شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود - بیوگرافی بازیگران ، بیوگرافی هنرپیشه ها - افغانی بودن شاهرخ استخری



مجله ایده آلسال‌ها بعد از یکه‌تازی‌های تلویزیونی و آن تیتری که کنار عکس او و‌دو‌همبازی‌اش بود و غلط انداز فریاد می زد : هرسه مجردیم! شاهرخ استخری روبه‌روی ماست. با چهره‌ای کاملا جدی، صورتی که کمتر به خنده باز می‌شود و دستی که لای یک آتل م حافظ به گردن‌آویزان است. این مصاحبه را با  پیش داوری آغاز کردیم و تصور روبه‌رویی با بازیگر جوان و کم‌حرفی که خیلی هم اهل گفتن نیست. اما  هرچه پیش رفتیم دیدیم این صدا، جدی و صریح و راست گوست. بازیگری با آگاهی‌های لازم برای حضور در این حرفه و به دور از اطوارهای روی جلدی و پشت چشم نازک کردن‌های اعصاب خردکن.

افغانی بودن شاهرخ استخری

افغانی بودن شاهرخ استخری



 او خود خودش بود. کم شباهت با تصویر همیشگی ستاره سریال‌های جوانانه تلویزیونی که در تمام مصاحبه دیگران را تحسین کرد و برای جوان‌ترها موفقیت خواست.با شاهرخ استخری از سینما و تلویزیون  و زندگی خصوصی‌اش حرف زدیم و حرف‌مان به جاهای دیگر هم رسید. جایی که او پرده پوشی نکرد و گفت طرفدارها گاهی چشمشان درست نمی‌بیند. ... و لابد همین درست ندیدن است که اکراه دارد از او بپرسیم دنیای خیلی خصوصی‌اش در چه وضعی است.اگر این مقدمه برایتان ابهام‌آمیز است باید مصاحبه را بخوانید تا برسید به آخرها. جایی که او با وجود رضایت از شرایط آرزوهای کیفی‌اش را فریاد می‌زند. اینکه پلانی از او به یادگار بماند نه عکس‌هایی که کنارش می‌نویسند: 100 نکته خواندنی درباره شاهرخ استخری!یادتان باشد برای کسی که از تلویزیون به سینما می‌آید این فرایند سخت‌تر هم است. سخت مثل تحمل درد در رفتن کتف در یک مسابقه فوتبال تفریحی و... شاید سخت‌تر، مثل چی؟ مثل اینکه 2سال بعد او آگاه‌تر، مرموزتر و هنرمندتر باشد.

     فامیلی استخری از کجا می‌آید؟


استخر شهری بود در استان فارس. اصالت پدری من به آن منطقه برمی‌گردد. در حال حاضر آنجا دیگر شهر نیست و بیشتر زمین‌های زراعی، آن محدوده را احاطه کرده است.

 در چه شرایطی بزرگ شدی؟ از شرایط کودکی و منطقه‌ای که در آن زندگی کردی برایمان بگو.

تا سوم دبستانم، در بلوار کشاورز زندگی می‌کردیم و از آن به بعد در شهرک غرب. سوم دبستان را در مدرسه 15خرداد و دوره راهنمایی‌ام را در آزادی و در دبیرستان فجر دانش تحصیل کردم.

  در دوران مدرسه‌ات که دیر از خواب بیدار می‌شدی و تنـبیه می‌شدی، دلهره پیدا می‌کردی یا نه کلا آدم راحتی بودی؟


بیشتر دلهره را پدر و مادرم داشتند! تن من فقط یک‌بار لرزید و آن موقعی بود که من را ترساندند که  من را می‌فرستند  مدرسه‌ای که شبانه‌روزی‌ است! می‌گفتند باید مثل کوزت کار کنی ... تصویر تناردیه و یک جای نمناک پر از موش جلوی چشمم آمد و حسابی مرا ترساند.

     در دبیرستان در چه رشته‌‌ای درس می‌خواندی؟


رشته ریاضی.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



هر روز خواب می‌ماندم

     درمدرسه هم، هم همین قدر بچه آرام و خجالتی‌ای بودی؟


یکی از مشکلات بزرگ من با مدرسه دیر رسیدنم به مدرسه و خواب ماندنم بود. بارها به این دلیل تنبیه و بازخواست شدم. مسئولان مدرسه پدر و مادرم را مرتب می‌خواستند. از همان بچگی با زود  بیدارشدن از خواب مشکل داشتم.

     هنوز هم با صبح زود بیدار شدن مشکل داری؟


بله. هنوز صبح از خواب بیدار شدن برایم سخت است و شب‌بیداری آسان. تا حدی که بعد از دو روز تعطیلی خوابم به هم می​ریزد.

     یعنی اگر صبح زود جایی قرار داشته باشی شب قبل نمی‌خوابی.


در کار «دلنوازان» و «فاصله‌ها» مجبور بودم سحرخیز شوم. آقای سهیلی‌زاده عادت دارند؛ فقط در روزکارند. حتی اگر سکانس داخلی داریم با پرده سیاه فیلمبرداری می‌کنند. من 6 ماه برای بازی در سریال 6 صبح از خواب بیدار شدم. جالب اینجاست که کل 6‌ماه هم سختی کشیدم و عادت صبح‌بیداری را پیدا نکردم.

