قيمت مبل راحتي استقبال

  • خرید اینترنتی مبل راحتی

    اين روزها چه نوع مبلماني روي بورس است فرمول جادويي براي انتخاب و خريد مبلمان اگر در اين‌روزها خيال خريد مبلمان داريد اين گزارش را از دست ندهيد برترین ها: مبلمان ديگر درخانه ما و شما حكم يك كالاي تجملاتي را ندارد بلكه به يك كالاي مصرفي تبديل شده است اما به دليل حجم انبوه توليد و واردات انواع مختلف و سبك‌هاي متعدد آن خيلي از ما هنگام خريد بيشتر از آن‌كه به كيفيت و تناسب مبلمان با فضايي كه قرار است در آن قرار بگيرد توجه كنيم، به زيبايي ظاهري آن توجه داريم نكته‌اي كه لازم است اما كافي نه! در اين گزارش ما به شما مي‌گوييم كه چطور مبلمان دلخواه‌تان را انتخاب كنيد و مهم‌تر از آن اين‌كه در بازار مبل ايران چه مي‌گذرد از طرح و رنگ گرفته تا بالا و پايين قيمت‌ها.اين مبل استاندارد است؛ مبل استاندارد، مبلي است كه استفاده‌كننده زمان نشستن روي آن احساس راحتي كند. دوخت آن محكم باشد و پس از مدتي استفاده دوخت آن باز نشود. مبل استاندارد بايد به‌راحتي شسته شود و از چوب مرغوب (چوب درخت گردو) و رنگ طبيعي در آن استفاده شده باشد و مهم‌ترين نكته اين‌كه اگر يك‌مبل از هر نظر استاندارد باشد، براي استفاده‌كننده ضرر جسمي به دنبال ندارد.در خريد يك مبلمان اندازه و هم‌تراز بودن پايه‌هاي مبل هم بايد موردتوجه قرار گيرد. مبل‌هاي فرفوژه پايه‌هاي بسيار سستي دارند ولي مبل‌هاي راحتي و تشكي پايه‌هاي محكم و استانداردي دارند. اندازه‌هاي پايه‌ها بايد نسبت به اندازه مبل قطور باشند تا وزن استفاده‌كننده را تحمل كنند. يك نكته بسيار مهم، اين است كه بايد جاي قرار‌گرفتن مبل درخانه قبل از خريد اندازه‌گيري شده و مشخص شود. لینک خرید و مشاهده قیمت: http://www.Lazyboy.ir كوچك‌تر اما مدرن‌ترمبل‌هاي پرزرق‌و‌برق امروزه توليد خود را از دست داده‌اند و توليد و خريداران كمتري نسبت به مبل‌هاي كلاسيك و جوان‌پسند دارند. در عوض مبل‌هاي كوچك‌تر و مدرن‌تر محبوب شده‌اند البته براي مدتي هم انواع و اقسام مبل‌هاي مدل (L) به شدت محبوب شده‌ بودند اما حالا اين تب فروكش كرده و خريداراني كه مبل‌هاي (L) را خريداري مي‌كنند، تعداد كمي هستند كه خانه‌هاي بزرگ با اتاق پذيرايي بزرگ دارند و دوست دارند فضاي خانه را پر كنند. مدل‌ها و نام‌هااكثر خريداران مبل امروز به نام و سابقه برندها هم توجه مي‌كنند و امروزه برندهايي مانند: Test، Madrid، Anjella و... قابل توجه خريداران قرار گرفته است. باتوجه به انتخاب سليقه‌اي خريداران، امروزه مبل‌هايي با پارچه‌هاي ترك و نانوسرتكس هوادارهاي بيشتري نسبت به جنس‌هاي كتان و چرم دارند. به روز خريد كنيدنانوسرتكس جنس جديدي از پارچه‌هاي ...



