کردی در سفر

  • سفر بارزانی در زمان مناسبی انجام نشد

    محمود عثمان در گفتگو با کوردی: سفر بارزانی در زمان مناسبی انجام نشد محمود عثمان، نماینده کُرد مجلس عراق هرچند تحلیل سفر بارزانی به ترکیه را زودهنگام می داند اما می گوید: این سفر در زمان مناسبی صورت نگرفتبه گزارش خبرنگار بخش خبر  کوردی، مسعود بارزانی، رئیس اقلیم کردستان دیروز به شهر دیاربکر سفر کرد و از سوی مقامات ترکیه و همچنین نمایندگان کُرد وابسته به حزب صلح و دموکراسی (BDP) مورد استقبال قرار گرفت. سفر بارزانی به دیاربکر واکنش های متفاوتی با خود به دنبال داشت.دکتر محمود عثمان، نماینده کُرد در مجلس عراق در رابطه با این سفر در گفتگو با خبرگزاری کُردپرس اظهار داشت: ابتدا باید منتظر نتایج و دستاوردهای این سفر باشیم و سپس آن را ارزیابی کنیم.وی گفت: به عقیده من در این برهه به علت تیرگی روابط میان حزب کارگران کردستان(پ.ک.ک) و دولت ترکیه و همچنین به نتیجه نرسیدن مذاکرات میان آنان و وجود اختلاف میان اقلیم کردستان و کردستان سوریه به علت ساختار ایجاد شده کنونی توسط حزب اتحاد دموکراتیک(PYD)، زمان مناسبی برای انجام این سفر نبود.این سیاستمدار کُرد با اشاره به اینکه دولت ترکیه و اقلیم کردستان هرکدام مقاصد خود را را از این سفر دنبال می کنند گفت: این سفر از نظر اقتصادی برای ترکیه حائز اهمیت است زیرا آنها در صدد تقویت و توسعه روابط اقتصادی بویژه در حوزه توافقنامه های نفتی خود با اقلیم کردستان عراق هستند.محمود عثمان افزود: اگر رئیس اقلیم کردستان عراق سعی در بهبود روابط و کاهش اختلافات میان پ.ک.ک و دولت ترکیه به منظور تسریع روند صلح  را داشته باشد، گام بسیار ارزنده ای برداشته است.وی ضمن ابراز امیدواری از کسب نتایج مثبت حاصل از سفر بارزانی به دیاربکر گفت: جریان کردستانی خواستار مثمرثمر بودن این سفر در حل مشکلات کُردها و برون رفت از وضعیتی است که در حال حاضر کردها با آن دست به گریبان هستند.این سیاستمدار کُرد در پاسخ به این سئوال که آیا دعوت ترکیه از بارزانی در برهه کنونی که تیرگی میان روابط حزب دموکرات و پ.ک.ک حاکم است عمدی بوده یا خیر گفت: «این سفر در مقطع زمانی مناسبی صورت نگرفته و معلوم است که دولت ترکیه در صدد است تا از آن به نفع خود سود ببرد و جریان کُردی نیز به همان شیوه در پی کمرنگ تر کردن تیرگی روابط پ.ک.ک و ترکیه به دنبال به بن بست رسیدن مذاکرات میان آنها است.»وی در بخش دیگری از سخنانش در مورد بیانیه رئیس اقلیم کردستان در رابطه با کردستان سوریه، انتقاد بارزانی از PYD را به اختلافات گذشته میان این دو جریان نسبت داد.محمود عثمان اعلام اداره موقت در کردستان سوریه را بسیار ...



  • آغاسی

    تو سفر کردی به سلامت تو منو کشتی به خجالت ديگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قيامت چه کنم با درد محبت به تو ديگر کرده ام عادت ديگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قيامت  آه تو غرور مرا بشکستی که يه نامه برام نفرستی به غريبه مگر دل بستی تو بيا به سر بالينم به دو بوسه بده تسکينم تو سفر کردی به سلامت تو منو کشتی ز خجالت ديگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قيامت چه کنم با درد محبت به تو ديگر کرده ام عادت ديگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قيامت  آه تو غرور مرا بشکستی که يه نامه برام نفرستی به غريبه مگر دل بستی تو بيا به سر بالينم به دو بوسه بده تسکينم تو سفر کردی به سلامت تو منو کشتی ز خجالت ديگه حرف آشتی نباشه با تو قهرم تا به قيامت  

