوشتن اين نمايشنامه به شاهكار «دني ديدرو» يعني «ژاك قضا و قدري» گوشه چشمي داشته است.\ «كوندرا» در مقدمه اين كتاب به دلايل اهميت رمان «ژاك قضا و قدري» اثر «ديدرو» اشاره مي‌كند و آن را يك شاهكار ديده نشده در ادبيات جهان به شمار مي‌آورد. او با تاكيد بر اين كه نمايشنامه‌اش يك تقليد از كار «ديدرو» است هرگونه تقليد و بازنويسي در ادبيات را بي‌حاصل مي‌شمارد و مي‌نويسد: «هدفم دفاع از بكارت واجب الحرمت آثار هنري نيست، حتي شكسپير هم آثاري را كه ديگران خلق كرده بودند بازنويسي كرد. او به هر حال «اقتباس» نكرد؛ او از يك اثر به عنوان مضموني براي وارياسيون‌هاي خودش و وارياسيون‌هايي  كوندرا در حوزه رمان نويسنده‌اي نام‌آور است اما با نوشتن تنها نمايشنامه‌اش نشان داد آنجا كه سنت قصه‌گويي و ساختار دراماتيك با هم پيوند پيدا كند؛ شاهكاري مثل «ژاك و اربابش» نوشته مي شود  كه خود نويسنده بي‌چون و چرايشان بود استفاده مي‌كرد...» (صفحه 12) كوندرا در نمايشنامه «ژاك و اربابش»، طنز را محور اصلي اثر قرار داده و اين طنز در همه نمايشنامه حضور و تسلط دارد، حتي در  زماني كه فاجعه، تلخكامي يا خباثتي در حال رخ دادن است. او از طنز به عنوان تيغ جراحي استفاده مي‌كند تا پوسته آدم‌هاي نمايشنامه را بشكافد و به درون پيچيده آن‌ها دست پيدا كند؛ او عمق و اندازه حسادت، ريشه‌هاي دروغ و حقارت و دگرديسي عشق را به نفرت به شكلي استادانه به مخاطب خود نشان مي‌دهد. ارباب و ژاك، در سفري مدام هستند و مقصدشان (و حتي مبدأ حركتشان) نامعلوم است؛ نويسنده اين سفر مدام را نمادي از سفر زندگي گرفته است يا به عبارتي همان سطر درخشان «مولوي»: «ز كجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود/ به كجا مي‌روم آخر ننمايي وطنم». ژاك و ارباب در طول سفر به بازگويي داستان عاشق شدنشان مي‌پردازند؛ اما آنچه در عمق اين خاطره‌گويي عاشقانه وجود دارد؛ فرآيند تحقير و توبيخ شدن و سرگرداني آدم‌هاي داستان است و اين همه  كوندرا در نمايشنامه «ژاك و اربابش»، طنز را محور اصلي اثر قرار داده و اين طنز در همه نمايشنامه حضو رو تسط دارد حتي در زماني كه فاجعه، تلخكامي يا خباثتي در حال رخ دادن است  در نام عشق و به اتكاي آن بر سر آدم‌هاي نمايشنامه مي‌آيد و اين عنصر طنز و جراحي «كوندرا» هنگامي عجيب‌تر و كاربردي‌تر مي‌شود كه نويسنده روابط منطقي را در هم مي‌ريزد. او اربابي را نشان ...

