لطیفه درباره صبر

  • شیرینی لطیفه

    شیرینی لطیفه

        مواد لازم: آرد                                      ۱۳۵گرم تخم مرغ متوسط                    ۴عدد شکر                                     ۱۰۰گرم وانیل                                     ۴/۱قاشق چلیخوری بکینگ پودر                            ۲/۱قاشق چایخوری پودر قند                                  مقداری     خامه فرم گرفته                       به اندازه لازم  طرز تهیه: ۱.برای شروع کار زرده و سفیده رو از هم جدا میکنیم....حالا سفیده ها رو ۲دقیقه با همزن میزنیم تا یک مقدار سفت بشه بعد ۱۰۰گرم شکر داشتیم که نصفی از شکر و برمیداریم و میذاریم کنار برای زرده ها و بقیه شکر رو کم کم در حین هم زدن به سفیده اضافه میکنیم(حتما کم کم اضافه کنید تا سفیده آب نیاندازه)*      ۲.به هم زدن ادامه میدیم تا جایی که کاسه رو وقتی برمی گردونیم از ظرف نریزه بعد در یخچال قرار میدیم تا زرده ها رو آماده کنیم.     ۳.زرده ها+شکر+وانیل رو در کاسه میریزیم و اول با دور کند هم زن میزنیم تا کم کم زرده سبک بشه بعد با دور تند همزن میزنیم تا حجمش دوبرابر و رنگش کرم رنگ بشه.                 ۴.حالا بوسیله لیسک زرده هارو میریزیم روی سفیده و بعد خیلی سریع و به صورت دورانی هم میزنیم تا پف سفیده ها نخوابه.     ۵.آرد+بکینگ پودر رو با الک کم کم میپاشیم روی مواد و دوباره به صورت دورانی هم میزنیم.        ۶.همینطور ادامه میدیم تا مایه یکدست بشه.       ۷.در سینی فر کاغذ روغنی قرار میدیم و مایه شیرینی رو در قیف با ماسوره ساده میریزیم.        ۸.مایه رو به یک اندازه و با فاصله روی کاغذ روغنی میذاریم.        ۹.روی شیرینی ها مقداری پودر قند الک میکنیم بعد میذاریم تو فر طبقه وسط با حرارت ۱۹۰درجه سانتی گراد به مدت ۸تا ۱۰دقیقه(یک مقدار دور شیرینی ها طلایی بشه کافیه)*      ۱۰.از فر که بیرون آوردیم صبر میکنیم تا یک کمی خنک بشه بعد به راحتی از کاغذ روغنی جدا میشه.و بعد هم بین دو شیرینی خامه فرم گرفته میریزیم....     این هم از بافت شیرینی لطیفه...        نکته ها: ۱.حتما فر با حرارت ۱۹۰درجه سانتی گراد از قبل گرم شده باشه.* ۲.در فر رو باز و بسته نکنید.* ۳.برای زدن سفیده از اول باید با دور تند همزن بزنیم و نباید دور همزن رو کند یا زیاد کنیم.* ۴.نباید ذره ای از زرده داخل سفیده بشه.* ۵.سر همزن و ظرف به هیچ عنوان نباید خیس یا چرب باشه.* ۶.جهت همزن نباید عوض بشه باید یا به راست یا به چپ باشه.*    



  • به این میگن لطیفه!!!!

      سلام ، بذارید امروز یه کم متفاوت بنویسم براتون ، امروز میخوام براتون یه لطیفه بگم بخندید!!! چی ؟! آره بابا لطیفه ، همون جک ، باورت نمیشه ؟! خب حالااا ..... اینبار بذار متفاوت باشه . خب بریم سراغ لطیفمون . میگن یه روز 10تا سیاه پوست رو میارن میگن هر کدومتون یه آرزو بکنه برآورده میکنیم ، ولی فقط یه آرزو باید بکنید . همه میان جلو اولی میگه من آرزو میکنم سفید بشم ، تا اینو میگه یهو سفید میشه ، دومی هم میاد میگه منم میخوام سفید بشم ، اونم سفید میشه ، سومی هم میاد همینو میگه ، چهارمی ........تا نهمی همه آرزو میکنن سفید بشن . نوبت دهمی میرسه میگن توچی میخوای؟ میگه من آرزو میکنم همه اینایی که سفید شدن دوباره سیاه بشن!!!..... خنده دار بود نه؟!!.......... ولی اینبار هم نمیشه همینجوری بذارم برم ، بذارید یه چیزی بگم ، اگه خوب به این لطیفه نگاه کنیم می بینیم اصلا هم خنده دار نیست چون گاهی وقتا ما خودمون همینجوری دعا میکنیم ، گاهی وقتا بجای اینکه برای رسیدن به سعادت خودمون دعا کنیم برای شکست دیگرون دعا می کنیم ، بیایید مواظب باشیم اینجوری دعا نکنیم ، مواظب باشیم اونقدر حسد به ما غلبه نکنه تا از حساب و کتاب خودمون بمونیم و برای شکست دیگرون دنبال چاره باشیم خدایا کمکم کن تا بتونم برای دوستم و برای به سعادت رسیدن دوستام دعا کنم چون اگه اینجوری باشم بی شک خودم هم به سعادت می رسم ، پس خدایا کمکم کن......     آنقدر پاکی            که فرشته شانه چپت                    گناهان مرا می نویسد!  

