دسرهای جشن تولد

  • جشن های تولد کودکان

    جشن های  تولد  کودکان

                                                                 



  • طاها و جشن تولد

    طاها و جشن تولد

           سلام   ما جمعه هفته پبش رفتیم یه جشن تولد کوچیک و خانوادگی: جشن تولد ۷ سالگی صبا خانوم دختر عموی طاها کوچولو که خیلی خوش گذشت. این  عکس هم از اون روزه. این دو تا فرشته کوچولو هم صبا و صدف دختر عموهای طاها هستند که من خیلی دوسشون دارم: این هم طاها و تل فرشته ها (کی گفته اینا فقط مال دختراست، ببینید چقدر به پسر من هم میاد!!!)                          پسر کوچولوی ما عاشق غذاهایی شده که ما می خوریم . ما هم موقع غذا خوردن ، یه بشقاب و قاشق همراه با مقدار کمی غذا می ذاریم جلوی طاها  و کوچولوی ما هم کلی تلاش می کنه تا با دستای کوچیکش غذا رو تو دهنش بذاره. من هم همزمان از غذای خودمون چند تا قاشق بهش می دم. البته غذای اصلیش همون غذاهای مخصوص خودشه. با این کار هر چند یه کم ریخت و پاش میشه ولی خوبیش اینه که هم عسل کوچولوی من یاد می گیره خودش غذا بخوره و هم سرش بند میشه و میذاره ما هم غذامونو بخوریم. تازگیها هم که عاشق "زیتون" شده. ما هم معمولا خودمون همراه غذا از زیتونای بدون هسته و کم نمک استفاده می کنیم. تا اونا رو می بینه بهشون حمله می کنه و اول با اون چهار تا دندون کوچولوی جلوش ریزشون می کنه و بعد هم می خوره!!!فکر کنم به این خاطره که من از اول توی غذاهاش روغن زیتون می ریختم به همین خاطر از طعم زیتون خوشش میاد. وای یک عالمه کار جدید یاد گرفته نمی دونم کدومشو بگم . اول اینکه بعضی چیزا رو میشناسه و وقتی اسمشو براش تکرار می کنیم میره برامون میاره. مثل تلفن (که بهش میگیم الو) هاپو و نی نی (یه عروسک بزرگ).ما با این عروسک یا نی نی ماجرایی داریم تا من بغلش می کنم ، طاها سریع میاد طرفم و سعی می کنه اونو از بغلم بندازه و خودش بیاد بغلم. البته زیاد سعی می کنم تو این زمینه حساسترش نکنم. اما عکس العملش برام جالبه. اینم طاها کوچولو و نی نی !!!  اصلا علاقه ای به یاد گرفتن بای  بای و دست دستی نشون نمی ده. بعدش اینکه خیلی از دالی بازی خوشش اومده یه چیزی که می ندازیم رو صورتمون زود میاد بر میداره و غش غش می خنده  و دوباره همونو میندازه رو صورتمون که یعنی بازم با من بازی کنید.در همه کابنتها و کشو ها رو هم با مهارت کامل باز می کنه و هر چی بخواد از توش در میاره. عاشق در وسایله ، مثل در قندون، در قابلامه، در قوری. هی درشونو بر میداره دوباره روشون میذاره. جدیدا وقتی براش شعر می خونم توجه می کنه و خوشش میاد.یاد گرفته در ویترین اسباب بازیهاشو باز می کنه و تا جایی که دستش می رسه همه اسباب بازیها رو می ریزه بیرون. راستی دیگه کم کم داره پسر بودن خودشو ثابت می کنه و بدون اینکه ما هیچ نقشی داشته باشیم عاشق یکی از ماشینای کوچیکش شده. همون طور که چهار دست ...