  • نمايشنامه‌هاي ايراني در راديو بي بي‌ سي؛ محمد يعقوبي، اميررضا كوهستاني و چهار نويسنده ديگر

    شش نمايشنامه‌ي كوتاه راديويي از شش نمايشنامه‌نويس ايراني جمعه‌ها از راديو بي‌بي‌سي پخش مي‌شود. به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دراين برنامه كه به اهتمام مهرداد سيف برگزار مي‌شود، قرار است هر جمعه يك نمايشنامه كوتاه راديويي ساعت 9 شب و به مدت پانزده دقيقه با موضوع « ايران معاصر» از راديو بي‌بي‌سي پخش شود. بر اساس اين خبر در اين برنامه كه از جمعه گذشته - چهارم خرداد ماه ـ و با خوانش نمايشنامه « تف » به كارگرداني سوسن پروار آغاز شده است و در ادامه آن كارهاي ديگري از نويسندگاني چون امير رضا كوهستاني ، محمد يعقوبي ، ايوب آقاخاني ، عباس گرمابي و مهين صدري پخش خواهد شد. به گزارش ايسنا، نمايشنامه «دختركي در مترو» نوشته‌ي عباس گرمابي دومين نمايشنامه‌اي است كه در اين برنامه پخش مي‌شود. «حرف خوب» نوشته‌ي اميررضا كوهستاني نيز نمايشنامه‌اي است كه داستان دو زن را روايت مي‌كند كه در آستانه عيد نوروز با موضوع مرگ نزديكانشان با يكديگر حرف مي‌زنند. «پرچين» نوشته‌ي ايوب آقاخاني نيز درباره دو زوج با سنين مختلف است كه در شمال ايران و در يك منطقه ييلاقي با دو وضعيت مختلف همسايه يكديگر هستند، بي‌آن كه بدانند با هم مساله مشتركي دارند. «روز دروغ» نوشته‌ي محمد يعقوبي نيز نمايشنامه‌اي از مجموعه «رقص كاغذ پاره‌ها» است. «خانه‌اي پدري» نوشته‌ي مهين صدري آخرين نمايشنامه‌اي است كه در اين برنامه پخش مي‌شود.اين نمايشنامه داستان دختري را روايت مي‌كند كه از شوهرش طلاق گرفته و با بازگشت به خانه مادرش سراغ اتاق كودكي‌هايش مي‌رود.

  • فيلمنامه براي فيلم كوتاه

      آشفتهْ‌خوابِ بايگان  نوشته‌ي رضا عليپور متعلّم  - فصل يك - داخلي – روز – بايگاني اداره: تصوير تاريك كه كم‌كم روشن مي‌شود و همزمان، دوربين از راست به چپ حركت كرده و نماي عمومي از راهروهاي باريك و نيمْ‌تاريكِ بايگاني را يكي پس از ديگري قاب مي‌گيرد و به راهروي آخر كه مي‌رسد، مي‌ايستد. بايگان، پوشه‌اي در دست، از تَه راهرو ظاهر مي‌شود و نرمْ‌نرمك به طرفِ ميز