  • ولوو B9R :

     شركت اتوبوس سازي رانيران در سال 1370 شمسي پس ازعقد قرارداد و اخذ نمايندگي خريد شاسي بصورت قطعات منفصل (CKD) و ساخت اطاق از شركت اتوبوس سازي ولوو سوئد (VBC) با توليد 1000 دستگاه اتوبوس شهري ولوو B10M فعاليت رسمي خود را در عرصه حمل نقل مسافري كشور آغار نمود. اين شركت خصوصي با تكيه بر تجربه چندين ساله مؤسسانش در توليد اتوبوس و ميني بوس و با توجه به عطش بازار و خستگي مسافران از اتوبوس هاي قديمي و تكراري، خيلي زود توانست جاي خود را در اين عرصه باز كند. اين شركت با عرضه اتوبوس هاي ولوو B7R تحولي شگرف را در اين صنعت بوجود آورد. مسافران نيز كه از مسافرت با اتوبوس هايي با اطاق هاي ساده، يكنواخت و فاقد امكانات سوار بر شاسي مرسدس بنز O302 خسته شده بودند به مسافرت با اين مدل اطاق بلند (high deck) كه مجهز به كولر، آبسرد كن و يخدان، قهوه جوش، سيستم صوتي تصويري، كابين توالت، دستشويي و ... بود روي آوردند. شركت هاي مسافربري نيزبراي حفظ مشتريان خود و رقابت با يكديگر از اين اتوبوس استقبال كردند و با توجه به قيمت بالاتر آنها تابلوي نرخ هاي كرايه را پايين آوردند و پس از افزايش، تمامي نرخ ها به دو نوع معمولي و ويژه يا ولوويي تبديل شد! پس از B7R كه رانيران جاي خود را بخوبي در بازار تثبيت كرده بود با عرضه مدل هاي B12 ،B12 Bogie (سه محور)، B12 TX ، B7R MKII ، B7R MKIII و به تازگي مدل B9R فعاليت خود را ادامه داد. اين شركت با ارائه مدل اصلاح شده B12 با نام B12 TX به جايگاه بسيار خوبي دست يافت .اين مدل كه بدليل برخورداري از شاسي ضدزنگ، موتور 12 ليتري پر قدرت با 24 سوپاپ دود و هوا، ترمز هاي ديسكي و ريتاردر بسيار قوي، بي شك سرآمد محصولاتش بود، در صدر بازار قرار گرفت و همواره رانندگان از آن به نام اتوبوسي تكرار نشدني ياد مي كنند. ولي پس از آن و همزمان با به بازار آمدن حريفي قدر به نام اسكانيا C12 با جعبه دنده جديد الكترونيكي و با توجه به پايان توليد TX و جايگزين شدن آن با اتوبوسي تكراري و بدون جذابيت يعني نسل دومB7R ، خيلي زود بازار را به رقبا واگذار كرد. پس از چند سال رانيران با عرضه مدل B9R سعي در بدست آوردن محبوبيت از دست رفته خود كرد، اتوبوسي كه در ادامه به بررسي آن مي پردازيم :  

  • مزایای استفاده از کاغذ دیواری.

