كارتون آواتار فصل سوم قسمت آخر

  • آواتار از اول تا آخر

    آواتار از اول تا آخر

    من مرتضی هستم که شش مطلب گذاشتم که درباره همه آواتاره یعنی آخرین باد افزار و افسانه کورا و سه تای اول رو خودم پیدا کردم و ساختم و سه تای بعدی رو از منابع خارجی گرفتم و تشکر میکنم از مدیران عزیز ( به خصوص محمد حسین ) که گذاشتند این مطلب رو بذارم .   1: اون بی خاصیت رو یادتونه که مامانش عاشق این بود که بره تو باد افزاری مهارت پیدا کنه؟ بعد اون که نرفت با این که همه میخواستند بره درسته ؟ حالا تو آخرش این آقای بی خاصیت چیکار می کرد ؟       2: تو صحنه ای که بولین لرد زوکو رو دید یکی از جاهایی بود که ما رو خندوند ولی این بار اولش نبود وقتی بولین فهمید کورا آواتاره رو یادتونه ؟ اون موقع هم همچین کاری کرد .     3: توی آخرین باد افزار دلتون برای چه کسی بیش تر سوخت بعد از آیرو ؟ من که میگم بدبخت کلم فروشه . اگه یادتون نیومد شاید با جمله ( my cabbages ) یادتون بیاد. اون بدبخت بالاخره موفق شد . اون با تاسیس موسسه کلم به موفقیت رسید و حتی مجسمه اش رو ساختن که در فصل یک کورا دیدیم. ولی این بدبختی ارثیه !!! عکس سومی که میبینید پسرش هست در فصل اول موقعی که آنگ می خواست یاکون رو بگیره . نگران نباشید اون هم پول دار میشه .خخخخخ     4: شاید از خودتون بپرسید چرا سوکی رو تو آواتار کورا ندیدیم ؟ اگر کمی دقت کرده باشید در موقعی که یاکون داشت خون افزاری رو آنگ می کرد پشت آنگ سوکی بود .     5: شباهت دیگه ای که هست بین زوکو  ژنرال آیرو جوان و بومی هست که یقه های همشون یک شکله . نمی دونم چرا ولی حدس می زنم چون ژنرال بودن .     6: اگه به جای راوا تو بدن آنگ واتو بود آنگ به این روز در میومد .           امیدوارم که از این مطلب خوشتون اومده باشه و خوشحال میشم که نظر بدین . با تشکر از محمد حسین عزیز و دیگر نویسندگان.