مي‌رود و پشت‌اش مي‌نشيند. پوشه را روي ميز مي‌سُرانَد. عينكِ طبي‌اش را برمي‌دارد و چشم‌ها را مي‌مالد. خسته مي‌نمايد و كم‌ حال و حوصله. ميانسال است، قامت‌اش متوسّط، قدري خميدهْ‌پشت و موهاي‌اش سفيدِ يكدست. - نماي متوسّط از چهره‌ي تكيده و استخواني‌اش. پوشه را پيش مي‌كشد. باز مي‌كند. نيم‌نگاهي مي‌اندازد و دوباره، روي ميز مي‌سُراند. سرش را به پشتي صندلي تكيه داده و به ساعتِ ديواري خيره مي‌شود. سه دقيقه مانده به چهار. از پشتِ ميز بلند مي‌شود و در همان حال يكي از كشوها را باز مي‌كند. - نماي نزديك از كشو و محتويات‌اش؛ ليواني نه‌چندان تميز، قندهاي حبّه در كيسه‌ي پلاستيكي و اسكناس‌هاي ريز و درشتِ مچاله شده. دست‌ِ بايگان واردِ قابِ تصوير شده، اسكناس‌ها را برمي‌دارد و كشو را مي‌بندد. - نماي متوسّط از بايگان كه اسكناس‌هاي مشت‌كرده را، در جيبِ شلوارش مي‌تَپانَد – از روي عادت و درست مثل كار روزمرّه و هميشگي يك خُردهْ‌رشوه‌بگير حرفه‌اي و كهنه‌كار – سيگار و كبريت را هم در جيب ديگر. برمي‌گردد، و به طرفِ جارختي مي‌رود و پالتو و كلاهِ شاپواش را برمي‌دارد و مي‌پوشد و بر سر مي‌گذارد. نيم‌نگاهي به ساعت مي‌اندازد. يك دقيقه و خُرده‌اي، مانده به چهار. مي‌ايستد و منتظر مي‌ماند؛ پشت به دوربين و رو به در خروجي. هيچ صدايي نيست جز تيك‌تاكِ ساعت كه بلند و بلندتر مي‌شود. زمان مي‌گذرد، كُند و كِش آمده و سرانجام، زنگِ ساعت به صدا در مي‌‌آيد؛ چهار بار. بايگان راه مي‌افتد، كليدِ كنار در را مي‌زند و چراغ را خاموش مي‌كند. تاريكي مطلق و صداي بازوبسته شدن و چرخيدن كليد در قُفل در. - تصوير قطع مي‌شود به: - فصل دو – داخلي – شب – خانه‌ي بايگان: - نماي دور از بايگان در تختخواب. دوربين، نزديك و نزديك‌تر مي‌شود. سايه‌ي قابِ پنجره‌ي ريزْباران‌زده، بر چهره‌ي نه‌چندان آرام و آسوده‌اش. خواب مي‌بيند؛ آشفتهْ‌خواب. - تصوير قطع مي‌شود به: - فصل سه – خارجي – صبح – دشت: 1. نماي عمومي متوسّطِ سرازير از دشتِ وسيع. آن پائين؛ پوشه‌ي – زونكن – بزرگي‌ست كه چون لكّه‌اي سياه، يكدستي صافِ دشت را برهم زده است. چهار مردِ سياهپوش – جسدِ بايگان بر دوش – از راستِ ...

