متن نمایشنامه های مدرسه ای

  • نمایشنامه

    نمایشنامه

    نمایشنامه چیست؟ چگونه نمايشنامه بنويسيم؟ انتخاب موضوع، پرورش موضوع، تقویت طرح نمایشنامه، شخصیت ها و قهرمانان با رشد تئاتر و به موازات آن جشنواره ها و قوانین مربوط به متن نمایشنامه ها خصوصا اورژینال بودن متنها که امروزه یکی از قوانین دست و پا گیر می باشد. اولین دغدغه ی تئاتریهای جوان ،داشتن متن نو و دست اول می باشد. این دوستداران نمایش ،اغلب خود دارای ایده های نو و خوبی می باشند که مترصد نوشتن آن هستند. اما ممکن است از نظر تکنیکی ایده هایشان به ثمر ننشیند. در اینجا سعی شده متودی ساده برای نمایشنامه نویسی عرضه شود تا نویسندگان جوان و تازه پا به عرصه گذاشته ی نمایشنامه نویسی نیز مجالی برای نوشتن داشته باشند. این متد با توجه به ساده ترین روشهای نمایشنامه نویسی ارائه می گردد که امید است مورد استفاده ی نویسندگان نو پای نمایش قرار گیرد. نمایشنامه چیست؟ سوالی که اگر پاسخی برایش یافت شود ،مسئله ی اصلی نمایشنامه نویسی حل خواهد شد .ما باید به چه نوشته ای نمایشنامه بگوییم؟ تفاوتهای اساسی نمایشنامه با سایر انواع ادبی در چه فاکتورهایی خلاصه می گردد؟ نمایشنامه متن نگارش یافته ادبی – نمایشی است که برای اجرای روی صحنه تئاتر یا خواندن نوشته می شود. « نمایشنامه » ژانر یا نوع ادبی خاصی است که با «داستان » تفاوت دارد، عناصر و ابزارهای نمایشنامه نویسی فراتر از داستان به کار گرفته می شوند.آنچه در داستان «بیان » و « توصیف» می شود، در نمایشنامه باید «دیده» و « تصویر» گردد. حتماً این ضرب المثل عامیانه را شنیده اید که می گوید: شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ زلیخا گفتن و یوسف شنیدن ! آری نمایشنامه نویس، متنی را برای دیده شدن، اجرا و تصویر نمودن عینی وعملی روی صحنه می نویسد . در حقیقت « نمایشنامه » نقشه و طرح کامل و جامع مهندسی برای ایجاد ساختمان نمایش روی صحنه است که همه ی جزییات و جوانب آن در نظر گرفته می شود. علاوه بر جنبه ذاتی و جوهری، شکل ظاهری نگارش نمایشنامه نیز با نگارش داستان فرق دارد. « نمایشنامه نویسی » به شکل امروزی در ادبیات کشور ما جوان است و سابقه طولانی ندارد و در مقایسه با سایر انواع ادبی مثل، داستان نویسی ، شعر ، مقاله نویسی ، قطعه نویسی و .. گسترش نیافته است! هر چند ما در شکل سنتی دارای نمایشهای با شکوه همچون نمایش تعزیه ایرانی ( شبیه خوانی)، پرده خوانی، نقالی، خیمه شب بازی ، سیاه بازی و سایر انواع نمایشهای آیینی و عامیانه هستیم ، اما متن اینگونه رفتارهای نمایشی اغلب « فی البداهه » ، شفاهی و یا شکلی از نسخه های شعرگونه نمایشی بوده است و با نمایشنامه نویسی امروزی متفاوت است. در ادبیات ملی و مذهبی ما نظیر شاهنامه ...