شیمی زدم، صنایع قبول شدم!

   چطور وارد دنیای هنر شدی؟


من همیشه به هنر و تئاتر علاقه داشتم اما پدرم در دانشگاه پلی‌تکنیک تهران (امیرکبیر فعلی) در رشته شیمی تحصیل کرد و دوست داشت من هم در رشته مهندسی تحصیل کنم. انتخاب رشته من هم شیمی بود اما قسمتم تحصیل در رشته صنایع بود.

   از رشته صنایع که تحصیل کردی هیچ وقت استفاده کردی؟


بله، 4-3سال در این زمینه کار کردم.اما با  اولین درآمدی که از بازیگری به دست آوردم کار مهندسی را کنار گذاشتم.کار اولم واردکننده ماشین‌آلات راهسازی بود و کار من بیشتر کار اقتصادی و بیزینس بود.

آن ترم که مشروط شدم

   در دانشگاه و مدرسه درسخوان بودی؟


در دانشگاه دولتی درس خواندم اما هیچ‌وقت درسخوان نبودم. در حدی درس خواندم که شب امتحان کارم راه بیفتد. تنها چیزی که از آن دوران یادم می‌آید اصرار پدر به درس خواندن من بود. پدرم شب امتحان خیلی برایش مهم بود و دوست داشت تحصیلم را ادامه بدهم. شاید اگر آنقدر تحصیلات من برای پدرم مهم نبود از ابتدا تئاتر می‌خواندم و مسیرم از ابتدا سمت هنر بود.

   در دانشگاه چند ساله درست تمام شد؟


4 سال و نیم. یعنی 9 ترم. در واقع یک ترم مشروطی داشتم. بنابه دلایلی حال و حوصله درس‌خواندن نداشتم. روز امتحان مجبور شدم ورقه‌های امتحانم را سفید تحویل دهم. جالب این است که من برگه‌های امتحان را سفید رد کرده بودم اما در یکی از درس‌هایم نمره 2 گرفته بودم. یادم می‌آید نسبت به آن نمره اعتراض پر کردم. من که فقط اسم و فامیل روی برگه امتحانی‌ام را نوشته بودم چرا باید نمره 2 می‌گرفتم.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



   پدرت به دلیل مشروطی‌ات در آن ترم تو را بازخواست نکرد؟

نه. پدرم تا زمان ورود به دانشگاه من را چک می‌کرد بعد از آن خیالش راحت بود که لیسانس را می‌گیرم.

   در کل به رشته تحصیلی‌ات علاقه داشتی؟


وقتی کلاس‌ها را گذراندم از آن بدم نیامد. رشته‌ای بد که اگر نخواهی در آن حوزه فعالیت  داشته باشی هم برای تو مفید خواهد بود.

پدرم پرونده فوتبال را بست

   در صحبت‌هایت خیلی از پدرت حرف زدی. تو در کل از پدرت حساب می‌بری و رابطه مرشد و شاگردی بین شما وجود دارد؟


بله. فکر می‌کنم این احترام بین همه بچه‌های هم‌نسل من وجود دارد. احترامی که البته در نسل جدید روزبه‌روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. اما پدر و مادر برای من جایگاه ویژه‌ای دارند.

   ماجرای فوتبال بازی کردن و مخالفت پدرت چه بود؟


من در تیم جوانان فوتبال بازی می‌کردم. یادم می‌آید مربی با منزل ما تماس گرفت به پدرم گفت به بازیکن بااخلاق ما بگویید در تمرین حاضر شود. پدرم جواب داد پسرم درس دارد و تلفن را قطع کرد. اینطور بود که پرونده فوتبال بازی کردن من تا ابد بسته شد. شاید پدرم دوست داشت من تحصیلم را تا فوق‌لیسانس و دکترا ادامه بدهم، اما شرط من از ابتدا لیسانس بود و بعد از آن رفتم سراغ دنیای هنر. البته برای کارشناسی ارشد در رشته سینما شرکت کردم، اما قبول نشدم. البته طبیعی بود که قبول نشوم چون با اطلاعات مهندسی صنایع در کنکور سینما شرکت کردم.

خواهرهای درسخوان من

   فرزند چندم خانواده هستی؟


فرزند اول، 2 خواهر کوچک‌تر از خودم دارم.

   همه آن سختگیری‌هایی که برای تو وجود داشت برای خواهرهایت هم بود؟


برای آن خواهرم که یکسال از من کوچک‌تر است هیچ سختگیری‌ای وجود نداشت چون او به اندازه کافی درسخوان بود و جای هیچ حرف، حدیث و نگرانی را باقی نمی‌گذاشت. او فوق‌لیسانس تغذیه گرفت و برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت. خواهر کوچک‌ترم هم از ابتدا به هنر علاقه داشت اما محدودیتی برای او وجود نداشت.