  • نقد و بررسی 3 قسمت پایانی افسانه کورا - حمید وتر

    خب میرسیم به آخرین قسمت کورا و نقدی که میخواستم بنویسم. باور کنید وقت نداشتم وگرنه زودتر مینوشتم. میخواستم برای هر قسمت مثل فصل سه نقد بنویسم ولی متأسفانه نشد. ولی دیگه دو قسمت هیجان انگیز و در عین حال تعجب برانگیز رو از دست نمیدم. چون باید یه سری چیزا مشخص بشه. از قسمت 11 شروع میکنم چون استارت دو قسمت نهایی از اونجا بود و غول کوویرا اونجا به میدون اومد. اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد رشد عقلی بیش از اندازه سریع شاهزاده "وو" بود. که خب من به شخصه دلیلش رو حرفهای سنگین ماکو که در قسمت های اول فکر کنم سه یعنی تاج گذاریبه اون گفت میدونم. جوری که اون مردم رو آروم کرد عالی بود. چرا چون دل پاکی داره. دیدین که چجوری در عین حالی که داشت با مسخرگی اینکار رو میکرد اما با صداقت اینکار رو کرد و مردم هم این صداقت رو فهمیدن. میرسیم به وارد شدن غول کوویرا، واقعا هضم وارد شدن این غول به داستان برای من سخته. به نظرم یکی از بدترین قسمت های کارتون همین بود. این کارتون مثلا داره در زمان 70 یا 60 میلادی میگذره حالا بیان یه همچین غولی که نیاز به تکنولوژی بسیار پیشرفته‌ای داره که حتی امروز هم نمونه ای ازش موجود نیست وارد داستان بکنن کار خیلی ناشیانه‌ای بود. این تنها نمره‌ی منفی ای بود که میتونم برای برایک در نظر بگیرم. همیشه گفتم و میگم یکی از دلایلی که کارتون های آواتار موفق بوده این بوده که تونسته تکنولوژی دنیای واقعی رو با تغییرات مخصوص به خودش وارد داستان بکنه. ولی این غول همه چیز رو خراب کرد. حالا از این بگذریم و نیایم زیاد بزرگش کنیم. بریم به بخش دیگه‌ی این غول برسیم که فلز افزارها نمیتونستن کنترلش کنن. چرا؟ چون از پلاتین بود. این همه پلاتین از کجا اومده بود؟ از گنبدهای زائوفو. گنبدهای زائوفو از جنس چی بود؟ فلز. حالا چرا نمیتونستن کنترلش کنن؟ چون که خالص سازی شده بود دیگه. پلاتین خالص ترین فلزه. مسلماً برای درست کردن اون غول باید گنبدها رو ذوب میکردن خوب این وسط خالصش هم کردن دیگه. پس این موضوع حل میشه. میرسیم به اولین شلیک غول، واقعا غیر قابل تصور بود. در یک آن اون همه نگهبان نیلوفر سفید رو کشت. درسته بازم نشون ندادن توی کارتون ولی خب کشت دیگه. صحنه ی خیلی وحشتانکی برای یه کارتون کودکانه. میرسیم به دزدیدن باتار که خیلی قشنگ درست کرده بودن. بومی اصلا قیافه ی جدی بهش نمیاد خداییش. بعد میرسیم به تهدید کورا که واقعا یه چیز اضافی بود. همه میدونستیم الکیه. من دوست داشتم ببینم واقعا این رو میزنه. ولی خب حرف بعدیش شکنجه بدتری بود. شکنجه ی روحی که باعث شد باتار نرم بشه. اوج درندگی و طمع کوویرا رو زمانی متوجه شدیم که با اینکه براش سخت بود ...