  • متن نمايشنامه//كلاس هوشمند//ويژه دانش آموزان

    نمایشنامه دانش آموزی   کلاس هوشمند   نوشته پژمان شاهوردی   ویژه دانش آموزان                               مکان :اتاقی از یک مدرسه که چند وسیله درسی در آن به چشم میخورد.شاید چیزی شبیه به انباری دبیرستان.سه دانش آموز که ما آنها را به نام های (س)  ( ر) ( م )می شناسیم سراسیمه وارد اتاق می شوند (شما برای این سه دانش آموز اسم انتخاب کنید.شاید نام خانوادگی بهتر باشد.مثلا سهرابی.محمدی.رضایی) {این نمایشنامه به صورتی نوشته شده که  جنسیت مطرح نیست.میشود هم با دختران هم پسران دبیرستان اجرا شود}   س:بدبخت شدیم م:بیچاره شدیم ر:پوستمون کنده است.من مطمینم که پوستمون رو میکنن م:ای خدا عجب غلطی کردیم س:غلطی کردیم یا کردی؟ م:خوب معلومه.کردیم. ر:چی چی رو کردیدیم.ما رو هم با خودت جمع نبند.همش تقصیر تو بود م:تقصیر من؟؟؟؟ س:بله تقصیر تو.اگه تو این نقشه رو نمی کشیدی الان ما به این روز نیفتاده بودیم.حالا چه خاکی  به سرمون کنیم ر:بهتره که قایم شیم م:آخه کجا؟اگه مدیر وقتی میومدیم توی این انباری دیده باشمون چی؟ ر:اگه دیده بود تا حالا پوستمون رو کنده بود.ندیده.بهتره همین جا قایم شیم تا آبها از آسیاب بیفته. س:هیچ معلوم هست داری چی میگی؟فقط کافیه که یکی بیاد اینجا اونوقت لو میریم ومدیر میاد سروقتمون و اونوقته که پرونده ها بره زیر بغل. ر://به س//آخه این نقشه بود که کشیدی؟ س:نقشه من درست بود ولی شما خرابش کردیت م:کی میگه ما خرابش کردیم.از قدیم گفتن انسان جائزالخطاست. ر:من می ترسم.مطمئنم تا حالا همه چی لو رفته.اصلا می دونی چیه ؟همین الان من میرم  و همه چیز رو به مدیر می گم. س:اگه بری ما بهش میگیم که تمام نقشه ها زیر سر تو بوده و تو ماها رو وادار به این کار کردی. ر:ولی حرف شما رو باور نمی کنه س:ولی یادت باشه که ما دو نفریم وتو یه نفر.همیشه ام رای با اکثریته ر:حالا که اینجور شد من میرم و میگم تا دیگه منو تحدید نکنی //می خواهد برود که صدای مدیر از پشت بلند گوی مدرسه به گوش میرسد// صدای مدیر:ر .س .م  سریع خودشون رو به دفتر معرفی کنن س:بفرما.همین رو می خاستی.می دونستم قبل از خودمون خبرمون می رسه.لابد مدرک جرم رو دیدن. ر:یعنی باید چیکار کنیم؟ م:اولین کار اینه که قبول کنیم که هر سه نفرما توی این اتفاق سهیم بودیم و هر اتفاقی افتاد باید برای سه نفرمون بیفته و شونه خالی نکنیم س:یعنی تا آخرش با هم باشیم ر:ولی من قبول ندارم س:آخه چرا؟؟؟؟؟ ر:چون من همدست شما نبوده ونیستم.در ضمن هزار بار هم به شما گفتم بیایت بی خیال شیم اما شما قبول نکردیت. م:ببینم کی بود که دیشب به خونه ما زنگ زد و گفت تنها راه ما اینه؟ ر:من بودم. س:به منم زنگ زدی.اصلا کسی که شعله این آتیش رو روشن کرد تو بودی.حالا ...

  • كوتاه درباره آبزورديسم

    در سال ۱۹۴۳ آلبر کامو با انتشار رساله اسطوره سیزیف ( The myth of Sisyphus ) تئاتر دوران خود را تحت تاثیر قرارداد و در همین رساله بود که با بحث درباره آبزورد ، اصطلاح آبزوردیسم را رایج کرد . در اساطیر یونان آمده است که سیزیف به سبب گناهی که مرتکب شده ، محکوم است تا ابد تخته سنگی را از دامنه کوهی به طور دایم از پایین به بالا بغلتاند اما پس از آنکه با زحمت بسیار آن تخته سنگ را به قله رساند ، دوباره به پایین میغلتد و سیزیف ناگزیر است تا کار خود را دوباره تکرار کند . کامو از این کار سیزیف که نمادی از بیهودگی و بیحاصلی است نهایت اسنفاده را برد و جریان نوینی را در تئاتر معاصر پایه گذاری کرد . کامو معتقد بود که وضعیت انسان کاملا" پوچ و بی معنی است زیرا میان امیدهای انسان وجهان نامعقولی که در آن متولد شده است شکاف عظیمی وجود دارد . از نظر او تنها راه علاج این پوچی ، یافتن رشته ای استاندارد شده و الگویی بیطرفانه است تا انسان بتواند بر اساس آنها آشوب درون خود را سامان دهد .      شش سال پس از رساله آلبر کامو و در سال ۱۹۴۹ « اوژن یونسکو » نخستین اثر خود به نام آوازه خوان طاس  را نوشت و آن را « ضد نمایش » نامید تا بر ضد درام سنتی و قراردادی شوریده باشد . یونسکو در مورد این نمایشنامه گفته است : « اگر آوازه خوان طاس انتقاد از چیزی است ، آن چیز باید مربوط به همه جوامع ، مربوط به زبان و مربوط به تمتمی ابتذالها باشد . اگر انسان غم انگیز نیست ، پس مضحک است ، دردناک و درواقع خنده آور است . با آشکار ساختن پوچی انسان است که میشود به گونه ای تراژدی دست یافت » .     یونسکو به روابط اجتماعی انسان به ویژه طبقه متوسط و وضعیت خانواده ها در این طبقه توجه دارد . در بیشتر آثار او دو مایه اصلی را میتوان یافت : یکی سرشت رو به زوال ماده گرایی و جامعه سرمایه داری و دیگری تنهایی و انزوای فرد . یونسکو تقریبا" در تمامی آثارش کلیشه ها ، ایدئولوژیها و ماده گرایی را تحقیر میکند و شخصیتهایش عمدتا" عناصری خود مختار و فاقد اندیشه هستند .       دیگر آثار یونسکو عبارتند از : درس ، صندلیها ، آمه ده ، چگونه از شرش خلاص شیم؟ ، مستاجر جدید ، قاتل بی مزد ، کرگدن ، پرسه ای در هوا ، گرسنگی و تشنگی ، مکبت و مردی با چمدانها .          نخستین نویسنده آبزوردیستی که ضمن کسب شهرت جهانی برای خود ، تئاتر آبزورد را مورد توجه جدی مردم قرارداد ، ساموئل بکت بود . بکت نخستین سالهای فعالیت ادبی خود را صرف داستان نویسی کرد اما خیلی زود به نمایشنامه نویسی روی آورد و مسیر اصلی خود را یافت . آثار بکت به طور مستقیم با مقوله غم انگیز زندگی از دیدگاه او سر و کار دارد و تقریبا" هر تمهیدی ...