دم بچه‌های هم‌دانشگاهی‌ام گرم

   از بین دوستان دانشگاهی‌ات با شخص خاصی ارتباط و رفاقت داری؟


بله. یکی از آنها «علی خیری» است خواننده تیتراژ «پس‌کوچه‌های شمرون» و «برگشت‌ناپذیر». «هاشم مهدوی» هم یکی دیگر از بچه‌های هم‌‌دانشکده‌ای است که با هم رابطه نزدیکی داریم. علی از ابتدا در کلاس‌های دانشگاه هم، آواز می‌خواند. بچه‌های کلاس هیچ وقت از دست او آسایش نداشتند. (می‌خندد). هاشم در کلاس‌های بازیگری شرکت کرد و دراولین تئاترم باهم بودیم اما کلا از هنر جدا شد و در همان رشته تحصیلی‌اش فعالیتش را دنبال کرد.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



   به خدمت سربازی رفته‌ای؟

نه. چون پدرم 8 سال در منطقه جنگی خارک مشغول به کار بود و من  از خدمت سربازی معاف شدم.

   شما بازیگری را با تئاتر شروع کردی. چقدر خودت را تئاتری می‌دانی؟

من به هیچ وجه خودم را تئاتری نمی‌دانم. اگر تئاتری هم کار کردم بیشتر در کلاس‌های آقای پرستویی و نمایشنامه‌خوانی‌ها و اجراهایی که با بچه‌ها داشتیم، بود. درست است که تئاتر ما در سالن اصلی به نمایش گذاشته شد اما من نقش اصلی نداشتم فقط تجربه‌ای به حساب می‌آید که مقابل 300 نفر روی صحنه داشتم  و همین تجربه برایم جالب بود.

2 سریال بازی کردم بدون پول

شاید باور نکنید؛ اما من برای بازی در سریال «پریدخت» و «تلخون» هیچ دستمزدی دریافت نکردم. اصلا پولی در کار نبود. در واقع اولین درآمد من از بازیگری برای بازی در سریال «مثل هیچ‌کس» درماه مبارک رمضان بود و ماهی 800هزارتومان برای آن سریال دریافت کردم که سریال خوبی هم از آب درآمد که حدود 78درصد بیننده داشت.

   خب، شاید طبیعی است که تو برای بیشتر دیده شدن باید برای کارهای اولیه‌ات دستمزدی دریافت نمی‌کردی. شاید برای ورود به هر شغلی یک دوره بی‌درآمدی را پشت‌سر بگذاری.


بله. من آنقدر خوشحال بودم که انتظار کسب درآمد نداشتم. بعدها بیشتر از آن دو کاری که پولی دریافت نکردم دستمزد گرفتم. می‌دیدم شرایطی را که خیلی‌ها حاضر بودند پول بدهند تا بتوانند نقش بگیرند. به نظرم اگر کسی برای کار اولش پول بدهد و بازی کند در کار بیستم هم به او می‌گویند چقدر پول می‌دهی تا یک کار را شروع کنیم، باز هم کسی حاضر نیست به او پول بدهد. اعتقاد دارم اگر یک روزی بخواهی از این راه درآمد داشته باشی. نباید بابت هیچ نقشی پول بدهی. مگر اینکه صرفا قصدت دیده شدن باشد.

خیلی خوشحالم، خیلی راضی

  نزدیک به 10 سال از اولین بازی‌ات می‌گذرد. در این مدت هیچ‌وقت احساس پشیمانی و ناامیدی به تو دست نداده است؟


به هیچ وجه.

  چه ویژگی در بازی وجود دارد که این حس رضایت را به آدم‌ها می‌دهد. چون اصولا آدم‌ها از جایگاهی که قرار دارند احساس رضایت ندارند.


شاید دوست داشته باشم که پیشرفت کنم اما از اینکه خودم را با 4، 5 سال پیش مقایسه کنم و اینکه در چه کارهایی بازی می‌کردم و الان چه کارهایی به من پیشنهاد می‌شود و دوست دارم چه کارهایی در آینده به من پیشنهاد داده شود و در کل از این مسیری که پله‌پله آن را طی می‌کنم راضی هستم. هیچ عجله‌ای برای زودتر رسیدن ندارم. به نظرم دوام این آرام‌آرام قدم برداشتن بیشتر است.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



هیچ وقت آنقدر محبوب نمی شوم

    مدتی است که حضورت کمرنگ شده است؛ اینکه یک مدت خیلی دیده می‌شوی و یک مدت کمتر به تو آسیب نمی‌رساند.

فکر می‌کنم آن استقبال مطبوعاتی در یک سریال 50 قسمتی حباب است. من هیچ وقت به آن حباب دل نبسته‌ام، می‌دانستم که این محبوبیت را از دست می‌دهم چه بسا که شاید تا آخر دوران بازیگری‌ام چنین محبوبیتی را دیگر نداشته باشم.  برایم مهم بود که در 3 فیلم سینمایی نقش اول بازی کنم. بعد یک روزی با یک سریال پرمخاطب دوباره برگردم. اما سریالی به من پیشنهاد نشد که احساس کنم می‌تواند پربیننده‌تر از «دلنوازان» و « فاصله‌ها» باشد. شاید قسمت شود با خود آقای سهیلی‌زاده این اتفاق تکرار شود.