  • لطیفه های انگلیسی با ترجمه پارسی

    Mr.Bean Science . I was stuck in ELEVATOR for 3 hrs Due to electric failure Mr.Bean: Ya me too I was stuck on ESCALATOR for 5 hrs جک مستربین از زمانی که برق رفت من تو آسانسور 3 ساعت گیرکردم. . مستربین: من هم همین طور!! من 5 ساعت رو پله برقی گیرکردم(husband & Wife ) husband: Will U marry , after I die. Wife : No I will live with my sister. Wife : Will U marry , after I die. husband: No I will also live with your sister زن و شوهر )شوهر : بعد از این که من بمیرم آیا ازدواج می کنی؟ زن : نه من با خواهرم زندگی می کنم... زن : بعد از مرگ من تو ازدواج خواهی کرد؟ شوهر : نه من هم با خواهرت , زندگی می کن     Future plans of childrens: Teacher asks children, what do u wish 2 do in future? Adnan: I want 2 b a pilot. Wakeel: I want 2 b a doctor. Bina: I want 2 b a good mother. Shariq : I want 2 help Bina. شغل آینده بچه ها: معلم از دانش آموزان پرسید که می خواهید در آینده چکاره شوید؟ ادنان : من می خواهم خلبان بشم. واکیل : من میخوام دکتر بشم. بینا : من می خوام مادری خوب بشم. شریک : من میخوام به بینا کمک کنم. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * An Aeroplane asks a Rocket An Aeroplane asks a Rocket How is that you can fly so fast? The Rocket replies you will know the pain when they put fire at your back! سوال هواپیما از موشک : یه هواپیما از یه موشک می پرسه که : چطوری می تونی این قدر سریع پرواز کنی؟ موشک جواب میده : اگه تو , پشتت آتیش میزاشتن میدونستی که چقدر درد داره.... * * * * * * * * * * * * * * * * Difference b/w secretary & private secretary Q: What is the difference b/w secretary & private secretary? Ans: Secretary says GOOD MORNING SIR & Private secretary says ITS MORNING SIR تفاوت منشی و منشی خیلی خوب سوال : اگه گفتی تفاوت منشی و منشی خیلی خوب چیه ؟ جواب: منشی میگه : صبح بخیر رئیس.. & منشی خیلی خوب میگه : صبح شده رئیس!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * Hi i am marrying next week ( Funny sms ) Hi i am marrying next week there will be a small party and only few persons will be invited Hey don’t bring any gift just bring SOMEONE to marry me. سلام من هفته ی دیگه ازدواج می کنم!!! ( اس ام اس خنده دار ) سلام من هفته ی دیگه ازدواج می کنم. یه جشن کوچیک هم میگیریم. تعداد کمی هم دعوت کردم. با خودت هدیه ای نیاری!!! فقط یه نفر رو بیار باهاش ازدواج کنم. ** * * * * * * * * * * * * * * * Marriage is like a public toilet Those waiting outside are desperate to get in & Those inside are desperate to come ازدواج مثل توالت عمومی میمونه!! بیرون هر دو تا باشی دوست داری واردش بشی!!! & واردشون که شدی دوست داری هر چه سریعتر از اون خارج بشی!!!! * * * * * * * * * * * * * HUSBAND and WIFE are like 2 tyres of a vehicle If 1 punctures, the vehicle can’t move further M0ral: always Keep a SPARE TYRE , زن و شوهر مثل دو تایر از یه وسیله ی نقلیه هستند. اگر یکیشون پنچر بشه اون وسیله دیگه حرکت نمی کنه نتیجه اخلاقی : همیشه یه لاستیک زاپاس همراه داشته باش!!!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * TEACHER: what is the different between problem and challenge???? STUDENT:3boys+1girl=problem 1boy+3girls=challenge.. , معلم : فرق بین مشکل و رقابت کردن چیه؟ دانش آموز : ...

