پیش دبستانی نوید اصفهان

  • اردیبهشت و اهداف واحد کار جانوران

                                       اهداف واحد کار جانوران 1 – آشنایی کودکان با جانوران اهلی (جانورانی که برای انسانها فایده های بسیاری دارند مثل :گاو ،ماهی ،مرغ ،اسب و...) 2 – آشناینی کودکان با جانوران وحشی (جانورانی  که برای ما خطرناکند  مثل :مار و شیر وپلنگ و سوسمار و...) 3 – آشنایی با جانورانی که که از بین رفته اند و دیگر وجود ندارند مثل دایناسور و ماموت 4 – آشنایی با اینکه جانوران در اندازه های گوناگون وجود دارند ،جانوران بزرگ مثل :فیل ، زرافه ،کرگدن و جانوران کوچک مثل :مورچه ،پشه  ،زنبور 5 – آشنایی با محل زندگی جانوران - برخی در آسمان پرواز می کنند مثل :عقاب ، کبوترو... - برخی در روی زمین زندگی می کنند مثل : شیر و گربه و سگ و.... - برخی در زیر زمین زندگی می کنند مثل مورچه ،کرم خاکی ، موش - برخی در آب زندگی می کنند مثل : ماهی قورباغه ،عروس دریایی 6 – آشنایی با ویژگیهای پرندگان (نوک یا منقار دارند ،بدنشان از پر پوسیده شده ، تخم گذارند ) 7- آشنایی با باغ وحش (محل زندگی جانورانی که نمی توانند نزدیک انسانها زندگی کنند و برای ما خطرناکند ) 8 – آشنایی با فواید حیوانات اهلی - استفاده از شیر - استفاده از گوشت - استفاده از پوست - استفاده از پشم و روده و .. - جهت بردن بار - شخم زدن زمین       - استفاده در مسافرتها مثل استفاده از شتر  در بیابانها و الاغ در روستاها 9 – آشنایی با صدای حیوانات گوناگون 10 – اشنایی با نحوه ی نگهداری از حیوانات 11 – اشنایی با نحوه ی مراقبت از خود هنگام مواجهه با حیوانات 12 – آشنایی با غذای حیوانات : -  برخی گوشت خوار مثل شیر و گرگ و ببر - بعضی علف خوارند مثل :اسب و گوسفند و گاو - برخی دانه خوارند مثل : مرغ و خروس و جوجه 13 – آشنایی با بچه های جانوران        - گوساله ،بزغاله ، توله سگ ،جوجه و....



  • واحدکار اسفند (آب)-داستان قطره آب

    قطره آب از آسمان پایین آمد ، ناگهان دید که در دریا است و پیش بقیه ی قطره های دریا ، زندگی میکند و دید که شور شده است او میخواست به بالا برود تا به خورشید بگوید که مرا با بقیه ، ابر کن اما نمی توانست به بالا برود  و حرفش را به خورشید بگوید . قطره ی آب وقتی میخواست فکر کند یک جا می نشست و دستش را به چانه میزد  و فکر می کرد او همین کار را هم کرد و پس از چند دقیقه با فریاد بلندی گفت : فهمیدم . او پیش آقای نهنگ رفت و گفت : لطفا مرا بخورید و با سوراخ بالای سرتان به بالا پرتاب کنید . نهنگ گفت : نه من این کار را نمی کنم حتی اگر صد ماهی هم به من بدهی. با کلمه ی ماهی جرقه ای در ذهن ِ قطره آب زد با خود اندیشید که باید وقتی نهنگ میخواهد ماهی بگیرد من هم بین ماهی ها بروم تا نهنگ بدون اینکه بخواهد من را  در دهان خود برده و آب اضافی را همراه با خودم بالا بریزد . پس قطره بین ماهیی ها رفت و وقتی که نهنگ خواست ماهی ها را بگیرد او هم در دهان بزرگ نهنگ رفت و سپس نهنگ پس از خوردن ماهی ها آب های اضافی را از طریق سواراخ خیلی بزرگ بالای سرش بالا ریخت و قطره آب هم با بقیه به بالا رفت ، در همان موقع چشم قطره آب به خورشید افتاد و از او تقاضا کرد که او را تبدیل به ابر کند ، خورشید گفت : امروز زیاد ابر درست کرده ام و حالا باید غروب کنم . فردا وقتی که طلوع کردم تو همین جا به سطح آب بیا تا تو را ابر کنم . قطره آب هم پذیرفت و صبح اول وقت که خورشید طلوع کرد به سطح آب آمد و خورشید او را با چندین قطره دیگر ، ابر کرد . و ابر به هوا رفت . بعد از چند روز قطره آب از اینکه همش بالا بود و منتظر روزی بود که ابر سنگین شود و  باران بریزد و به دریا بیفتد نگران بود . ولی از اینکه دیگر شور نیست ، خوشحال بود . پس دوباره نشست و دستش را زیر چانه اش زد و فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد تا به نتیجه رسید . رفت پیش باد و از او خواهش کرد که او را به یک جای دیگر ببرد ولی باد حرف او را قبول نکرد و باز هم قطره آب ناراحت و غمگین نشست و فکر کرد و با خود گفت : بهتر است از خورشید در خواست کنم که به باد بگوید من را فوت کند و به جای دیگر منتقل کند پس رفت پیش خورشید . به او گفت : خواهشی داشتم میتوانید به باد بگویید مرا به جایی دیگر ببرد ؟ باد از تو حرف شنوی دارد مثلا دوست ِ چندین ساله هم هستید . خورشید گفت : باشه ، قبول میکنم . خورشید پیش باد رفت و حرف های قطره آب را به او گفت . باد هم گفت چون تو دوست چندین ساله من هستی قبول میکنم . سپس باد قطره ی آب را از دریا ، کوه ، جنگل و صحرا گذراند تا به شهر رسید . باد از قطره آب خداحافظی کرد و قطره ی آب هم از او تشکر کرد . باد از آنجا دور شد . هنگامی که قطره آب مشغول ِ تماشا کردن ...

  • شعر شب یلدا

    شعر شب یلدا

                                                                                          ( یلدا )شد زمستان و شب یلدا رسیدبرف و سرما در هوا گشته پدیدمی وزد سرما و برف از آسمانرحمت یزدان بود شادی کنید سفره ی مادر بزرگ آماده شدبچه ها در گرد آن با صد امیدبر پذیرایی ز مهمانان خود هندوانه، سیب را در سفره چیداز زمان حال و دوران قدیمگوید از یلدا و این جشن حمیدقصه مادربزرگ و حرف اوبه چه شیرین قصه گوید با نویدخاطراتش را بگوید یک به یکاز بهار و از زمستان سفیدشادی و شور وشعف در خانه اشگل کنار سفره اش باشد چو عیددوستان یلدایتان نوروز بادروزتان خوش شام تان باشد سپیدشادی ما ز شادی شماست       شادمان باشید و پیروز و سعید