   رضا عطاران می‌گفت سوپراستار واقعی کسی است که عکسش روی نشریات زرد یا جدول پر فروش باشد. از دوستی مطبوعاتی که این سبک مجلات را درمی‌آورد پرسیدم چه کسی پرفروش‌ترین جلد نشریه است، گفت شاهرخ استخری هنوز پرطرفدارترین است.منظور این است تو یکسری طرفدار ثابت داری که حتی عکس‌هایت را دنبال می‌کنند. این موضوع برایت خوشایند است؟

اینکه عکس روی مجلات جدول باعث فروش آن نشریه می‌شود می‌تواند ثابت کند که آن فرد مخاطبان زیادی دارد. اما یکسری از مخاطبان هستند که تا دیروز طرفدار فلان بازیگر بودند از امروز با دیدن سریال دلنوازان طرفدار تو می‌شوند و فردا با سریال‌ بعدی طرفدار یک نفر دیگر می‌شوند.  سعی کردم برای آن عده‌ای که من را در دلنوازان پسندیدند با خوراک‌های متفاوت، مثل نقش بچه پایین‌شهری یا نقش طنز یا نقش یک کشتی‌گیر با یک زخم عمیق برای یک طیف خاص بازی کنم. در واقع سعی کردم کاری کنم آن دو نفری که به من  علاقه‌مند هستند کمی روی من  تعصب داشته باشند.

مرا تلویزیونی حساب می‌کنند

   قبول داری با وجود اینکه چند فیلم سینمایی بازی کردی هنوز بازیگر تلویزیونی به حساب می‌آیی. منظورم این است که مردم هنوز تو  را با آن نقش‌‌ها تصور می‌کنند.


اینکه مخاطبان من را با بازی‌های سریال‌های تلویزیونی به خاطر بیاورند برایم اتفاق نگران‌کننده‌ای نیست. مهم این است که در حال حاضر 2 سال و نیم است که در تلویزیون کار نکرده‌ام و دنبال کار خوب هستم و در هر پروژه‌ای کار کردم پروژه متفاوتی نسبت به کار قبلی‌ام بوده چه در کار کاظم راست‌گفتار و چه آرش معیریان و حتی کار آقای فرح‌بخش.

   آیا تلویزیون و سینما در طبقه بازیگری تاثیر دارد. به هر حال تو یک مسیر را می‌خواهی پله‌پله طی کنی تا به مقصود برسی.


  بین عوامل سینما این طبقه‌بندی وجود دارد. اینکه می‌گویند فلان بازیگر تلویزیونی است، فلان بازیگر سینمایی است. فلان بازیگر نقش یک نیست. فلان بازیگر همیشه نقش دو را دارد. این صحبت‌ها بین سینمایی‌ها وجود دارد. شاید برای مردم مهم نباشد اما برای اهالی سینما این مسئله اهمیت دارد. من از بین پیشنهاداتی که داشتم این چند کاری که بازی کردم بهترین آنها بوده، یعنی اینطور نبوده است که من از یک کارگردان خیلی خوب پیشنهاد داشته باشم و آن را قبول نکنم. اگر یک روزی این اتفاق بیفتد شاید به مرور زمان و خیلی دیر این اتفاق بیفتد. شاید باید از زمانی  که تلویزیون کار کردم زمان طولانی بگذرد تا انگ تلویزیونی بودن از من برداشته شود.

    در سریال «مثل هیچ‌کس» به فرم بدنت می‌آمد که اهل ورزش‌های این مدلی باشی.


من از کار تلخون بدنسازی را به شکل حرفه‌ای کنار گذاشتم و بدنم به مرور بیشتر دچار افت شده. بدنم در زمان آن سریال خیلی درشت بود اما حالا ریزترم. علت اینکه بدنسازی حرفه‌ای را کنار گذاشتم این بود که انعطاف بدن با آن تمرینات کمتر است و حالت فعلی بیشتر به نفع بازیگری است. آن موقع بدنم شق و رق بود و اساتید توصیه کردند استایلم را عوض کنم.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



وقتی اصغر فرهادی سراغ آدم می‌آید

    خود طبقه بازیگری برای بازیگر چه چیزی را به ارمغان می‌آورد. به هر حال در سینمای ما در سال ممکن است 4 یا 5  فیلم خوب ساخته شود. این طبقه بازیگری به بازیگر کمک می‌کند که اگر کار خوبی قرار است ساخته شود آن بازیگر شانس بهتری برای بازی داشته باشد.


به نظرم همه ما انواع و اقسام بازیگرها را دیده‌ایم. بازیگرهایی را دیده‌ایم که بر اساس استعداد بسیار و تلاش وافر به جایگاهی رسیده اند. بازیگری داریم که با یکسری خط و ربط‌های دیگر به جایی رسیده، بازیگری هم داریم که در دل مردم قرار دارد و جایگاهش هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند. به نظرم کسی که در آن طبقه و جایگاه بالا قرار دارد اگر روزی کسی مثل اصغر فرهادی هم سراغش برود او مسیر درست را طی کرده است. مثال آن هم شهاب حسینی است. شاید آقای حسینی تا قبل از سیمرغ و تا قبل از آقای فرهادی به 15-10 درصد آمالی که در ذهنش از بازیگری داشت، رسیده بود. بعد از آقای فرهادی به 40درصد آن و شاید هنوز 60درصد آن اهداف را پیش‌رو داشته باشد و برای آن تلاش‌کند اما بازی شهاب حسینی در کار اصغر فرهادی می‌تواند نقطه عطفی برای او باشد.