    استفاده از كاغذ ديواري اين امكان را فراهم مي كند كه به جاي طرح هاي ساده و محدود قابل اجرا با رنگ هاي ساختماني گستره وسيعي از طرح ها و حتي بافت هاي گوناگون را انتخاب كنيماگر به منزل جديدي نقل مكان مي كنيد يا قصد داريد دكوراسيون منزلتان را عوض كنيد پيش از آن كه با يك نقاش ساختماني قراردادي عقد كنيد به امكانات ديگري كه براي پوشش ديوارهاي منزلتان وجود دارند نيز بيانديشيد. به عنوان مثال چرا اين بار از كاغذ ديواري استفاده نمي كنيد. اگر از رنگ هاي يك دست و ساده براي پوشش ديوارهاي منزل خسته شده ايد يا بوي رنگ شما را آزار مي دهد بهترين چاره براي شما استفاده از كاغذديواري است. كاغذ ديواري پس از دهه هفتاد قرن بيستم كه سال هاي طلايي رواج خود را طي كرد مورد كم توجهي قرار گرفت و پس از اين دوران ناگهان به يك پوشش ارزان تبديل شد كه تنها توسط طبقه كم بضاعت و يا مهمانسراهاي ارزان قيمت براي پوشاندن ديوارهاي بدساخت و يا داراي نقص استفاده مي شد. اما اينك در ابتداي قرن بيست و يكم با پيشرفت تكنولوژي ساخت و كاغذهاي مقاوم با انواع بسيار متنوع چاپ نسل جديد كاغذهاي ديواري جاي خود را در دنياي دكوراسيون بازيافته اند. پيشرفت تكنولوژي در توليد كاغذ ديواري به اين معنا است كه كاغذ ديواري امروزه از مواد متنوعي مانند پارچه ها، الياف گياهي و يا براده هاي چربي و فلزي تهيه مي شود در حالي كه وجود آستري از پارچه و پي. وي. سي (PVC) موجب دوام قابل ملاحظه آن مي گردد، كاغذ ديواري هاي امروزي حتي قابل شست وشو بوده و به راحتي با دستمالي مرطوب تميز مي شوند. به اين ترتيب شايد بهتر باشد نام اين محصول را از «كاغذهاي ديواري» به «پوشش هاي ديواري» تغيير دهيم: پوشش هاي طرح دار براي ديوار كه به عنوان جايگزيني براي رنگ هاي ساختماني بر روي سطح ديوار چسبانده مي شوند.ديواري به خصوص از سوي كودكان بسيار مورد استقبال قرار مي گيرد. كاغذ ديواري نسبت به رنگ امكان مانور بيشتري در تصحيح نماي ظاهري خانه در اختيار ما قرار مي دهد به عنوان مثال براي كوتاه تر جلوه دادن ارتفاع سقف يك اتاق به راحتي مي توانيم از كاغذهايي با طرح هاي افقي استفاده كنيم و يا استفاده از كاغذ ديواري هاي بافت دار علاوه بر عمق بخشيدن به ديوارهاي اتاق، صداي محيط را نيز جذب مي كنند و نسبت به سطوح براق و صيقلي ديوارهاي رنگ شده از انعكاس صدا جلوگيري مي كنند. همچنين طرح هاي بسيار متنوع كاغذ ديواري هاي امروزي پاسخگوي هر نوع سليقه اي هستند. چنانچه فضايي آرام و آرامش بخش را مي پسنديد از انواع كاغذ ديواري هاي گلدار با رنگ هاي ملايم استفاده كنيد و يا چنانچه از فضايي پرانرژي و زنده لذت ...

  • ضوابط طراحي تالارهاي موسيقي

    ضوابط طراحي تالارهاي موسيقي    دسترسي‌: گرچه در حالت ايده آل بهتر است امكان دسترسي به تالار از ضلع‌هاي مختلف امكانپذير باشد، ولي تعريف يك دسترسي اصلي و قابل شناسايي اهميت بالاتري دارد. امكان دسترسي سواره و پيادة افراد مسن و معلولين اهميت ويژه اي دارد و بايد بوسيله راه پله‌هاي با شيب كم، نصب نرده‌ها و فاصلة حداقل ورودي مجموعه و خروجي پاركينگ ها تا ورودي تالار، اين امر در طراحي لحاظ شود.   گنجايش مجموعه : گنجايش يك تالار با ميزان استقبال شنوندگان طراحي مي‌شود. ظرفيت تالارها بايد در حد تعادل كمترين و بيشترين تعداد مراجعين باشد. زيرا در صورت خالي ماندن صندلي‌ها به لحاظ برهم خوردن شرايط آكوستيكي و متضرر گشتن اقتصادي شرايط نامناسبي ايجاد مي‌شود. همچنين اثرات رواني خالي ماندن صندلي‌ها ناخوشايند است و در كنار آن سالن‌هاي پرجمعيت و ازدحام مردم براي خريد بليط بالاترين تبليغ براي يك تالار محسوب ميشود. به طور عمومي‌تالارها را به 4 دسته تقسيم مي‌كنند: كوچك ( كمتر از 500 نفر )، متوسط ( 900-500 نفر )، بزرگ ( 1500- 900 نفر ) و خيلي بزرگ ( بيش از 1500 نفر ). به رغم مشكلات موجود در حل كردن شرايط آكوستيكي تالار، حداكثر فاصله شنوندگان و هنرمندان (برخلاف تئاتر) تابعي از كيفيت صوت در سالن است نه كيفيت ديد. در كشور ما با توجه به علاقه و استقبال فعلي از موسيقي و اينكه تالار جهت برنامه‌هاي شاخص موسيقي در نظر گرفته مي‌شود،ظرفيت 2000 نفر، كمترين مقدار مي‌تواند باشد و چون حل شرايط آكوستيكي براي ظرفيت‌هاي بيش از 3000 نفر دشوار است، ظرفيت تقريبي2500 نفر براي تالار در نظر گرفته مي‌شود. به اين ترتيب شاهد يك تالار از نوع خيلي بزرگ خواهيم بود. به علت جمعيت زياد حاضر در تالار و تأسيسات و تجهيزات گرانبهاي آن لازم است تالار از ضريب ايمني بالايي برخوردار باشد. كليه درب‌هاي ورودي و خروجي تماشاگران به سالن بايد روبه بيرون باز شود و براي هر 4 رديف صندلي 5/1 متر درب طراحي مي‌شود. در دو طرف سالن دربها و پله‌هاي فرار تعبيه مي‌شوند كه حداكثر فاصلة آنها با حاضرين 30 متر است. همچنين شيب راهروها به علت شلوغي هنگام حادثه و ازدحام، از5% تجاوز نمي‌كند. از ديگر ضوابط ايمني تالارها نصب چراغهاي روشنايي اضطراري در كليه بخش‌هاي ساختمان از جمله راهروها، پله‌ها، بالاي درهاي فرار و درهاي خروجي و اطراف سالن در ارتفاع 20 تا 30 سانتي متري جهت رؤيت صندلي‌ها و نيز در فضاي پشت صحنه است. روشنايي اين چراغ‌ها در زمان قطع برق بايد بطور خودكار توسط ژنراتور موجود در سايت تأمين شود.مساله اساسي ديگر ايجاد يك انشعاب آب جداگانه براي سيستم آتش نشاني در محل است كه اين انشعاب ...

  • شب زیبا شدن من

    «عمه جون ، راستش دیشب خیلی زود خوابیدم تا صبح اول وقت بیام این جا. دیروز یادم نبود که امروز کلاس ندارم ، یعنی دارم ، ولی خیلی مهم نیست ، می تونم یه بهونه ای بیارم که غیبتم موجه بشه . البته چون می دونستم شما سحر خیز هستین و این وقت صبح بیدارین ، اومدم خدمتتون که بقیه ماجرا رو بشنوم... ببینم ، شما صبحونه خوردین؟»«نه عزیزم ، ولی الان می گم صبحونه رو حاضر کنن با هم بخوریم. هوای پاییزی خیلی دلچسبه ، زیاد سرد نیست ، تو موافقی صبحونه رو توی ایوون طبقه دوم بخوریم؟»« باشه عمه جون ، ولی هوا ایریه امکان داره بارون بیاد.» « خب ، اگه بارون شروع شده ، می ریم توی اتاق.» پس از صرف صبحانه در ایوان بزرگ طبقه دوم که به باغ خزان زده خانه عمه اشرف مشرف بود ، صنم که از شدت اشتیاق آرام و قرار نداشت ، بی صبرانه پرسید :« عمه جون ، الان مادرم زندست ؟»«بله ، خیالت راحت باشه ... حالا اجازه بده بقیه ماجرا رو برات تعریف کنم . مادرت یعنی سهیلا ، تو رو پنج ماهه حامله بود که مرداد تصمیم گرفت در مسافرت بعدیش به انگلیس ، سهیلا رو هم با خودش ببره و اونو همونجا بزاره که زایمانش رو توی یکی از بیمارستانهای مجهز لندن انجام بده . چون به هر حال مراقبتهای بهداشتی اون جا از این جا بهتر بود. سهیلا از این پیشنهاد مهر داد استقبال کرد ، چون مهرداد زود به زود به انگلیس مس رفت ، درنتیجه می تونست مدت بیشتری رو کنار مهر داد باشه ، چون توی ایران که مهرداد بیشتر شبهارو پیش شیرین بود و سهیلا توی آپارتمان خودش با مادرش زندگی می کرد. « سهیلا برای مادرش یک پرستار گرفت و خودش راهی انگلیس شدتا بقیه مدت بارداریش رو توی آپارتمان مهرداد در لندن زندگی کنه . مهرداد که خیالش از بابت سهیلا راحت شده بود ، حال و حوصله بیشتری پیدا کرده بود و به رعنا و شیرین هم بیشتر می رسید و درعرض دو ماه بعدی اونها رو یکی دوبار برده بود سفر شمال. ششیرین که به کارهای مهرداد مشکوک بود ، تردیدش بیشتر شد ، اما منبعی برای کسب خبر نداشت . تنها چیزی که می دونست این بود که سهیلا از دفتر کار مهرداد اخراج شده بود و از این بابت احساس راحتی خیال می کرد، ولی مغرور تر از اون بود که اون رو به زبون بیاره .»« توی لندن اقوام و دوستان مهرداد ، یعنی همون قوم و خویش های مادریش ، به سهیلا سر می زدند، بنابراین سهیلا حسابی سرگرم بود . البته مهرداد هم دو سه باری بهش سر زد . آخرین بار روزی بود که به زایمان مادرت چیزی نمانده بود ؛ شاید مثلاً ده روز. مهرداد طبق تماس تلفنی که با سهیلا انجام داده بود ، می دونست که حدود ده وزی به زایمان سهیلا مونده ، برای همین برنامه ریزی کرده بود که دو روز به زایمان مونده به لندن بره . اما شرکت طرف قرارداد ...

  • همراز 3

    روز بعد با صداي خانم ستوده كه مرا مي خواند و به تلفن اشاره مي كرد گوشي را برداشتم. - بفرماييد. - الو خانم شايسته؟ صداي مردي بود كه نشناختم. - بله خودم هستم. بفرماييد. - نشناختيد خانم؟ صداي كمي به نظرم آشنا مي آمد. به مغزم فشار آوردم ولي به نتيجه نرسيدم. - متاسفانه خير. به جا نياوردم. - اي بابا خانم. بعد از آن آشناييِ پر سر و صدا خيلي زود از خاطرتان رفتيم. زنگي در مغزم خورد : - آه بله آقاي فرهمند.  ظاهرا ما بايد هميشه شرمنده شما باشيم. - اختيار داريد. دشمنتون شرمنده باشه. چشاش در آد ايشالا. بي صدا خنديدم. چيزي نگفتم. وقتي سكوتم را ديد ادامه داد. - تماس گرفتن از وضعيت بليط هامون بپرسم. - بله تاريخ حركت شما همانطور كه خواستيد بيست و پنجم شد. ساعت 9 صبح. خوبه؟ - بله خانم از خوب هم خوبتر. خصوصا كه لطف شما دخيل بوده. - خواهش مي كنم. لطفا تا قبل از حركت بفرستيد دنبال بليط هاتون. - چشم حتما. چرا كسي؟ خودم خدمت مي رسم. خوب بود كه نبود و لبخند ناخواسته و صورت قرمزم را نمي ديد. به زحمت بود در حاليكه سعي مي كردم صدايم معمولي باشد گفتم : - هر طور مايليد آقا. - ممنونم. پس به اميد ديدار. - خدانگهدار. گوشي را كه گذاشتم احساس كردم بدنم يخ زده. اولين بار بود از صحبت كردن با مردي غريبه اينطور مي شدم. ظهر كه برگشتم همه حواسم به اين بود كه فردا كه او مي آيد چه مي شود. نگاه همراه هميشگي باز هم به رويم بود. به آن عادت كرده بودم. *** فردا همانطور كه گفته بود قبل از ظهر خودش آمد. تا زماني كه آمد و بليط ها را گرفت و رفت يك لحظه هم نگاهش را از من برنداشت. طوري كه بعد از رفتن او نازنين به پهلويم كوبيد و چشمك زد. وضع جالبي بود. آن شب مدتي به او فكر كردم تا خوابم برد. خنده ام گرفت چيزي بود كه از بعضي از دخترها شنيده بودم. يك هفته گذشت. يك روز ظهر كه به خانه بر مي گشتم و همراه هميشگي پشت سرم مي آمد. وارد خيابان فرعي خودمان كه شدم، دو تا جوان را ديدم كه نزديك من و از رو به رو به طرفم مي آمدند. تيپ و لباسشان نشان مي داد جوانهاي راحت و آرامي نيستند. به غير از من و آنها كسي آنجا نبود. با نگراني به پشت سرم برگشتم و دعا كردم همراهم نرفته باشد. دعايم آنا مستجاب شد و ظاهرا او هم قبل از برگشتن، آنها را ديده و ايستاده بود. البته طوري كه جوانها او را نمي ديدند. خيالم راحت شد و به راهم ادامه دادم. من و آنها هر دو از خيابان مي گذشتيم. براي اينكه از جلوي آنها نگذرم به پياده رو رفتم. با وحشت ديدم كه آنها هم به پياده رو آمدند. خيلي نزديك هم شده بوديم. يكي از جوانها چيزي گفت كه نفهميدم. ديگري جلوتر آمد و گفت : - چطوري خانم خوشگله؟ با اينكه تمام بدنم از هراس مي لرزيد خواستم بي توجه از كنارشان بگذرم كه ...

  • همراز 5

    فردا كه جمعه بود تا نزديك ظهر خوابيدم ولي گاهي صداي رفت و آمدهاي پدرجون و فرشته را مي شنيدم مطمئنا مجيد و تكتم هم خواب بودند ولي پدرجون و فرشته از صبح زود بيدار شده و مشغول بودند. با صداي چند ضربه به در كاملا بيدار شدم چونكه زنگ تلفن را شنيده بودم. منتظر تماس احسان بودم. - مژگان جون گوشي رو بردار، آقا داماده. غلتي توي تختم زدم و گوشي را برداشتم. صدايم خواب آلود بود. - الو سلام. - سلام عروس خوشگلم. ظهرت بخير! صدايش را پايين آورده بود. لبخندي مسرت بخش بعد از شنيدن صدايش چهره خواب آلودم را پوشاند. - ممنون ظهر شما هم بخير. شما هم حتما تا حالا خواب بودي. بعد از مكث كوتاهي جواب داد : - تقريبا نه. زنگ زدم هم صداي قشنگت رو بشنوم، هم بگم بعد از ظهر ميام دنبالت. با تعجب پرسيدم : - چطور مگه. قرار بود ظهر بيايي. اتفاقي افتاده؟ از صدايش كه سعي مي كرد شاد نشان دهد شكي بردم. - نه عزيزم. يه اتفاق كاريه كه بعد از ظهر ببينمت برات مي گم! با اينكه قانع نشده بودم ناچار به كارش ربط دادم. ساعتي بعد دوش گرفته از اتاق بيرون آمدم. حدسم درست بود، مجيد و تكتم هم تازه از خواب بيدار شده بودند. با اندكي شرمندگي همه را بوسيدم و براي خودم از چاي هميشه آماده و خوشرنگ فرشته ريختم. همه جا تميز شده بود و كارگرها هنوز مشغول بودند. فربد در آغوش فرشته خواب بود. انگشتم را به گونه لطيفش كشيدم و از تكتم پرسيدم : - كوچولو اول صبح بيدارت نكرد؟ تكتم شاد و بي خيال شانه بالا انداخت. جرعه اي از چاي فنجانش را نوشيد و جواب داد : - چرا، ورورجك قصد توطئه عليه صبح جمعه م رو داشت ولي بهش شبيخون زدم و تا فهميدم مامان بزرگ و بابا بزرگش بيدارن به سرعت اومدم تحويلشون دادم و رفتم به ادامه خوابم رسيدم. فرشته به چهره معصوم و غرق خواب فربد با عشق نگاه كرد و گفت : - خودم فداش مي شم. مجيد ناراضي گفت : - خدا نكنه عزيز. مجيد و تكتم هم از وقتي من مي گفتم عزيز و اينكه مي ديدند چقدر او از اين خطاب مي شكفد همين را مي گفتند. فرشته از همه جهات برايمان نعمت بود. تكتم وقتي ديد همانطور راحت نشسته ام يواشكي پرسيد. - مگه با آقا احسان نمي ري بيرون؟ - چرا، ولي بعد از ظهر. و بعد از ظهر همسر عزيزم آمد. به احترام اهل خانه با شرمندگي به داخل آمد و به اصرار فرشته كمي نشست. انگار پدرجون از او بيشتر خجالت مي كشيد. سرش پايين بود و حرفي نمي زد. احسان دوباره به خاطر ديشب از همه تشكر كرد و مجيد با شوخي كمي سر به سرش گذاشت. نيم ساعت بعد كه ديگر ظاهرا حرفي براي گفتن نبود احسان شرمزده و سري پايين رو به پدرجون اجازه ي بردنم را گرفت. پدرجون بيشتر از او قرمز شد و سعي كرد لبخند بزند. - اختيار داريد پسرم. مژگان همسرته. اين چند روزه هم امانت ...

