کتاب فارسی دوم دبستان تصمیم کبری

  • تصمیم کبری کتاب فارسی دوم دبستان قبل و بعد از انقلاب

    تصمیم کبری کتاب فارسی دوم دبستان  قبل و بعد از انقلاب

    تصمیم کبری کتاب فارسی دوم دبستان قبل ازانقلاب تصمیم کبری کتاب دوم دبستان بعد از انقلاب سال 1360



  • تصمیم کبری (1)

    "تصمیم"؛ هر وقت من این کلمه را می شنوم یا می بینم، به یاد کتاب فارسی دوم ابتدایی و درس "تصمیم کبری" می افتم. دختری که کتابش را در حیاط پیدا می کند و تصمیم می گیرد که از آن به بعد منظم باشد. گاهی اوقات به این فکر می کنم که نویسنده داستان، چقدر خوب از اسم کبری و معنای آن استفاده کرده و آن را در آن واحد هم به عنوان مضاف الیه و هم به عنوان صفت بکار برده است، به طوری که دو معنای متفاوت "تصمیم کبری خانم" و "تصمیم بزرگ" از این تیتر برداشت شود. یعنی کبری تصمیم می گیرد ( یک تصمیم بزرگ) که از این پس منظم باشد. بگذریم... می خواستم از تصمیم خودم برای تغییر رشته و ماجراهایی که پیرامون آن اتفاق افتاده بگویم. در این مدت دوساله خیلی ها با لحن های مختلف دلیل تغییر رشته ام را پرسیده اند؛ برخی با تعجب، برخی با تمسخر و عده ای هم با بدبینی تمام! در جواب همه این افراد گفته ام "بخاطر علاقه ام" اما این جواب کاملی نیست. کوتاه ترین جوابی است که می توان داد. اما اکنون، پس از دو سال تحصیل در این رشته و گذراندن فراز و نشیب های زیاد در آن، می خواهم دلایل مختلفی که باعث این اتفاق شده را بگویم. شاید همان اول که تصمیم گرفتم برای کنکور ارشد رشته ام را تغییر بدهم، اصلا فکرش را هم نمی کردم که این تصمیم تا این حد می تواند مسیر زندگی ام را تغییر دهد، اما واقعیت همین بود؛ این تصمیم یک تصمیم بزرگ بود، یک تصمیم کبری... سال 88 بود. اواخر اردیبهشت 88. نتایج ارشد اعلام شد. من در رشته خودم، مهندسی مکانیک، شرکت کرده بودم. با رتبه ای که آورده بودم فقط شاید می توانستم شبانه دانشگاههای معمولی را بیاورم. یک سال خوانده بودم اما نتیجه ای که می خواستم را نگرفتم. خیلی سخت بود... نه! ابتدای کار اینجا نبود! درست است که این تصمیم را در سال 88 گرفتم، اما به گمانم ریشه های این تصمیم در گذشته بود. به قول استاد قنوات، نمی توان دقیقا تعیین کرد که ابتدای یک واقعه تاریخی کجاست. یعنی نمی شود گفت که دقیقا از کجا و تحت تأثیر چه شرایطی، یک رویداد تاریخی شروع شده است. به هر حال باید به عقب تر برگردم... سال 86 بود. پاییز 86. ترم هفت کارشناسی بودم. توی حیاط دانشکده فنی هادی ذبیحی را دیدم. در مورد ارشد با هم صحبت کردیم. فهمیدم که تصمیم گرفته در رشته ای غیر از مکانیک کنکور بدهد. اسم رشته را پرسیدم ولی آن موقع در خاطرم نماند؛ تاریخ و تمدن ملل اسلامی! می گفت در آن عربی ضریب اش 4 است. من که از عربی دل خوشی نداشتم، در دلم مطمئن شدم که این رشته، رشته خوبی نیست. با این حال به هادی ذبیحی تا حدودی حسودیم می شد که این جسارت را داشت که رشته اش را عوض کند. البته گویا خانواده اش خبر نداشتند و فکر می کردند که هادی آقا ...