    تو کی کلاس جودو می‌رفتی؟


در دبیرستان قدم از همه کوتاه‌تر بود. همیشه باید ساندویچ را در اتاق بابای مدرسه می‌خوردم والا فقط کاغذش به من می‌رسید. این عقده‌ها دست به دست هم داد تا اینکه بروم به کلاس‌های جودو، بوکس، بدنسازی و... این شاید روانشناسی این موضوع باشد.

    حامد بهداد را کی پیدا کردی؟


علیرضــــا ثانــی‌فرد را می‌شناسید؟ او در فیلم «اتانازی» بازی کرده بود. او بچه محل ما بود و با حامد بهداد خیلی رفیق بود. من چون می‌دیدم او در کار سینماست سعی می‌کردم بیشتر کنارش باشم. البته ما یار تعویضی بودیم و بازی‌مان نمی‌دادند.

آرزوی محال من !

    فکر می‌‌کنی اگر به جای آقای امینی آقای کیمیایی شما را کشف کرده بود زندگی تو چقدر با زندگی‌ای که در حال حاضر داری فرق داشت؟


البته آقای کیمیایی خیلی وقت است که این کار را نمی‌کنند اما باز هم بستگی داشت که در کار استاد آیا وظیفه‌ام را به‌درستی انجام دهم یا نه. خیلی‌ها بوده‌اند که با آقای کیمیایی کار کرده‌اند، اما هنوز اندرخم یک کوچه‌اند. آرزوی من بازی در کار آقای کیمیایی است.  این آرزو ربطی به شروع کار ندارد هنوز هم آرزوی همکاری با ایشان رادارم. 10 سال دیگر هم همین آرزو را دارم.

  دوست داری با کدام کارگردان‌ها کار کنی؟


آقای ناصر تقوایی، استاد کیمیایی، آقای شهبازی، آقای میرکریمی و نعمت‌‌الله و آقای کاهانی.  آقای فرهادی هم که دیگر تبدیل شده است به یک آرزوی دست‌‌نیافتنی برای من.

چرا در شبکه خانگی؟

   در طول یک‌سال واقعا چقدر فرصت برای یک بازیگر وجود داردکه بتواند خودش را محک بزند، یعنی چند نقش خوب؟


هرکس اگر عقبه کاری من را دنبال کند متوجه می‌شود که در این 2 سال در چند کار سینمایی بازی کرده‌ام؛ 2، 3کار هم برای شبکه خانگی، یعنی در کل در 6 کار بازی کردم. کل پولی که من از این 6 کار دریافت کرده‌ام اندازه دستمزد سریال فاصله‌هاست، یعنی از یکسری مسائل به دلیل یک هدف بزرگ‌تر گذشته‌ام. شاید اگر یک سریال 6 ماهه دیگر کار می‌کردم چه بسا دوبرابر دستمزد فاصله‌ها را می‌گرفتم.

   آیا بازی در سریال تلویزیونی بهتر از بازی در سریال شبکه خانگی نیست؟


برای من تفاوت در نقش مهم بود. بازی‌هایی که در کارهای شبکه خانگی داشتم نقش‌هایی بود که شاید هرگز در تلویزیون و سینما به من پیشنهاد داده نمی‌شد و فقط برای ارضای روحی خودم در بازیگری آن نقش‌ها را پذیرفتم.البته ممکن است تلویزیون برای بعضی‌ها سکوی پرتاب به حساب آید. برای من که اینطور بوده است. خیلی از بازیگرهای خوب ما مثل پژمان بازغی و شهاب حسینی کار حرفه‌ای‌شان را با تلویزیون شروع کردند. همین الان هم تلویزیون و کار با یک کارگردان خوب و یک نقش متفاوت می‌تواند باز هم سکوی پرتاب من باشد.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها




از طریق یک عکس بازیگر شدم

    چقدر به این موضوع معتقدید که خصوصیات ظاهری می‌تواند به پیشرفت یک بازیگر کمک کند؟


به نظرم در شروع کار خصوصیات ظاهری می‌تواند خیلی به بازیگر کمک کند. برای خود من که اینطور بود. علیرضا امینی عکس من را در دفتر کارش دید و اگر او عکس من را نمی‌پسندید هرگز نمی‌توانستم به این عرصه وارد شوم. ولی برای بازیگری تیپ و ظاهر خاص الزامی نیست. ما بازیگرهای زیادی داریم که دارای چهره جذاب و خاص نیستند اما موفق هستند و به دلیل بازیگری‌شان زیبا به نظر می‌رسند.

جایمان را از ترک‌ها پس می‌گیریم

     با این وصف انگار در‌حال حاضر بازیگرهای ترک جای شماها را گرفته‌اند.