  • درباره نمايشنامه غول زنگي قلعه سنگباران اثر جمشيد خانيان

    تاريخ مصرف داردگزارش نسخه‌ی چاپ   ارسال به ای میل  رضا آشفتهجمشيد خانيان در سالهاي اخير نمايشنامه و داستان هاي زيادي را در معرض ديد علاقه مندان هنر و ادبيات قرار داده است . او گاهي براي كودكان و نوجوانان مي نويسد و گاهي براي دفاع مقدس . خانيان اهل خوزستان است و جنگ او را آ واره ي بندرعباس و اصفهان كرده است . تاكنون جوايز ادبي و هنري گرفته و علاوه براينها مقاله و نقد هم نوشته است . آنچه در ادامه مي خوانيد نقدي است بر نمايشنامه ي غول زنگي قلعه ي سنگباران كه قرار بود در برنامه ي نمايشنامه خواني هنرسراي خورشيد اصفهان خوانده شود . نقد و بررسي نمايشنامه”غول زنگي قلعه سنگباران” را پيش از آن كه براي نقد و بررسي بخوانم، دي ماه سال 83 موفق شدم دو بار در تالار نوي تئاترشهر تهران تماشا كنم.آن موقع كه نمايش”غول زنگي قلعه سنگباران” را در تهران مي‌ديدم، افسوس مي‌خوردم كه چرا متن تاريخ مصرف دارد؟ اگر متن خارج از حيطه تاريخي وارد عمل مي‌شد، آن وقت محتوايي قابل تعميم تا دنياي امروز را پيدا مي‌كرد و مي‌توانستيم از آن به عنوان يك اثر ارزشمند و ماندگار ياد كنيم.از همين ابتدا بايد بگويم كه وقتي نمايشنامه”غول زنگي قلعه سنگباران” را براي دو بار خواندم تا بتوانم درباره آن بنويسم، نتوانستم آن پيش زمينه فكري را كه موقع ديدن نمايش آن ديده بودم از ذهنم پاك كنم. بنابراين باز هم با همين ذهنيت درباره تمام زوايا و عناصر اين متن نقد خود را با حفظ ارزش‌هاي موجود در آن مي‌نويسم.”غول زنگي قلعه سنگباران” يك نمايشنامه كوتاه است كه بايد كمتر از يك ساعت اجرا شود. تعداد پرسوناژها(2 نفر) و محيط انتخاب شده براي بازي نيز مي‌طلبد كه در يك تالار كوچك و از فاصله نزديك براي تماشاچي(به ويژه در يك تالار ميداني يا چهارسو) اجرا شود. زبان و حال و هواي داستان نمايش نيز خبر از حكومت رضاخان پهلوي مي‌دهد. دوره‌اي كه پاسبان‌ها نسبت به سد معبر حساس شده بودند و چندان روي خوشي به كاسب‌كارهاي رها ـ در اين‌ جا دو مطرب و هنرپيشه بازاري ـ نشان نمي‌دادند. ميرزا و اميرارسلان دو هنرپيشه تخت حوضي هستند كه از ترس يك پاسبان بداخلاق و بد رفتار با توسل به دعا و سحر و جادو در صدد هستند كه گوشه‌اي دنج براي بازي پيدا كنند تا بتوانند قوت روزانه را فراهم كنند يا درصدد برآيند تا با پس‌انداز پول به دنبال آروزهاي خود(ازدواج اميرارسلان با فرخ‌لقا) بروند.شايد همين سحر و جادو، رودررويي نيروي پليس با اين دو هنرپيشه خيابانگرد و داستان عاشقانه و تكراري اميرارسلان و فرخ لقا زمينه‌هاي دراماتيك را در كليت غول زنگي قلعه سنگباران فراهم كند. البته اين زمينه سازي كه با پيرنگي ...

  • «حميد امجد» نمايش‌نامه‌ كوبايي ترجمه كرد

    «حميد امجد» نمايش‌نامه‌ كوبايي ترجمه كرد

       «حميد امجد» نمايشنامه «دانوب» نوشته «ماريا ايرنه فورنس» نمايش‌نامه‌نويس و كارگردان تئاتر كوبايي، را به انتشارات نيلا سپرد. به گزارش خبرنگارفارس، فورنس براي خلق اين نمايشنامه مدرن از چند رسانه سود جسته ‌است؛ وي بخش عمده‌اي از داستان نمايش‌نامه را در قالب يك كلاس آموزش زبان از ضبط‌ صوت پخش مي‌كند. فورنس، برنده جايزه ادبي ابي و از پايه‌گذاران off-off Broadway است. «گردشگاه» نمايشنامه موزيكالي از اين نويسنده ضدجنگ است. حميد امجد بازيگر، نمايشنامه‌نويس، كارگردان تئاتر نيز در سال 1347 در تهران متولد شد. وي كه فارغ التحصيل دانشكده صدا و سيما است، دستي نيز بر ترجمه آثار تئاتري دارد و تا كنون ترجمه نمايشنامه كوتاه «حرف، حرف، حرف»، نمايشنامه تك‌پرده‌اي نوشته «ديويد آيوز»، منتشر كرده‌است. نمايشنامه‌هاي «پستوخانه» و «بي‌شير و شكر» از ديگر آثار تأليفي امجد هستند.

  • چاه تنهایی

    همه برتامه ماه عسل وداستان به چاه افتادن آن زن سمنانی را دیده اند یا شنیده اند . برای من قضیه چاه وتنهایی مهم است . در جایی که هیچکس به یاری شما نخواهد آمد خدا تنها دست آویز و تنها ناجی است . مهم این است که هیچگاه این نیاز در زندگی خالص نمی شود مگر همان موقع که در چاه تنهایی افتاده باشید. این چاه لزوما واقعی و دنیوی نیست . این چاه می تواند یک گرفتاری باشد . وقتی که هیچکس حرف شما را باور نکند و شاهدتان تنها خدا باشد شاهد خاموشی که تا سر حد نابودی شما ممکن است شهادت به بیگناهی شما ندهد  آنموقع پای او و وجودش و رحمانیت و رحیم بودنش ایستادن کار هر کسی نیست . همه ما دیر یا زود گرفتار این چاه تنهایی خواهیم شد. خدا ما را عاقبت به خیر کند.

