کد قالب وبلاگ ترسناک

  • یک قالب زیبا و ترسناک به نام ارواح که به صورت فلش طراحی شده

    یک قالب زیبا و ترسناک به نام ارواح که به صورت فلش طراحی شده

        مشاهده قالب   دریافت کد قالب  



  • کد جاوا موس ترسناک

      میدونم با دیدن این تصویر همه به یاد مجموعه فیلمهای جیغ میافتید"بله اینم یک کد برای موس شما با این شکل. Highlight all the code then right-click on it to copy it لطفا کد را هایلات کرده و سپس کپی کنید و در بین تگهای بادی و یا در انتهای کدهای قالب وبلاگتون پست کنید: منبع:بهترین کدهای جاوا اسکریپت

  • قالب زیبا با عنوان مرگ برای وبلاگ ها ترسناک شیطان پرستانه و ...

    قالب زیبا با عنوان مرگ برای وبلاگ ها ترسناک شیطان پرستانه و ...

    سلام امروز یه قالب فوق العاده استثنایی واستون گذاشتم حتما به مشاهده قالب برید یه قالب ترسناک به درد وبلاگای ترسناک و شیطان پرستی و مرگ و این چیزا می خوره.  مشخصات قالب: 1-نداشتن تبلیغات. 2-قابل استفاده برای تمام وبلاگهای بلوگفا ترسناک، شیطان پرستی، مرگ و ... 3-دارای منو در یک طرف. 4-دارای امکانات فراوان مثل ساعت، تاریخ و ... 5-دارای گرافیک فوق العاده زیبا و طراحی شیک. ...   دریافت کد                    مشاهده قالب                  ورژن جدید قالب را از اینجا در یافت کنید

  • داستان کوتاه شکلات تلخ

    داستان کوتاه شکلات تلخ

    داستان کوتاه شکلات تلخ بهترین و جذابترین داستان های کوتاه از بهاربیست Www.Bahar20.Sub.iR چشمانش پر بود از نگرانی و ترسلبانش می لرزید گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر - سلام کوچولو .... مامانت کجاست ؟نگاهش که گره خورد در نگاهم بغضش ترکید قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پروا چکید روی گونه اش - ماماااا..نم .. ما..مااا نم ....صدایش می لرزید - ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟ گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید هق هق , گریه می کردآنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنمآنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بودبا بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرددر چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت - ببین , ببین منم مامانمو گم کردم , ولی گریه نمی کنم که , الان باهم میریم مامانامونو پیداشون می کنیم , خب ؟این را که گفتم , دلم گرفت , دلم عجیب گرفتآدم یاد گم کرده های خودش که می افتد , عجیب دلش می گیردیاد دانه دانه گم کرده های خودم افتادم پدر بزرگ , مادربزرگ, پدر , مادر , برادر , خواهر , عمو , کودکی هایم , همکلاسی های تمام سال های پشت میز نشستنم , غرورم , امیدم , عشقم , زندگی ام - من اونقدر گم کرده داااارم , اونقدر زیاااد , ولی گریه نمی کنم که , ببین چشمامو ...دروغ می گفتم , دلم اندازه تمام وقت هایی که دلم می خواست گریه کنم , گریه می خواستحسودی می کردم به دخترک - تو هم ... تو هم .. مام .. مام .. مامانتو .. گم کردی ؟آرام تر شد قطره های اشکش کوچکتر شد احساس مشترک , نزدیک ترمان کرددست کوچکش را آرام گرفتم توی دستانمگرمای دستش , سردی دستانم را نوازش کرد احساس مشترک , یک حس خوب که بین من و او یک پل زده بود , تلخی گم کرده هامان را برای لحظه ای از ذهنمان زدود- آره گلم , آره قشنگم , منم هم مامانمو , هم یک عالمه چیز و کس دیگه رو با هم گم کردم , ولی گریه نمی کنم که ...هق هق اش ایستاد , سرش را تکان داد , با دستم , اشک های روی گونه اش را آهسته پاک کردمپوست صورتش آنقدر لطیف و نازک بود که یک لحظه از ترس اینکه مبادا صورتش بخراشد , دستم را کشیدم کنار- گریه نکن دیگه , خب ؟- خب ... زیبا بود , چشمانش درشت و سیاهبا لبانی عنابی و قلوه ای لطیف بود , لطیف و نو , مثل تولد , مثل گلبرگ های گل ارکیدهگیسوان آشفته و مشکی اش , بلند و مجعد , - اسمت چیه دخترکم ؟- سارا - به به , چه اسم قشنگی , چه دختر نازی او بغضش را شکسته بود و گریه اش را کرده بوداو, دستی را یافته بود برای نوازش گونه اش , و پناهی را جسته بود برای آسودنش امیدی را پیدا کرده بود برای یافتن گم کرده اش , و من , نه بغضم را شکسته بودم , که اگر می شکستم , کار هردو تامان خراب میشد و نه دستی یافته بودم و نه امیدی و نه پناهی ...باید تحمل می کردم ,حداقل تا لحظه ای که مادر این ...

  • کد قالب همین وبلاگ{لایک یادت نره}فقط برای بلاگفا هست

    کد قالب انگری برد مثل همین وبلاگدریافت کد