  • متن نمایشنامه برای سن دبستان

       افراد اجرا شش نفر 1-    دو نفر نخل ؛ نخل جوان و نخل پیر 2-    کرکس – لاک پشت – حارث و راویی اول نمایش افکت – سوسوی صبح پخش می شود عمو نخل: زود باشید , بیدار شید , چقدر می خوابید ؟ امروز روز مهمیه؟ نخل جوان: ( به زور چشماشو رو باز کرده , برگهای خودش را تکان می دهد و با خمیازه می گوید ) چی شده عمو نخلِ پیر؟ صبح ِ به این زودی چرا صدامون می کنی؟ مگر امروز چه خبره؟ عمو نخل: ( با حالت ذوق و شوق فراوان می گوید ) امروز همون روز موعوده , روزی که این همه وقت منتظرش بودم. لاک پشت: ( با حالت خمیده و خمیازه کشیده سلانه سلانه سرش را از لاکش بیرون اورده و با حالت کشدار می گوید: ) از پپپپپپپیری به سرت زده ! چرا نمی زاری یه ذره درست و حسابی بخواااابیم؟ نخل جوان ( با حالت شاداب و خنده رو و سر حال می گوید: ) لاکی جون تو که همیشه خوابی, تو دیگه چرا از بی خوابی ناراحتی ؟ لاپشت با حالت بی تفاوت به نخل جوان نگاه می کند. کرکس کچله: ( با حالت بی ادبانه و پررو می گوید) ای بابا... کِی ما از دست این نخل مردنی راحت می شیم؟ نخل جوان : ( به کرکس چشم غره می رود و بعد با حالت مهربان از نخل پیر می پرسد: ) عمو جونم امروز چه خبره که باید این قدر زود بیدار شیم؟ عمو نخل با حالت انتظار به افق نگاه می کند و جوابی نمی دهد. نخل جوان: ( با حالتی که نشان می دهند طاقتش کم شده و مشتاق میگه ( با با به من هم بگین چه خبره ؟ مُردم از کنجکاوی . این چه اتفاقیه که شما ازش باخبرین و من بی خبرم؟؟؟ عمو نخل: سحری که خواب بودم هدهد خوش خبر اومد و مژده ی....... نخل جوان : وسط حرف عمو نخل می پره و فریاد می زنه با خوشحالی و شور فراوان : دارن میان ؟ دارن میان ؟ بالاخره زمانش رسید؟!! یعنی دارم به آرزوم می رسم؟!!! یعنی من ..... نخل پیر: تمام مدت با اشتیاق به او نگاه می کنه و سرش را به علامت تایید تکان می دهد.   قصه گو: بچه های عزیز ماجرا از اونجایی شروع شده بود که چند وقت پیش هدهد برای اهل برکه خبر آورده بود که پیامبر و مسلمونا برای آخرین حج به مکه رفتند و ممکنه در برگشت از مسیری که از کنار برکه می گذره عبور کنند و از همون روز تا حالا نخل پیر و نخل جوان روز شماری می کردند. و آرزو داشتند که پیامبر را وقتی از کنار برکشون عبور می کنه ببینند. و برای چند دقیقه کوتاه هم که شده از وجودش لذت ببرند البته باید این رو هم بگم که لاکی حتی به این خبر هم عکس العمل نشون نداد و کرکس کچله هم از اینکه کاروانیا مزاحمش می شن خیلی غرغر کرد . اما نخل جوان و نخل پیر خیلی مشتاق این روز بودند و امروز که به آرزوشون می رسیدند حق داشتند که این قدر هیجان زده باشند.   نخل جوان: کِی می رسن. نخل پیر: با خوشحالی پاسخ می ده: تا قبل از ...

