مرجع تخصصی کنکوریها

  • سورپرایز برای پولادین اراده ها

    مصاحبه جذاب مرجع تخصصی کنکوریها با "مردی با اراده پولادین" شب اول با دوتا از بچه ها رفتیم خوابگاهشون تشریف نداشتند سراغشونو از بچه ها گرفتیم گفتن رفتن کتابخونه  و رفتیم کتابخونه داشتن اناتومی میخوندن فرداش لکچر داشتن! گفتیم مزاحمتون نمیشیم ان شالله فرداشب میایم خوابگاهتون . فرداشب رفتیم سوئیتشون به گرمی از ما استقبال کردن و گفتم میخوام از طرف سایتم باهاتون مصاحبه کنم.ایشونم با کمال میل پذیرفتن.  قبلا تو دانشگاه دیده بودمشون ولی هنوز باهاشون هم صحبت نشده بودم . خیلی خونگرم و به زبان خودمونی پایه بودن . صدای گرم و دلنشینی داشتن . - مرجع کنکوریها : سلام ؛ خودتونو معرفی میکنین؟ سلام؛ محسن سلیمی ام متولد 6/4/1357 یعنی الان 34 سالمه! اهل اصفهانم و مجرد و دانشجوی پزشکی شهرکرد ورودی بهمن 91 ! - مرجع کنکوریها : خب مستقیم میریم سر اصل مطلب تعریف کنین از دیپلمتون به اینور ! از 18 سالگیتون؟ من سال 75 دیپلم تجربی گرفتم ، کلاسمون 18 نفر بودیم . من جزو شاگردهای اول دوم کلاس بودم همیشه . سال چهارم یه مشکلی پیش اومد نتونستم کنکور رو بخونم . - مرجع کنکوریها :   برامون تعریف میکنین چی شد ؟ سال کنکورم بود ک دچار یه بیماری خونی  سختی شدم . کاهش سطح پلاکت خون . یه بیماری خطرناک و تقریبا کشنده . آبان ماه بود که دیگه  تو بیمارستان بستری شدم  تا اواسط اسفند . اواسظ اسفند مرخص شدم . شرایطم بهم ریخته بود . بعدش شرایطم به گونه ای بود که فقط میتونستم همون سال کنکور بدم . با هرسختی ای که بود چندماهه باقیمانده رو خوندم و اقتصاد دانشگاه اصفهان قبول شدم . - مرجع کنکوریها : همکلاسیاتون چطور ؟ حدود 14 نفر از 18 نفر کلاسمون رشته های تاپ پزشکی و دندون و دارو اوردن . این خیلی منو آزار میداد که بچه هایی که از من پائین تر بودن همه رشته های تاپ قبول شدن و اونوقت من در حسرت رسیدن به هدفم وارد رشته ای شدم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم . شبانه روز به هدفم فکر میکردم ... پزشکی .. - مرجع کنکوریها :  - خب بعدش چی شد . رفتین دانشگاه ؟ اره دیگه . سال 1380 هم از دانشگاه با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شدم . همون سال با اصرار خانواده تو ازمون استخدامی یانک ثبت نام کردم . - مرجع کنکوریها : اِ جه خوب! پس کارمند بانک شدید؟! نه بابا . این قصه سر دراز دارد!  من تو ثبت نام اولیه پذیرفته شدم و تقریبا کارم درست شد و برای مصاحبه نهایی منو دعوت کردن . ولی برام خیلی ناخوشایند بود من نه علاقه ای به کار دولتی داشتم و نه علاقه به کار تو بانک و حسابداری! ولی به اصرار خانواده و بازور و اکراه رفتم  برای مصاحبه . رسیدم به خیابونی که بانک اونجا بود . ولی ...من راهمو کج کردم! رفتم نقش جهان  یه کله پزی بود یه کله پاچه ...