ما این جا را پس می‌‌گیریم، مطمئن باشید. همین اتفاق چند سال پیش با فارسی‌وان رخ داده بود. مردم فارسی‌وان می‌دیدند و «دلنوازان» آمد، آن طرف ویکتوریا پخش می‌شد. سر «فاصله‌ها» هم اوج سریال سالوادور بود. اما سریال ما 90درصد بیننـــــده داشت. سریال‌هایی که همه بپسندند و مفردم با آنها همذات‌پنداری کنند، حتما با اقبال مواجه خواهد شد. اگر سریالی با چند چهره بااستعداد و تازه ساخته شود و فضای جوانی هم داشته باشد، حتما بیننده خواهد داشت. در دنیا هیچ وقت سریال را با سوپراستار  نمی‌سازند بلکه با چهره جدید می‌سازند.

به خاطر پول دور هم جمع می‌شوند و...

   تو در فیلم «کوچه پس‌کوچه‌های شمرون» بازی کردی اما فیلم داغ نشد، پای آن هم چندان  به مطبوعات نرسید. فکر می‌کنی چرا؟


اساسا چه فیلمی مورد توجه مطبوعات بوده، مگر اینکه در سراسر جهان مورد توجه قرار بگیرد یا مشکل سیاسی درست کند و به خاطرش تحصن انجام شود و... انگار یک دلسردی وجود دارد. در خود سینمایی‌ها هم این موضوع هست. خیلی نسبت به هم گارد دارند. دیگر رفاقتی و تیمی نیست. یک عده برای پول دور هم جمع می‌شوند و بعد از کار هرکس دنبال کار خودش می‌رود.

      این موضوع تو را ناراحت می‌کند؟


صد درصد. همین حالا آدم‌هایی مثل آقای سهیلی‌زاده که یک تیم یکدست دارد اگر بیایند و کار بکنند، آن صمیمیت و صلح پشت صحنه به مخاطب منتقل می‌شود و باز مردم می‌زنند شبکه سه و تلویزیون ایران.

گلزار و رادان امروز با آن فیلم‌ها ستاره نمی‌شدند

     ستاره‌های نسل قبل مثل امین حیایی ، گلزار و رادان در این شرایط هر کدام به نوعی از سینما دور شده‌اند. این انتظار وجود داشت که نسل شما بتواند جای خالی آنها را پرکند اما این اتفاق نیفتاد.


سؤال من این است که آیا اگر شهاب حسینی و بهرام رادان و محمدرضا گلزار الان می‌خواستند ستاره شوند، می‌توانستند؟ می‌خواهم بگویم این اتفاق کلا برچیده شده. در کل یک بازیگر دیگر نمی​تواند بار یک فیلم را بر دوش بکشد،کاری که در گذشته وجود داشت. الان فیلم اگر فیلم خوبی باشد، قصه درست باشد و مردم فیلم را دوست داشته باشند، فروش خوبی خواهد داشت. کاری مثل« طلا و مس» می‌فروشد اما کارهای دیگری که کلی بازیگر جوان خوش‌قیافه و با استعداد در آن حضور دارند به 40 میلیون تومان فروش هم نمی‌رسد.

    به نظر تو کاری مثل «سام و نرگس» یا «شور عشق» که باعث موفقیت گلزار و رادان در سینمای ایران شدند، در شرایط فعلی جواب نمی‌دهند؟


به نظر من اگر کاری مثل «سام و نرگس» ساخته شود ممکن است مورد قبول قرار نگیرد. یعنی اگر فیلمی مثل «شور‌عشق» ساخته شود، در شرایط فعلی برای موفقیت باید کاملا متفاوت از قبل باشد،در فیلمبرداری، در فیلمنامه، در اجرا و در همه چیز و اینطوری ممکن است فیلم به موفقیت برسد. همین حالا در سینمای تجاری  عاشقانه می‌سازند، 240 میلیون دلار نسخه یک و نسخه 2، 3، 4 و 5  هم همین‌طور که همین حالا صدرنشین جدول فروش است. به نظر من جنس‌ کار باید عوض شود و البته  ما بضاعتش را داریم.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



من آلن دلون نیستم

     از نظر تو اشکال دارد که یک نفر تا آخر نقش یک مرد خوش‌تیپ کت شلواری عاشق‌پیشه را بازی کند؟


هدف من از بازیگری هیچ‌وقت این نبوده که همیشه شیک‌ و پیک و با کت شلوار بازی کنم. آلن دلون هم همیشه کت و شلوار می​پوشید و صورتش اصلاح شده بود. برای من جنس بازیگری در نقش‌های متفاوت خواستنی است. من اگر روزی روی صحنه بروم و حرکاتی جز حرکات فیلمنامه به بازی اضافه نکنم آن روز برایم نمی‌گذرد.