  • گزارش مختصر جشن تولد

    گزارش مختصر جشن تولد

    سلام به همگی خوبین ؟ خوشین ؟ نی نی هاتون هی کارهای جدید میکنن و سورپرایزتون میکنن؟ ممنون از تبریکاتتون بابت تولد نی نی قندی ما .                             جشن تولد مانی هم روز پنجشنبه ۲۵ مهر ، خونه مامانم برگزار شد . طفلکی مامانم ، همه زندگیش رو بهم ریختم . سالن پذیرایی و آشپزخونه هیچ شباهتی به روز قبل از جشن نداشت : فرش هاش رو جمع کردم و پشت و رو انداختم که داغون نشن ، جای میز ناهارخوری رو عوض کردم ، یسری پرده ضخیم قهوه ای رنگ از زیر پرده های پذیرایی آویزون کردم که یه کم جلوی نور و صدا بگیره ، مبل هاش رو جابجا کردم ، صندلی کرایه کردم و چیدم ... خلاصه که بساطی پیاده کردم . ۵۰ نفر مهمون دعوت کرده بودم . ۲۴ نفر دوستان مشترک من و رضا بودند و همه همسن ما ، بقیه هم خانواده من و رضا و دایی اینای رضا و خانواده شوهر خواهرم بودند. که از این تعداد هم ۱۰-۱۲ نفر جوون بودند. در نتیجه به دلیل حضور جوانان ، به من که خیلی خوش گذشت ، به بقیه هم فکر کنم خوش گذشته باشه ... برای شام از هانی حلیم بادمجان و لازانیا و سالاد فصل گرفته بودم ، مرغ بریان از گیشا ، سالاد الویه و اردور با ژامبون خودم درست کرده بودم ، ماکارونی و سالاد ماکارونی و ۳ مدل دسر هم مامانم درست کرده بود . از اونجایی هم که صندلی کرایه کرده بودم یه آقایی رو برای پذیرایی آورده بودم که واقعا دستش درد نکنه ، فوق العاده زبر و زرنگ بود و همه کارها رو کرد . واقعا من نفهمیدم میز شام رو چجوری چید ، چه وقت پذیرایی کرد و چه موقع کیک رو تعارف کرد ؟ جدا که دستمزدش حلالش باشه ... همه چی خوب بود ، ولی متاسفانه من خیلی حواسم به فیلمبرداری و دوربین نبود. دوربین رو به هرکس میدادم که عکس و فیلم بگیره ، ۵ دقیقه بعد از یه گوشه ای دوربین رو پیدا میکردم و میدیدم اونی که دوربین رو بهش داده بودم ،وسط داره نانای میکنه ...خوب شد قبل از جشن از کیک مانی عکس گرفتم ، وگرنه مثل میز شام از نصف شده اش باید عکس میگرفتم !!                    کیک مانی رو شبیه عروسک مورد علاقه اش بنام "نی نی " سفارش دادیم .خیلی خیلی این عروسک رو دوست داره . میدونم بعدها که عکسهای تولد یکسالگیش رو ببینه ، از این انتخاب ما خوشحال میشه .کیک  قشنگ درست شده بود ، خیلی هم خوشمزه بود ،ولی نمیدونم رنگ آبیش چی بود ؟ خیلی وحشتناک بود ! فکر کنم با جوهر استامپ رنگ آبیش رو درست کرده بودن ! لب و زبون بدجوری رنگ میگرفت...          برای مانی یه ماشین خریدیم . روزی که خریدیم ، خیلی خوشش اومده بود و ازش پایین نمیومد ، ولی الان اصلا حاضر نیست توش بنشینه . نمیدونم یهویی چی شد ؟ . ضمنا یه مبلغی هم کنار گذاشتیم که بریم براش از این بیمه های عمر و سرمایه باز ...

  • تولد یک سالگی

                           من ، پسرم و باباش                    کیک تولد پسر جان با لباس بابانوئل که کلی هم خریدنش واسمون دردسر ایجاد کرد والبته هزینه                        اقاجون ومادرجون پدر ومادر خودم که خدا حفظشون کنه جای عکس مادر همسرم خالیه چون ایشون رفته بودند مشهد وپیش ما نبودند امیدورام ما رو از دعای خیرشون فراموش نکنن و به سلامتی از سفر برگردن                اینم از شیطون پسرم با تل دخترونه که کادو دختر خانم های خوشگلی مثل فاطمه جون دختر عمه مهبد ،مریم جون ومبینا جون دختر دائی های مهبد بود البته یه کادو کوچولوی دیگه هم داشتن که مهبد با وسواس خاص واسشون انتخاب کرده بود             اینم از دسرهای جشن که بعلت کمبود جا مجبور شدم فشرده بذارم وگذاشتن عکس تکیشونهم جای زیادی می گرفت البته یکسری عکس های جشن مونده مثل عکس بچه ها وکارت تولد مهبد که تو فرصت دیگه اضافه می کنم.امیدوارم همه مهمونا بهشون خوش گذشته باشه از همشون هم بابت هدیه های قشنگشون تشکر می کنم.