  • نگاهی به نمایشنامه“ازدواج‌های مرده“ اثر آزیاسرنچ تودوروویچ

    یکی شدن جهان مردگان و زندگان رضا آشفته: نمایشنامه"ازدواج‌های مرده" متاثر از ادبیات جادویی است. همان ادبیاتی که از آمریکای لاتین و فضای خفقان‌آورش آغاز شد و به چهار گوشه جهان به نام رئالیسم جادویی گسترش یافت. در این نمایشنامه مرگ و زندگی در هم آمیخته می‌شود تا ما بدانیم که دلبستگی عاطفی و شدیدالحن آدم‌ها به همدیگر گاهی اسباب دردسر برای دیگران می‌شود. در یک خانواده غریب کراوات مادری فوت کرده‌ و حالا جسد این زن دفن نشده و در کنار خانواده‌اش و در یک گنجه زندگی می‌کند. داماد که دلبسته و عاشق دختر این خانواده است، به دنبال این است که هر چه زودتر موعد عروسی را مشخص کند. می‌آید و می‌رود اما هنوز پدر و دختر و حتی روح مادر در این باره تصمیم نگرفته‌اند تا اینکه به توافق می‌رسند که زمستان مراسم ازدواج را برگزار کنند. گویا دختر اصلا نمی‌خواهد تن به این ازدواج بدهد.برای اینکه از قیافه داماد خوشش نمی‌آید. پسر زمستان با دسته گل مصنوعی یکبار دیگر پا در این خانه جادویی می‌گذارد. این بار از ابتدا با مادر رو به رو می‌شود که مثل روح سرگردانی در همه جای خانه می‌پلکد. او با دیدن مادر اول به تته‌پته می‌افتد. گل مصنوعی مادر را متنفر می‌کند چون یاد قبرستان می‌افتد! دختر با ورود خود به جای توجه به داماد، از خوابی وحشتناک حرف می‌زند:دختر: یه نفر تو رودخونه غرق شده بود. من وقتی جسد رو می‌آوردن بیرون نگاشون می‌کردم. نزدیک نشدم. جسدش سنگین بود. نتونستن بذارنش رو برانکارد...هیچ ردی ازش توی رودخونه باقی نمونده. یه آینه یخ زده است.(ص43)بعد اهل خانواده به جای صحبت‌کردن درباره عروسی، به جسد، مرده، نگهداری مرده در خانه، دادن یک جسد دیگر به جای جسد مادر به قانون، قانون شکنی و این طور چیزها می‌پردازند. بعد مراسم ازدواج خیلی ساده برگزار می‌شود؛ با دادن حلقه به عروس و گرفتن یک جشن مختصر همه چیز رنگ و بوی یک عروسی به خود می‌گیرد.داماد که یک پسر سر راهی و بزرگ شده در شیرخوارگاه است، مدت‌های مدید با یک زن پیر و معلول زندگی کرده است. او سری قبل، از این راز سر برداشته است و این بار خبر خوشش را به دختر می‌دهد...یکباره دوان دوان خانه را ترک می‌کند، و پسر مردد می‌ماند که آیا او بر می‌گردد؟در صفحه بعدی، دختری تکه پاره و خون‌آلود کنار رودخانه دیده می‌شود. همه از دیدنش وحشت می‌کنند. بعد متوجه می‌شویم که دختر هم مرده یا خودکشی کرده است چون او هم از گنجه بیرون می‌آید با لباس‌های گل و لای گرفته و خونی و موهای خیس.حالا دختر ماجرای خودکشی‌اش را تعریف می‌کند. اینکه او را سوار برانکارد کرده‌اند که جسدش روی علف‌ها سرخورده و آنها دیگر ...