     منظورت این است که خود مقوله هنر برایت دغدغه است؟


بله. بیش از حد دغدغه هنر را دارم. من از سال 81 تا 86 مثل خانواده‌ای بودم که بچه‌دار نمی‌شوند و مرتب سراغ دوا و درمان‌های متفاوت می‌روند و به هر جا و مکانی دخیل می‌بندند اما یکدفعه بعد از 5 سال بچه‌دار می‌شوند و آن بچه را لوس بار می‌آورند. این اتفاق برای من افتاده است و من به‌شدت روی نقشم حساس شده‌ام. هر کاری را به هر قیمتی قبول نمی‌کنم.

شهرت بازی دو سر باخت است

قبل از شروع بازیگری چیزی که راجع به شهرت از زبان آدم‌های بزرگ خوانده بودم مثبت نبود. آنها از شهرت‌شان راضی نبودند و برایشان جذابیتی نداشت، بنابراین از همان ابتدا می‌دانستم که شهرت یک چیز دو سر باخت است و محرومیت‌های بسیاری را در پی دارد، اگرچه ممکن است چیزهای خوبی هم در آن باشد. مثلا چهار جا کارت را انجام می‌‌دهند. واقعا هم همین‌طور است. شهرت اصلا چیز جالبی نیست و فقط مسئولیت آدم را بیشتر می‌کند.

     آیا دوست نداشتی تحسین شوی؟


اینکه یک نفر قسمتی از بازی مرا در ذهن داشته باشد، برایم جالب‌تر است از اینکه مثلا در خیابان مرا به اسم کوچک صدا کنند. البته شهرت حسن‌هایی هم دارد. خیلی‌ها احترام می‌گذارند، جای پارک ممنوع ماشینت را می‌گذاری پنچر نمی‌کنند، بعضی‌ مغازه‌ها به تو تخفیف می‌دهند ولی در هر صورت با دوربین‌هایی که کار گذاشته شده هرقدر هم مشهور باشی، نمی‌توانی وارد طرح ترافیک شوی. البته وقتی که هنوز توی طرح رفتن آنقدر سخت نبود، می‌شد. یک‌بار در بحبوحه «دلنوازان» در طرح جلویم را گرفتند. پیاده که شدم، آن سرباز محترم گفت: «شما همانی هستی که در سریال پریدخت بازی کردی؟» برایم جالب بود که همه حواس‌شان به دلنوازان بود اما او نه. احتمالا کار را هم ندیده بود. حالا خدا را شکر که «پریدخت» را بازی کرده بودم.

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



دل بستن به بازیگرها تاسف‌آور است

همیشه جوان‌هایی که ناگهان وارد کار یک سریال محبوب می‌شوند، شهرت عجیب و غریبی پیدا می‌کنند که ممکن است نتایج عجیب و غریبی داشته باشد. مثلا بعضی‌ها ممکن است به یک نفر دل ببندند و...


همه ما زمانی دوست داشتیم عکس یک نفر را به دیوار اتاق‌مان بزنیم، از هر جنسش. این چیزها سنی دارد و می‌گذرد. نمی‌خواهم به این موضوع فکر کنم ولی خب مسئله بسیار دردآور است. گاهی از اطرافیان می‌شنوم که فلان آدم، فلان بازیگر را دوست دارد و...

      دوست داری چه برخوردی با تو داشته باشند؟


دوست دارم قضاوت نکنند. وقتی آدمی به من خیره شده، نمی‌توانم از میمیک صورتش بفهمم در آن لحظه در مورد من چه فکر می‌کند. این چیزی است که بارها با آن مواجه شدم؛ به خصوص درباره من فکر می‌کنند که آدم مغروری هستم. این را بارها به من گفته‌اند. در ملاقات‌های حضوری یا پیامک‌هایی که روی موبایلم می‌‌آید. به من می‌گویند تو چقدر خودشیفته‌ای. بابا شما از کجا می‌دانید؟

,شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود شاهرخ استخری,بازیگر,مصاحبه,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها



سانحه​ای که در غرب تهران برایم رخ داد...

کتفم را خودم جا انداختم. در جریان سانحه‌ای که یک‌روز پاییزی در غرب تهران همراه با سیاوش خیرابی برایم رخ داد کتف من آسیب جدی دید به‌طوری‌که کتف من در آمد اما من قبلا آموزش دیده بودم و خودم کتف خودم را جا انداختم. البته در جودو هیچ‌وقت برایم پیش نیامده بود اما  در یک مسابقه فوتبال تفریحی ساعت 8 صبح، این اتفاق برایم رخ داد.  سیاوش خیرابی را آخرین‌بار همان روزی که کتفم در رفت، دیدم! سیاوش، پندار اکبری و آقای سهیلی‌زاده بودند. فکر کردم در سالن فوتبال بازی کنیم که کفش سالنی پایم کردم اما بازی در چمن مصنوعی بود، لیز خوردم، دستم را ستون کردم و کتفم در رفت. فکر نمی‌کردم دررفتگی کتف اتفاق مهمی باشد اما صدمه جبران‌ناپذیری است چون کپسول مفصلی را منهدم می‌کند. این قسمت از بدن جزء شاهکارهای خلقت است چون دامنه حرکتش 360درجه است. در حال حاضر اگر کار ناگهانی انجام بدهم ممکن است نیاز به عمل داشته باشم.