  • دیار کردها

    هر چند رمضان فرا رسیده و به طور معمول سفرهای داخلی بسیار کم میشود اما این بار با تور به همدان و سنندج میروم تا دوباره بیعتی تازه کنم با این دیار رنج کشیده در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود. سفر به کردستان همیشه برای من جذاب بوده و هست زیبایی های طبیعی این بخش از ایران به همراه خلق و خوی ساکنان و جاذبه های تاریخی آن ترکیبی است که در کمتر جایی می توان یافت، یادم نمی رود در یکی از سفرهایم به همراهی آرش نورآقایی دوست عزیزم و حمیدرضا مشیر در بازدید از غار سهولان و گذری بر دیگر جاذبه های مهاباد و بسیاری از شهرهای دیگر این مناطق کرد نشین بارها با مهمان نوازی و صمیمیت کردها مواجه شدیم و یادم نمی رود صورت پیر زن مهربانی را که در نزدیکی روستای خانقاه وقتی از او آدرس پرسیدیم، بعد از نشان دادن راه آنچنان تعارفمان کرد که بمانیم که گویی سال هاست ما را می شناسد و از عزیزترین کسانش هستیم ...ماندن در ویلاهای آقای مازوجی که جای خود داشت ،گپ و گفت و خربزه تازه و چای علی قازی با آن صحبت های شیرینش با لهجه کردی در مورد دخمه فخریکا (فقرگاه) هم به آن اضافه شد تا آن سفر خاطره ایی شود جاودانه و فراموش نشدنی و این بار باز هم می روم تا شاید آن خاطره یا چیزی شبیه آن زنده شود. در مورد این سفرسه روزه و آنچه خواهد گذشت بعد از برگشت می نویسم. یا حق تا برگشت از دیار اهل حق.

  • برای تو که تنها سفر کردی

            روزها است که در پیت میگردم و جستجویت می کنم میان هر چیز تا شاید نشانی از تو بیابم . دست نوشته هایت را از میان انبوه کاغذهای کمدی که سالهاست سراغش را نگرفته ام بیرون آورده ام و خاطرات غبار گرفته این ده سال را از ناخود آگاه خسته ذهنم بیرون می کشم تا شاید بویی از تو بپیچد در مشام زندگی . شاید باورت نشود که این همه سال شده چند برگ از دست نوشته هایت که قرار بود آدم تنبلی مثل من بعضی هایش را کامل کند و چند تصویر از سکانس زندگی نوجوانی و جوانی دو پسر که قهرمانی در زندگی نداشتند.تصاویر می آیند و می گذرند و درنهایت چیزی باقی نمی ماند به جز سیاهی واقعیت و من غافل از اینکه تو دیگر نیستی تا در این روزهای گرم یخ زده بنشینیم و گذشته ها را مرور کنیم و بخندیم به سر تا پایشان. شاید برای آخرین بار باشد برایت می نویسم و برای تو از تو می گویم و آنچه این روزگار بر سرمان آورد.           نشسته ایم توی دفتر فروزش فیلم ؛ من ، تو ، حامد عنقاء ، رامین مهاجرانی و یادم نیست کس دیگری بود یا نه . اصلا همه چیز از تو شروع شد و از اولین قصه ات که برایمان خواندی همان را می گویم که دختری معلمش را می کشد و چشمش را از کاسه بیرون می آورد و... هجده سالت است موهای قهوه ای داری و عینکی بر چشم که هر چند لحظه روی چشمان نافذ و مهربانت جابجایش می کنی و بعد از آن کارمان این است که تا غروب بنشینیم دفتر فروزش فیلم و خورشید که رفت از پل چوبی تا پیچ شمیران قدم بزنیم و گاهی آنقدر غرق گفتگو شویم که سر از میدان انقلاب در می آوریم . یکی از همین روزهاست که می گویی می خواهی مسعود کیمیایی عاشق را بسازی...           سر صحنه فیلم (( مسعود کیمیایی عاشق )) است ؛ نیمه شب یکی از شبهای اواسط دیماه و همه چیز یخ زده . صحنه آخری است که فیلمبرداری می کنیم من پشت مانیتور نشسته ام و تو خوابیده ای  زیر بارانی که بچه ها با شلنگهای خانه های مردم درست کرده اند و ندا وفایی کنارت نشسته . همان صحنه ای را می گویم که تو چاقو می خوری و ضعیفه ات کنار پیکر نیمه جانت شیون سر می دهد . ندا وفایی از سرما می لرزد و واقعا گریه می کند اما تو بی حرکت چشمانت را بسته ای و به روی خودت نمی آوری ... کات که می گویی همه می دویم سمت ندا و تو را فراموش می کنیم . چند رو زبعد به شوخی گله اش را می کنی که همه تان رفتید و کت و کاپشن هایتان را انداختید دوشش انگار نه انگار که ما هم آدمیم ...             عید است همه تهران رفته اند مسافرت الی من و تو . سر صحنه فیلمبداری یکی از سریالهای هر شب پخش تلوزیون روبروی تهیه کننده نشسته ایم و می گوییم که باید اسممان را از تیتراژ آخر بگذارد تیتراژ اول آن هم به عنوان فیلمنامه نویس نه با این عنوان ...

  • آلبوم سفر با صدای اسطوره ی همیشه زنده حمیدحمیدی

    Akh deli gham barm.MP3 02-Armani.mp3 03-Aziz bo chi le marjan.MP3 04-Baran barana.mp3 05-Dardt walem.mp3 06-Esraiil.mp3 07-Hataoa hataoa.mp3 08-Hey havar.mp3 09-Leila.MP3 10-Leilem ho.mp3 11-Manij manija.MP3 12-Masti sharao.MP3 13-Naz khanem.MP3 14-Safar.mp3

  • شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

    شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟ عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟ وه که با این عمر های کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟ آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