  • لطیفه

    جهل مركب به قرآن شخصي از اهالي شهر كه در فروش گوسفندان خدمتي به يكي از افراد ايلي كرده بود اتفاقاً مهمان او شد و شب در منزل او خوابيد. وقت صبح از خواب بيدار شد و نماز صبح به جاي آورد و شروع به خواندن قرآن كرد اما هنوز آياتي از قرآن را تلاوت نكرده بود كه زن صاحبخانه جاروئي بدست گرفته و بر سر او كوبيد و با بدگوئي به وي گفت: مگر كسي در اين قبيله مرده است كه تو قرآن مي‌خواني؟ شوهرش اگر چه او را ملامت كرد اما از روي نصيحت به مهمان گفت: اي برادر! تو بايد اول تحقيق كني كه واقعاً كسي مرده است؟ سپس قرآن بخواني نه اين كه به مجرد گمان، مجلس عزا و ترحيم برقرار كني![1][1] . تاريخ ايران، تأليف ملكم، ج 2، باب 25، ص 211، نقل از درسهايي از تاريخ، ص 100پاسخ ناصرالدين شاه ناصرالدين شاه قاجار در يكي از سفرهايي كه به ارو پا رفته بود به همراه نخست وزير خود مهمان امپراطور آن كشور اروپائي شد. امپراطور خواست توانمندي و عظمت خود را به شاه ايران نشان دهد. روزي فرمان داد تا ارتش كشورش با تمام تجهيزات مدرن در برابر او و شاه ايران رژه بروند. نخست وزير ناصرالدين شاه مي‌گويد: گردانهاي ارتش با قدرت و عظمت به طور منظم رژه رفتند. در همين حال امپراطور به شاه ايران گفت: تعداد نفرات ارتش شما در ايران چقدر است؟ رنگم پريد و پريشان شدم با خود گفتم: اگر ناصرالدين شاه حقيقت را بگويد موقعيت ما به قدري شرم‌آور است كه پيش او سرافكنده خواهيم شد و اگر به دروغ چيزي بگويد سبب بدنامي و سلب اطمينان خواهد گرديد. اما ديدم ناصرالدين شاه با حفظ اقتدار جواب داد: ارتش ايران در زمان صلح ده هزار نفر است ولي در زمان جنگ ده ميليون نفر مي‌باشد! امپراطور اروپا گفت: چنين چيزي چطور ممكن است؟ ناصرالدين شاه جواب داد: در زمان صلح ده هزار نفر براي حفظ امنيت داخلي كافي است ولي در زمان جنگ كه دولت بيگانه‌اي به ما هجوم مي‌آورد ما عالم مذهبي (مرجع تقليد) داريم، فتواي جهاد و وجوب دفاع عمومي مي‌دهد و اطاعت از فتواي او بر همه واجب مي‌شود، همه مردم بسيج مي‌شوند و دشمن را از خاك خود بيرون مي‌رانند. چهره امپراطور اروپائي از اين پاسخ دگرگون شده و همچون درماندگان سكوت كرد.[1][1] . اقتباس از «الي حكم الاسلام»، ص 80، نقل از حكايتهاي شنيدني، ج 3، ص 128 اهميت جنگ و صلح «كلما نسو» سياستمدار نامي فرانسه گفته بود: جنگ بيش از آن اهميت دارد كه بتوان آن را به اختيار نظاميان گذاشت! وقتي اين نكته را به ژنرال «گرونتر» يادآور شدند گفت: شايد اين مطلب درست باشد ولي ما نظاميها نيز دريافته‌ايم كه صلح بيش از آن اهميت دارد كه بتوان آن را در اختيار سياستمداران گذارد![1][1] . گنجينة، لطائف، ص 280. مسئوليت در حد توانائي در ...

  • لطیفه با نمک

    لطیفه با نمک

    غضنفر: اون مورچه رو ميبيني كه بالاي اون كوهه؟ قل مراد: كدومو ميگي؟ اوني كه چشماش بسته است  يا اوني كه چشماش بازه؟ حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه. آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه! شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود! مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم! سه نفر می خواستند چای لیپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه می داره و لیپتون را تو فنجان تکان می ده، دومی لیپتون را نگه می داره و فنجان را تکان می ده، سومی لیپتون را به دور فنجان می ماله! مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟احمد: سه تا!مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست! به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی! احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!