  • آشنایی با نویسندگان - سید مهدی شجاعی

    سید مهدی شجاعیزندگینامه: سيد مهدي شجاعي در شهريورماه 1339 در تهران به دنيا آمد. در سال 1356 پس از اخذ ديپلم رياضي وارد دانشكده هنرهاي دراماتيك شد و در رشته ادبيات دراماتيك به تحصيل پرداخت. همزمان وارد دانشگاه حقوق دانشگاه تهران شد و پس از چند سال تحصيل در رشته علوم سياسي، پيش از اخذ مدرك كارشناسي، آن را رها كرد و به‌طور جدي كار نوشتن در قالبهاي مختلف ادبي را ادامه داد.حوالي سالهاي 58 و 59 يعني حدود بيست سالگي اولين آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب كتاب منتشر شد. حدود هشت سال مسئوليت صفحات فرهنگي و هنري روزنامه جمهوري اسلامي و سردبيري ماهنامه صحيفه را به عهده داشت. سالهاي متمادي نيز سردبيري مجله رشد جوان را به عهده داشت و همزمان در سمت مدير انتشارات برگ و انتشار حدود سيصد كتاب از نويسندگان و هنرمندان و محققان كشور همت گماشت. مسئوليت داوري چند دوره از جشنواره فيلم فجر و جشنواره تئاتر فجر و جشنواره فيلم كودك و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعاليتهاي هنري و فرهنگي او طي سالهاي 65 تا 75 به شمار مي‌رود.او اگرچه رشته تحصيلي‌اش ادبيات نمايشي بوده و چند نمايشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بيشتر بر روي داستان‌نويسي متمركز شده و مجموعه‌هاي متعددي از داستانهاي كوتاه و بلند را به كاروان تاريخ ادبيات ايران، هديه كرده است.از ديگر آثار هنري سيد مهدي شجاعي، قطعات ادبي اوست كه در قالب چند كتاب روانة بازار نشر شده است. فيلمنامه‌هاي «بدوك»، «ديروز باراني» و «پدر» كارهاي سينمايي مشترك او با مجيد مجيدي و فيلمنامه «چشم خفاش» و «قله دنيا» كارهاي سينمايي مشترك او با بهزاد بهزادپور است. از ديگر فيلمنامه‌هاي سيد مهدي شجاعي مي‌توان به «كمين» و «آخرين آبادي» اشاره كرد كه توسط كانون پرورش فكري كودكان ساخته شده‌اند.شجاعي، در زمينه ادبيات مذهبي، باب تازه‌اي را گشود و قالبهاي نوين داستان‌نويسي را در اين عرصه تجربه كرد. كتابهاي «كشتي پهلوگرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از ديار حبيب»، «شكواي سبز»، «خدا كند تو بيايي» و «دست دعا چشم اميد» حاصل تجربيات او در اين زمينه است. ادبيات كودك و نوجوان بخش ديگري از فعاليتهاي ادبي جدي و مستمر سيد مهدي شجاعي به شمار مي‌رود. او در اين زمينه تاكنون به تأليف و ترجمه بيش از صد كتاب مبادرت ورزيده است. سرپرستي دايرةالمعارف امام حسين(ع) از ديگر فعاليتهاي تحقيقي او به شمار مي‌رود كه تاكنون 10 مجلد آن منتشر شده است. او هم‌اكنون نگارش فيلمنامه سريالي شهيد چمران را به پايان برده و فيلمنامه سريالي حضرت يوسف(ع) را در 26 قسمت نوشته است.سيد مهدي شجاعي ضمن عضويت در هيئت مديره كانون پرورش فكري، ...