  • نمایشنامه های موجود در نمایشگاه بین المللی کتاب

    چاپ نمایشنامه در اشاعه و گسترش نمایشنامه‌نویسی و اعتلای تئاتر در کشورمان نقش مهمی را برعهده دارد. امسال در نمایشگاه کتاب عده‌ای از نمایشنامه‌نویسان با آثار تازه‌شان حضور دارند، تا از این طریق بتوانند مخاطبان خود را که از میان دانشجویان، علاقه‌مندان و اهالی تئاتر هستند، دعوت به خواندن متن‌های خود کنند.متاسفانه " نمایشنامه خواندن" هنوز به جریانی عمومی تبدیل نشده است. البته در این سال‌ها نمایشنامه‌خوانی تا حدی این خلا را پر کرده، و شاید از طریق ممارست‌های پی در پی بتوانیم به عمومی شدن نمایشنامه کمک کنیم.نمایشگاه کتاب تهران که از 16 تا 26 اردیبهشت ماه برگزار می‌شود، محفلی است برای حضور نخبگان و فرهیختگان تا داده‌های علمی خود را مبادله کنند. در این گزارش با آثار برخی از نمایشنامه‌نویسان که به احتمال قوی درنمایشگاه حضور خواهندداشت، ‌آشنا می‌شویم. دو متن از محمود طیاریمحمود طیاری، نمایشنامه‌نویس پیشکسوت، امسال با دو متن "اپرای پیاز" و "مستر موش" توسط انتشارات افراز در نمایشگاه کتاب حاضر است."اپرای پیاز" پیش از این در نخستین دوره جایزه ادبیات نمایشی ایران در سال 84 برنده جایزه نخست شد. مستر موش هم جزو پنج متن برتر دوره دوم جایزه در سال 86 است که در سه پرده نوشته شده است.مجموعه آثار محمود استادمحمداحتمال دارد که محمود استادمحمد نیز با مجموعه آثارش به نمایشگاه کتاب بیاید.مجموعه آثارش در دو جلد و به نام "ای کاش که جای آرمیدن بودی" به همت نشر قطره منتشر می‌شود.این مجموعه دارای سه بخش است. نمایشنامه‌ها (نوشته از نویسنده‌اش می‌ترسم)، مقاله‌ها و یادداشت‌ها(داشتیم می‌گفتیم... بنویس) و کارهای تحقیقی و چند نمایشگاه لاله‌زاری(لاله زاران) بخش‌های سه‌گانه این مجموعه را تشکیل می‌دهند. نمایشنامه‌های آسید کاظم، شب بیست‌و یکم، دقیانوس- امپراتورشهر افسوس، قصص القصر، خونیان و خوزیان، آنها مامور اعدام خود هستند، گل یاس، آخرین بازی، عکس خانوادگی، دیوان تئاترال، سپنج رنج و شکنج و تهران، نمایشنامه‌های استادمحمد هستند. سه نمایشنامه‌ چلچراغ، سرنه و سیددلبر هم جزو نمایشنامه‌های لاله‌زاری او به شمار می‌آیند.یادگار زریران قطب‌الدین صادقیقطب‌الدین صادقی 6 نمایشنامه تالیفی و 6 نمایشنامه ترجمه و 2 کار پژوهشی را آماده چاپ دارد اما فقط با یک نمایشنامه به نام "یادگار زریران" توسط انتشارات روشنگران در نمایشگاه کتاب حضور خواهد یافت.یادگار زریران که سال گذشته نیز درتئاتر شهر اجرا شد، اواخر سال گذشته منتشر شد و در نمایشگاه فرصتی می یابد تا با مخاطبان بیشتری رو به رو شود.او در این نمایشنامه سعی کرده تا دفاع ...

  • خلاصه داستانی نمایشنامه مرگ فروشنده

    ویلی دست‌فروش دوره‌گرد نیویورکی، پس از سال‌ها خدمت به مؤسسه واگنر به ناگهان درمی‌یابد، دیگر چون گذشته توان سفرهای پیاپی ندارد و همه‌ی لحظه‌هایی که پشت استودی بیکر نشسته و چشمانش مناظر اطراف جاده را می‌کاود، در رویاهای خویش غوطه‌ور است. به یاد می‌آورد زمانی که بهترین فروشنده‌ی شمال بود و هفته‌ای 250$ درآمد داشت، واگنر پیر به او قول داده بود که روزی متصدی نیویورک خواهد شد و اکنون در 60 سالگی هنوز فروشنده‌ی دوره‌گردی بود که به‌سختی روزگار می‌گذراند. یکی از صبح‌های بهاری، ویلیام لومان مثل همه‌‌ی 34 سال گذشته که با فروشندگی سپری کرده بود، چمدان نمونه‌ها را که اکنون برایش به سبکی روزهای قدیم نبود، بلند کرد و تا کنار ماشین کشاند. ساعدهایش را به فرمان تکیه داد و لبخند همیشگی را روی لب ها کاشت و دل به جاده داد. ولی این‌بار  وقتی به خود آمد، در دل تاریکی، روبروی درب خانه‌اش با دو چمدان سنگین ایستاده بود، بی‌آنکه در طول روز حتی در آنها را گشوده باشد. خانه رویاهای ویلی، چون کشتی به گل نشسته‌ای میان ساختمان‌های بلند نیویورک فرو رفته بود. ویلی به عادت روزگاران گذشته که سراسر شهر دشت پهناوری بود و تک و توک خانه‌ها از میان مزارع سیب‌زمینی و گوجه‌فرنگی سر برآورده بودند، از در آشپزخانه وارد شد. هر چند دیگر نه تنها در شهر که در حیاط تاریک خانه‌ی ویلی که میان سایه‌ی وسیع آپارتمان‌ها خفته بود هم، گِلی وجود نداشت که کفش‌های خسته ویلی به خانه بیاورد. دقایقی بعد، ویلی کنار تختخواب لیندا همسرش، که بازگشت زود هنگام او، رنگ اضطراب به چهره بشاشش پاشیده بود، نشسته بود و خودش هم نمی دانست چه نیرویی او را که اکنون باید در هتل بوستون می‌بود، به خانه بازگردانده و چرا برخلاف میلش با تندی میان دلداری‌های ساده لیندا، که با محبت کفش‌هایش را از پایش در می‌آورد، می‌پرد و با او که تمام ثانیه‌های بازگشت برای دیدن و آرام گرفتن در آغوشش بی‌تابی می کرد، بدخلقی می‌کند. ویلی سرگردان میان رویاهایی که روحش را احاطه کرده، به سختی در حالی که درد قوزک پا خطوط گوشه‌ی چشمانش را عمیق‌تر ‌می‌کرد، از پله‌ها پایین می‌رود و تن خسته‌اش را روی صندلی راحتی آشپزخانه و ذهن درمانده‌اش را در روزی آفتابی در گذشته‌های دور رها می‌کند. زمانی که بیف و هپی پسران کوچکی بودند که بزرگترین آرزویشان حمل چمدان‌های پدر در سفری تابستانی بود. به‌زمانی که شاید بتواند میان رنگ‌های تند و شادش، فراموش کند بیف، پسر بزرگش، در 30 سالگی هنوز بلاتکلیف است. جایی که بتوان نادیده گرفت قهرمان دیروز دبیرستان، میان امروز و فردایش معلق است و نشانی از ...