  • یلدا؛ جشن تولد خورشید دو نکته درباره دراز ترین شب سال

    سلام بر زندگی؛ یلدا، جشن بستگان نور و سرور «یلدا» یا «چله» از مهم‌ترین جشن‌ها و آیین‌های کهن ایرانی است. یلدا به زبان سُریانی به معنای زایش و تولد است. روشن نیست که دقیقا کی این واژه به زبان فارسی راه‌افته است؛ ولی پس از اسلام، ایرانیان در کهن‌ترین آثار نظم و نثر خود به آن اشاره کرده‌اند. یلدا چیست؟به گزارش روزگارنو، بر خلاف این روزها که همه وقت همه جا روشن است و گرم است و هیچ بن بستی در برابر ما نمی ایستد، در قدیم، برای پدران و مادران ما زمستان عبارت بود از یخ-بندان سراسری، سوز و سرمای سراسری، و نیز راه بندان سراسری!آری، حتی آنها که در دهه پنجم عمرشان هستند خوب به یاد دارند که که سوزی داشت راه-بندان و کولاک زمستان در شب های تاریکی و وهم. در چنین اوقاتی، درست طولانی ترین شب را پدران و مادران ما به شادخواری و طنز و طرب و بازیگوشی به صبح می رساندند تا بگویند که از نبرد با سیاهی و سرما، حتما، پیروز بیرون خواهند آمد؛ چرا که فامیل و وابسته روشنی اند!آری، خوردن آن یلداها - که شاد-خواری بود- و تا صبح بیدار ماندن هاش از سر اراده معطوف به زندگی بود نه همین خوردن و بیدار ماندن بیهوده!ما که فرزندان آنان ایم نیز زندگی را و روشنی را پاس می داریم تا همچنان هم-خانواده نور و سرور باشیم. .. روشنی صبح یلداتان مبارک!راز ساده يلدا / محمود دولت‌آباديماندگاري يلدا رازي دارد كه مي‌تواند به همه جشن‌ها، عيدها و مراسم سنتي تعميمش داد. آن راز ساده به ما مي‌گويد كه هر آنچه قابل تطبيق با زندگي روزمره مردم باشد، جاودان مي‌ماند. مردم هر جا كه بتوانند به مناسبتي كنار هم گرد بيايند، آن را گرامي و زنده نگه مي‌دارند. مردم شب يلدا، طولاني‌ترين شب سال را به بهانه تغيير فصل و آمدن زمستان جشن مي‌گيرند و راز ماندگاري آن را شايد بتوان در اين دانست كه مردم هنوز امكان گردهم آمدن را دارند و اين بهانه‌ها را غنيمت مي‌شمارند. آنچه مثلا جشن مهرگان كه عيد برداشت حاصل كار و زحمت كشاورزان بوده را به دست فراموشي سپرده، تحولات معيشت، كار و كشاورزي در گذر تاريخ اين ملت است. ساليان سال جنگ و غارت، گرسنگي و كشاورزي بي‌حاصل، مهرگان را از خاطره جمعي مردم پاك كرد. نوروز و يلدا در اين ميان زنده ماندند، شايد بهتر باشد بگوييم مردم آن را زنده نگه داشته‌اند. جشني كه در هماهنگي با زيست و معاش مردم باشد، توجه آنها را به خود جلب خواهد كرد. همين توجه هميشگي مردم و ريشه‌هاي تاريخي و اقتصادي است كه مي‌تواند اين مناسبت‌ها را زنده نگه دارد.یلدا شب زاده شدن "مهر" است/ طولانی ترین انتظار برای دمیدن خورشیداستاد میرجلالدین کزازی گفت: ...