     به نظرت اگر یک روز ازدواج کنی این موضوع چقدر برای طرفدارانت مهم است؟


کسانی که هنر آدم را دوست دارند و تعقیب می‌کنند خیلی در بند این حرف‌ها نیستند. اما آنهایی که کم‌سن و سال‌تر هستند، طبیعتا خبرهایی مثل این برایشان مهم است و مقابل آن جبهه هم می‌گیرند.

      آیا این قشر هنردوست برایت مهم هستند؟


بله، خیلی.

      پس چرا بعد از دلنوازان کاری نکردی که آنها را خوشحال کنی؟


حتما این کار را می‌کنم و به زودی در کاری خواهم بود و فقط به خاطر آنها این کار را انجام می‌دهم؛ سریالی که در آن بتوان همه قشرها را راضی کرد.

پیامک می‌زنند اگر مردمداری، جواب بده

      شاید به این دلیل است که تو در جمع‌های عمومی گوشه‌گیری

.
اینطور نبوده که کسی جلو بیاید و من خیلی گرم با او حرف نزنم و خیلی گرم برخورد نکنم. آیا اگر من  جواب پیامک‌هایی  که به شماره شخصی‌ام می‌آید را ندهم، آدم مردمداری نیستم؟ بارها این پیامک را گرفته‌ام که اگر مردمداری جواب بده!

      شماره موبایلت را از کجا دارند؟


وقتی سر کاری هستی و باید خودت را با بقیه هماهنگ کنی همه شماره‌ات را دارند و برای کسی که می‌خواهد یک شماره را پیدا کند این کار سختی نیست. برای مردم کاری ندارد.

      در این تماس‌ها تقاضا هم از تو می‌کنند؟ مثلا در مورد فوتبالیست‌ها این اتفاق می‌افتد که مردم تقاضای مالی دارند.


خدا را شکر ما فوتبالیست نشدیم. اما تقاضای بازیگر شدن الاماشاا... از ما می‌شود. در حالی که یک بازیگر واقعا آنقدر نفوذ ندارد که بتواند این کمک را بکند. نهایت کاری که در این زمینه می‌توانم بکنم این است مسیری که در آن حرکت کرده‌ام را برای آنها توضیح بدهم.

نقش​های مورد علاقه من

      از بین اسامی زیر نقش​هایی که در خاطرت باقی مانده است را نام ببر.


یوآخیم فونیکس: «واک‌دلاین». جک نیکلسون: «پرواز بر فراز آشیانه فاخته». رابرت دنیرو: «گاو خشمگین». آل‌پاچینو: «اسکارفیس». شان‌پن: «راه کارلیتو». از جدیدها هم رایان گاسلینگ را خیلی دوست دارم یا تام هاردی.

     از ایرانی‌ها چه کسی را دوست داری؟


«مهدی هاشمی»، «حمید فرخ‌نژاد»، از جوان‌ترها «محسن تنابنده»، «شهاب حسینی»، «حامد بهداد» و باز هم جوان‌تر بازیگری به اسم «حسین مهری» که کارش را دوست دارم که در «زیر هشت» بازی کرده بود. یکی، دو بازیگر هم در «شاید برای شما اتفاق بیفتد» دیدم که خیلی شش‌دانگ بودند. البته خیلی‌ها را از قلم انداختم.

صورتم ترکید و بوکس ممنوع شد

      در بوکس چقدر حرفه‌ای بودی؟

خوبی بوکس این است که حرکت زیادی ندارد و باید قوی بود. ضربه‌هایش پیچیدگی خاصی ندارد. مستقیم است، هوک و آپرکات. باید داخل رینگ تجربه کسب کنی. بالا و پایین و دفاع. باید قابلیت‌ات را در جا خالی و دانک زدن به دست بیاوری. با مبارزه در آن خبره می‌شوی. من هم آدمی نبودم که بنشینم بیرون و گرم کنم، بنابراین یکسره مبارزه می‌کردم. خلاصه کار به جایی رسید که به من گفتند می‌زنی صورت خودت را درب و داغان می‌‌کنی و دیگر نمی‌توانی بازیگر شوی که من هم رهایش کردم.

      پس ترکیدگی دماغ و این چیزها نداشتی؟


داشتم. دماغ ترکیدن، گونه ترکیدن، همه این چیزها را تجربه کرده‌ام. 7 بخیه روی گوشم است که گفتن ندارد. مینیسک هر دو پایم چون روی تشک تمرین جودو می‌کردیم، نابود است ولی به موقع ول کردم.

      دوست داری فیلم اکشن بازی کنی؟


دیگر خیلی فیلم اکشن ساخته نمی‌شود. دارم روی کتفم کار می‌کنم که بتوانم. خیلی دوست دارم یک فیلم اکشن بازی کنم. یک فیلم از جنس ‌سامورایی...

       می​دانی تام کروز در «ماموریت غیرممکن» همه نقش​ها را بدون بدل خودش بازی کرده است؟


به نظرم کاری که تام کروز در این فیلم انجام می‌دهد استثنایی است. در پشت صحنه آن فیلم دیده​ام که در صحنه‌های فیلم مثل پریدن از روی موتور بدل ندارد.