  • بدرود آقای نمایشنامه نویس

    سپیده دم پنجم دی ماه به ناگاه بسیاری از اهالی تئاتر و اصحاب رسانه را روانه خیابان كشاورز تهران كرد، درست در ابتدای این خیابان چهره هایی آشنا و نا آشنا از در ورودی بیمارستان پارس وارد می شدند. خسرو حكیم رابط، علی رامز، محمد یعقوبی و ‎/‎/‎/ از جلوی نگاه ها رد می شدند. حلقه های اشك در آن هوای سرد و برفی تهران قابل دیدن بود. راهرویی به راهرو دیگر منتهی می شد و درست در اتاقی كوچك و معمولی قلب درام نویسی ایران از تپش افتاده بود. اكبر رادیی كه میان اهالی مطبوعات و ادبیات رسانه ای با عنوان «آقای نمایشنامه نویس» و نزد اهالی تئاتر «آنتوان چخوف ایران» شناخته می شد، در این روز دارفانی را وداع گفت و برگ هایی از تاریخ درام نویسی ایران را با نام و آثارش نوشت.رادی شخصیتی كه كمتر اهل آمد و رفت به محفل و انجمن بود، همواره به پیروی از شغل اجتماعی اش یك معلم بود؛ معلمی كه در مدرسه به دانش آموزانش ادب پارسی می آموخت و به مخاطبان ادبیات نمایش ایران هم درس چگونه نوشتن می داد.اكبر رادی دهم مهر ماه سال ۱۳۱۸ در رشت به دنیا آمد. وی فرزند سوم از یك خانواده شش نفره بود.پدرش «حسن» با ۹ كلاس سواد به زبان های فارسی، تركی، فرانسوی و روسی تسلط داشت و در خیابان شاه قنادی و به اتفاق برادرش كارخانه قند ریزی را اداره می كرد. مادرش «ام البنین» زنی با احساس، دانا و شایسته بود. رادی چند سال اول زندگی خود را در رفاه نسبی گذراند.وی چهار سال اول دوران تحصیل خود را در دبستان «عنصری» گذراند اما در سال ۱۳۳۹ به علت ورشكستگی پدر همراه خانواده به تهران آمد. فقر بشدت آن روی خود را به رادی نوجوان نشان داد تا جایی كه برای تهیه نیازهای اولیه خود دچار سختی فراوان بود.اكبر رادی دو سال آخر ابتدایی خود را در بستان «صائب» تهران گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان «رازی» به پایان رساند.این نمایشنامه نویس برجسته در حوزه درس و مشق همواره زندگی پر فراز و فرودی داشت و دوره های مختلفی را سپری كرد. رادی در باره خاطرات دوران تحصیل خود در ایام كودكی و نوجوانی گفته است:«در طول تحصیل یكی، دو سال باطل هم داشتم این كه در مقطع ابتدایی محصل درس نخوان زرنگی بودم و در كتبی امتحانات نهایی حوزه شاگرد اول شدم، سوم دبیرستان بودم، پانزده ساله، كه بر اثر یك بحران شدید روحی، و سردی به درس و مشق و گرایش به مطالعه، سه تجدید آوردم و با همان سه تجدید رد شدم.»با این حال رادی در سال ۱۳۳۹ در دانشگاه تهران قبول شد و در رشته علوم اجتماعی لیسانس گرفت. وی همچنین شروع به خواندن فوق لیسانس كرد، اما هنگام ارائه پایان نامه به دلیل مشكلات زندگی انصراف داد و در سال ۱۳۴۰ به عنوان معلم به كار مشغول شد. اولین ...