  • چند تا تئوری دیگه برای پایان فصل 3

    اولی: تو قسمت قدم نهادن در تباهی (Enter The Void) کورا خودشو تسلیم نیلوفر قرمز کنه تا بادافزارها رو نجات بده و اونا قبل از این که بقیه ی تیم آواتار، لین، سو، نیروهای زائفو و تانراک نجاتش بدن، مغز کورا رو شست و شو بدن (احتمالا از همون طریقی که دای لی اینکارو میکرد) و کورا عملا فرمانبردار نیلوفر قرمز بشه و تو قسمت آخر وقتی بقیه برای نجات کورا رسیدن کورا بهشون حمله کنه و چند تاشون رو بکشه و احتمالا این همون زهر نیلوفر قرمز و همون سورپرایزی باشه که مایک و برایان میگفتن ولی کورا بدست یکی از اونها به اجبار کشته میشه (احتمال خیلی زیاد ماکو با صاعقه) و خودشو هیچ وقت نمیبخشه به خاطر مرگ کورا و واسه همین تو اون عکسی که محمدحسین از ماکو تو کتاب 4 گذاشته، چند سال بعد از مرگ کورا ماکو بعد از جست و جوی طولانی که احتمالا 16 سال (واسه این میگم 16 سال چون 16 سنیه که آواتار بعدی توسط نیلوفر سفید پیدا میشه ولی البته کورا و آنگ زودتر فهمیدن)، آواتار بعدی رو تو سرزمین خاک پیدا میکنه و خوشحال میشه. دومی: تو قسمت قدم نهادن در تباهی کورا تسلیم نمیشه و تو قسمت بعدش گروهی که شامل ماکو، بولین، آسامی، تانراک، لین، سو و نیروهای زائفو میشد، درگیر یه جنگ تمام عیار با نیلوفر قرمز میشه و شکستشون میدن و آخرش همه به جز پلی (که اونم ثانیه های آخرش بود) میمیرن و وقتی همه در حال شادی بودن، ماکو کورا رو میبوسه ولی پلی با انفجار افزاری کورا که تو بقل ماکو بوده رو میکشه و ماکو فوری پلی رو میکشه و کایا تمام تلاشش رو برای شفا دادن کورا میکنه ولی موفق نمیشه و ماکو عذاب وجدان میگیره که اگه کورا رو نبوسیده بود و بقلش نکرده بود الان آواتار زنده بود و واسه همین قسم میخوره تا وقتی آواتار بعدی رو پیدا نکرده آروم نگیره و واسه همین موضوع تو همون عکسه وقتی آواتار خاک افزار رو پیدا کرد خیلی خوشحال شد. سومی: تو قسمت قدم نهادن در تباهی تیم آواتار، خواهران بی فانگ، تانراک و نیروهای آهن افزار زائفو یه نقشه زیرکانه میریزن، اول کورا خودشو تسلیم میکنه تا بادافزارها آزاد شن و بعدش کورا با ظهیر حرف میزنه تا ببینه هدف بعدی نیلوفر قرمز چی یا کیه و همون موقع بولین و نیروهای زائفو با خاک افزاری خودشون رو به زیر جایی که کورا و نیلوفر قرمز بودن رسوندن و با یه حمله ناگهانی حمله سعی کردن با کمک کورا اونا رو شکست بدن ولی نیلوفر قرمز کورا رو بشدت زخمی و بیهوش میکنه و با خودش میبره و تو قسمت آخر یعنی زهر نیلوفر قرمز، ماکو و بولین که زنده مونده بودن یواشکی دنبال کورا میرن و نیلوفر قرمز رو که تو یه غار مخفی شده بودن پیدا میکنن و اون موقع ظهیر در حال صحبت با کورا بود و به جز نیلوفر قرمز، یه زن ...

  • دانلود کمیک ماجراهای گم شده - بخش 4 و 5

    دانلود کمیک ماجراهای گم شده - بخش 4 و 5

    خب بعد از یه تأخیر نسبتا طولانی این دو قسمت آخر کتاب اول هم تموم کردم و برای شما آپلود کردم تا لذت ببرید. خداییش کمیک ماجراهای گمشده چیز جالبیه چون در مورد خود گروه آواتار اصلیه و خاطره داریم باهاش. مثل همیشه نظری انتقادی پیشنهادی هم دارین در بخش نظرات بگید     برای دانلود بقیه‌ی قسمتها روی تگ "ماجرهای گمشده" کلیک کنید   دانلود بخش 4 و 5 از پیکو فایل