  • نمايشنامه «فاجعه» به قلم ساموئل بكت

    رضا آشفته: نمايشنامه «فاجعه» به قلم ساموئل بكت (1989-1906) و ترجمه تينوش نظم جو كه توسط نشر تجربه در اختيار علاقه مندان فارسی زبان قرار گرفته است، يكی از متاخرترين، تئاتری ترين، انسانی ترين، تجربی ترين، اخلاقی ترين و سياسی ترين آثار اوست. اين نمايشنامه كوتاه با حداقل حركات، سكنات و كلام چنان عمقی در صحنه اجرايی ايجاد می كند كه نمونه اش كمتر يافت می شود. متن طوری نگارش شده است كه انگار بكت از همان ابتدا می خواهد با دستور صحنه های موكد، موجز و غيرقابل تغيير تاكيد بر كارگردانی روی كاغذ داشته باشد. يعنی بكت از همان ابتدا روی كاغذ به جای صحنه نمايش را اجرا می كند. داستان از اين قرار است كه يكی از تمرين های پايانی برای يك نمايش كوتاه و با حضور چهار شخصيت كارگردان (ك)، دستيار كارگردان (د)، بازيگر (ب) و لوك (نورپرداز كه خارج از صحنه است) شكل می گيرد. بكت اين گونه «فاجعه» را آغاز می كند: [تمرين. آخرين ريزه كاری های صحنه نهايی. صحنه خالی. ل و د تنظيم نور را تمام كرده اند. ك تازه از راه رسيده است. . . ك و د، ب را تماشا می كنند. مكث طولانی. ] بكت با نگاهی استعاری و كنايی حتی در توضيح لباس و ظاهر شخصيت ها از نشانه هايی درخور توجه برای بعد بخشيدن به معناهای متبادر شونده بهره می برد. وقتی به تن ك پالتو پوست و كلاه پوستی متناسب با آن می كند، د بايد روپوشی سفيد بپوشد و مدادی بر پشت گوش بگذارد و ب با كلاه سياه لبه پهن، پيراهن بلند سياه تا قوزك پا، پابرهنه و سرپايين ناچارا روی يك سكوی سياه به بلندی 40 سانتيمتر ايستاده باشد، همه چيز دلالت بر نشانه بودن آدم ها دارد. حتی حركاتی كه در ادامه از سوی ك ديكته و از سوی د بر روی ب اعمال می شود، دلالت بر معنادار بودن و چند وجهی بودن آن ها دارد. يعنی بكت با ظرافت، كنجكاوی و زيبايی بر ريزترين و جزيی ترين حركات شخصيت ها نظارت داشته است تا همه چيز با حداقل ترين امكانات به حداكثرترين تاثير لازم تبديل شود. در اين متن ك و ب با يك واسطه (د) رو در روی هم قرار گرفته اند. ب همانند يك مجسمه لال و گنگ می نمايد و دستورات ك تا لحظه دلخواه كه به زيبايی تعبير می شود و در عين حال عمق «فاجعه» را عيان می سازد، ادامه دارد. د هم تنها يك واسطه مكانيكی و متحرك است كه هيچ عملی جز تبعيت صرف و بی شيله پيله از اين دستورات نبايد داشته باشد. حتی دو بار كه د اظهار نظر می كند تا پوزبندی به دهان ب بزنند تا هيچ چی نگويد، يا كمی سر ب را بلند كند تا صورتش ديده شود، ك با لحن تند و تمسخرآميز اين اظهارات بی نتيجه را رد می كند. بنابراين همه چيز در سيطره و سلطه ك قرار دارد و ب قهرمان نمايش بی آنكه جيكش در بيايد تمام مراحل تغيير و تبديل را بدون كوچك ترين ...