  • نمایشنامه نویسی

    با رشد تئاتر و به موازات آن جشنواره ها و قوانین مربوط به متن نمایشنامه ها خصوصا اورژینال بودن متنها که امروزه یکی از قوانین دست و پا گیر می باشد . اولین دغدغه ی تئاتر یها ی جوان ،داشتن متن نو و دست اول می باشد .این دوستداران نمایش ،اغلب خود دارای ایده های نو و خوبی می باشند که مترصد نوشتن آن هستند .اما ممکن است از نظر تکنیکی ایده هایشان به ثمر ننشیند .در اینجا سعی شده متودی ساده برای نمایشنامه نویسی عرضه شود تا نویسندگان جوان و تازه پا به عرصه گذاشته ی نمایشنامه نویسی نیز مجالی برای نوشتن داشته باشند .این متد با توجه به ساده ترین روشهای نمایشنامه نویسی ارائه می گردد.که امید است مورد استفاده ی نویسندگان نو پای نمایش قرار گیرد.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> نمایشنامه چیست؟سوالی که اگر پاسخی برایش یافت شود ،مسئله ی اصلی نمایشنامه نویسی حل خواهد شد .ما باید به چه نوشته ای نمایشنامه بگوییم؟ تفاوتهای اساسی نمایشنامه با سایر انواع ادبی در چه فاکتورهایی خلاصه می گردد؟ ابتدا باید اعتراف کرد که رکن اصلی یک نمایش ،بازیگر است.بازیگر در هر شرایط و زمان و مکانی می تواند نمایش برپا کند.این نمایش حتی می تواند بر پایه ی بداهه باشد (مثال بارز آن نمایشهای ایرانی از قبیل تخت حوضی و میدانی است)با این وصف نمایشنامه  وقتی می تواند خودی نشان دهد که عرصه ای مناسب برای بازی و جلب تماشاچی و ارائه ی ایده ایجاد کند .و دارای مختصات ویژه ای باشد : 1-     اصالت داشته باشد .بدین معنی که نو باشد .حتی المقدور پیش از این یا نوشته نشده باشد ،یا از زاویه ای نو به موضوع نگاه شده باشد . 2-   از تکنیک مناسب برخوردار باشد .حکایت ظرف و مظروف .بعضی متنهای نمایشی دارای بار موضوعی بالا و ایده ای وسیع می باشند اما در ساختاری ضعیف و تکنیکی نا مناسب نوشته می شوند . 3-   نویسنده به موضوع احاطه ی کامل داشته باشد .مطلع بودن از علوم انسانی و سایر علوم مرتبط با آنچه در نمایشنامه نوشته شده است ، به واقع نمایی آن کمک بسیاری می کند . 4-   نمایشنامه دارای زیر ساخت واقع نمایی باشد .این موضوع با واقع گرایی متفاوت است .واقع نمایی یعنی اتفاق افتادنی .مهم نیست در چه سبکی می نویسیم ،اما مهم آن است که جوری وقایع بیان شود که برای بیننده یا خواننده موجح باشد وقابل باور .که این مسئله به ساختار برمی گردد. 5-   فاکتورهای جذب مخاطب را دارا باشد .این یکی از مهمترین موارد در نمایشنامه نویسی است که اغلب از آن به عنوان موردی پیش پا افتاده یاد می کنند .در حالی که به نظر نگارنده یک مورد اساسی و مهم می باشد .مواردی مثل طنز ،تعلیق ،شخصیتهای بکر و جذاب و...نباید فراموش شود ...

  • نمایشنامه چیست؟ چگونه نمايشنامه بنويسيم؟

    نمایشنامه چیست؟سوالی که اگر پاسخی برایش یافت شود ،مسئله ی اصلی نمایشنامه نویسی حل خواهد شد .ما باید به چه نوشته ای نمایشنامه بگوییم؟ تفاوتهای اساسی نمایشنامه با سایر انواع ادبی در چه فاکتورهایی خلاصه می گردد؟نمایشنامه متن نگارش یافته ادبی – نمایشی است که برای اجرای روی صحنه تئاتر یا خواندن نوشته می شود.« نمایشنامه » ژانر یا نوع ادبی خاصی است که با «داستان » تفاوت دارد، عناصر و ابزارهای نمایشنامه نویسی فراتر از داستان به کار گرفته می شوند.آنچه در داستان «بیان » و « توصیف» می شود، در نمایشنامه باید «دیده» و « تصویر» گردد.حتماً این ضرب المثل عامیانه را شنیده اید که می گوید:شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ زلیخا گفتن و یوسف شنیدن !آری نمایشنامه نویس، متنی را برای دیده شدن، اجرا و تصویر نمودن عینی وعملی روی صحنه می نویسد . در حقیقت « نمایشنامه » نقشه و طرح کامل و جامع مهندسی برای ایجاد ساختمان نمایش روی صحنه است که همه ی جزییات و جوانب آن در نظر گرفته می شود.علاوه بر جنبه ذاتی و جوهری، شکل ظاهری نگارش نمایشنامه نیز با نگارش داستان فرق دارد.« نمایشنامه نویسی » به شکل امروزی در ادبیات کشور ما جوان است و سابقه طولانی ندارد و در مقایسه با سایر انواع ادبی مثل، داستان نویسی ، شعر ، مقاله نویسی ، قطعه نویسی و .. گسترش نیافته است!هر چند ما در شکل سنتی دارای نمایشهای با شکوه همچون نمایش تعزیه ایرانی ( شبیه خوانی)، پرده خوانی، نقالی، خیمه شب بازی ، سیاه بازی و سایر انواع نمایشهای آیینی و عامیانه هستیم ، اما متن اینگونه رفتارهای نمایشی اغلب « فی البداهه » ، شفاهی و یا شکلی از نسخه های شعرگونه نمایشی بوده است و با نمایشنامه نویسی امروزی متفاوت است. در ادبیات ملی و مذهبی ما نظیر شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی مولوی، بوستان و گلستان ، سعدی ، منطق الطیر عطار نیشابوری، قصص الانبیا و قصه های قرآن کریم و ... قابلیت های نمایشی با شکوه وجود دارد که در قالب « نمایشنامه » ، نگاشته شوند، نوع جدید ادبی یعنی « نمایشنامه ایرانی » بوجود می آید که از جهت ارزشهای محتوایی و موضوعی سرآمد ادبیات جهانی است.امروزه همگام با توسعه هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران شاهد شکل گیری فعالیتهای خلاق و جدیدی چون « تئاتر مدرسه »، « تئاتر عروسکی » ،« نمایش برای کودکان درصحنه» ،«مهد کودک ها»، « نمایش در تلویزیون» و ... هستیم . اینها همه قبل از هر چیز به ادبیات نمایشی ( نمایشنامه ) و متون نمایشی محتاج هستند، که دستور کار و نقشه عملی و اجرایی ساختمان نمایشی آنها را مشخص کند.به همین دلیل « نمایشنامه نویسی » به عنوان « هنر و فن» در حوزه ی فعالیتهای فرهنگی ...

  • نمایشنامه ی صابون

    يك نمايشنامه ي كوچولو براي اجرا درمدرسه<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> (اين مي تواند، يك نمايش بسيار ساده براي اجرا در مدارس ابتدايي باشد. مربي بهداشت براي تأثيرگذاري بيشترمي تواند ابتدا نمايشي ترتيب بدهد و بعد مطالبش را ارائه دهد. همچنين ، مربي بهداشت مدرسه مي تواند بچه ها را براي اجراي آن آموزش بدهد. نياز چنداني هم به دكوراسيون و لوازم ديگر نيست .) نام نمايش:صابون، دوست خوب آدمها بازيگران:1- صابون 2- گوينده(كودك مهربون) 3- چند كودك در كنار كودك مهربون(3 يا 4 نفر كافيست ، البته تعداد بچه ها بسته به انتخاب مربي مي باشد)4- ميكروب صحنه: دكور ساده و با رنگي ملايم به سليقه مربيان آراسته مي شود. يكي از بچه ها بايد لباسي بپوشد كه اورا شبيه يك صابون  نشان دهد تا نقش صابون را بازي كند. چند كودك ( 3 يا 4 نفر) با لباسهاي تميز و متحد الشكل روي صحنه ظاهر مي شوند. بهتر است لباس آنها سفيد و بسيار  تميز باشد. ميكروب ( لباس كثيف و تيره رنگ و چهره ي سياه دارد.) اجراي نمايش: ابتدا صابون روي صحنه ظاهر مي شود و به تماشاچيان تعظيم مي كند و با صداي بلند و رسا خطاب به بچه ها ، مي گويد: « سلام من برشما              اي بچه ها نوگلا  من صابونم من صابونم      براي جنگ  با ميكروبا      هميشه  توي ميدونم» كمي عقب مي ايستد.گوينده( كودك مهربون) مي آيد و با او دست ميدهد و ميخواند: « من كودك مهربونم             قدر تو را  خوب مي دونم وقتي دستام كثيف ميشن       اونها را باتو مي شورم » بقيه بچه ها هم مي آيند و كنار آنها مي ايستند و با هم مي خوانند: اي صابون اي صابون                اي قهرمان ميدون تويي يه دوست باوفا                  دوست تمام آدما با ميكروبا مي جنگي                راستي كه توزرنگي در همين هنگام، ميكروب از گوشه اي جلوي بچه ها مي پرد و داد مي زند: آهاي آهاي بچه ها              داريد چي مي گيد شما ميكروب منم ببينيد             خيلي خوبم، مي بينيد؟ صابون چيه مي سوزونه چشاتون        ليز مي كنه انگشتا و دستاتون بچه ها و صابون به طرف ميكروب مي روند و كودك مهربون مي گويد: بچه ها باور نكنيد حرفهاشو          صابون برو بشور تو دست و پاشو(به ميكروب اشاره مي كند.) بچه ها باهم مي خوانند: اي صابون اي صابون                زودتر بيا به ميدون      ميكروب نابكارو                   بيرون بكن از ميدون صابون به سوي ميكروب مي رود و با او درگير مي شود و در همان حال مي خواند: من صابونم زرنگم        با ميكروبا مي جنگم و در حال درگيري لباس كثيف ميكروب را از تنش درمي آورد و به زير پا مي اندازد. ميكروب به گريه مي افتد و فرار مي كند. بچه ها ...