  • یه پست کامل

    یه پست کامل

    سلام مجدد به همه دوستان آواتاری ! با تشکر دوباره از مدیر ها و مخصوصا محمد حسین که مطالب بنده رو هم چاپ می کنه اولش عنوان پست رو گذاشتم : چند تا عکس دیگه . بعد دیدم تئوری هم اضاف شد گفتم چند تا عکس و تئوری  بعد دیدم مطلب فصل چهار هم اومد رو مطالب دیگه موندم اسمشو چی بذارم ! اسمو گذاشتم یه پست کامل البته کامل هم نیستا ولی شما اسم دیگه ای پیدا کردین بگید دفعه دیگه اونو بذارم میریم که داشته باشیم چند تا مطلب رو عکس شماره یک  خوب .. قبل از این که عکس رو ببینید یه مطلبی هست معمولا خوشم نمیاد ازش از این تیپ هنری  ها دیدین تا حالا ؟ خودشون رو روشن فکر می دونن و جامعه رو نادون ؟  من از اینا خیلی بدم میاد ! از اون هنر مندایی که یه چی می کشن برا من و شما ی معمولی اصلا معلوم نیست هم اصلا خوشم نمیاد هیچی بابا ! نیومدم جامعه شناسی بگم . این عکسو دیدم اول خنده ام گرفت بعد هم یادم اومد به این قشر  ببینید این یارو که مجسمه موز می ساخت اسمش چی بود ؟ قاطی شده با مونالیزا ی معروف !!تقلب هم نکنیدا ! من صادقانه میگم یادم رفته اسمشو  عکس شماره دو : این عکس برا خنده نیست . برای کار عجیب این دوکارگردانه ... نگاه کنید همه می دونیم این عکس مال قسمت سه انگ هست خوب . چیزی که دستگیر ما میشه چیه ؟ اینه که بعد از مجسمه روکو فقط جای دو نفر دیگه هست این جا . .خوب عجیبی کار چیه ؟ اینه که  بعد از فصل دو کورا ما می دونیم که کورا یه چرخه آواتاری مستقل رو تشکیل داد . پس خوب این اطلاعات ما مال سال پیشه . اما این قسمت مال 9 سال پیشه .. با این تفاسیر آیا دو تا کارگردان از اون موقع برنامه ای داشتن ؟؟ خوب مسلما چیزی که پیش میاد اینه که ادامه مجسمه ها رو توی یه طبقه دیگه می سازن . و این نشون دهنده یه چرخه آواتار دیگه است به نظر شما آیا دیمارتینو و کنتزکو خبر داشتن از اون موقع که اینو می ساختن داستان کورا رو هم می دونستن نظرتون رو حتما تو کامنت با من در میون بذارید چون واقعا برا من عجیبه  نمی دونم منظورمو فهمیدید یا نه .. اما این خیلی عجیبه که چیزی که نه سال پیش ساختن بعد از این همه تغییر تو داستان هنوز صدق کنه زیاد حرف زدم . بریم عکس بعدی که خنده داره و ترجمه خودم عکس شماره سه  این قدر بدم میاد وقتی به دوستام میگم آواتار میگن همون فیلمی که آدم آبی ها توش بودن ؟؟ و من هم اعصابم خورد میشه   اگه اهل ترول های اینترنت باشید اینا رو میشناسید . این بنده خدا دوستمون هم که اون قدر عصبانی شده رفته تو حالت آواتاری عکس بعدی تئوری هست که خوندم در جایی عکس چهارم خوب این مورد خیلی عکسش مهم نیست !! فقط مطالبی که می نویسم در مورد فصل چهاره .  اگه یادتون بیاد ما توی سریال آواتار آخرین باد ...