  • کتاب قدیم دبستان دهه60 .تصمیم کبری

    کتاب قدیم دبستان دهه60 .تصمیم کبری

  • کتاب های یادگاری3،تصمیم کبری

    کتاب های یادگاری3،تصمیم کبری

    همه ی دانش آموزان سال های 1350ه ش/1392ه ق/1972م تا1381ه ش/1424ه ق/2003م که پایه ی دوّم دبستان را گذرانیده باشند،درکتاب«فارسی»خودبا درس«تصمیم کبری» آشنایی کامل دارند که به رغم گذشت سال ها از پایان یافتن تحصیلاتشان با عنوان و بسیاری از واژگان ونیز مفاهیم مطروحه در آن هم چنان دارای ارتباط تنگاتنگ  روحی هستند.«تصویر سازی درس«تصمیم کبری» دهه ی 1360ه ش/1402ه ق/1981م».درسی که همه ی اجزایش در دنیای کودکی ها برایشان دوست داشتنی وهم زاد پندارانه بوده وهست و سووال بی پاسخ پایانی اش،هم چنان در اذهانشان شناور که به راستی بالاخره آیا کسی فهمید،کشف کرد وپی برد که:«تصمیم کبری چه بود؟»درس«تصمیم کبری» از جمله دروس ماندگاری است که نه تنها متن بلکه تصویرگری های آن نیز دارای بیش ترین تاثیر گذاری ها بر اذهان مخاطبان خود بوده است وبه رغم پیشنهادهای انجام شده جهت جایگزینی آن با دیگرمتون متناسب،ازسوی مدیران وکارشناسان ستادی نهادهای مختلف(1)و«وزارت آموزش و پرورش»(2) جای خالی آن،به دلیل دارا بودن بار ارزشی و آموزشی یکی از مهارت های زندگی هم چنان از سوی دست اندرکاران صف نظام تعلیم وتربیت «ایران» احساس وتوصیه می گردد.(3)  «تصویر سازی درس«تصمیم کبری» دهه ی 1370ه ش/1412ه ق/1991م».این رابطه ی عاطفی دارای آن چنان عمق احساسی است که از دایره ی آموزش های رسمی مدارس پافراتر نهاده و با حفظ ویژگی های عاطفی غمگنانه ی خویش، در بسیاری از بخش های  مختلف اجتماعی وفرهنگی ،جایگاه ویژه ایی جهت خود فراهم نموده است،که در ادامه می توان با برخی از مصادیق آن آشنایی یافت: - دست مایه واقع شدن عنوان جهت نگارش ادبیات داستانی درشکل رمان:که از آن جمله می توان این منبع را معرّفی نمود«اربابیان،جواد،تصمیم کبری،تهران،كتاب‌سراي نيك»،1385ه ش(/1428ه ق/2007م).- بازخوانی رادیو تلویزیونی متن به منظور یادی از خاطرات ایّام کودکی :در برنامه ی تلویزیونی ی شماره ی641 ،1392/2/12ه ش/1434ه ق/2013م رادیو هفت شبکه ی آموزش،توسط «گیتی خامنه»،مجری کهنه کار برنامه ی تلویزیونی کودک.(4) - انعکاس موضوع درشعر معاصرپارسی با مضامین انتقادی،اخلاقی،طنزواجتماعی.(5)- بهره مندی از نام تثبیت شده ی آن به عنوان نشانی اینترنتی وب نوشت.(6)- دست مایه واقع شدن درون مایه وعنوان جهت نگارش فیلم نامه واقتباس از روایت«تصمیم کبری» جهت تولید فیلمی داستانی با همین عنوان درژانراجتماعی،جهت گروه سنّی خانوادگی: «تصميم كبري»،نویسنده‌ «پیام یزدانی»،کارگردان«سیروس حسن‌پور»،بازيگران«حوریه میرمحمّدی،فاطمه خان بابایی،غلام رضا خورشیدی، زینب سهرابی»،مدیر فیلمبرداری‌»پرویز ملک‌زاده،حسن اسدی»، آهنگ ساز«سعید انصاری»، تهیه‌کننده «گروه ...

  • چوپان دروغگو تصمیم کبری حسنک کجایی کتاب اول دبستان

    گاو ماما می کرد٬گوسفند بع بع می کرد٬سگ واق واق می کرد. همه با هم صدا می زدند حسنک کجایی؟ شب شده بود اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته ٬ و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح بجای غذا دادن به حیوانات٬جلوی آینه به مو های خود ژل می زند٬ موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او موهای خود را گلت می کند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد٬ کبری به او گفت که تصمیم بزرگی گرفته است٬ کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند٬ چون کبری با پترس چت می کرد. پترس همیشه پای کامپیوتر نشسته بود و چت می کرد. پترس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند. پترس در حال چت کردن غرق شد و مرد. برای مراسم تدفین او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود٬ ریز علی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت٬ ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد٬ ریز علی چراغ قوه هم داشت٬ اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد٬ کبری و همه مسافران مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت٬ خانه مثل همیشه سوت و کور بود٬ الان چند سالی هست که کوکب خانم٬ همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد٬ او حتی مهمان خوانده هم ندارد٬ او اصلا حوصله مهمان را ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند٬ او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد٬ او آخرین بار که گوشت خرید٬ چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخته بود. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد٬ چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و دیگر به همین دلیل است که کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ را ندارد منبع : طنز ایران

  • حسنک کجایی که کبری تصمیم گرفت ؟!

    حسنک کجایی که کبری تصمیم گرفت ؟!

    راستش دیشب یاد دبستانمون افتادم ..... یاد کتاب فارسی دبستان هم بخیر... گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند . دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد *********************** برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند *********************** اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند ************************** او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد *************************** او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد **************************** او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد