رابرت ردفورد ستون سینمای آمریکا - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها

بیوگرافی - زندگینامه بازیگران - رابرت ردفورد ستون سینمای آمریکا
 

رابرت ردفورد در ۱۸ اوت ۱۹۳۶ در سانتامونیکای کالیفرنیا به دنیا آمد. دیپلم خود را در سال ۱۹۵۴ در شهر لوس انجلس گرفت. پس از چند سال تحصیلات پراکنده و ناتمام به نیویورک رفت و در رشته تئاتر "آکادمی هنرهای دراماتیک" ثبت نام کرد...

رابرت ردفورد

رابرت ردفورد

نیویورک در تربیت بازیگر هنوز در ایالات متحده پیشتاز بود و صحنه های تئاتر برادوی، بهترین آزمونگاه برای معرفی استعدادهای جوان به شمار می رفت.
رابرت ردفورد بازیگری را در سال ۱۹۵۸ با ایفای نقش های کوچک در نمایش ها و سریال های تلویزیونی و روی صحنه برادوی شروع کرد.
اولین کار او در سینما فیلمی بود به نام شکار جنگی (۱۹۶۲) که در آن نقشی فرعی داشت. سیدنی پولاک نیز کار سینمایی خود را به عنوان بازیگر با همین فیلم آغاز کرد. او در سال های بعد به کارگردانی روی آورد و در شکوفایی استعدادهای دوست خود، رابرت ردفورد نقش مهمی ایفا کرد.
پولاک با اعتماد به توانایی های رابرت ردفورد نقش اول فیلم های خود را به او واگذار کرد و انتقال او را از صحنه تئاتر به پرده سینما تسهیل کرد. ردفورد در برخی از فیلم های او مانند "این ملک محکوم است" (۱۹۶۶)، جرمیا جانسون (۱۹۷۲)، "آنطور که بودیم" (در ایران به نام "روزهای خوش زندگی" محصول ۱۹۷۳)، "سه روز کندور" (۱۹۷۵) تا سوار کار برقی (۱۹۷۹) و خارج از آفریقا (۱۹۸۵) بهترین کارهای خود را ارائه داده و تیپ سینمایی خود را تکامل بخشیده است.
● سینمای متفاوت
سال ۱۹۶۶ نقطه عطفی مهم در کارنامه سینمایی رابرت ردفورد بود. او با ایفای سه نقش کاملا متفاوت، جایگاه خود را در هالیوود تثبیت کرد. در فیلم "این ملک محکوم است" در کنار ناتالی وود ایفای نقش کرد و در دو فیلم تعقیب (به کارگردانی آرتور پن) و پابرهنه در پارک (ساخته جین ساکس) با جین فوندا. هر سه فیلم آثاری متفاوت و نو بودند که بر دید هنری و شیوه بازیگری ردفورد تأثیری تعیین کننده باقی گذاشتند.
عمدتا با همین سه فیلم بود که تیپ رابرت ردفورد (با وجود اکراه خودش!) به عنوان "جوانک موطلایی" هالیوود تثبیت شد، و با افت و خیزهایی در سینما ادامه پیدا کرد. ردفورد در این تیپ شخصیتی سرزنده و در عین حال ساده ‌دل را ارائه می دهد که در دنیای پیچیده ای که او را فرا گرفته، سرگردان مانده و در بزرگی همچنان بازیگوشانه به شیطنت‌ها و خطاهای کودکی ادامه می دهد.
فیلم مهمی که باز هم به معرفی رابرت ردفورد به عنوان بازیگری کارکشته کمک کرد، وسترنی درخشان بود به نام بوچ کاسیدی و ساندنس کید (در ایران به نام "مردان حادثه جو"، محصول سال ۱۹۶۹) به کارگردانی جورج روی هیل.
فیلم، ستایشی نوستالژیک از دو ششلول بند غرب وحشی است. رابرت ردفورد در این فیلم در کنار بازیگری کارکشته مانند پل نیومن بازی گرم و دلنشینی ارائه داد. روی هیل در سال ۱۹۷۳ با کارگردانی کمدی زیبای "نیش" توانست موفقیت فیلم قبلی را تکرار کند.
رابرت ردفورد در سالهای دهه ۱۹۷۰ نقش هایی ایفا کرد که از شیوه دید و نگاه سینمایی ویژه ای خبر می داد و به خوبی آشکار می کرد که او در انتخاب نقش ها به اصول و معیارهای خاصی پای بند است. برای نمونه فیلم های سینمایی کاندیدا (در هجو نظام انتخاباتی ایالات متحده، محصول ۱۹۷۲) و همه مردان رئیس جمهور (محصول ۱۹۷۵ درباره رسوایی واترگیت) به شدت به نظام سیاسی حاکم آمریکا حمله می کنند.
● پرچمدار سینمای مستقل
رابرت ردفورد از سال ۱۹۸۰ به کارگردانی روی آورد و از آن زمان هفت فیلم سینمایی کارگردانی کرده است که برخی از آنها مانند مردم معمولی (۱۹۸۰) و نجواگر اسب ها (۱۹۹۸) آثاری ماندگار بوده اند. او برای کارگردانی فیلم "مردم معمولی"، یک درام خانوادگی انتقادی، جایزه اسکار را به دست آورد. البته باید به یاد داشت که او به عنوان بازیگر هنوز این جایزه را به دست نیاورده است.
اما کار بسیار مهم و ارزشمند رابرت ردفورد، پایه گذاری فستیوال سینمایی ساندنس بود که بی تردید اقدام فرهنگی بزرگی بود.
رابرت ردفورد در مصاحبه های خود بارها تأکید کرده و در کارهای خود نشان داده است که سینما را قبل از هر چیز رسانه ای فرهنگی می شناسد و نه تنها ابزاری سرگرم ‌کننده.
او به ابتکار خود در سال ۱۹۸۱ در ایالت یوتا به تأسیس انستیتوی سینمایی ساندنس دست زد و در سال های بعد آن را با فستیوال فیلم، مجموعه سینمایی ساندنس و کانال تلویزیونی ساندنس تکمیل کرد. او هدف خود را کمک به شکوفایی "سینمای مستقل" اعلام کرد.
به نظر رابرت ردفورد، هالیوود نماینده "جریان اصلی" سینمای آمریکاست، اما این جریان نه نماینده تمام فیلم هاست و نه نماینده بهترین فیلم ها. فیلم هایی که به هر دلیل با این "جریان اصلی" همخوان نباشند، هیچ شانسی برای پخش و نمایش به دست نمی آورند. این فیلم ها محکوم به شکست هستند و لاجرم به بوته فراموشی فرو می روند. در چهارگوشه جهان فیلم هایی تولید می شوند در سبک ها و قالب های "غیرتجارتی"، مانند فیلم های مستند، فیلم های تجربی و زیرزمینی، سینمای اقلیت ها و غیره که در چارچوب "جریان اصلی" نمی گنجند.
ردفورد هدف خود را حمایت از این "سینمای مستقل" اعلام کرد و مهم تر آنکه آن را وظیفه مدنی خود به عنوان یک شهروند لیبرال دانست، زیرا به نظر او سلطه مطلق "جریان اصلی"، اصل آزادی بیان و تنوع آفریده های هنری را به خطر می اندازد.
در ایالات متحده به ویژه از زمان حملات یازدهم سپتامبر، زیر پوشش "جنگ با تروریسم" به حوزه خصوصی و آزادی بیان "تعرضات گسترده ای" صورت می گیرد. رابرت ردفورد نگرانی خود را از فشارهای روزافزون که در سینما نیز انعکاس دارد، پنهان نمی کند. او در گفتگویی با بی بی سی می گوید: "صداهای بسیاری را خاموش می کنند یا به نظرات و دیدگاه های مخالف انگ غیرملی می زنند. به نظر من این جریانی ناسالم و بی نهایت خطرناک است."
با تکیه به نام و اعتبار رابرت ردفورد، فستیوال سینمایی ساندنس که کار خود را با معرفی چند فیلم انگشت شمار شروع کرده بود، امروزه سالانه به معرفی و توزیع صدها فیلم بلند و کوتاه کمک می کند و از این راه به تنوع صداها و سبک ها یاری می رساند.
 
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:برگزیده ها

نیویورک در تربیت بازیگر هنوز در ایالات متحده پیشتاز بود و صحنه های تئاتر برادوی، بهترین آزمونگاه برای معرفی استعدادهای جوان به شمار می رفت.
رابرت ردفورد بازیگری را در سال ۱۹۵۸ با ایفای نقش های کوچک در نمایش ها و سریال های تلویزیونی و روی صحنه برادوی شروع کرد.
اولین کار او در سینما فیلمی بود به نام شکار جنگی (۱۹۶۲) که در آن نقشی فرعی داشت. سیدنی پولاک نیز کار سینمایی خود را به عنوان بازیگر با همین فیلم آغاز کرد. او در سال های بعد به کارگردانی روی آورد و در شکوفایی استعدادهای دوست خود، رابرت ردفورد نقش مهمی ایفا کرد.
پولاک با اعتماد به توانایی های رابرت ردفورد نقش اول فیلم های خود را به او واگذار کرد و انتقال او را از صحنه تئاتر به پرده سینما تسهیل کرد. ردفورد در برخی از فیلم های او مانند "این ملک محکوم است" (۱۹۶۶)، جرمیا جانسون (۱۹۷۲)، "آنطور که بودیم" (در ایران به نام "روزهای خوش زندگی" محصول ۱۹۷۳)، "سه روز کندور" (۱۹۷۵) تا سوار کار برقی (۱۹۷۹) و خارج از آفریقا (۱۹۸۵) بهترین کارهای خود را ارائه داده و تیپ سینمایی خود را تکامل بخشیده است.
● سینمای متفاوت
سال ۱۹۶۶ نقطه عطفی مهم در کارنامه سینمایی رابرت ردفورد بود. او با ایفای سه نقش کاملا متفاوت، جایگاه خود را در هالیوود تثبیت کرد. در فیلم "این ملک محکوم است" در کنار ناتالی وود ایفای نقش کرد و در دو فیلم تعقیب (به کارگردانی آرتور پن) و پابرهنه در پارک (ساخته جین ساکس) با جین فوندا. هر سه فیلم آثاری متفاوت و نو بودند که بر دید هنری و شیوه بازیگری ردفورد تأثیری تعیین کننده باقی گذاشتند.
عمدتا با همین سه فیلم بود که تیپ رابرت ردفورد (با وجود اکراه خودش!) به عنوان "جوانک موطلایی" هالیوود تثبیت شد، و با افت و خیزهایی در سینما ادامه پیدا کرد. ردفورد در این تیپ شخصیتی سرزنده و در عین حال ساده ‌دل را ارائه می دهد که در دنیای پیچیده ای که او را فرا گرفته، سرگردان مانده و در بزرگی همچنان بازیگوشانه به شیطنت‌ها و خطاهای کودکی ادامه می دهد.
فیلم مهمی که باز هم به معرفی رابرت ردفورد به عنوان بازیگری کارکشته کمک کرد، وسترنی درخشان بود به نام بوچ کاسیدی و ساندنس کید (در ایران به نام "مردان حادثه جو"، محصول سال ۱۹۶۹) به کارگردانی جورج روی هیل.
فیلم، ستایشی نوستالژیک از دو ششلول بند غرب وحشی است. رابرت ردفورد در این فیلم در کنار بازیگری کارکشته مانند پل نیومن بازی گرم و دلنشینی ارائه داد. روی هیل در سال ۱۹۷۳ با کارگردانی کمدی زیبای "نیش" توانست موفقیت فیلم قبلی را تکرار کند.
رابرت ردفورد در سالهای دهه ۱۹۷۰ نقش هایی ایفا کرد که از شیوه دید و نگاه سینمایی ویژه ای خبر می داد و به خوبی آشکار می کرد که او در انتخاب نقش ها به اصول و معیارهای خاصی پای بند است. برای نمونه فیلم های سینمایی کاندیدا (در هجو نظام انتخاباتی ایالات متحده، محصول ۱۹۷۲) و همه مردان رئیس جمهور (محصول ۱۹۷۵ درباره رسوایی واترگیت) به شدت به نظام سیاسی حاکم آمریکا حمله می کنند.
● پرچمدار سینمای مستقل
رابرت ردفورد از سال ۱۹۸۰ به کارگردانی روی آورد و از آن زمان هفت فیلم سینمایی کارگردانی کرده است که برخی از آنها مانند مردم معمولی (۱۹۸۰) و نجواگر اسب ها (۱۹۹۸) آثاری ماندگار بوده اند. او برای کارگردانی فیلم "مردم معمولی"، یک درام خانوادگی انتقادی، جایزه اسکار را به دست آورد. البته باید به یاد داشت که او به عنوان بازیگر هنوز این جایزه را به دست نیاورده است.
اما کار بسیار مهم و ارزشمند رابرت ردفورد، پایه گذاری فستیوال سینمایی ساندنس بود که بی تردید اقدام فرهنگی بزرگی بود.
رابرت ردفورد در مصاحبه های خود بارها تأکید کرده و در کارهای خود نشان داده است که سینما را قبل از هر چیز رسانه ای فرهنگی می شناسد و نه تنها ابزاری سرگرم ‌کننده.
او به ابتکار خود در سال ۱۹۸۱ در ایالت یوتا به تأسیس انستیتوی سینمایی ساندنس دست زد و در سال های بعد آن را با فستیوال فیلم، مجموعه سینمایی ساندنس و کانال تلویزیونی ساندنس تکمیل کرد. او هدف خود را کمک به شکوفایی "سینمای مستقل" اعلام کرد.
به نظر رابرت ردفورد، هالیوود نماینده "جریان اصلی" سینمای آمریکاست، اما این جریان نه نماینده تمام فیلم هاست و نه نماینده بهترین فیلم ها. فیلم هایی که به هر دلیل با این "جریان اصلی" همخوان نباشند، هیچ شانسی برای پخش و نمایش به دست نمی آورند. این فیلم ها محکوم به شکست هستند و لاجرم به بوته فراموشی فرو می روند. در چهارگوشه جهان فیلم هایی تولید می شوند در سبک ها و قالب های "غیرتجارتی"، مانند فیلم های مستند، فیلم های تجربی و زیرزمینی، سینمای اقلیت ها و غیره که در چارچوب "جریان اصلی" نمی گنجند.
ردفورد هدف خود را حمایت از این "سینمای مستقل" اعلام کرد و مهم تر آنکه آن را وظیفه مدنی خود به عنوان یک شهروند لیبرال دانست، زیرا به نظر او سلطه مطلق "جریان اصلی"، اصل آزادی بیان و تنوع آفریده های هنری را به خطر می اندازد.
در ایالات متحده به ویژه از زمان حملات یازدهم سپتامبر، زیر پوشش "جنگ با تروریسم" به حوزه خصوصی و آزادی بیان "تعرضات گسترده ای" صورت می گیرد. رابرت ردفورد نگرانی خود را از فشارهای روزافزون که در سینما نیز انعکاس دارد، پنهان نمی کند. او در گفتگویی با بی بی سی می گوید: "صداهای بسیاری را خاموش می کنند یا به نظرات و دیدگاه های مخالف انگ غیرملی می زنند. به نظر من این جریانی ناسالم و بی نهایت خطرناک است."
با تکیه به نام و اعتبار رابرت ردفورد، فستیوال سینمایی ساندنس که کار خود را با معرفی چند فیلم انگشت شمار شروع کرده بود، امروزه سالانه به معرفی و توزیع صدها فیلم بلند و کوتاه کمک می کند و از این راه به تنوع صداها و سبک ها یاری می رساند.
 
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:برگزیده ها


,