دانلود رمان دو نیمه سیب pdf

  • رمان دو نیمه ی سیب2

    *تمام وجودم با دیدنش ارامش شده بود ... درو ماشینو كه باز كردم گرمای ماشین و گرمای نگاه نیما هر دو رفت تو وجودم ... هر دومون باهاش دست دادیم و سوار شدیم . چقدر دلم براش تنگ شده بود ... انگار یك ماهه ندیدمش ... دلم می خواست زودتر یلدارو پیاده می کردیم تا باهاش تنها بشم ...نیما توی راه ساکت بود... نه این که حرف نزنه ولی شلوغش نمی کرد .. یه کم از اوضاع دانشگاه پرسید و یه کمم از کاراش تعریف کرد .. یلدا هم اون وسط به عادت همیشه ایراد سیستمشو بش می گفت و خلاصه زبوون داداش ما رو باز کرد .. تا جایی که رسیدیم نیما داشت برای یلدا توضیح می داد که چی کار بکنه چی کار نکنه ... آخر سرم فکر نمی کنم این بشر فهمید که باید چه غلطی بکنه . من هم داشتم به خودم می خندیدم كه حسودیم می شه كه نیما داره اینجوری به یلدا كمك می كنه .یلدارو که پیاده کردیم نیما گفت خخخخخب ... فینگیلیه من چطوره ؟بچه گوونه گفتم ملسی .. خووفم .. با خنده گفتم ولی نیما سرده ا  .. نمی اومدی بدبخت می شدیم ..همونطور که جلو رو نگاه می کرد گفت آخی .. مگه نیما مرده .. دستمو گرفت تو دستاشو گفت بازم بخاری بشم ؟زدم زیر خنده و دستشو گذاشتم رو فرمون و گفتم حواست به رانندگیت باشه .. نزنی مارو بکشی ..با خنده گفت چچچچچشم و راهشو ادامه دادرسیدیم خوونه ساعت طرفای 6 شده بود .. هوا تاریک بود دیگه .. ماشینو که آورد تو پریدم تو خوونه ..موونده بودم چیزی بش بگم یا نه ؟با مامان و بابا سلام علیک سریعی کردم و رفتم تو اتاقم ..لباسامو که در آوردم مثل همیشه رفتم زیر پتو و سریع تر از اونی که فکرشو بکنم خوابم برد...صدای نیما می اومد ..یعنی ساعت چنده ؟ آخه نیما منو که پیاده کرد رفت مغازه .. اصولا هم تا 9 می مووند .. چشمامو باز کردم .. زل زدم به ساعت دیواری اتاقم .. نمی فهمیدم ساعت چنده ؟ 8:30 ؟ 9:30 ؟ چنده ؟عین کورا دستمو کشیدم رو تختم تا گوشیمو پیدا کنم .. برش داشتم و نگاش کردم 21:35 .. اوووووووه چقدر خوابیدم ..پا شدم با بی حوصلگی .. نشستم لبه تخت یه دفعه در باز شد .. مامانم بود .. گفت چه عجججججب پا شدی .. چرا جواب نمیدی هر چی صدات می کنیم ؟حوصله جواب دادن نداشتم .. گفتم هوووم ..هوووووم .. یعنی آره آره همونی که تو میگی ..گفت بیا شام سرد شداااااا ما خوردیم..سریع پا شدم رفتم دستشویی . سر و صورتمو که شستم باز به قیافه خودم که نگاه کردم غمای عالم ریخت تو دلم .. اصلا کلا آدم ناله ای شده بودم این چند وقته .. یاد حرفا و تهدیدای شهروز افتادم .. سرمو زدم به آیینه و نگامو انداختم به قطره های آبی که داشت چکه چکه میرفت توی راه آب .. کاش منم می رفتم این توو .. راحت می شدم !!!اومدم بیرون و رفتم سر میز شام .. به آرومی گفتم سلام ..نیما سرشو آورد بالا .. برق چشماش بهم آرامش داد ..گفت ...



  • رمان دو نیمه ی سیب7

    *رمان دو نیمه ی سیب*صبحونه رو که خوردیم داشتم جمع و جور می کردم که دیدم داره کمکم میکنه .. گفتم تو برو عزیزم نمی خواد .. من خودم جمع می کنم ..به آرومی گفت میخوام زودتر کارات تموم شه باهات کار دارم ..لبخند رضایتی از حرفش زدم و با هم کارا رو کردیم و رفتیم تو اتاق نیما ..نشست لب تخت .. یه دستی به سر بی موش کشید و پشتش یه آهی کشید که تا ته قلبم سوخت .. رفتم سمت لپ تابش دنبال یه آهنگ میگشتم ..یه کم گشتم و معینو انتخاب کردم . آهنگ زندگانی ..عشق میکردم با این آهنگ ...دل بریدم از تمام زندگیدر تو گم گشتم به نام زندگیبا تو بودن شد برایم هر نفسمعنی ناب کلام زندگیبرگشتم سمتش .. سرش پایین بود و دستاش رو سرش .. دلم برای موهاش تنگ شده بود ..معین خوندبه نام زندگانی حرامم شد جوانیسرشو اورد بالا گفت اینو برای من گذاشتی ؟رفتم پایین تختخش کنار پاش نشستم ..جوابی براش نداشتم .. الکی گفتم ارومم میکنه ..با صدایی که به زور می شنیدم پرسید دیگه چی ارومت میکنه ؟دستامو دادم عقب و بهشون تکیه دادم .. زل زدم تو چشاش گفتم تووجود تو .. بودن تو .. خنده تو .. آغوش تو .. نفس تو .. هر چیزی که به تو ربط داشته باشه .. این آهنگا هم منو یاد تو میندازه واسه همین ارومم میکنه ..بدون هیچ تغیری که تو چهرش ایجاد بشه گفت اگه من نباشم چی میشه ؟با تعجب گفتم یعنی چی نباشی ؟گفت یعنی نباشم .. دیگه وجود نداشته باشم ..قلبم ریخت پایین ..گفتم میشه این بحثو تمومش کنی نیما ؟ اصلا خوشم نمیاد .. باشه ؟لبخند تلخی زد و دراز کشید رو تختش ..برگشت سمت من گفت میدونی چیه ندا ؟اومدم چسبیدم به لب تختش و سرمو گذاشتم کنار سرش گفتم چیه ؟این عشق ما خیلی قشنگه .. من دوسش دارم .. از فکر کردن بهش لذت میبرم .. ولی ته نداره .. آخری واسش نیست ... جزاینجا حرفشو قطع کرد ..دوباره ادامه دادندایی وقتی بهت فکر میکنم تمام وجودم آروم میشه .. احساس بی نیازی به تمام دنیا میکنم ..احساس میکنم هیچی تو این دنیا نیست که اینطوری دوسش داشته باشمچرخید به سمت من و گفت من نباشم کی تو رو می رسونه دانشگاه ؟ با کی درد دل میکنی ؟با تردید نگاش کردم .. یه کم فکر کردم گفتم هستی .. هیمشه هستی .. این دو ماهی هم که نبودی شاید جسمت تو خونه نبود ولی رووحت بود .. من حست می کردم .. محبتتو از این همه فاصله احساس میکردم .. درسته خیلی سخته نبودت ولی تمام دل خوشیم به روزی بود که بر میگردی و همه این روزا رو فراموش می کنم ..دوباره صاف خوابید و دستشو گذاشت رو پیشونیش و یه کم سکوت کرد و بعد گفت حالا اگه مثلا برم پیش امیر کار کنم .. یه جای دور .. تو چی کار میکنی ؟دستمو بردم رو صورتش .. کشیدم رو لپش گفتم میشه از این حرفا نزنی ؟ دلم میگیره نیماهیچ وقت تو عمرم نیما رو انقدر له شده ندیده ...

  • دانلود رمان دو نیمه سیب جلد دوم برای کامپیوتر

    دانلود رمان دو نیمه سیب جلد دوم برای کامپیوتر

    درخواستی دوستان نام کتاب : دو نیمه سیب ( جلد دوم ) نویسنده کتاب : Arrosha کاربر انجمن 98ia   زبان کتاب : فارسی ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف حجم پی دی اف : 2 مگابایت خلاصه داستان  ندا بعد از خودکشی نیما تصور میکند او مرده است و با رنج های زیادی مواجه میشود اما نیما...با تشکر از سایت 98ia و Arrosha عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

  • دانلود رمان روزای بارونی pdf

    دانلود رمان روزای بارونی pdf همونطور که می دونید این رمان یکی از محبوب ترین رمان هاست که اخیرا به پایان رسیده برای همین پی دی اف اون رو در لینک زیر براتون گذاشتم

  • دانلود رمان آنشرلی

     انه در ویندی پاپلز http://s3.picofile.com/file/7505665585/ANNE_OF_WINDY_POPLARS.pdf.html  انه از اونلی  http://s3.picofile.com/file/7505663545/Anne_Of_Avonlea_1.pdf.html انه از جزیره  http://s3.picofile.com/file/7505672147/Anne_Of_The_Island.pdf.html

  • دانلود رمان بغض خاموش

    دانلود رمان بغض خاموش

    دانلودرمان بغض خاموش برای موبایل(جاوا،اندروید،ایفون)،pdf،ایپد،تبلت نوشته ه.عربی کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه : داستان درباره دختری که در نوجوانی یک شکست عشقی می خوره و بعد از اون از عشق بیزار میشه و پسری که برادرش رو از دست داده و دچار افسردگی شده اتفاقاتی که برای این دو جوون میفته… پایان خوش داستانه عاشقانه است jar مستقیم ۲۵۸ صفحه jar غیر مستقیم pdf مستقیم ۶۶ صفحه pdf مستقیم زیپ apkمستقیم»اندروید،تبلت epubمستقیم»ایپد،ایفون،تبلت منبع : رمان بغض خاموش | ه.عربی کاربر انجمن نودهشتیا