  • " آقای پیبادی و شرمن " با دوبله زیبای " گروه سورن" منتشر شد

     " آقای پیبادی و شرمن " با دوبله زیبای " گروه سورن" منتشر شد

     آقـای پـیـبـادی و شـرمـن -مدیر دوبلاژ : مینا مومنی- مترجم : عرفان هنربخش                                                                   با گویندگی:  مینا مومنی (شرمن / مونالیزا)عرفان هنربخش (پیبادی)ساناز غلامی (پنی)محمدرضا صولتی (داوینچی و اسپارتاکوس)وحید رونقی (آگاممنون)پرستو عامری (خانم گرانیون)امین قاضی (آقای پیترسون و اینشتین)لیلا سودبخش (ماری آنتوانت)عاطفه رضوان نیا (خانم پیترسون)ناصر محمدی (من)فرهاد اتقیایی (ماکسیمیلیان روبسپیر)راضیه فهیمی (توت عنخ آمون)آریو فلاح (آقای مدیر)شهره روحی (پسر هندی)علی نکویی (مرد مصری, مرد فرانسوی و...)بهزاد الماسی (آبراهام لینکلن و...)حسین خاوری (پلیس و...)علیرضا وارسته (اودیسیوس و بیل کلینتون)محبوبه سعیدی (ماشین زمان)کاملیا زارعی (معلم)ساناز قوامیان (زن مصری و...)علیرضا تابان (قاضی دادگاه و...)احسان کرمی (جرج واشنگتن, نیوتن و...) ترانه سُرا و خواننده میانی (زود گذشت) : فرهاد اتقیایی ترانه سُرا و خواننده تیتراژ پایانی (دل زمان) : عرفان هنربخش آنونس دوبله :http://www.aparat.com/v/2a4Xc ترانه تیتراژ (با کیفیت اورجینال) :http://soundcloud.com/erfan-honarbakhsh/dele-zaman دوبـلـه شـده در گـروه فـرهـنـگـی هـنـری سـورن (( این دوبله خیلی قشنگتر و بانمک تر از دوبله قبلی بود. صدای " مینامومنی : شرمن  خیلی خوشمزه بود. لحن کودکانه ای که بعضی از حروف را ادا نمی کرد. خیلی شرمن را دوست داشتنی تر کرده بود. اینقدر خوشم میاد وقتی با لحن خاص میگه : "آقای پیببادی "  صدای " عرفان هنربخش: آقای پیببادی و صدای سانارغلامی : پنی  را خیلی بیشتر دوست داشتم. محمدرضا صولتی با تیپ "کارتون فوتبال مدرن " با لهجه ای ایتالیایی برای" لئوناردو داوینچی" خیلی بامزه حرف زده بود و همینطور " مینا مومنی هم با همین تیپ ایتالیایی برای "مونالیزا " حرف زده بود که خیلی دوست داشتم. این که در این دوبله به جای " سگ " کلمه "هاپو یا هاپو کوچولو  بود بانک تر بود و بهتر . در دوبله قبلی از بس  گفته میشد : تو سگی احساس بدی بهم دست میداد. ((دیالوگ های جالب : ((پنی  :به من بگین: پنیو پاترا )) -  ((شرمن : فکر کن باید توی خونه توت صداش کنی )) و بالاخره  آهنگ تیتراژ پایانی هم زیبا بود و هم "عرفان هنربخش" خیلی زیبا و باحال خونده بود.  در پایان کارتون ترکیدم از خنده وقتی یارو گفت: من شما رو زن و شوهر اعلام می کنم. همو  نگاه کنید!!!!!! "امین قاضی " پدر شرمن و انیشتین" با 2 تیپ متفاوت و بامزه را خیلی قشنگ گفته بود. که انیشتینش بامزه تر بود. از دیلوگهای بامزه دیگه جایی بود که "شرمن" گفت: چرامنو تو آمپاس قرار میدی؟! (( من وقتی دوبله قبلی را دیدم. فکر کردم این کارتون برای بچه ها بد آموزی داره و هیچ وقت رسمی در ایران ...

  • یک تئوری تفکر برانگیز در مورد گذشته ی "ظهیر"

    یک تئوری تفکر برانگیز در مورد گذشته ی "ظهیر"

    یک تئوری هست که میگه ممکنه ظهیر یکی از نائبان باد سابق باشه و آواتار آنگ الگو و مربی اون بوده باشه. آنگ خیلی به ظهیر افتخار میکرد...تقریبا مثل پسر خودش. در اون زمان فقط بومی و کایا متولد شده بودن و هنوز خانواده ی کاتارا و آنگ هنوز تنزین که باد افزار بود رو به دنیا نیاورده بودن. بعد زا تولد تنزین، آنگ توجه بیشتری به تنزین کرد و ظهیر رو پس زد. بعد ظهیر حسادت کرد و رفت به دنبال انتقام. برای همین به نیلوفر سرخ ملحق شد و چندتا از دوست های خلافکارش رو جمع کرد تا با آنگ بجنگه. در آخر آنگ در این جنگ به شدت مجروح شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد بعد از کشتن آنگ میدونست که آواتار بعدی توی قبایل آب متولد میشه، پس برای دزدین کورا به اونجا رفت تا مقاصد خودش رو با شست و شوی مغزی کورا دنبال کنه. تا یه جاییش با عقل ممکنه جور در بیاد ولی بعدش احتمالش به صفر نزدیک میشه. با اینحال تئوری جالبی بود.