  • همیشه یکی هست 16

    چند لحظه انگار همه چي متوقف شد هيچ صدايي نه از من در ميومد نه از هيراد . جفتمون به هم خيره شده بوديم . داشتم حرفش و تو سرم سبك سنگين ميكردم . اون چي گفت ؟ واقعا با من بود ؟ قلبم انگار ديوونه شده بود . بدجور تپشاي قلبم نامنظم شده بود . مطمئن بودم صداي قلبم و ميشنوه . بايد خوشحال باشم ؟ سرمه تو بايد خوشحال باشي . ديدي گفت دوست داره . زود باش توام يه چيزي بگو . چرا ساكتي ؟انگار دوباره زمان به حركت در اومد . نفسش و محكم بيرون داد و مثل آدمايي كه يه بار سنگيني از روي دوششون برداشته شده گفت : - گفتم . واقعا گفتم . دوباره نفس عميقي كشيد و لبخندي روي لبش نشست . خوشحال گفت : - باورم نميشه بالاخره گفتمش . ولي من هنوزم عين مجسمه داشتم رفتاراش و نگاه ميكردم . از چي تو خوشش اومده آخه ؟ يعني انقدر ديوونست ؟ كه بين اين همه دختر بياد سراغ تو ؟ گفت : - چيزي نميخواي بهم بگي ؟ هنوزم لبخند ميزد . واي اون چال كذاييش دوباره خود نمايي كرد . الان وقتش نبود . الان كه داشتم تصميم ميگرفتم نبايد چال روي گونت و نشونم ميدادي . اين انصاف نيست . فكر كن سرمه فكر كن . بايد يه جواب منطقي بهش بدي . ولي آخه مگه چند بار بهم گفتن دوستت دارم ؟ اصلا مگه چند بار هيراد اين حرف و بهم زده ؟ اون هيراده . رييسم . كسي كه بهم جا داد . كسي كه بهم كار داد . كسي كه دوستش دارم . اخم و تخماش و چشماش و اون چال روي گونش و . احساس ميكردم مغزم از هيجان داره منفجر ميشه . هنوزم منتظر بود حرفي بزنم ولي من بدون حركت وايساده بودم . يكمي توي صورتش نگراني رو ديدم . گفت : - سرمه يه چيزي بگو . قلبم وايساد . لعنتي قلب منم با اين حرف تو وايساد ! بايد همه چي رو بهش بگم ؟ همين امروز صبح به خودم اعتراف كرده بودم كه دوستش دارم . چرا انقدر زود همه ي افكارم و به هم ريخت ؟ من ميدونم اين يه بازي مسخرست . الان ميخنده و ميگه سركارت گذاشتم . آره همينه از هيراد بعيد نيست . پس نبايد خودم و لو بدم . به خنده افتادم . بيشتر خندم عصبي بود . از ته دل ميخنديدم . هيراد با ديدن خنده ي من لبخند از روي لبش محو شد . گفتم : - شوخي قشنگي بود . هيراد دوباره جدي شد و گفت : - شوخي ؟ ولي من جدي گفتم . يهو با اين حرفش خندم جمع شد . نميتونستم بهش از احساسم بگم . آخه بهش چي ميگفتم ؟ بعدش چي ميشد ؟ اصلا من به اون نميخوردم . گفتم : - ممنون . يه لنگه ابروش و با تعجب انداخت بالا و گفت : - فقط همين ؟ شونه هام و عصبي بالا انداختم و گفتم : - بايد چي بگم ؟  - يعني تو هيچ احساسي نداري ؟ پشتم و بهش كردم و گفتم : - نه ندارم . به سمتم اومد . من و برگردوند و گفت : - تو چشمام نگاه كن و بگو هيچ حسي نداري . تو چشماش نگاه كردم . ولي نتونستم چيزي بگم . نگاهم و ازش دزديدم . فشار خفيفي به ...